آه من دمعه زینب:
آهنگران میخوند :
یاد شبهایی که بسیجی میشدیم
شمع شبهای دوعیجی میشدیم.....
این مصرع آخر میدونین یعنی چی.... ؟؟؟؟
عراق تو منطقه دوعیجی بمب فسفری مینداخت فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه
بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها میچسبید و با هیچ وسیلهای خاموش نمیشد و آنها میسوختن...
میسوختن...
میسوختن ....
و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش میبرد......
کی فهمید ؟؟؟؟
کی دلش سوخت ؟؟؟؟؟
کی میدون که کی سوخت !!!!!
کی میدونه چرا سوختن و داد نزدن. . . !!!
😔😔😔سوختن پودر شدن خاکسترشان در هوا پخش شد تا شاهد باشن در همه جای جای وطن آنچه میگذرد و میگذرد و میگذرد...
اما...
خداوند در کمینگاه است...
#مدیونیم...