eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ فضای مجازی را دوست ندارم ! -آمده بودیم بجنگیم پاتک خوردیم! -آمده بودیم مفید باشیم دچارِ سرگردانی شدیم -آمده بودیم خوبی ها را جار بزنیم اسیرِ بدی هایش شدیم -آمده بودیم (عج) واردِ ارتش شیطان شدیم! -آمده بودیم ندانسته ها را یاد بگیریم ! داریم فراموش می کنیم همان دانسته ها را! -آمده بودیم ، که بگوییم : آری ،ما هم هستیم! درگیرِ دیده شدن شدیم و نیت ها ،یادمان رفت. -آمده بودیم و آمده بودیم .... خوب آمدیم ... بد نرویم... .
💠 #حدیث_روز 💠 امام علی(ع): «مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فَهُوَ وَدودُكَ» هركه عيبت را برايت روشن كند، دوست توست 📚 غررالحكم حدیث 8210
4_6030385712832971787.mp3
1.65M
احساسی 🌴تا نفس می زنیم همه 🌴شهدا شرمنده ایم 🎤 👌فوق زیبا 🔴 https://eitaa.com/piyroo
آری ؛ چـــــــادر به سر می کنم ، چون آنرا دوست دارم!💓 من با چادر مشکی ام از خیلی ها آزادتر هستم!☺️ من چادر مشکی ام را با هیچی در دنیا عوض نمی کنم!😠 چادرمشکی من ؛ پرچم افتخار من است!🇮🇷 خدایا زیبایی و ارزش چادرم را در رفتار و گفتار و کردارم تجلی ساز! 💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀💠 ♥کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است♥
زن فرعون تصمیم گرفت که عوض شود ... و پسر نوع تصمیمی برای عوض شدن نداشت ...! اولی همسر یک طغیانگر بود.... دومی پسر یک پیامبر بود.... برای عوض شدن هیچ بهانه ای قابل قبول نیست .... این خودت هستی که تصمیم میگیری تا عوض شوی....! بعضی از چیزها دیر که شد،بیفایده هستند.... مانند بوسیدن پیشانی یک مرده محض پوزش خاستن و حلالیت طلبیدن بعد از مرگ....! هنوز زنده هستید.....! پس باهمدیگر با لطف و مهربانی رفتار کنید....! بامن طبق انچه که خودت از من  دیدی رفتار کن .... نه طبق انچه که از من شنیدی....! ➰🔆➰🔆➰🔆➰
هر چه #خاکتر عزت بیشتر... و چه درسی دادید به ما #درس پرواز را ... #اللهم_الرزقنا_شهادت
🍃🍃به کوری چشم تمام دشمنان و کفار 🍂🍂 ما شیعه ائیم...🌹 🌺رسالتمان ... محمدی🌹 🌿ولایتمان ... علوی🌹 🌻عصمتمان ... فاطمی🌹 💚سخاوتمان ... حسنی🌹 🌼عزتمان ... حسینی🌹 🌸غیرتمان ... عباسی🌹 💖صبرمان ... زینبی🌹 💥عبادتمان ... سجادی🌹 ✨شریعتمان ... باقری🌹 🌻مذهبمان ... جعفری🌹 🌺بردباریمان ... کاظمی🌹 💐مهربانیمان ... رضوی🌹 ❤️بخششمان ... تقوی🌹 🌼زیارتمان ... نقوی🌹 🌷نگاهمان ... عسکری🌹 🌺امیدمان .... مهدویست🌹 اللهم عجل لولیک الفرج ❤️☘❤️☘❤️☘❤️☘
‌‌🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 💎اگر نباشد خورشید طلوع نمی کند🌄 و زمستان سپری نمی شود،☃ اگر نباشد چشمه های اشک می خشکد،💧 قلب ها سنگ می شود و دیگر نمی شکند و سرنوشت انسان به تاریک، و سرد قساوت انتها می گیرد و صبح و انتظار در سراب گم می شود🌞❌
کانال پیروان شهدای بجنوردبه دوستان خود معرفی کنید.مطالب و داستان های آموزنده خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.لینک کانال پیروان شهدا https://eitaa.com/piyroo
🌸 ✨همیشه آیه و جَعَلْنا..را زمزمه مےکرد گفتم:آقا ابراهیم این آیه براے محافظت درمقابل دشمنه؛اینجا که دشمن نیست! نگاهےکرد وگفت: دشمنے بزرگترازشیطان هم وجود داره!
میگویند سیاهی چادرم چشم را میزند! ←چشم ادم های حریص و هرزه را ... چشم را که هیچ خبرندارند تازگی ها دل راهم میزند ! ←دل ادم های مریض و بیمار دل را.... از شما چ پنهان چادرم دست و پاگیر هم هست! ←دست و پای بی بند و باری را میبندد چادرم را دوست دارم به امید روزی ک خاهران عزیزم چادر رو درک کنند و باجان و دل بپذیرند....
چه میگفتی میان نمازهایت با معبــود خویش ڪہ خریدارت شد بہ گِل نشستہ ایم برایمـان دعـــــا ڪـن ... #شهید_سعید_کمالی_کفراتی #شهادت_خانطومان‌سوریه #سالــــروز_شهــادت
دلم نه هوای گنبدطلایی تان را.. نه هوای صحن و رواقهایتان را.. نه هوای مسجدگوهر شادتان را.. نه هوای نقاره خانه تان را.. که هوای خودخودتان راکرده است که بگویم.. السلام علیک یاامام رئوف💗
ـــــــــــــ✼💐✼ـــــــــــــ ــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ـــ "معـــطــر بود از عطــر گـل يــــاس وجودش تار و پودي بود از احساس" "خودي بــا خـود نديد و جمــله او شد   به خــون خويش تـا غلـــطيد عبـــاس" ۱۳۳۸/۹/۱۰ ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ ─┅═ঊঈঊঈ═┅─ 🔶 در دهم آذرماه ۱۳۳۸ در جوار مسجد جامع شهر دليجان در خانه اي محقر و خانواده اي زحمتکش نوزادي به دنيا مي آيد که پدر و مادر با توجه به روحيه ي و شرکت در ها و هاي ، مي نامند تا بعدها   و را از بياموزد و به دوش در نهضت ياران را به جبهه هاي ايران بخواند. 🔶سايه ي مهر مادر در کودکي از سر رخت برمي بندد. 🔶پدر که خود نيز دائم از بيماري رنج مي برد عهده دار تربيت او مي شود. 🔶 تنها خواهرش با سن کم برايش مادري مي کند تا خلاء وجود مادر را کمتر احساس کند. در سال ۱۳۴۵ وارد دبستان مي شود در اوقات فراغت و تعطيلات تابستان همراه و پا به پاي خواهرش با کار پدر را در ادامه ي زندگي ياري مي دهند. 🔶 با پايان سال سوم راهنمايي وارد شده و پس از آن عازم مي گردد. 🔶در سال ۱۳۵۷ وقتي بزرگوار فرمان فرار از پادگان هاي نظامي را صادر مي کند به همراه عده اي از هم دوره هايش پادگان را ترک مي کند و به صف مبارزه  ي بي امان مردم عليه رژيم پهلوي مي-پيوندد. 🔶روحيه ي ، ، ، خدمت به محرومين و علاقه به اهداف انقلاب اسلامي، را در صف در قرار مي دهد. 🔶در کلاس درس به دانش-آموزان درس و پيروي از مي آموخت. 🔶 با نهادهاي چون ، ، ،   امور تربيتي و مرکز فرهنگي شهيد مطهري نيز همکاري و فعاليتي داشت. 🔶بعدها مستقيماً به عنوان يکي از اعضاي شوراي مرکزي نهضت سوادآموزي انجام وظيفه مي نمود. 🔶 يکي از علاقه مندان به شرکت در کلاس هاي و بود که تا قبل از و جلسه به عهده او بود. 🔶در مراسم چون دعاهاي و ، ، و حضوري مداوم داشت. 🔶با همه ي خدماتي که يک تنه و خستگي ناپذير انجام مي دهد. 🔶 مسؤوليتي بزرگتر فرا روي خود احساس مي کند. 🔶 او شاهد حرکت است که گوي نداي هستند. 🔶صحنه هاي را در ذهن خود مجسم مي کند و به هاي دلير مردان جبهه هاي نبرد غبطه مي خورد و نمي تواند در برابر اين همه احساسات بي تفاوت باشد. 🔶از سويي ديگر اين فکر نيز او را به خود مشغول مي کند که مگر هفت ماه بيشتر است که ازدواج کرده اي دير نمي شود فرصت زياد است. 🔶در ترازوي عقل هرچه سبک و سنگين مي کند به اين نتيجه مي رسد که شايد موقعيتي بهتر از اين برايش پيش نيايد تازه با شناختي که از همسر جوانش دارد مي-داند که او هم آن قدر را درک مي کند که بتواند ياريگر همسر خوبش در اين راه باشد. 🔶 که سنگر بزرگ جبهه هاي نور عليه ظلمت را پيش روي خود مي بيند. سنگر نهضت سوادآموزي و ساير خدمات را رها مي کند و صبح روز ۱۳۶۲/۱۱/۲۵ با يار و پرچم به دوش کوچه هاي شهر را زيرپا مي گذارند و راهيان و را با شعار هر که دارد هوس کرببلا بسم الله به ياري مي خوانند. 🔶چاووش در شهر ندا سر مي دهد: دل تنگم سفر کرببلا مي خواهد. به همراه اين شعار انگار دل کنده مي شود. 🔶 به سوي حرکت مي کنند. عباس ضمن خداحافظي با دوستان و آشنايان، به همسرش براي تربيت کودکي که چشم انتظارش بودند، سفارش هاي لازم را مي کند. 🔶فاتحان پيروز خيبر با ديگر ياران همرزم عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي گردند. 🔶 مراحل سير و و بريدن از همه ي وابستگي هاي آغاز مي شود. 🔶 عاشقان با ، آواي خوش دعاي و زمزمه ي خوش ارواح طيبه را به ملأ اعلا مي برد و نفس مطمئنه نداي ارجعي الي ربک راضيةً مرضيه را فرياد مي زند و اين همان سيري است که اين عاشقان از بدو ورود به جبهه هاي نور طي مي کنند. ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ 🔶اينجا قرارگاه لشکر يکم از است. 🔶 لبيک گويان به آماده ي جهادي بزرگ مي باشند و راهيان طريق نور، جان باخته و شيداي دوست، هر لحظه براي نبرد و رويارويي با دشمن بعثي آماده مي شوند، روحشان آزاد از همه ي علايق و مي شود تنها را مي خوانند وصيتنامه هاي خون رنگشان را مي نويسند. 🔶 هايشان را  مي خوانندو شعارهاي سرد زمان را در گرمي به ، به شعور تبديل مي کنند. 🔶 بارها آن ها را فرامي خواند، از ، ، ، و براي آن ها سخن مي گويد. 🔶بارها اتمام حجت مي کند، که فردا هر کس در اين راه قدم بگذارد خواهد شد. 🔶 همه فرياد برمي آورند حاضريم چون و شويم. 🔶کوله بار و بر پشت و سلاح بر دست با قلبي مملو از شور و شوق مجنون وار همه چيز را رها کرده به آنچه جز اوست پشت پا مي زنند. 🔶 اينجا جان ياران را صلا مي دهد. جان نثاران را مي خواند. 🔶هنگامي که لشکر شب خيمه سياهش را بر سر روز مي گستراند و تاريخ جمعه ۱۳۶۲/۱۲/۳ را نشان مي داد بعد از حدود ۲۰ساعت حرکت با قايق بر روي آب هاي هور، با (ص) براي تصرف و تأمين جزاير مجنون و بخشي از هورالهويزه شروع مي شود. 🔶بعد از گذشتن چند روز از عمليات عزيزان رزمنده گردان پشتيباني در سکوت شب از پل پيروزي عبور مي کنند. 🔶(عج) در ترکيبي سازمان يافته به نام گردان (عج) و گروهان (ص) به مي رسند و شبانه با قلبي آرام و مطمئن و با زمزمه ي در دل، سنگرها را محکم مي کنند. 🔶 سر از پا نمي شناسد. دشمن از سه طرف احاطه دارد نبردي بي امان و نفس گير در حال شکل گيري است. 🔶آنچه مي بيني است و که توانسته نيروهاي خودي را در اين تنگنا ماندگاري ببخشد چندين بار خط نيروهاي خودي توسط تانک هاي دشمن شکسته مي شود، اما مقاومت سرسختانه بچه هاي رزمنده تانک ها را به عقب مي راند که و جزاير مجنون فرمان است. 🔶پس از يک ماه مقاومت دليرانه براي حفظ و نگهداري جزاير مجنون، خورشيد روز شنبه ۱۳۶۳/۱/۵ در ميان آتشبار سنگين پاتک از افق رنگ سربرمي آورد. 🔶احساس   مي کني که فرشتگان از آسمان به سلام آمده اند. 🔶همه ي عزيزان جز تعدادي که ديده-بانند در سنگر با آماده سازي تجهيزات منتظر مي باشند، صداي هلي کوپترهاي عراقي که يا نيروجابجا مي کردند يا مهمات حمل مي نمودند، در مسير جاده ي بصره شنيده مي شد. 🔶موشک هاي آرپي جي و رگبار تيربارها به مقابله پاتک دشمن پرداخته اند. 🔶ساعتي از درگيري گذشته است. گلوله هاي خمپاره۶۰ چون باران مي بارد. 🔶يکي از   گلوله هاي به نحوي به خاکريز برخورد کرده که تعدادي از ترکش هايش به سر و گردن هادي شفيعي اصابت مي کند. 🔶ترکش هاي زيادي نيز از پشت سر از بالا تا پايين بدن را سوراخ سوراخ مي کند و در حالي که يک ترکش بزرگ به نخاع او برخورد کرده وارد شکم او مي شود. 🔶 از درد به خود مي پيچد لحظه اي خود را فراموش مي کند نگران همرزم عزيزش هادي شفيعي مي باشد و سراغ او را مي گيرد. 🔶نمي داند که هادي لحظاتي پيش به رسيده است. 🔶 امدادگران سريع و به سختي را به عقب حمل مي کنند. 🔶اما در انتهاي جزيره به معبود خويش مي پيوندد. 🔶 که عاشق بود        دلداده ي کوي آشنــا بوددر قـافله تا عقــب نماند ياريگر و مرد جبهه ها بود غروب غمبار ۱۳۶۳/۱/۶ در حالي که هاله اي از غم بر چهره ي شهر نشسته جسم مطهر عباس از ديار غربت کربلاي ايران مي رسد. 🔶همسرش هم در محل نيست که از او استقبال کند. 🔶امشب همسر در خوف و رجا به سر مي برد. 🔶از به دنيا آمدن فرزند نورسيده خشنود است و از دوري نگران. 🔶وابستگان دسته دسته به ملاقات مادر و زينب کوچک آمده اند و اين در حالي است که هم گريه هاي خود را از او پنهان مي کنند، هم قدم نورسيده را به او تبريک مي گويند. و باد. ─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─ "" اللَّهمَّ ﷺ صَل ِّﷺ عَلَى ﷺ مُحمَّـدٍﷺ وآل ﷺ ِمُحَمَّد
بهار با جای خالیِ تو پاییز است در پاییز نیامدن چقدر به تو می آید و هنوز روز به روز روی روزهای نیامدنت می آید ...😭 ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
: سلام مادرجان ميشه لطفا بیای دم در؟ سلام پسرم... بفرما؟ از سرشماری مزاحمت میشم. مادر تو این خونه چند نفرید؟ اگه ميشه برو شناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون... مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد... سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت... چشماش پراشک شد و گفت: پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟ مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت: مادر چرا فردا؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟ برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم. آخه...!!! پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه... هنوز برنگشته... شاید فردا برگرده...!!! بشیم دو نفر...!!! میشه فردا بیای؟؟؟ توروخدا...!!! مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت... مغازه دار ميگفت: الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه: آقا مرتضی...!!! اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو... چایی هم سرِ سماور حاضره... آخه خستس باید استراحت کنه... 💔
💔 نیـسـتـ😞 اینطور نیست ڪہ بگویـے:گلولہ اے خورد و مُرد.. ...❤🕊 رضایت نامہ دارد... و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع) و علمدارش امضا میڪنند... بعد مُھر حضرت زهـــــرا(س)میخورد... ...❤️🕊 قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده... او زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده... ❣ اتفاقے نیست... سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..💗 ❤️باید شهیدانہ زندگے ڪنے❤️ تا بمیرے...💞🌸 💔
. 🔹چه به حال دل آمده که... می دهد ... رفتن شده است سهم خوبان و شده برای ماها ... زیارت و شهادت سهم خوبان ... اشک و آه جاماندن برای ماها... دیدار با حسین (ع) سهم خوبان و خوف و امید دیدار برای ماها ... آسمان و لقاالله سهم خوبان زمین و گناهانش برای ماها! سربلندی صحرای محشر سهم خوبان و سر افکندکی آن روز ، برای ماها ... نمی دانستم ، سهمم فقط دیدن است !! . 🔸چشم هایی که با خون شسته شوند ... می شوند ... و من از مرگ ... به امید دیدارش ... . ... ... ... 🔺مادر همیشه بیشترین درد را می کشد... تیر و ترکش برای فرزند ... قلب پر درد برای مادر ... . .
مراحل خواب یک مؤمن: 1.وضو گرفتن 2.قرائت سور آیة الکرسی-توحید-تکاثر 3.تسبیحات حضرت فاطمه زهرا(س) 4.دعابرای فرج 5.مسواک زدن 6.(استغفار) و(ذکر سبحان الله والحمدلله ولااله الا الله والله اکبر)3مرتبه) 7.محاسبه نفس *شبتون خدایی* **واسه سحربیدارشدید دعابرای فرج آقا فراموش نشه** https://eitaa.com/piyroo
🌹 🔷نماز صبح را کمی دیرخواندم. 🔷غفلت کمی وجود داشت. 🔷توفیق کار برای رضای خدا وجود نداشت و تنبلی کردم. 🔷دو، سه مورد با زبان موجب ناراحتی دیگران شدم و جلوی دیگران آبرویش را بردم. 🔷حسادت خیلی آزارم می داد. 🔷به خدا توجه نکردم.
1_6073923.mp3
17.79M
-(مناجات 3) 🍃إلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی 🍃 و لا تُخَیِّبْ طَمَعِی 🎤 مهدی 👌بسیار دلنشین شبتون خدایی 😭😭😭 🔴 https://eitaa.com/piyroo
: ☀️آغازصبحی پربرکت باذکرصلوات برمحمدوآل محمد💛 به رسم ادب هرصبح: السلام علیکم یابقیة الله(عج) وصلی الله علی آل رسول الله جمیعا و رحمة الله وبرکاته💐🌟