💢برگی از خاطرات فرزندان امیرالمومنین
🔹پدر گرامی شهید یکی از خاطرات سید طالب را که برای پدر نقل کرده بود،نقل می کند و می گوید: فرزند شهیدم به من گفته بود روزی به همراه یکی از سربازان مشغول گشت زنی بودیم که ناگهان متوجه شدم دو جوان با ماشین داخل رودخانه افتادند.این رودخانه جای خیلی بدی بود و شرایط به گونه ای بود که هیچ کس جرات نمی کرد برای نجات این دو جوان کاری کند.اما من دیدم اگر من هم کاری نکنم دو خانواده تا ابد عزادار خواهند شد.با این فکر خودم را داخل رودخانه خروشان انداختم و به یاری خدا موفق شدم هر دوی آن ها را از داخل ماشین بیرون بکشم و به بیرون رودخانه منتقل کنم. فردای همان روز به محل کار رفتم. وقتی رسیدم دیدم پدر و مادر آن دو جوان تمام پاسگاه های بین عباس آباد و تنکابن را گشته بودند تا آن ماَموری که فرزندانشان را نجات داده بود را پیدا نمایند. با روبرو شدن با ما آن ها پس از تشکر زیاد می خواستند مقدار زیادی پول به من پاداش دهند که من قبول نکردم اما وقتی پافشاری بیش از حد آن ها را دیدم گفتم اگر خوشحالی من را می خواهید دو تا جعبه شیرینی بیاورید و بین همکاران من تقسیم کنید و آن ها هم همین کار را انجام دادند.
#شهیدطالب موسوی🌷
#عید_غدیر
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo