4_607315432285667382.mp3
6.34M
#وداع با ماه #رجب ماه دعا و مناجات
آقا جان تو را به جان عمه ات #زینب ظهور کن
😭😭
تعجیل در ظهور 14 مرتبه #صلوات
🌺
=============== https://eitaa.com/piyroo
🌹رسول اکرم( ص) :
#رجب را
《#ماه_ریزانِ_خدا》 نامیده اند ؛
چون
در این ماه ، #رحمت بر امت من ،
به #شدت فرو میریزد .
📙بحارالانوار
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
پیشاپیش حلول ماه مبارک #رجب 🎉🎈🎉
و میلاد حضرت امام محمد باقر علیه السلام
بر همه شما عزیزان مبارک باد...🎈🎉🎈
نو ڪنید جامه را پاک ڪنید خانه را گل بزنید
قبله را ماه رجب میرسدهوش ڪنید مست را..
آب زنید دست را......سجده ڪنید هست را...
ماه رجب میرسد...سیرڪنےد گشنه را...
آب دهیدتشنه را...دورڪنےد غصه را...
ماه رجب میرسد...عفو ڪنید بنده را...
أرج نهید زنده را... یادڪنید رفته را...
ماه #رجب میرسد🎉🎈🎉
امام باقر(ع) :
هرمومنی را ڪه دوست دارید
این ماه را به او مژده دهید...
فرارسيدن ماه #رجب و میلاد با سعادت
امام باقر (ع) بر شما عزیزان مبارك باد🎈
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
༼﷽༽
🔰 #لیله_الرغایب_شب_آرزوها
☘آیا آرزو کردن همان دعا کردن است؟
☘آیا آرزوهای ما یک خیال نیست؟
☘آیا آرزو کردن یک عمل عبادی است؟
☘آیا آرزو کردن یک مسیر الی اللهی است؟
🌹امشب با فهرست کردن آرزوهایت
به برزخ خود برو، و چهره ی حقیقی ات را پیدا کن✨
🌹صورت زیرین ما در پس آرزوهای ماست. ظهور رتبه های ما در اندیشه ی آرزوهای ماست. ما با ورود به ماه رجب و ورود به اولین شب جمعه ی آن به چه رتبه ی وجودی میرسیم؟ که به شب رغبت ها نام گرفته...
#رجب به معنی: نیزه ای که سرش پهن شده؛ یعنی: وجودت مانند علامت یک فلش جهت دار می شود↘️↙️↖️↕️↔️➡️ 🍃و این وجود جهت دار به تابلوی هدف در شب جمعه اصابت می کند✨
☘ قاصد در پی مقصود
☘ عاشق در پی معشوق
یا
❤️ حسین در پی حق
#لیلة_الرغائب
•┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•
https://eitaa.com/piyroo
❤️ #پیامبر_اکرم(ص)فرمودند:
🍃 در بهشت، قصری هست که جز روزه داران #ماه_رجب وارد آن نمی شوند.
📖 بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۴۷
✅ پیامبر اکرم(ص):
#رجب نام نهرى است در بهشت، از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر😋
👌 هركس يك روز از #ماه_رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
📚من لايحضره الفقيه،ج ۲، ص ۹۲
#أین_الرجبیون
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یا غفار
غفار همان خدای مهربانیست
که عمری خطاهای تو را
چنان تطهیر نموده
و از کنارش آرام و بی صدا رد شده
که خودت هم فراموششان کرده ای...
#رجب
#ماه_بندگی 💚
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
یا عماد من لا عماد له
این رسم قدیمی و واجب توست ؛
ستون بوده ای ، برای زائر خودت !
برای کسی که تو را قصد کرده
و به سمت مقصد تو به راه افتاده است
تا پشتش تنها به تو گرم باشد
و چشمانش به تو روشن...
#رجب
#ماه_بندگی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
صــدای پـای مــاه رجـب بـه گـوش میــرســه..
آمــاده ایــم؟
استاد شجاعی
#رجب
#ماه_رجب
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo