#خاطرات_شهدا
خیلی وقت بود نرفته بود مرخصی . پدرش آمده بود جبهه دیدنش !
خیلی کار داشت ، برا همین هر جا می رفت پدرش را هم با خودش می برد .
از منطقه بر می گشتیم ، آمد نشست عقب و گفت ،
تا وقت هست یه کم با باباجون درد و دل کنم ، منو هم فرستاد جلو پیش راننده ، اصلأ نمی خواست پدرش بفهمد که او فرمانده است....
سردار
#شهیدابراهیم_جعفرزاده
📕 سایت نوید شاهد
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo