eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ های حجاب 26 🍁 زندگی و که در آخر شد 💥از دست ندید🙏 بفرست برای دخترای بی حجاب🌹 کانال پیروان شهدای بجنورد https://eitaa.com/piyroo
  ‌ ‌ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 سالم ماندن پیکر شهید و حرز امام جواد همراهش بعد از ۱۸ سال روزهاي آخر سال ۷۹ و سال امام علي(ع) بود.در منطقه عملياتي رمضان مدتي بود كه شهدا خود را نشان نمي‌دادند. صبحي با بچه‌ها مشغول زيارت عاشورا شديم و به ياد اميرالمؤمنين(ع) مشغول روضه بعد از روضه راهي منطقه شديم. قبل از رفتن نگاهي به تقويم انداختم آن روز روز مباهله بود؛ روز پنج تن آل عبا خوشحال بودم گفتم ما لشكر علي‌ابن ابي‌طالب عليه‌السلام هستيم، حتماً امروز از دست آقا عيدي مي‌گيريم. اولين شهيدي كه پيدا شد نامش عشقعلي بود. دومي نام تمامي شهداي گروهان خودشان در جيبش بود به همراه (عليه‌السلام )كه بعد از ۱۸ سال سالم سالم بود! تا عصر، چهار شهيد پيدا شد. بچه‌ها مي‌خواستند كار را جمع كنند. گفتم: ادامه دهيد حتماً يك شهيد ديگر پيدا مي‌شود. قرار بود ساعت چهار برگرديم. ۵ دقيقه قبل از برگشت شهيد ديگري پيدا شد! تمام خاك دور و بر را غربال كرديم اما هيچ چيز براي شناسايي پيدا نكرديم. به رفقا گفتم: بياييد برويم. بچه‌ها با تعجب به من نگاه مي‌كردند. يكي گفت: خواب ديده بودي؟ گفتم: نه! امروز روز پنج تن بود، ما هم پنج شهيد پيدا كرديم، هرچه بگرديد از اين شهيد آخر نشانه‌اي نخواهيد يافت زيرا يكي از پنج تن هنوز هم گمنام است. برگرفته از: شهيد گمنام ـ انتشارات شهيد ابراهيم هادي https://eitaa.com/piyroo 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میان #خاک سر از آسمان در آوردیم چقدر قمری بی آشیان در آوردیم وجب وجب تنِ این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی #نیمه جان در آوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت #جـوان در آوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم زِ خاک تیره ولی #استخـوان در آوردیم شما حماسه سرودیت و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم و #نـان در آوردیم برای اینکه بگوئیم با شما بودیم چقدر از خودمان #داستان در آوردیم و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و #زبان در آوردیم #شهدای_تفحص_شده #یادشون_با_صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
🔺ادامه پست قبل صدای زنگ تلفن☎️ به صدا در می آید وآقای سعیدی که حوصله ی جواب دادن نداشته  سراغ گوشی تلفن نمی رود معمولا تلفن کمتر از ۱دقیقه قطع می شود ولی آقای سعیدی زمانی که می بیند تلفن قطع نمی شود . 📞گوشی را بر می دارد الو شما؟ سلام علیکم من شهید زنگی آبادی هستم ,آقای سعیدی شمامی توانید خاطرات مرا به صورت کتاب 📚در آوری  هر گاه که نیاز داشتیدمن به شما کمک می کنم . بعد تلفن قطع می شود. بعد از مدتی که  آقای سعیدی  مقداری از مطالب رانوشته بوده ،با خودش فکر می کند که آیا مطالبی که نوشته ام درست است یا خیر؟ ♻️یک دفعه آقای سعیدی مشاهده می کند که قلم✏️ روی کاغذ شروع به نوشتن  کرد  بسم الله الرحمن الرحیم آقای سعیدی فلان مطلب را حذف واین مطلب را اضافه کن  خلاصه اورا راهنمایی می کند  ودر آخر برگه امضا می شود بعدا که بررسی می کنند امضا،امضا شهید وخط ،خط شهید بوده است .💮 💟این شهید والا مقام  که روحش شاد باشد ,زمانی که می خواسته به جبهه برود به خانمش می گوید : به پاهایم خوب نگاه کن  روزی این پاهایم به دردت می خورد  .روزی که تعدادی شهید به استان کرمان آورده بودند، خانم این شهید از روی پاهایش اورا شناسایی می کند😥 .زیرا حاج یونس  نذر کرده بوده است که مثل سیدالشهداء سر در بدن نداشته باشد ومثل قمر بنی هاشم اباالفضل دست در بدن نداشته باشد. برای شادی روح تمامی شهدا  وامام  شهدا صلوات.  که زنگ زد برای نویسنده https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
_تمام_زندگی_من دوم اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد ... سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود ... دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم ... سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید ... دیگه نفهمیدم چی شد ... چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم ... سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم ... دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد ... حوصله هیچ کس رو نداشتم ... بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد تخت کنار من، به زن جوان محجبه بود ... اول فکر کردم یه راهبه است اما حامله بود ... تعجب کردم ... با خودم گفتم شاید یهودیه ..... اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود ... من هرگز، قبل از این، به مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم... مسلمانان کشور من زیاد نیستند یعنی در واقع اونقدر کم هستند که میشه حتی اونها رو حساب نکرد ... جمعیت اونها به ۳۰ هزار نفر هم نمیرسه و بیشترشون در شمال لهستان زندگی می کنن... همون طور که به بالشت های پشت سرش تکیه داده بود ... داشت دونه های تسبیحش رو می چرخوند ... که متوجه من شد . بهم نگاه کرد و یه لبخند زد ... دوباره سرش چرخوند و مشغول ذکر گفتن شد ... نمی دونم چرا اینقدر برام جلب توجه کرده بود... - دعا می کنی؟... نذر کرده بودم ... دارم نذرم رو ادا می کنم ... -چرا؟... توی آشپزخونه سر خوردم ... ضربان قلبش قطع شده بود ... چشم های پر از اشکش لرزید ... لبخند شیرینی صورتش رو پر کرد... -اما گفتن حالش خوبه ... لهجه نداری ... لهستانیم ولی چند سالی هست آلمان زندگی می کنم... -یهودی هستی؟ .. ادامه دارد... https://eitaa.com/piyroo
یکی از شهدای مظلوم در حرم شاه چراغ علیه السلام دکتر سیدفرید الدین معصومی از نخبگان کشور فارغ التحصیل از نیوزلند و خدمتگزار کشور در زمینه برق هستند. 💠 : یکی از دوستان ایشان نقل می‌کند: در سالهای تحصیل یکی از هم دانشگاهی های ایشان به شوخی در نیوزلند به ایشان گفته بود: شما که اینقدر به نماز مقیدی و در تمام نماز های جماعت نیوزلند شرکت می‌کنی، آخر در نماز شهید می شوی.... روز حادثه بعد از اینکه از ماموریت بر می‌گشتند برای زیارت و نماز به حرم می روند که خداوند شهادت را در حرم در نماز نصیبشان کرد. 🌹شادی روح ایشان و باقی شهدا صلوات https://eitaa.com/piyroo