eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
17.7هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
هر بار که یکی از دوستانش شهید می‌شد خیلی غصه می‌خورد و می‌گفت: من از دوستانم جا ماندم. همیشه می‌گفت: دعا کن که من شوم. من هم می‌گفتم: الان نه در 50 سالگی. او هم می‌گفت: شهادت باید در باشد. می‌گفتم:بعد از شهادتت من چه کنم با دو بچه. می‌گفت: تو هم مثل باقی همسران شهدا یک روز به سجاد گفتم: سجاد جان چند بار رفتی دیگر بس است نرو. گفت: جواب (س) را در قیامت چه می‌دهی؟ سجاد قبل از رفتن،خیلی سفارش بچه‌ها را کرد.می‌گفت: من از تو مطمئنم که می‌روم و خیالم آسوده است که تو می‌توانی بچه‌ها را خوب تربیت کنی.. در روز آخر که می خواست سوریه برود دخترم هانیه خواب بود.رفت یک دل سیر بوسش کرد. من قرآن، آب و گل را آماده کردم تا بدرقه‌اش کنم، گریه امانم نداد. سجادم را از زیر قرآن رد کردم. گفتم: برو دست حضرت زینب(س) به همراهت. مراقب خودت باش. او هم دم در آسانسور ایستاد و به من گفت: تو هم مراقب خوبی‌هایت باش🥺 سجاد دهقان🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌹 یک از ؛ مرا هم با به ببرید... . 🌹 بخشی از وصیت نامه شهید علی شرفخانلو:چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید. . ▪️شهید علی شرفخانلو در عملیات والفجر یک فروردین ۱۳۶۲ در حین بردن تانکر آب به خط مقدم با اصابت ترکشی در سن ۲۴ سالگی .بشهادت رسید.شادی روحش صلوات. https://eitaa.com/piyroo
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می‌دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می‌رسیم. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢به نیت از بابای شهیدم بابای قشنگم قول دادی باهم بریم کربلا، کدام از قسمت بین الحرمین دنبالت بگردم میدونم که پیشم هستی ممنون ومتشکر ناصر بشنام🌷 https://eitaa.com/piyroo
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ی خدا با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا.....الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه.... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم.... نمی‌خوام دست‌هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س) این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. 🌷 https://eitaa.com/piyroo
روز اربعین.... صبح اربعین دامادمون گفت میخوای یه دیوار بچینیم و میز بزاریم گفتم اره.... بعد گفتن میخوای داربست بگیریم؟؟!! گفتم تعطیلی هست کسی جواب میده...؟؟ زنگ هرجا زدیم که داربست کرایه کنیم کسی جواب نداد تااینکه یکی از همکارای یکی از دامادمون گفت من الان دارم داربست موکبمون رو جمع میکنم اگه میخوای فقط یه وانت بیار و بارکن وببر.... گوشی رو قطع کردوگفت جورشد فقط وانت میخوایم..... هنوز حرفش تموم نشده بود که عموم با وانتش جلوی خونمون وایساد، گفتیم خدایا شکرت وانتم رسید.... یکم پارچه و وسایل هم از اقای بندگار که بیت الشهدا دارند گرفتیم و موکب شب دوم رو به این قشنگی برگزار کردیم.... وبه قدری این موکب پربرکت بود برامون که هیچ شبی به غیراز چای و قهوه خیلی چیزهای دیگه مثل شعله زرد و آش و شربت و شیرینی ووووو هم پذیرایی کردیم... شهید به من فهموند که... ؟؟؟!!! که.....؟؟!!! 👌شهدا زنده اند!!!!!! 🌹 از همسر جواد زارعی 🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨﷽✨ ✨‏چهارمین ‎شهید طایفه ‎سعد بود که در شهر ‎حلب سوریه به شهادت رسید با اینکه دخترش دم بخت بودولی تمام حقوق خودش را بین بچه های سوری تقسیم میکرد اصرار داشت بعداز شهادتش کوله پشتی اش به دست تنها پسرش احمد برسد که درآن یک انگشتر، ساعت، قرآن تسبیح و یک دست لباس نظامی بود. ‎ عادل سعد🌷   https://eitaa.com/piyroo
⁉️ چه کسانی سعی در تضعیف جایگاه مقام معظم رهبری دارند؟ 🔰 جواب شهید حسن عشوری: 🔸همیشه افراد کوته‌فکر داخلی، لیبرال‌ها، افراد به اصطلاح روشنفکر که از اسلام ناب محمدی (ص) کینه به دل دارند سعی در تضعیف جایگاه ولایت‌فقیه دارند. به‌هیچ‌وجه به آن‌ها مجال عرض‌ اندام ندهید و با تبعیت از امام خامنه‌ای (دامت برکاته) نقشه‌های آنان را نقش بر آب کنید. از وصیت‌نامه حسن عشوری 🌷 https://eitaa.com/piyroo
📸یک عکس خیلی معروف از حضور حضرت آیت الله خامنه ای برسر مزار اولین شهید مدافع حرم ارتش پدر شهید : محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند، حتی در وصیت نامه اش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست متبرکشان را به روی سرم بکشد. که البته قسمتش نشد اما بعد از شهادتش ، حضرت آقا همینجا سر مزار محسن آمد و چند دقیقه ای ایستاد. همین عکس است که خیلی معروف شده...✨ مدافع حرم 🌷 https://eitaa.com/piyroo
بعــد از پیروزی انقـلـاب با محمدمنتظــری راهی لبنان شــد تا جنگ هــای چریکــی را بیامــوزد. فکــر کنم بار دومــش بــود می رفت. ایــن دفعــه هم مــدت زیادی از خانــواده دور بــود. بعــد هم کــه برگشــت کردســتان شروع شد که ســریع خودش را به آنجا رساند و ماند تا زمانی کــه زخمــی شــد و از ناحیــه ران پا آســیب جــدی دیــد. بعد از مجروحیت چون توان ماندن نداشت، برگشت و مدتی را در خانه اســتراحت کرد تا حالش کمی بهتر شــود و برگردد. ولی خب به جایی نکشید که به ایران حمله کرد و با شنیدن این خبــر از داخل رختخــواب و با عصــا خــودش را به رساند. آن موقع هیچ کس نتوانست مانع رفتنش بشود. راوی : https://eitaa.com/piyroo