eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
°•°•°•°°••🖤 دستان کوچک و سفیدش را محکم به دور عروسک حلقه کرده بود . این روزها کارش این بود، کمی که میترسید و میلرزید، به جای بازی فقط عروسکش را در دستانش میفشرد. قطره های عرق سرد، مانند شبنم روی گونه هایش نشسته بودند. لبانش خشک و صدای بی رمقی از حنجره اش شنیده میشد. به افق خیره بود... . آنقدر اشک ریخته بود و ‌ناله زده بود، دیگر توان‌ روی پا ایستادن نداشت -همه نگران او بودند- ناگهان از جا بلند شد و -اینبار همه نگران تر به او خیره شدند- به سختی قدم برمیداشت. رسید و نگاهش خیره ماند... کمی بو کشید شاید داخل ظرف آب و غذا باشد! اما، نه... با دستان نیمه جانش پارچه را کنار زد. کمی مکث کرد. سرگردان بود، حیران تر شد. آنچه را میدید باور نمیکرد... -صدای شیون و ناله اطرافیان بلند بود- شاید نمی‌خواست باور کند تمام تلاشش را میکرد که قبول نکند یک سر در میان ظرف است؛ شاید هم سر پدر... آنقدر خونین و پاره‌پاره بود که تشخیص سخت و ناممکن بود. اما دخترها که جانشان به پدر وابسته است! بوی پدر را از چند فرسخی هم احساس میکنند. حال او در مقابل پدر، پدر با سر مقابل او... -عمه نگران حال رقیه بود- آری رقیه عزیز دردانه‌ی بابا نشسته بود کنارش و آرام در گوش پدر نجوا میکرد... پدر؟!کجا بودی؟ چرا دیر آمدی؟ پدر چرا موهایت به رنگ خون در آمده؟! چرا دندان هایت...؟؟ هق هق کنان ادامه میداد: -عمه دیگر توان تحمل این لحظات را نداشت- بابا؟! چرا نبودی که جلوی دستِ بی حیایِ شمر را بگیری؟ چادرم...گوشواره ام...دندان هایم... اما نگران نباش، نگذاشتم چادر از سرم بیفتد! دیدی کمرم را؟ مانند کمر مادرت خم شده چقدر شبیه او شده ام. بابا... تو نبودی به عمه ام جسارت کردند با...با...بابا لکنت زبان گرفته ام... آخ پدر... چشمانش را بست‌ که مانند قدیم، خود را در آغوش پدرش تصور کند. زمان از لحظه گذشت به دقیقه رسید، دقایق طولانی شد... -عمه نگران تر شد، ترسید- رؤیای رقیه به واقعیت پیوسته بود. حال او با پدر بازی میکرد و... -دور رقیه جمع شدند. و .... امان از دل زینب- •°[زن‌غساله‌چه‌میدید‌که‌با‌خود‌میگفت مادرت‌کاش‌به‌جای‌تو‌پسر‌می‌آورد]°• 🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo