eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─ 💢دوستانش می‌گفتند: «ما همیشه در نامه‌هایمان می‌نوشتیم یا اینکه ولی همیشه می‌نوشت بسم .» این روزهای آخر می‌گفت: «باید رضایت پدر و مادرم را جلب کنم تا زود‌تر کند.» بود چند جزء حفظ کرده بود. 💢از اعضای ثابت هیئت‌های بود. 💢پسر و بود. 💢به بزرگتر‌هایش خیلی احترام می‌گذاشت. بسیار بود و به همه کمک می‌کرد. 💢 بود. 💢هر جا تصویر ایشان را می‌دید با چنان نگاه می‌کرد که وصف‌شدنی نیست. 💢وقتی بود مدام می‌گفت بریم ؛ خیلی به (علیه السلام) ارادت داشت. 💢به اهمیت می‌داد. 💢در هر شرایطی را می‌خواند. 💢 می‌گفت: "هرکس را به موقع بخواند هر چه بخواهد به دست می‌آورد." و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ ﷺ صَل ِّﷺ عَلَى ﷺ مُحمَّـدٍﷺ وآل ﷺِ مُحَمَّد
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ "معـــطــر بود از عطــر گـل يــــاس وجودش تار و پودي بود از احساس" "خودي بــا خـود نديد و جمــله او شد   به خــون خويش تـا غلـــطيد عبـــاس" ۱۳۳۸/۹/۱۰ ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ ─┅═ঊঈঊঈ═┅─ 🔶 در دهم آذرماه ۱۳۳۸ در جوار مسجد جامع شهر دليجان در خانه اي محقر و خانواده اي زحمتکش نوزادي به دنيا مي آيد که پدر و مادر با توجه به روحيه ي و شرکت در ها و هاي ، مي نامند تا بعدها   و را از بياموزد و به دوش در نهضت ياران را به جبهه هاي ايران بخواند. 🔶سايه ي مهر مادر در کودکي از سر رخت برمي بندد. 🔶پدر که خود نيز دائم از بيماري رنج مي برد عهده دار تربيت او مي شود. 🔶 تنها خواهرش با سن کم برايش مادري مي کند تا خلاء وجود مادر را کمتر احساس کند. در سال ۱۳۴۵ وارد دبستان مي شود در اوقات فراغت و تعطيلات تابستان همراه و پا به پاي خواهرش با کار پدر را در ادامه ي زندگي ياري مي دهند. 🔶 با پايان سال سوم راهنمايي وارد شده و پس از آن عازم مي گردد. 🔶در سال ۱۳۵۷ وقتي بزرگوار فرمان فرار از پادگان هاي نظامي را صادر مي کند به همراه عده اي از هم دوره هايش پادگان را ترک مي کند و به صف مبارزه  ي بي امان مردم عليه رژيم پهلوي مي-پيوندد. 🔶روحيه ي ، ، ، خدمت به محرومين و علاقه به اهداف انقلاب اسلامي، را در صف در قرار مي دهد. 🔶در کلاس درس به دانش-آموزان درس و پيروي از مي آموخت. 🔶 با نهادهاي چون ، ، ،   امور تربيتي و مرکز فرهنگي شهيد مطهري نيز همکاري و فعاليتي داشت. 🔶بعدها مستقيماً به عنوان يکي از اعضاي شوراي مرکزي نهضت سوادآموزي انجام وظيفه مي نمود. 🔶 يکي از علاقه مندان به شرکت در کلاس هاي و بود که تا قبل از و جلسه به عهده او بود. 🔶در مراسم چون دعاهاي و ، ، و حضوري مداوم داشت. 🔶با همه ي خدماتي که يک تنه و خستگي ناپذير انجام مي دهد. 🔶 مسؤوليتي بزرگتر فرا روي خود احساس مي کند. 🔶 او شاهد حرکت است که گوي نداي هستند. 🔶صحنه هاي را در ذهن خود مجسم مي کند و به هاي دلير مردان جبهه هاي نبرد غبطه مي خورد و نمي تواند در برابر اين همه احساسات بي تفاوت باشد. 🔶از سويي ديگر اين فکر نيز او را به خود مشغول مي کند که مگر هفت ماه بيشتر است که ازدواج کرده اي دير نمي شود فرصت زياد است. 🔶در ترازوي عقل هرچه سبک و سنگين مي کند به اين نتيجه مي رسد که شايد موقعيتي بهتر از اين برايش پيش نيايد تازه با شناختي که از همسر جوانش دارد مي-داند که او هم آن قدر را درک مي کند که بتواند ياريگر همسر خوبش در اين راه باشد. 🔶 که سنگر بزرگ جبهه هاي نور عليه ظلمت را پيش روي خود مي بيند. سنگر نهضت سوادآموزي و ساير خدمات را رها مي کند و صبح روز ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ با يار و پرچم به دوش کوچه هاي شهر را زيرپا مي گذارند و راهيان و را با شعار هر که دارد هوس کرببلا بسم الله به ياري مي خوانند. 🔶چاووش در شهر ندا سر مي دهد: دل تنگم سفر کرببلا مي خواهد. به همراه اين شعار انگار دل کنده مي شود. 🔶 به سوي حرکت مي کنند. عباس ضمن خداحافظي با دوستان و آشنايان، به همسرش براي تربيت کودکي که چشم انتظارش بودند، سفارش هاي لازم را مي کند. 🔶فاتحان پيروز خيبر با ديگر ياران همرزم عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي گردند. 🔶 مراحل سير و و بريدن از همه ي وابستگي هاي آغاز مي شود. 🔶 عاشقان با ، آواي خوش دعاي و زمزمه ي خوش ارواح طيبه را به ملأ اعلا مي برد و نفس مطمئنه نداي ارجعي الي ربک راضيةً مرضيه را فرياد مي زند و اين همان سيري است که اين عاشقان از بدو ورود به جبهه هاي نور طي مي کنند. ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ (کمیل) 🔶(کمیل)صفری‌تبار ، فرزند اسماعیل در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۹شمسی برابر با ۱۴ شوال ۱۴۰۸ قمری در روستای بیشه سر از توابع شهرستان از یک خانوادة ، دیده به جهان گشود. 🔶مراسم سنّتی نامگذاری نیز برگزار شد، در گوش راست او و در گوش چپش گفتند ، پدر بخوبی می دانست که یکی از حقوق فرزندان بر پدر و مادر، انتخاب نام نیک برای آنان است، این بود که پدر به یادِ روزهای و علاقه مندی به گروه های و جنگ های نامنظم ، و هم بیاد ، فرزندش را در شناسنامه به و در گفتار نام گذاری کرد تا هم به شب های جمعه برسد و هم در آیندةی نزدیک ضمن شرکت در جنگ های ، و برگزیدة شود.  🔶در دبیرستان شهید مطهری بابل بنا به اذعان مدیر و دبیران، در ، ، ک و از دیگران بود و سرآمد دیگران گردید و تابستان ۱۳۸۴ در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل و به مرحله پیش دانشگاهی (ع) رسید. بر آن موفّق به أخذ دیپلم در رشتة کامپیوتر ICDL هم می گردد. 🔶او زیرک تر از آن بود که در این مرحله توقف کند، حتّی قبولی در رشتة مهندسی شیمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری و آمل نیز او را راضی نکرد، 🔶بلکه با عنایت ، همةی اینها را همچون پلی، پشت سر گذاشت تا طبق تعهدی که با و بسته بود به دانشگاه اصلی خود یعنی؛ دانشگاه (ع) برسد تا فقط از آن دانشگاه با درجة ، فارغ التحصیل گردد . 🔶تلاش آقا برای خدمت در بی نتیجه ماند، بنابر این برای خدمت وظیفه به لشکر ۳۰ پیاده گرگان ملحق شد، ضمن اینکه همزمان برای جذب رسمی در نام نویسی کرده بود، هنوز ۲ ماهی از آموزش او نگذشته بود که نامةی جذب او در بدستش رسید، با خوشحالی اما با گرفتنِ إمضاهای متعدد از فرماندهان مافوق، بسختی از لشکر ۳۰ گرگان تسویه حساب گرفت و به علت قبولی در از کسوت مرخص و برای ادامة بعنوان (عج) بالآخره دراسفند ماه ۱۳۸۶ وارد دانشگاه (ع) شد و از دو سال تلاش وصف ناشدنی در بهمن ماه ۱۳۸۸ از و تربیت (ع) با معدل ۱۷/۳۰ فارغ التحصیل گردید. 🔶آقا داوطلبانه دو فروردین و تعطیلات عید سال های۱۳۷۸و۱۳۸۸ دورة دانشجویی را در غالب طرح سازندگی ، اردوی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری رفت. 🔶همچنین در خرداد سال ۱۳۸۷با پای پیاده از به مرقد رفت و در مراسم سالگرد ارتحال ملکوتی آن سفر کرده شرکت نمود.  🔶او بخوبی تفسیر آیة شریفة« إنّ اللهَ معَ الصابرین» را فهمیده بود و سعی می کرد در زندگی اش آن را بکار بگیرد. 🔶 او باتّفاق چند نفر از دوستانش، بالاترین جایگاه خدمتی را، در یگانِ ویژة می بینند، گرچه سعی داشت، ثبت نام در یگانِ ویژة را از خانودة اش مخفی نگهدارد و یا اینکه خدمت در آن را سَهل و آسان معرفی می کرد ، أمّا برای رسیدن به آن، بسیار تلاش کرد؛ و تمامی مقدّماتش را فراهم نمود، می دانست که خدمت در یگانِ ویژة !، علاوه بر قدرت به قدرت هم احتیاج دارد، آقا برای جبران آن علاوه بر طیّ دوره های آموزش و به ورزش های روی آورد و در این رشته خیلی زود سرآمد شد و مطابق اسناد موجود دو مرتبه موفق به أخذ مدال و در جشنواره فرهنگی، ورزشی دانشجویان گردید. 🔶به هر حال پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه ، بسختی از پادگان آموزشی وابسته به تهران، تسویه حساب خدمتی گرفت و خود را به یگانِ ویژة رساند. 🔶تا اینکه بالاخره در نیمه دوم شهریور ۱۳۹۰ به دست به  رسید . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.  ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
ــــــــــــــــــــ🔶💐🔶ــــــــــــــــــــــ ـــــ⚜بسم رب الشهــــــــدا⚜ـــــ ‌۱۳۶/۲/۲۱ کردستان رودخانه تسود پاوه 🔶 گروهبان يكم در خانواده اي و به دنيا آمد، او فرزند ششم خانواده بود كه پا به عرصه اين دنياي خاكي گذاشت. 🔶 بعد از سپری کردن ايام كودكي، راهي مدرسه شد و تا سال سوم راهنمايي درس خواند و سپس ترك تحصيل كرد. 🔶 بعد از مدتي در سن ۱۶ سالگي وارد شد و در به خدمت مشغول شد. 🔶با شروع جنگ تحميلي، ايشان نيز همانند ديگر اين مملكت ، طي دو مرحله به اعزام شد. 🔶 او در آخرين اعزامش در تاريخ ۱۳۶۰/۱۲/۱۶ به طرف كردستان- شهرستان پاوه- اعزام گرديد كه پس از دو ماه از تاريخ اعزامش در تاريخ ۱۳۶۱/۲/۲۲در رودخانه اي در نوسود پاوه به رسيد و شد كه پس از مدتي جهت فاتحه خواني مقداري از لباسهاي ايشان را به خاك سپردند تا زيارتگاه عاشقان باشد. 🔶، اخلاق خيلي داشت؛ هميشه با چهره اي با خانواده برخورد مي كرد. 🔶فردي و بود و به تمام اهل خانه احترام مي گذاشت. 🔶 او !مومن و بود كه هيچ گاه $نمازش ترك نمي شد. 🔶 در ماه محرم و بود و از قبل از ، فعاليتهاي داشت 🔶 به خانواده خود سفارش مي كرد كه را ترك نكنيد و آن را در اقامه كنيد. 🔶در مجالس و محافل شركت كنيد و خود را تقويت نماييد. 🔶 به علاقه خاصي داشت و از طريق برادر خود- - و و هاي ايشان را پخش مي كرد. 🔶برادران خود را آگاه مي كرد. 🔶 را آرزوي خود مي دانست و مي گفت:« اي خداي مهربان! تو را شكر مي گويم كه چندين مرتبه در راهت را به من عطا كردي. 🔶 اي خدا! تو نيك مي داني كه تنها براي تو و ياري تو قدم در اين راه گذاشتم؛ پس اي مهربانترين مهربانان! تو را به مقربان درگاهت و دماء ، فوز عظيم را نصيب من بگردان كه هميشه از مردن در بستر لحاف، هراس داشتم.» و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ـــــــــــــــــ🔹🔶💐🔶🔹ــــــــــــــــــ ــــــ بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَالصِدّیقین ــــــ ۱۳۶۶/۲/۲۲ 🔶 فرزند ، متولد ۱۳۴۴ و اصالتاً . در سال ۶۶ عملیات کربلای ۸ در شلمچه به رسید.🕊🕊🕊 🔶در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار خانواده نیز برعهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.😊 🔶او در خیابان ایران میدان و در محله‌ای زندگی می‌کرد. 🔶مسجد حاج‌آقا ضیاء‌آبادی"علی‌بن موسی‌الرضا" مأمن همیشگی‌اش بود. 🔶 وی دائماً به منطقه می‌رفت.💥 🔶 او آر.پی.جی‌زن‌های گردان عمار در لشگر ۲۷ (ص) بود. 🔶 مزار این بزرگوار که در سلام الله علیها در قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ قرار دارد، بوی شمیم گل یاس و عطر به مشام می رسد🌸💐🌸 که این مسئله او را شهره کرده است. 🔶درباره علت این موضوع تا بحال صحبتهای فراوانی شده و نقل قولهای زیادی شنیده شده است، اما فقط به این نکته از قول اشاره می کنیم: 🔶بوی مزار هیچ علتی جز و و رابطه که او با $خدا و داشته است، ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند، هر کس هم موردی نقل کرده، جز شایعه چیزی بیش نیست.🚫 علتش را فقط می داند و بس! ✅ برگرفته از و کتاب پلارک 🔹 🔶آخرین مسئولیت ، دسته بود. 🔶در والفجر ۸ از ناحیه و مجروح شد، اما کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است. 🔶 اگر کسی درباره حضورش در از او سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت.😊 🔶 یک دفعه در خواستیم از یک رودخانه رد شویم. 🔶 زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. رو به بقیه کرد و گفت: اگر یکنفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن. 🔶یکی یکی بچه ها را به دوش کشیید و به طرف دیگر رودخانه برد.💦 🔶 آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود. 🔹برگرفته از کتاب پلارک 🌹 و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ صلی الله محمد و آل محمد و عجل فرجهم
💓﷽💓 ــــــــــــــ🌿💐🌿ــــــــــــــ بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا وَ الصِدّیقین ۱۳۴۳/۸/۸ ۱۳۹۶/۹/۲۹ ــــــــــ💐🔹🔶🔹💐ـــــــــ 🔶 از نیروهای اطلاعات و عملیات لشکر ۳۲ (ع) استان هشتم آبان ماه سال ۱۳۴۳ در محله کمال آباد و در خانواده ای و به دنیا آمد. 🔶پدرش آقا اسدالله راننده کامیون بود و از این طریق روزی کسب می کرد. سال های کودکی را در کنار بازی های کودکانه، در جلسات و هیات های سپری کرد تا از همان کودکی و با مکتب جلایی دوچندان گیرد. 🔶سال های درس و مدرسه را با شعار های انقلابی و شرکت در راهپیمایی ها و فعالیت های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی پشت سر گذاشت و یکی از نوجوان های فعال روزهای بود که با دوستان و هم محله ای های خود در راه پیروزی گام برداشتند. 🔶در وقایع مهم در همدان از جمله حماسه ۳۰ مهر دانش آموزان همدان در سال ۱۳۵۷ که منجر به تعدادی از همدان شد، مراسم انقلابی تشییع پیکر مطهر آیت الله ملاعلی معصومی همدانی، واقعه جلوگیری از حرکت تانک های نظامی از کرمانشاه به تهران و راهپیمایی یکصد هزار نفری همدان حضور داشت و توزیع اعلامیه در مدارس و پایین کشیدن عکس شاه از سر در کلاس های درس، فعالیت روزانه او و دوستانش شده بود. 🔶با آغاز جنگ تحمیلی و پس از سال ها خدمت به و در گروه های و ، با وجود اینکه به دلیل سن کم، بارها از حضورش در جبهه ممانعت شده بود، درس و مدرسه را رها کرد و به عنوان نیروی روانه های نبرد حق علیه باطل شد و در مناطق عملیاتی حضور یافت. 🔶در اولین اعزام، روانه های شد و در مناطق عملیاتی خدمت کرد. 🔶از همان ابتدا با چون ، ، ، ، ، ، ای، ، ، ، ، و آشنا شد و تحت تاثیر مرام و روحیه و آنها قرار گرفت. 🔶برای اولین بار در مناطق عملیاتی به نیروهای و و پیوست و پس از مدت کوتاهی به یکی از نیروهای این واحد تبدیل شد به طوری که در و در کنار ، نیروهای همدانی را به عهده داشت. ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ :نریمان  :مددی مژدهی   : ناصر : ۱۳۶۶/۶/۲۹ : ۱۳۹۰/۱۲/۲۷ 🔶 جزء هشت سال دفاع مقدس نبود؛ ولی یکی از شهدای چندین ساله ی و بوده که دائم با رمز (ع) به منظور دفاع از ، و با افکار شوم دوَل غرب در جنگ بود. 🔶 یکی از شاخص ترین چهره های فرهنگی استان گیلان و شهرستان رشت که با عمده ترین موسسه های کشور تعامل فراوان داشته و بعضاً  در برخی محافل و مجالس به عنوان هنرمند نیز از وی یاد می شود یکی از مدیران با قدرت در مقابل با و بود. 🔶 در زمینه های فراوان از قبیل و ، ، و همچنین و و... مهارت و تخصص خاصی داشته و به کرّات دیده شده که از این هنر ها جهت ایجاد فضا و جبهه ای قدرتمند در مقابله با حملات فرهنگی دشمنان ، و بکارگیری نموده است. 🔶وی زندگی بسیار ساده ای داشته و یکی از مدیران موسسه فرهنگی،مذهبی آفتاب هشتم واقع در مرکز شهرستان رشت بود که تقریباً تمامی اوغات شبانه روز خود را در این مکان فرهنگی سپری می نمود. 🔶 و قطعاً در زمان حیات یک مهره بسیار خوب و کشور بود. 🔶این یکی از خادمای خالص و فرهنگی استان گیلان-شهرستان رشت... 🔶همشهریا که خوب میشناسنش... 🔶اما جا داره دنیا بدونه این شهید کی بوده...؟ 🔶 یه بچه بود...اما تموم وقتشو واسه میذاشت کار اصلیش مدیریت موسسه آفتاب هشتم و طراحی و اجرای دکور بود اما به همه سپرده بود که هرکی دکور میخواد من بدون هزینه قبول میکنم...واسه همین بیشتر دکور هاش واسه و بود حتی دکور دیوار و سقف موسسه....راستی حوزه هنری گیلان در پروژه طراحی دیوار گلزار شهدای مرکز استان گیلان یه چهره شهدایی میخواست که طبق بررسی اساتید چهره این (البته در زمان زندگی آقا نریمان) شد الگوی طراحی دیوار گلزار شهدا... 🔶در ضمن یکی از نوکرای (ع) بود... 🔶واسه اینکه ۶ بار رکاب زنان و ۱ بار پیاده به پابوس (ع) رفته بود و ارادت فوق العاده ای به (ع) داشت همین بس که اسم محل کارش آفتاب هشتم ، هیئتش (ع) و زمان پیرهنی که تنش بود و گردنبندی که گردنش بود اسم زیبای (ع) روش بود موقع هم پرچم گنبد (ع) رو پیکرش بود... 🔶فکرشو بکن در زمان زنده بودن اول عکسشو بالای دیوار مزار کشیدن بعدشم وقتی از زیارت تربت برمیگشت(بر اثر صانحه تصادف)از همون جا پر کشیدو بالا رفت... 🔶...انشالله عاقبت همه بچه هیئتیا وصل بشه به عاقبت این بزرگوار... .:: شادی روح پاکش صلوات::. (ع)...
   🔶 آقا در جنگ، شده بودند. و ، و اصلی در این  مسیر ایشون بودند. 🔶 این اواخر،  نزدیک سال نو ، بی قرار بود. 🔶توی حال و هوای  دیگه ای سیر می کرد. همه حالاتشو متوجه می شدند. مخصوصاً این اواخر، که با نگاهش با همه حرف می زد.... : 🔶و اما بشنویم از پدر : جنگ هستم، پرونده ای در هیچ بنیاد شهیدی تشکیل ندادم، معتقدم برای رفتم، دیگر نیازی به این چیزها نداره...مستاجر هستیم و از اینکه با خرّمی در کنارهم زندگی می کنیم راضی هستیم. 🔶 فقط از خواستم که داغ عزیز به من نشان نده، و مرا پیش مرگ عزیزانم قرار بده. که داغ عزیز بر دلم ماند. 🔶باز راضیم به رضای او و دلم خوشه به راهی رفت که عاشقه راهش بود. بود. 🔶در کودکی برای اسباب بازی لج نمی کرد.یادم هست، به اون نایلکسی  می دادیم و اون ساعتها نگهش  می داشت و بادش می کرد و باهاش بازی می کرد. 🔶هیچ وقت چیزی از ما درخواست نکرد. یادم هست وقتی لباسی براش می خواستیم بگیریم خودش با ما نمی اومد. 🔶اصلاً این چیزها براش مهم نبود.خودم شلوار قبلیشو به خیاطی می بردم تا از روی اون براش شلوار نو بدوزم. سادگی خصلت برجسته اش بود. 🔶میتونم قسم بخورم که وابستگی به هیچ چیز نداشت. 🔶قلبش عاری بود از این تعلقات دنیایی. ازش راضی بودم. 🔶هر شب من و با هم تو همین اتاق می خوابیدیم. 🔶هر وقت قصد سفر داشت می اومد بهم می گفت تا برم مادرشو راضی کنم. 🔶در مسائل مادرشو الگو قرار می داد. 🔶در دوران کودکیش هر وقت مادرش رو در حال می دید می اومد مثل مادرش رو به قبله می موند و حرکات مادرش رو انجام می داد. 🔶اون مادرش را خیلی دوست داشت. خوب بود. اون مثل یه گل بود. 🔶از کدوم خوبیهاش بگم...موتورشو دزدیدند...از کلانتری زنگ زدن که موتورتون پیدا شده. سارق موتورکتک خورده تو کلانتری نشسته بود. 🔶وقتی چشم بهش می افته، سوال می پرسه، این آقا برای موتور بنده به این روز افتاده؟ سریع کاراشو انجام می ده واز اونجا میارش بیرون...بعد دستشو می گیره و موتورو بهش می بخشه...سارق موتور بدجور شرمنده میشه... با و خیلی هارو هیئتی کرد. 🔶خیلی ها رو عاشق کرد... حساب بانکی نداشت... 🔶تو مراسم تشییع دو تا خانواده اومدن گفتن پسر شما حقوقشو ماهانه برای ما مصرف می کرد. اومدیم ازتون تشکر کنیم. مااصلاً از این کارهای خبر نداشتیم. پیرو مولاش بود. 🔶 تو چقدر رنگ و بوی گرفتی. 🔶وقتی پدرشون این چیزارو بابغض شرح می دادن قرارو از قلب آدمی می بردن. 🔶به یاد جمله افتادم وقتی سر پیکر رسید گفت خدایا تو شاهد باش رحم منو قطع کردن. من و بود، شبیه بود. من بود، اما ای همین که تو شاهدی برام کافیه. 🔶رفقا پیکر را از مسافت طولانی تا منزلگاه آخرتش،(قبرش)بدرقه کردن. 🔶با چه و به خاک سپردنش، جان قسم به خون پاکت هیچ روز مثل روز تو نبود. برای تو چه جان؟ تو که تموم هستی به دور سرت می چرخه. امان از اون روزی که اسب هایی رو زین و لگام تازه زدن و بر این پیکر های ...وای جان...همه هستی در سوگ تو می سوزند.بابی انت وامی ونفسی  یا ...هر مصیبتی بر هر قلبی وارد بشه محاله مصائب تو را به خاطر نیاره...نام تو التیام بخش جگر های داغدیدست .... 🔶پدر اینگونه از جگر گوشه اش می گفت: یه بار با رفقا راهی جنوب شده بود، این مطلبو بعداً رفیقاش برام گفتن. 🔶تواین سفر یه جا رفته بدون که گِل زار بود. مسئول اتوبوس گفت با این وضع نمی تونین بیاین داخل اتوبوس. اتوبوس با این پاهای گِل آلود کثیف نمیشه. 🔶 دم در اتوبوس وایستاد و پاهای تک تک رفقا رو شست و وارد اتوبوس کرد، هر چهل نفرو...👌👌👌 ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
درد دارد دویدن و نرسیدن.. که دویدن ما زدن است... . به قول شهید آوینی تنها کسانی مردانه می‌میرند که مردانه باشند... . شــ🌹ـــــهادت را نمےخواهیم و به خیال خودمان شهادتیم... بسنده کردیم فقط به عکس های چسبانده شده ی دیوار ! عکس و که فقط پست شد! کانال که پر شد از صوت و روایت شهدا! و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه را درک نکردیم... . . نفهمیدیم که تنها برای است... که و این عالم شهادت می دهند به شهیدان... . . شهادت را؛ اگر مےدیدیم هر مکان و زمان که باشیم شهادت ما را در بر خواهد گرفت... . . به یاد صحبت های حاج حسین یکتا در ظهر عاشورا ی فکه: اگر شهادت را می خواستیم! . در هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهادت میری... در شمال هم باشی،شهید میری... . در وسط هم باشی،شهید میری... وسط این رمل های بعد از جنگ هم باشی، میری... . هم بشی،در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت میری... . . . شهادت را بخواهیم... اگر خادم الشهدا باشیم... شبیه شان می شویم... نه به حرف ، در ... زندگی کنیم که می شویم... . . و حالا باید گفت: زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ ، هم باشی! . الشهدا در فضای مجازی،در عراق هم باشی؛ بعد زیارت اربعین... توران اسکندری میری...
در #کانال_کمیلِ جبهه ها عده ای ماندند و جان دادند ولی یک قدم خاک ندادند. امروز هم در #جنگ_فرهنگی ما در #کانال_کمیل می رویم ،زمان می گذاریم ،می مانیم ولی اجازه ی یک قدم نفوذ دشمن در ذهن هایمان را نمی دهیم. ⛔ورود برای #انقلابیون اجباریست❗ #سیاسی #مذهبی #اجتماعی #بصیرتی #روشنگری #اخبار_روز #طنز_حلال https://eitaa.com/kanale_Komeil_313
#تــــلــنــــگــــر👌 #طلبه_شهید_علی_خلیلی ‼حواسمان‌باشد !!! اگر #مذهبے هستیم اگر #هیئتے هستیم اگر ریش دار و تسبیح به دستیم ... اگر مارا با نام #دین و #مذهب میشناسند اگر #چادر مادرمان #فاطمه(س) برسر ماست اگر #نماد شهدا در زمانه ڪنون هستیم ڪارے نڪنیم ڪه هم به #خودمان هم به #مڪتبمان ڪه #حزب‌الله است #اهانت بشود #تظاهر‌نباشیم ... ما منتظر #مهدی‌فاطمه نیستیم بلڪه اوست ڪه #منتظر ماست
👈شهر شهيد پرور نجف آباد پی نوشت: #نجف آباد از سالهای قبل از انقلاب بعنوان یک شهر #مذهبی و در عین حال فعال سیاسی شناخته شده است. 🌷در زمان مبارزات انقلاب، مردم حضور گسترده و #فعال داشته و پس از آن در دوران دفاع مقدس با تقدیم 2500 شهید و 77 سردار از جمله شهید غلامرضا صالحى، شهید تقی جراح، شهید غلامرضا یزدانی و #شهیدحاج_احمدکاظمی آمار بیشترین شهدا را در بین شهرستانهای کشور داراست. وسعت حضور و کارآمدی مردم این شهرستان بقدری بوده که لشکر 8 نجف اشرف به طور اختصاصی جهت ساماندهی نیروهای نجف آبادی شکل می گیرد. #تاکنون این شهرستان 11 #شهید_مدافع حرم تقدیم حریم #اهل_بیت (س) نموده است. بسیاری از علما و شخصیتهای سیاسی مهم و مؤثر از این شهر برخاسته اند، #علمایی چون آیت اللّه سید هاشم میردامادی (جد مادری امام خامنه ای)، شیخ احمد حججی، شیخ ابراهیم ریاضی، شیخ سید جعفر طباطبایی، آیت اللّه ایزدی، آیت اللّه امینی، آیت اللّه مظاهری و رجالی چون شهید آیت وشهید بین الملل محمد منتظری و..... #سلام‌وصلوات‌برشهیدان #سلام_بر_شهیدان_والامقام_کاظمی_حججی. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
♨️ ✍️ اندر حکایات گروه های در پیام رسان ها!!! 😊 ده و بیست دیقه صبح🕰 کاربر یاس (خانم) : سلام سلام کسی نیست ؟! 😇 کاربر دریا (خانم)؛ انلاین هستن ولی حالشو ندارن جواب بدن ! 😒 همون لحظه؛ کاربر عمار (آقا) سلام علیکم! کاربر دریا درجا ! سلاممممم برادر احوال شما خوبین الحمدالله؟!😊 (عه چرا جواب سلام یاس رو ندادی؟!) یاس همون لحظه: واااای از دست اینا مزاحما😫 سید محسن انلاین میشن!😎 مزاحم رو فقط من میتونم ادم کنم💪 خواهر بیزحمت ایدیشو بدین🔫 راستش بلاکش کردم چتشم پاک کردم😰 (خب چرا خالی میبندی ک بمونی توش😕) در همین لحظه اقا امیر انلاین میشن و یه مطلب میزارن درباره و اینکه چجور پوشش هایی تحریک کنندس!🔞 تمام خانمهای گروه هم الحمدالله انلاینن و پشت هم نظر میدن! 😋 اقایونم دونه دونه تشریف میارن و بحث بین خواهران و برادران مذهبی(نما) بالاگرفته درباره قسمت هایی ک بیشتر کننده ست و انواع مدل های مانتوی باز و بسته و شلوار های تنگ! 👗👘💄👠 البته ناگفته نماند ک یک خط در میان؛ و هم ارسال میشود بین پیامها ! 😊 بلهههههه خواهر استغفرالله ازین مانتوهایی که تمام رو نشون میده😔 بله برادر پناه برخدا از این دختران .... 😔 [خوده شیطون الان پناه برده بخدا از شر این حجم بی حیایی در شما !!! 😳😳😳] کاربر: (بانومحدثه*متاهلم پی وی=بلاک) انلاین میشن👇 به به چ بحث داغی ! 🔥🔥🔥 اقا محسن شما هم خوب واردینا😉😂😂😂😉😉 این شکلکا ☝️یعنی؛ برادر ! پی وی بیایی بلاکی❌ ولی تو گروه تا دلت میخاد بگو و بخند! اتفاقا یه هم داشتیما تو قرآن دربارش؛ که شوخی و بگو بخند با نامحرم تو فقط گناهه؛ تو جمع عیبی نداره راحت باش !!! 😊 ولی نمیدونم چرا هرچی میگردم پیداش نمیکنم !! احتمالا زیر همون آیه هست ک میگه فقط تو لباس پوشیدنه تو خیابونه! حیا داشتن برای حرف زدن تو دنیای مجازی دیگه چ صیغه ایه ؟!! 😒 همچنان کاربر یاس اصرار داره که پی ویش پره مزاحمه... یکی نیست بگه بگرد دنبال یه راه حل دیگه برای برادران!😒 اصلا گیریم سرشار از مزاحمتی!!! اینجا مگه کلانتری محلتونه یا شعبه مرکزی پلیس در ایتا ؟! 😧 ⚜️🔰⚜️🔰⚜️🔰⚜️🔰⚜️🔰⚜️ خـواهـر مـن ❕❗️❕ کن از همکلامی با در فضای مجازی!!! 😞 شما مگه سوار اتوبوس میشی یهو میری قسمت اقایون میشینی وسط پسرا حال و احوال میکنی باهاشون؟؟؟؟؟😳 نه نمیکنی اینکارو! ❌ چون میکنی ازین کار ! اون حیا رو چرا با خودت نمیاری تو فضای مجازی؟!!! ☹️☹️☹️ بــرادر مـن ❕❗️❕ شما کی تاحالا وسط خیابون پریدی جلوی دختر مردم و براش دلسوزی کردی و نشستی پای درد و دلش؟!!😳 هیچ وقت !!! 😊 چرا ؟؟! چون کردی ازین کار! خجالت کشیدی از !!! اینجا هم از اسم و عکس پروفایلت خجالت بکش سید و حاجی و فلان و فلان .... !!!! 😔 پ.ن: مواظب باشید شاید فضا مجازے باشه... ولے آدمها، دلها و افکارشون مجازے نیستااااا 👌👌👌👌👌 https://eitaa.com/piyroo
🔹رضا دامرودی فرزند حسین متولد 20 تیر 1367📆 در خانواده ای #مذهبی دیده به جهان گشود👶 وی در مدرسه راهنمایی شمس آباد تحصیل نمود و برای تحصیل در #رشته گیاه پزشکی در سال 1387به آموزشکده کشاورزی #نیشابور رفت. 🔸پس از اخذ مدرک کاردانی📜 به دانشگاه جهاد دانشگاهی #کاشمر رفت تا مدرک کارشناسی خود را اخذ نماید؛ در سال 1390 ازدواج💍 نمود و پس از بیست روز به خدمت #سربازی اعزام گردید؛ پس از پایان خدمت با خرید یک دستگاه خودرو🚗 سواری، مشغول امرار معاش گردید؛ بعد از گذشت مدتی #فروشگاه سموم و دفع آفات کشاورزی🌾 در روداب دایر نمود 🔹و به خاطر اینکه در خانه ای #استیجاری در سبزوار زندگی می کردند هر روز صبح از شهر سبزوار به #روداب می آمد🏘 در سال 93 خداوند دختری به ایشان هدیه نمود😍 و نام او را #نیایش نهاد 🔸وی پس از عضویت #بسیجی در گردان 22 امام حسین(ع) لشکرعملیاتی مردم پایه پنج نصر با مسئولیت تیربارچی💥 مشغول خدمت گردید؛ تا این که درغروب🌥 شنبه 25 مهر ماه 1394در نزدیکی شهر #حلب کشور سوریه در دفاع از شیعیان بی پناه سوریه و عقیله بنی هاشم جانمان به فیض #شهادت نائل آمدند🕊🌷 #شهید_رضا_دامرودی #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت 🌷 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
2⃣8⃣3⃣1⃣ 🌷 💢دامنه کارهای پشت پرده به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علناً در حضورش به او بد🚫 می گفتند. به رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل سطح کشور بود، می گفتند هیئت غشی ها و ... 💢من را صدا کردند📢، رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات ساری مسئولیت داشتم. پرسید: «از علمدار چه می دانی⁉️» گفتم: «چطور!؟🤔» 💢گفت: «خواهش می کنم، مطلب مهمی پیش آمده، هر چه که می دانی .» گفتم: «پشت سر او👥 خیلی حرف می زنند، ⚡️اما من از زمان جنگ با او دوست هستم💞، هیچ کدام این حرف ها صحیح نیست❌. سید مجتبی یک است.» 💢بعد ادامه دادم: «سید با خوب برخورد می کند. همه سربازها عاشق او هستند😍، اما برخی از از این کار خوششان نمی آید. سید به برخی از افراد می دهد که کارشان را درست انجام دهند✅ اما خیلی ها خوششان نمی آید. بنابر این پشت سر سید حرف می زنند🚫 و ...» 💢آن مسئول یک به یک می کرد و من با دلیل جواب سخنان او را می دادم. در پایان گفت: «خیلی از تو ممنونم😊. مشکل مرا حل کردی!» تعجب کردم😟. پرسیدم: «چه مشکلی؟!» نمی خواست جواب دهد اما با من گفت 💢«برای پرونده درست شده بود📑. قرار بود من پرونده را امضا کنم📝 و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت می خواستم امضا کنم، ⚡️اما گفتم بگذار فردا پرونده را بعد.» 💢دیشب در عالم خواب ، نماینده امام (ره) در ، را دیدم، ایشان فرمودند: «حضرت امام (ره) از تو راضی نیست!😔» من گفتم: «چرا؟!» گفتند: «این پرونده چیست که می خواهی امضا کنی⁉️» 💢من از خواب پریدم🗯. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده بود. برای همین شما را صدا کردم. - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
در تاریخ 1368/12/24 در خانواده مذهبی در شهر باغملک چشم به جهان گشود 👼 زندگی نامه: ✍ حجت الله از سال 1379 فعّالیّت‌های خود را در پایگاه و مسجد آغاز کرده وی در سال 1384 به عنوان عضو فعّال در ابتدا مسئول اطلاعات 🗂 و بعدها مسئول فرهنگی پایگاه مقاومت امام (ع) باغملک منصوب شد وی در سال 1385 هیئت خانگی را با هدف گسترش📊 فرهنگ معنوی اهل بیت (ع) عصمت و طهارت راه اندازی نمود و صدها📌مراسم در مناطق مختلف استان خوزستان برگزار کرد و در بین جوانان استان از محبوبیت❤️خاصی برخوردار بودن از سال 1386 به عنوان در ستاد 💪 خدمت نمود. وی دانشجوی👨‍🎓 آزاد باغملک در سال 1390 به عنوان مسئول بسیج دانشگاه 🏫 آزاد اسلامی باغملک منصوب شد😇
⚠️ پسـره عڪـسشو پست ڪرده، دختـره رفته ڪامنت گذاشته: +وایی!! برادر چقدر شبیه شهدایی.. 😐_مرسـے خواهر! شمـام شبیه شهدایی..! +بااین همه گناه؟؟ خسته شدم دیگه!!!! _درست میشه خـواهر +چطـوری؟؟؟ _بیا پیوی!!! صبح روز بعد... +اقایے من چطوره؟؟😳 _خوبم تازمانے ڪه خانمم خوب باشه!!! من: 😐 خدا: 😔 شیطان: 😆 شهدا😓 نما نباشیم🤞🏻 ` https://eitaa.com/piyroo