🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
#ماجرایدختریکهمزاحمعلیاصغرشدهبود↯
🔶《یک روز به صورت اتفاقی پدرم علی اصغر را در خیابان و هنگام خروج از مدرسه میبیند و ناگهان متوجه میشود که دختری قصد ایجاد مزاحمت و دردسر را برای علی اصغر دارد. در هنگام مراجعت علی اصغر به خانه پدرم رو به او میکند و بدون آنکه در رابطه با حادثه آن روز به او چیزی بروز دهد میگوید که اگر قصد ازدواج داشته باشی این خانه پذایرای تو است و من با هر امکانی که در اختیارم باشد به تو کمک میکنم و خانم تو هم مانند یکی از دخترانم میتواند در این خانه درس بخواند و هر دوی شما ادامه تحصیل بدهید.》
🔷《علی اصغر با همان تقوای همیشگیاش به پدرم میگوید که اتفاقا یک دختر خانم چند روزی است که در سر راه مدرسه مزاحم من میشود و من هم به او محل نمیگذارم و میدانم که اگر به او محل نگذارم عاقبت راه خودش از من جدا خواهد کرد. پدرم بعدها گفت که من با این شیوه میخواستم بدانم که آیا علیاصغر واقعیت را از من پنهان خواهد کرد یا نه. اما دیدم خود این پسر حواسش به همه چیز است و با تقوایی که دارد خیالم از او راحت است. 》
🔻ســرداررشیــداســلام
#شهیــــدعلــےاصغربشکیــــده
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo