eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
17.7هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
 🌹شهید محمدرضا تورجی زاده، از بس که شیفته حضرت زهرا (س) بود، به سادات هم ارادت ویژه داشت. گردانی داشت به نام یازهـــرا (س) که بیشتر نیروهایش از سادات بودند. داشت سوار تویوتا میشد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی میخواهم بیایم گردان یا زهرا. گفت شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر میشود گردان مادرمان برایمان جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیـّدم، پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. محمدرضا هم مداح بود هم فرمانده، سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند یازهــــــرا. اونقدر رابطش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد. خمپاره خورد به سنگرش و بچه ها رفتند بالای سرش؛ دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش... خدایـــا معیار سنجش اعمال خلوص است، من میدانم اخلاصم کم است،اما اگر مخلص نیستم، " امیــــــدوارم". 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
" شهیدی که امام زمان(ع)را در آغوش گرفت " ⚘بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به می خواند.. یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟ خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم...⚘ 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
شهید محمدرضا تورجی زاده، از بس که شیفته حضرت زهرا (س) بود، به سادات هم ارادت ویژه داشت. گردانی داشت به نام یازهـــرا (س) که بیشتر نیروهایش از سادات بودند. داشت سوار تویوتا میشد که برود، رفتم جلو و گفتم: برادر تورجی میخواهم بیایم گردان یا زهرا. گفت شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر میشود گردان مادرمان برایمان جا نداشته باشد؟ تا فهمید سیـّدم، پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. محمدرضا هم مداح بود هم فرمانده، سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند یازهــــــرا. اونقدر رابطش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد. خمپاره خورد به سنگرش و بچه ها رفتند بالای سرش؛ دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش.... 😓💔 خدایـــا معیار سنجش اعمال خلوص است، من میدانم اخلاصم کم است،اما اگر مخلص نیستم، " امیــــــدوارم".🌿⭐️ 🦋 https://eitaa.com/piyroo
هیچ دستی نخواهد توانست گره ی کور دلتنگی هایم را باز کند به جز دستان گرم تـــو ... باز کن این پیچیدگی های هر روز از نبودنت را ... 🌷 https://eitaa.com/piyroo
نحوه شهادتش همچون حضرت زهرا بود🥀 حراحتی بر پهلو و بازو و ترکش هایی مانند تازیانه بر کمر وی💔 اگر گرفتاری دارید خصوصا در زمینه و یا و یا ...... حاجت هاتون رو از این شهید بخواهید خواسته ی خود محمدرضا تورجی زاده هست ..........تورجی هم آمد،مشغول صحبت شدیم،حرف از آرزوهایمان شد... بعد ادامه داد: اما آرزوی من اینه که! بعد ساکت شد و چیزی نگفت... همه گوش ها تیز شده بود! می خواستیم آروزی او را بشنویم!؟ چند لحظه مکث کرد و گفت: من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخوانند... زیاد باقیات صالحات داشته باشم... می خوام بعد از مرگ وضعم خیلی بهتر بشه... بعد ادامه داد: من دوست دارم هر کاری می توانم برای انجام بدم... حتی بعد از ! چون حضرت امام گفت: مردم ولی نعمت ما هستند..." 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 https://eitaa.com/piyroo
درلحظه‌‌ی‌شهادت‌ لبخند‌زیبایی‌بر‌لبانش‌بود بعدها‌پیغام‌داد‌و‌گفت: این‌بالاترین‌افتخار‌بودڪہ‌من‌ در‌آغوش‌امام‌زمان(عج)جان‌دادم 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🔖ارادت به حضرت زهرا (سلام الله) و سادات ✍داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم:  برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا (سلام الله). گفت: شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟  تا فهمید سیدم پیاده شد، خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت. یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد.  نقطه ضعفش را می دانستم. گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم. از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود  آمده بود دنبالم. با یک برگه مرخصی سفید امضاء. گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر. 🎙راوی: سید احمد نواب https://eitaa.com/piyroo
📜فرازی_از_وصیت_شهید: نهایت و اوج محبت فانی شدن در راه معشوق است و من فانی فی الله هستم. همه باید برویم که انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوه‌ی رفتن مهم است و با چه توشه‌ای رفتن. 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم برادر شهیدم ...🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک گردان و... با هم عقد اخوت خونده بودند... محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش.... اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت... محمد خیلی بیقراری میکرد چند بار وقتی میخواست مداحی کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده...گریه امانش نمیداد... یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد...رفیق بنا نبود نامردی کنی و... بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی دریده به دیدار خدا بره و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست... الانم مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهانه...جانم به این ... سمت راست: 🌷 سمت چپ: 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم برادر شهیدم ...🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo