eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏 📚 #رفیق_مثل_رسول #شهید_رسول_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌷جوان ترین شهید مدافع حرم 💠 تقدیم به روح پاک شهید مدافع حرم آقا رسول خلیلی 💫 سبقت گرفتی از ملائک... ✍️ به قلم: استاد غلامی سرای خیلی وقته دلمو گره زدم به چشماتون شماها به من دادین عزت عالم را نشون وقتی اسم شما رو روی لبام جا می دهم مثل اینه که به قلبم موج دریا می دهم جاده پر مسافره چه بهتر از این دلیلی جاریه برلب من اسم رسول خلیلی سن و سالش کمه اما جاده رو می شناسه معلومه پیش خدا سجاده رو می شناسه تاحرم در خطر افتاد وجودش لرزید سوی دریای خطر صاف،شناور گردید تیرها را به جگر دشت نمود از غیرت حیرت افتاد از این غیرت او در حیرت بوی یاس آید اگر از سر قبرش چه عجب کرده بر مادر سادات به خون خفته ادب https://eitaa.com/piyroo
🌺بسم ربّ الشّهداء🌺 ... 🔸مادر شهید محمدحسن (رسول) خلیلی: «رسول خیلی اهل مطالعه بود؛ همیشه کنار اتاقش پر از کتابهایی بود که در حال خواندنشان بود، به خصوص مطالب مربوط به کار و تخصصش...» 🔹...قطعه شهدا بهترین محل بود.با اینکه صبح زود می رفتم;ولی همیشه چند پدر ومادر شهید بین مزارها نشسته بودند.آن ها را که می دیدم,بیشتر درک می کردم که عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن,کم رنگ و فراموش نمی شود.سعی می کردم خلوتشان را به هم نزنم.همیشه اول به سراغ نظرکرده های حضرت زهرا سلام اللّه علیهامی رفتم.آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند.برای بیشتر شدن رفاقتم با شهدا,باهم قرار گذاشتیم ،من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها غبار از دل من .می نشستم کنارشان با هم حرف می زنیم,من سنگ مزارشان را پاک می کنم,رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند که عاقبت ختم به خیر شود. 💔 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
👌نگاهی به فریدکردم،از حرفش خنده ام گرفته بود ,خیلی جدی گفت: "چیه توقربانی دیگه.من مطمئنم که یک روزی توآدم نظامی موفقی دریک رده خاصی میشی که نیروهای تحت امرت بله قربان میگن" باخنده گفتم: "من یک روزی قربانی می شم ;مثل آیه ی ((و فدیناه بذبح عظیم))۱ آن هم فقط برای حضرت زهرا سلام الله علیها ". 🥀اسم حضرت زهرا سلام الله علیها که آمد ,انگار به دل هردومان چنگی زده باشند ,فرید گفت: "ان شاءالله دوتایی ". تو دلم گفتم: "من زودتر ". 1.سوره ی مبارکه صافات ,آیه 107(و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم .) 📚بخشی از کتاب 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo