فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار فقط حاج حسین خرازی 😊
روز خبرنگار مبارک 💐💐
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #نماهنگ
🔻 به مناسبت روز خبرنگار
🔹 نماهنگ آخرین خبر ...
📲 #پیشنهاد_دانلود
نثار خبرنگاران شهید #صلوات🌹
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
سکانسهایی از فیلم مزار شریف که به شهادت محمود صارمی و دیپلماتهای کشورمان اختصاص دارد را مشاهده میکنید.
#شهید_محمود_صارمی
#شهید_رسانه
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ بسیار زیبای
فاتح خیبر با صدای
حسن خانچی
🎼همون آل اُمیِّه
حالا آل سعوده
فراری های خیبر
تو آغوش یهوده
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#مبلغ_غدیر_باشیم
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#عید_غدیر 🍂🌸
بر همه سادات مبارک💚
#فقط_به_عشق_علی تقدیم به #سادات عزیز
#التماس_دعا
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #پارت_45
احساس میڪنم چهرہ اش تغییر ڪردہ،دقت ڪہ میڪنم میبینم تہ ریش روے صورتش چقدر زیبا نشستہ.
ڪاپشن چرم قهوہ اے رنگے همراہ با شلوار جینِ مشڪے پوشیدہ،واڪس ڪفش هاے هم رنگ ڪاپشنش توے چشم مے زند!
و بوے عطرش...
مخلوط بوے قهوہ و شڪلاتِ تلخ...
بوے عطرش بینے ام را نوازش مے دهد حتے بیشتر از بوے چاے هل دار و ڪیڪِ گردویے!
سرم را پایین مے اندازم و آرام جواب سلامش را میدهم.
با دیدنش یاد ماجراے چند روز پیش مے افتم.
چشمِ دیدنش را ندارم!
_آیہ خانم!
صداے عسگریست.
سرم را بلند میڪنم:بلہ!
_مصطفے میخواست بیاد یہ مقدار مدارڪ از خونہ بردارہ دیدیم سر راهہ گفتیم ما بیایم بگیریم،فڪ ڪنم مادر در جریان باشن.
نفس راحتے میڪشم ڪہ براے چیز دیگرے نیامدہ اند.
آرام میگویم:چند لحظہ بہ مامان بگم.
سپس تعارفشان میڪنم:بفرمایید داخل!
عسگرے نگاهے بہ هادے مے اندازد و میگوید:نہ ممنون!
بہ عادت تعارف تڪہ پارہ ڪردن ڪمے اصرار میڪنم:آخہ اینجا نمیشہ ڪہ!تشریف بیارید داخل.
عسگرے یا اللهے میگوید و وارد حیاط میشود.
سپس رو بہ من میگوید:همینجا خوبہ!
سرم را تڪان میدهم:هر طور راحتین!
بہ سمت خانہ مے روم،صداے قدم هاے دیگرے بہ گوشم مے رسد.
این یعنے هادے هم وارد حیاط شدہ.
وارد خانہ میشوم و بلند مادرم را صدا میزنم:مامان!
سپس با قدم هاے بلند بہ آشپزخانہ نزدیڪ میشوم.
همانطور ڪہ جرعہ اے از چایش را مے نوشد میگوید:ڪے اومدہ؟
بہ در اشارہ میڪنم و میگویم:آقاے عسگرے و پسرش!
نورا با ڪنجڪاوے سرش را بلند میڪند:همون داماد یہ بام و چندین حوامون؟!
از ڪشیدن لفظِ حوایش میفهمم منظورش حواس نہ هوا!
بہ ماجراے ڪافے شاپ تیڪہ مے اندازد.
چپ چپ نگاهش میڪنم و رو بہ مادرم میگویم:میگن مثل اینڪہ بابا یہ سرے مداراڪ میخواد اومدن ببرن.
مادرم سریع از پشت میز بلند میشود:آرہ آرہ! ولے قرار بود بابات خودش بیاد ببرہ!
از ڪنارم رد میشود و بہ سمت اتاق خوابشان مے رود.
متعجب از مادرم میپرسم:چہ مداراڪے؟!
از داخل اتاق صدایش مے آید:میخواد تو پاساژ یہ مغازہ دیگہ بخرہ،تعارف میڪردے بیان تو!
بلند پاسخ میدهم:گفتم نیومدن!
_حالا یہ بار دیگہ ام بگو!
نورا میگوید:بابا چہ بے خبر خرید و فروش میڪنہ!
زیر لب اهے میگویم و بہ سمت در میروم.
در را ڪمے باز میڪنم،صداے هادے ڪنجڪاوم میڪند:آخہ پدرِ من چرا منو ڪشوندے اینجا؟!
پشتش بہ من است،عسگرے را نمے بینم انگار آن طرف رو بہ روے هادے ایستادہ.
عسگرے آرام میگوید:من بدِ تو رو میخوام هادے؟!
چیزے نمیگوید.
عسگرے ادامہ مے دهد:جوابمو بدہ! من و مامانت بدتو میخوایم؟!
هادے آرام میگوید:نہ بابا!
_خب چرا اینجورے میڪنے؟! دختر بہ این خوبے،خانم،با دین ایمون،با خانوادہ!
هادے پوفے میڪند:وقتے میدونے دلم یہ جاے دیگہ س چرا اصرار میڪنے؟!
عسگرے با حرص میگوید:الان داغے! نمے فهمے! اونے ڪہ میتونہ تو رو دلبستہ ڪنہ همین دخترہ ولاغیر! زندگے ڪن بچہ! ببین چطور پا بندت میڪنہ.
بعد از مڪث چند ثانیہ اے ادامہ میدهد:آیہ رو بشناس اگہ مشڪلے بود باشہ قبول میڪنم اصلا هر دخترے ڪہ خودت بخواے!
حالم بد میشود،انگار دارند شرط بندے میڪنند.
آن هم بہ وسیلہ ے من!
_این دخترہ بچہ س! عین دست و پا چلوفتیاس! اونوقت میخواد زندگے ادارہ ڪنہ؟!
از تعجب چشمانم گرد میشود،هادے مرا میگوید!
با حرص دندان هایم را روے هم مے سابم.
با مغز فندقے اش چہ فڪر ڪردہ؟!
ادامہ میدهد:چرا گیر دادید بہ ظاهر بابا؟! ما فقط ظاهر این دخترو میبینیم ڪہ موجهہ!
دندان هایم را بیشتر روے هم فشار میدهم.
این را نگویے چہ بگویے آقاے هادے عسگرے؟!
لابد من بودم ڪہ در ڪافے شاپ با نازے دل و قلوہ میدادم!
دستش را میان موهاے مشڪے اش مے برد،با حرڪت دست و موهایش دلم یڪ جورے میشود!
عسگرے با ملایمت میگوید:منم نمیگم الان بشین پاے سفرہ ے عقد! میگم باهاش حرف بزن،بشناسش؛یہ لحظہ برم از ماشین موبایلمو بردارم و بیارم.
هم زمان با اتمام حرفش،صداے قدم هایش بلند میشود.
نویسنده :
#لیلی_سلطانی 💕
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿
💠 #رمان_آیه_های_جنون
💠 #پارت_46
در را باز و بستہ میڪنم،مثلا تازہ رسیدم.
هادے آرام بہ سمتم برمیگردد،با دیدن منه بہ دیدار حیاط زل میزند.
دست بہ سینہ میشوم.
در را ڪمے باز میڪنم و خونسرد میگویم:مامان!مثل اینڪہ آقاے عسگرے تو حیاط نیستن اومدن تعارفشون میڪنم!
صداے نسبتا بلند مادرم مے آید:اِ! ڪسے تو حیاط نیس؟!
با بدجنسے میگویم:چرا! من و در و دیوار!
هادے با تعجب نگاهم میڪند،ابروهایش بالا مے روند.
بے توجہ پشتم را بہ او میڪنم،انگار او را نمے بینم.
خودش بماند و در و دیوارها!
از حرف هایے ڪہ زدہ پشیمانش خواهم ڪرد!
بہ وقتش!
میخواهم وارد خانہ بشوم ڪہ صدایے متوقفم میڪند:سلام!
سریع برمیگردم،جلوے در ایستادہ.
هادے بے تفاوت نگاهے بہ او مے اندازد و ساڪت دست بہ سینہ میشود.
در سبزیِ چشمانش خودم را مے بینم...
آمد!
همانطور ڪہ بہ صورتم خیرہ شده لب میزند:منزلِ نیازے...؟!
#ادامہ_دارد...
نویسنده :
#لیلی_سلطانی💕
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#يا_امیرالمومنین_علـے💚
عاشقان تو علے ، دل ڪہ بہ دریا بزنند
این محال اسٺ ڪہ در شیعگےاٺ جا بزنند
بارها خواستہ قلب بهشٺ این بوده
مثل ایوان تو در جنٺ الاعلـے بزنند
#عید_غدیر
#بر_شیعیان_جهان
#مبارڪ_باد
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
مداحی آنلاین - مراد پیغمبر در غدیر - حجت الاسلام عباس عزیزی.mp3
3.72M
🌸 #عید_غدیر
♨️آیا مراد پیغمبر در #غدیر خم این بود که در اون صحرای گرم فقط بگه من علی(ع) را دوست دارم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #شیخ_عباس_عزیزی
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت749
📌 ((من اگه تو این عملیات شهید نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم...))
خاطره ی آقای حسن #رحیم_پور_ازغدی از آخرین دقایق زندگی شهید #برونسی .
➕انتشار اولین صوت شهید از وصیتش به ما....
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#شهیدسرلشکررسول_عبادت،
فرزند عطا، در ششم مهرماه سال 1324 شمسی، همزمان با میلاد فرخندۀ رسول اکرم(ص) در شهر شیراز به دنیا آمد. به میمنت و مبارکی آن روز، او را رسول نامیدند. رسول، پنجمین فرزند خانواده بود که با خود خیر و برکت خاصی را به همراه آورد. پدرش که انسانی مذهبی و متشرّع بود، رسول را از پنج سالگی با قرآن آشنا نمود. استعداد رسول در یادگیری قرآن سبب شد تا پدرش با دلگرمی بیشتری در این امر همت گمارد .
هوش و استعداد رسول چنان بود که در سطوح مختلف تحصیل جزو دانش آموزان ممتاز بود. قوای جسمانی خوبی داشت و در رشته های ورزشی همچون دوومیدانی، کشتی، وزنه برداری و شنا فعالیت داشت.
پس از پایان دورۀ دبیرستان و اخذ مدرک دیپلم ریاضی از دبیرستان نمازی شیراز، در آزمون ورودی دانشکدۀ افسری ارتش شرکت نمود. پس از موفقیت در آزمون ورودی در سال 1343 شمسی برای تحصیل در دانشکدۀ افسری راهی تهران شد. باوجود اختناق و فساد حاکم بر ارتش شاهنشاهی، او لحظه ای از خدای خویش غافل نبود و در انجام فرایض و تکالیف دینی اهتمام می ورزید.
در تاریخ 15 مردادماه 1346 با درجۀ ستوان دومی ازدانشکدۀ افسری فارغ التحصیل گردید و پس از طی دورۀمقدماتی در شیرازبه عنوان فرمانده دسته سوم گروهان سوم گردان92 تیپ هوابرد به خدمت مشغول گردید. رسول در سال 1349 شمسی ازدواج کرد وصاحب دو پسر و یک دختر شد. مهارت و تخصص او در تیراندازی سبب شد جهت شرکت در مسابقات سنتو از سوی یگان مربوط به. تهران، اعزام و موفق به کسب مقاوم اول گردد.
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهیدسرلشکررسول_عبادت، فرزند عطا، در ششم مهرماه سال 1324 شمسی، همزمان با میلاد فرخندۀ رسول اکرم(ص)
نقطه قوت #شهیدرسول_عبادت در باروهای قلبی اش بود. او به « و هو علی کل شی قدیر»یقین داشت. در آخرین سفرش، با دو پسر و تنها دخترش به گفتگو نشست و به دخترش می گفت»:اگر من شهید شدم ونتوانستم بیایم، تو باید مواظب مادرت باشی که زیاد گریه نکند .«
پس از بازگشت به کردستان، دوباره در جبهه حضور یافت و با تلاش و کوشش شبانه روزی وظایف محوله را انجام می داد. عشق به خدمت به کشور و مبارزه با دشمن و روحیۀ شهادت طلبی وی چنان بود که در طراحی یک عملیات دیگر در منطقه پیشتاز بود. عملیات با پشتیبانی توپخانه و هوانیروز در ساعت5 بامداد روز 16 خرداد ماه 1360 شروع گردید و نیروهای گردان تحت فرماندهی رسول عبادت، چنان باسرعت عمل کردند که دشمن غافلگیر گردید و 100نفر از آنان به اسارت درآمدند.
رسول برای پاک سازی منطقۀ قوچ سلطان، پیشاپیش نیروها در منطقه حرکت می کرد. سرانجام در تاریخ 16 خرداد ماه 1360 به وسیلۀ نیروهای متجاوز بعثی مورد اصابت تیر قرار گرفت و از ناحیۀ شکم و طحال مجروح گردید. اگرچه به سرعت با هلی کوپتر به بیمارستان 520 کرمانشاه منتقل شد، اما به علت خونریزی داخلی معالجات مؤثر نگردید و به درجۀ رفیع شهادت نایل گشت. پیکر پاکش به شیراز منتقل و در مزار دارالرحمه مدفون گردید.
#سیره_شهیدعبادت:
انس با قرآن، با گذشت زمان از او جوانی متعهد ساخته بود. در انجاماحکام الهی مقید بود. پس از ورود به ارتش از انجام عبادت و قرائت قرآن غافل نشد و سربازان و نیروهای زیردست خود را به نماز و ارتباط با قرآن سفارش می کرد. وی با سربازان نشست وبرخاست داشت و با آنان غذا می خورد و پیشاپیش یگان در عملیات شرکت می کرد؛ لذا نیروهای تحت امرش از داشتن چنین فرماندهی بر خود می بالیدند و دستوراتش را بی چون وچرا انجام می دادند و در راه مبارزه با دشمن، فداکاری می کردند
رسول عبادت با پرسنل زیردست به خصوص سربازان، بسیار مهربان بود و با عدالت رفتار می کرد. هنگامی که به تهران منتقل گردید، به دلیل مشکلات مالی در یک زیرزمین مسکونی بدون امکانات لازم برای یک خانواده سکونت داشت؛ اما صبر و استقامت و تواضع و گذشت وی موجب صفای خانه بود . در سفر به آمریکا از روحیۀ مذهبی وی کاسته نشد و با وجود آموزش های مستمر به نمازها و نوافل، بیشتر تأکید می کرد.
قسمتی از #وصیتنامه_شهیدعبادت:
«خدایا، در این لحظات درگیری نه می ترسم و نه ناامیدم؛ فقط آرزو دارم که همۀ ما را ببخشی و دیگران را که زنده می مانند، آگاه سازی تا قدرت پیدا کنند انتقام مسلمانان واقعی را از کفار، مشرکین و منافقین بگیرند و قدرت تو را به نمایش گذارند. خدایا، همیشه به تو متکی و معتقد بودم و هستم. خدایا، شهدا را که زندگی حقیقی و برحق را در وجود همۀ ما زنده کردند و می کنند، بیامرز و شجاعت و ایمان آن ها را به دیگران بیاموز.»
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدرسول_عبادت
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیدرسول_عبادت
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#من_غدیری_ام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
☀️شروع صبحی زیبا با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش
السلام علیک یا محمد یا رســـول الله
السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین
السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا
السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا
حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علیک یا علی موسـی الرضـا
السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی
#من_غدیرےام
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo