eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق بشی؟؟ از اون رفیق فابریکا ... از اونا که همیشه باهمن؟؟😇 امتحان کردی؟؟ هرچی ازش بخوای بهت میده!!😍 آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه میخوای باهاش رفیق بشی؟؟!!😉 اول👈 انتخاب شهید. به آلبوم شهدا نگاه کن به عکسشون، به لبخندشون ببین کدوم رو بیشتر دوس داری با کدوم یکی بیشتر راحتی؟! دوم👈 با دوست شهیدت عهد ببند و یه جایی بنویس: با دوست شهیدم عهد مےبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی او به هیچ وجه رو برنگردانم. سوم 👈شناخت شهید تا مےتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن. عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه.... چهارم👈 هدیه ثواب اعمال خود به شهید از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی، فقط یه جمله بگو: "خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم." این طوری، طبق روایات نه تنها از ثواب چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه! تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی! پنجم👈 درگیر کردن خود با شهید. سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بذار!! در طول روز باهاش درد و دل کن.باهاش حرف بزن. آرزوهاتو بهش بگو... ششم 👈عدم گناه در حضور رفیق⛔️ روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه ولی آیا در حضور دوست معنویت مےتونی گناه کنی؟ نگاهمون، حجابمون، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و ..... هفتم 👈 اولین پاسخ شهید✅ کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه !! خواب دوست شهیدتو مےبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ... هشتم👈حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ). 🌷هر کسی با هر شهیدی خو گرفت روز محشر از او گرفت🌷 گام های سختی رو انجام دادید. درسته؟! اما مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده.... 🌹🍂🌷🍃 !!!! اسم دوست شهیدت چی بود؟؟!! و دوست شهیدت رو برام ارسال کن تا بقیه هم باهاش آشنا بشن ... نحوه آشنایی یا خاطره جالبی هم اگه از دوست داری برامون بفرست ... شاید یک نفر با خوندنش دوست شهیدت شد
#عکس شهیدی که در اتاق امام خامنه ای نصب شده بود. 🌹شهید #هادی_ثنایی_مقدم حمیدداودآبادی تعریف میکند: آقا فرمودند: «تصویر شهیدی در اتاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.» بعد فرمودند: «شما بچهره این شهید نگاه کنید،چقدر معصوم و زیباست…الله اکبر…من اینرا در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم.» 👆👆به آقا گفتم: «آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند.» آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ گفتم: « این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است.» با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود: الله اکبر …عجب …سبحان الله … سبحان الله😭😭😭😭 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
وقتی که از این و آن مےخورید و لاجرم به اتاق پناه مےبرید و با های ما سخن مےگویید و مےریزید به خدا قسم☝️ ایــــنجا مےشود....💔 آخ که چقدر این دو سه روزه همین حرف آقا سید شده مایہ آرامشـم رفیق! تو شاید رو فراموش کنی اما کسی که داده تا بمونی هیچوقت تو رو فراموش نمےکنه☝️ حتی اگه بظاهر، نباشه! آروم میشه دلم💔 https://eitaa.com/piyroo
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 دوباره ... دوباره نامه ... دوباره حرفای دلم روی کاغذ ... دوباره.... حنجره ام ، شما را فریاد میزند شما که تجلی هستید را طولانی می کنم شک ندارم شما برای شدنم ، نیمه شبی دعا می کنید چراغ دلم را هر روز با یاد شما روشن می کنم یااااااااد امام وووووو دل ووووو می بره کَرررررربُلا..... و اتاقم را با و و چفیه های شما میکنم و همیشه بخاطر می سپارم چرا رفتند ای باید به شما زنجیر کنم بند را.... https://eitaa.com/piyroo
🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟 بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش https://eitaa.com/piyroo
🔻روزاى آخر بود قرار بود چند روز بعد همه با هم از سوريه برگرديم ايران،🚶 اون روز ،با مسعود قرار گذاشتيم با بريم به سمت نيرب، روستايى كه تقريبا ٢٠ الى ٢٥ دقيقه تا اونجا راه بود🏍، بعد از كلى اتفاقات شيرين و شوخى و خنده دو تايى راهى نيرب شديم، اول؛ رفتيم به مغازه ساندويچى🌭 كه پاتوق هميشگيمون بود و يه دل سيرى از شاورماهاى معروف در اورديم و بعد به سمت بازار كه يك فروشگاه 💣 اونجا بود راهى شديم؛ داخل فروشگاه شديم ، فروشنده متوجه شد كه ما ايراني هستيم به پامون بلند شد و با احترام و زور و زحمت به زبون فارسى و عليك كرد✋، ما كه تو مغازه با هم يك كلمه هم صحبت نكرده بوديم برامون جالب بود كه از كجا متوجه شده‼️ در حال ديدن اجناس بوديم كه فروشنده 💍دست مسعود رو نشون داد و پرسيد ايراني؟؟؟ مسعود هم با خنده گفت نعم😁! فروشنده گفت؛ حلقة جميلة ( يعنى چه انگشتر زيبايي🌸) مسعود با يه نگاه معنى دارى انگشترش رو از دستش در اورد و به فروشنده داد،! و به فروشنده گفت؛ سيدى هديه! فروشنده با تعجب گفت ؟!!! مسعود گفت: نعم هديه🎁! زدم بهش و گفتم چكار ميكني ؟! و به بهش گفتم اينا صبحا با محور مقاومتنو شبا سر سفره النصره! گفتم : بگو براى رفيق شهيدمه كه به من داده و الان هم شهيد شده تا انگشتر رو برگردونه! مسعود گفت ؛ بيخيال چشمش گرفته بذار بدم بهش☺️! گفتم ؛ اين ديگه انگشتر و بر نميگردونه! فردا هم بياييم اينجا انگشتر رو گذاشته پشت براى فروش😒! مسعود با اصرار من ، با انگشترو نشون داد و بهش گفت؛ سيدى هذا صديقى الشهيد! فروشنده كه متوجه منظور مسعود نشده بود، با تعجب گفت ؛ انت شهيد😱 ؟! ( تو شهيدى )؟! مسعود خنديد و با اشاره و با خنده گفت؛ لا ، لا ؛ صديق قبلا شهيد! من بعداً شهيد!!!😂😂😂 دستشو دراز كرد و به فارسى گفت خودتو نزن به اون راه رد كن بياد! فروشنده هم كه نه راه پس داشت نه راه پيش انگشتر رو از دستش دراورد و داد😶! اون روز متوجه خنده هاش كه ميگفت ؛ (صديق قبلاً شهيد من بعداً شهيد ! ) نشدم تا لحظه اى كه با اين رو به رو شدم، حالا ميفهمم دنياى من چقدر كوچك تر از اونه و رو به بها ميدن نه به بهانه💔! و عدم به زرق و برق دنيا و همچنين رعايت مبانى اصولى و 👌، مسعود رو از من و امثال من متمايز كرد و چند روز بعد توى شهر به آرزوش كه بود رسوند🕊 توى روز مقرر همه با هم به ايران برگشتيم،! مسعود و ما.....!😔 . مسعود عسگری 🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
! 💠فضای مجازی، فضای دل هاست! اینجا ذهن ها برای آماده تر است ..! اینجا دل ها برای خارج شدن از مسیر با وسوسه شیطان میگیرند .. اینجا عرصه است ... نبرد با نفس (جنگ داخلی) نبرد با دشمن (جنگ بیرونی) اینجا عکس ها و فیلم های مبتذل و (مذهبی ها) رژه میروند روی بصورت ضرب چهار ! با فرماندهی و دستور شیطان: طبل بزرگ زیر پای چپ ... اینجا گره میزند دل های مومنین را با بند و ! که دل با کوچکترین تق ، شود ... اینجا دل ها میشود! اگر نگهبان دلمان برای شیطان کند ! شیطان با تمام سپاهش برای ضربه زدن به ما وارد میدان شده است ... شیطان مذهبی ها تر !! اینجا میشود برای خدا بود ! اگر گناه رسیده از جانب شیطان را کوفت دلمان کنیم ..! وقتی بدون هیچ حریمی میتوان گفتگو کرد ! چه کسی میتواند ما را حفظ کند؛ به جز .. با و و و نظراتمان در سپاه شیطان نقش آفرینی نکنیم!! برای لرزاندن دل ها ... کنیم شیطان را در دل؛ با سلام بر ابا عبدالله... معناي را بدانيد . تقوا يعني : پرهيز در حال حركت و در حال حركت ، در فضای مجازی همه بهترین وجه خود را نشان میدهند! پس فضای مجازی،با واقعیت ها فاصله دارد! 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
! 💠فضای مجازی، فضای دل هاست! اینجا ذهن ها برای آماده تر است ..! اینجا دل ها برای خارج شدن از مسیر با وسوسه شیطان میگیرند .. اینجا عرصه است ... نبرد با نفس (جنگ داخلی) نبرد با دشمن (جنگ بیرونی) اینجا عکس ها و فیلم های مبتذل و (مذهبی ها) رژه میروند روی بصورت ضرب چهار ! با فرماندهی و دستور شیطان: طبل بزرگ زیر پای چپ ... اینجا گره میزند دل های مومنین را با بند و ! که دل با کوچکترین تق ، شود ... اینجا دل ها میشود! اگر نگهبان دلمان برای شیطان کند ! شیطان با تمام سپاهش برای ضربه زدن به ما وارد میدان شده است ... شیطان مذهبی ها تر !! اینجا میشود برای خدا بود ! اگر گناه رسیده از جانب شیطان را کوفت دلمان کنیم ..! وقتی بدون هیچ حریمی میتوان گفتگو کرد ! چه کسی میتواند ما را حفظ کند؛ به جز .. با و و و نظراتمان در سپاه شیطان نقش آفرینی نکنیم!! برای لرزاندن دل ها ... کنیم شیطان را در دل؛ با سلام بر ابا عبدالله... معناي را بدانيد . تقوا يعني : پرهيز در حال حركت و در حال حركت ، در فضای مجازی همه بهترین وجه خود را نشان میدهند! پس فضای مجازی،با واقعیت ها فاصله دارد! https://eitaa.com/piyroo
🕊🌹🕊🕊🕊🌹🕊 #در_مسیر_بهشت #شهدا_زنده_اند #شهدا_حاضرند #شهدا_میبینند حکایت یکی از زائران سالار #شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین_ع در مسیر پیاده روی #اربعین و همراهی #شهید_هادی با ایشان یکی از خاطرات شیرینی که از سفر پیاده روی اربعین برام مونده ، این است که چون ارادت خاصی به #شهید_ابراهیم_هادی داشتم ، #عکس ایشون را در پشت #چادرم سنجاق کردم . روز اول که پیاده روی می کردیم ، داشتم به آقا #ابراهیم فکر می کردم ، به نیتشون ذکر می گفتم یک لحظه از دلم گذشت که #داداش_ابراهیم ، من به فکر شما هستم ، تو هم به یاد من هستی ؟ اگر اینطوره ، یک نشانه برام بفرست ، باور کنید چند دقیقه نشد که یک آقا من را صدا کرد و گفت یک چیزی می خوام بهتون بگم ، نمی دونم خوشحال می شی یا نه . گفتم بفرمایید ... گقت من همرزم و دوست صمیمی #ابراهیم_هادی هستم تو جبهه همش با هم بودیم گفت عکس من در کتاب #سلام_بر_ابراهیم هست خیلی ازسجایا و خصوصیات اخلاقی #ابراهیم برام تعریف کرد من مات و مبهوت مونده بودم و فقط گریه می کردم ، خیلی برام شیرین بود و درطول سفر حضور #داداش_ابراهیم را در پیاده روی احساس می کردم . شادی روح #امام_راحل و #شهدا #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم https://eitaa.com/piyroo
قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم . تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد. بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم." میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭 به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای . گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم." دنبالش میرفتم و برای خودم میکردم و زار میزدم. برگشت. بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭 گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با چیکار کنم؟" رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام باشم." فهمیدم میخواهد اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به . سرخ بود و پف کرده بود. معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭 ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿ روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم." افتاد و پای و ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه میکردند.😭 همه بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش. یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ." ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿ رفتیم برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود. تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد. پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت. نگاهمان کرد و گفت: "جوانان ، داره می ره! " همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭 🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃 هر روز محسن با می رفت به آن شش سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇 چون توی ، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک نگاهش میکردند. بچه های و به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙 یک میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت. خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد. او را پیش خودشان نگه می داشتند. می‌گفتند: "جابر هم ماست و هم توی این بیابان ، ماست."😍😇 ✱✿✱✿✱✿✱✿✱ یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم بشیم، بعدش بشیم." نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای مثل بوییدن یک خوشبو است." خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام." بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. و !"😉 ✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿ شهدای نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗 بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه." بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. می‌گفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳 ... https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
سربازی که حتی یک عکس برای انتشار نداشت «فخرالدین فلک‌نازی» از روستای دهتل بستک در غرب استان هرمزگان، سرباز دلاوری که حتی یک از او برای انتشار در رسانه‌ها نبود.😔 مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
🎥؟ یعنی ، وپست های گناه توی پیجت بزاری📠 وتاوقتی که اون پست روبقیه میبینن یاکپی می کنن برای توهم گناه نوشته میشه(حتی بعداز ،اگراون پستی که منتشرکردی هنوزوجودداشته باشه بازم گناه برات می نویسن ارزش نداره به خاطر بی ارزش بخودمون، گناه جمع کنیم.🎞 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
👌 دیــروز افسـرجنـگـ سـرد شدنـد و امــروز ما ... . آنــروز دشمـن ما را نشانـه گرفتــ و امــروز مارا ...😔 . دیـروز آنها جنگیدنــد کـ ندهنـد امـروز ما میجنگیـم کـ و ندهیـم ...... . . . .گاهـی فکـر میکنم اگــر شهـدا جای ما بودند در چـه میکردنـد؟؟ . . خـود را به اشتراکـ میگذاشتند و مسببِ نگاهِ حرامِ صدها نفر میشدند؟😔 . برای نامحـرم التماس دعـا و زیارت قبـول میگذاشتند و با نامحرم در خلوت میکردند؟.....😔 . روابط عاشقانه و خصوصی خـود و همسرشان را عمـومی میکردند و دل هزاران را میسوزاندند ؟....😔 . از و و های خـود پستــ میگذاشتند و باعث کشیدن دلِ نیازمندان میشدنـد ؟......😔 . تمـامِ وقت خـود را صرف فعالیت در این میکردند و از خانواده و و غافـل میشدنـد ؟...... شهــدا و شدنـد امـا آیا ما هـم ...؟😔😔......... 😔 https://eitaa.com/piyroo
| اینجا سیرانبند سرزمین مردان بزرگی که در ماه رمضان سال 1361؛ در گمنامی به شهادت رسیدند و در بی‌نامی به خاک سپرده شدند. روایت: شهدای گمنام سیرانبند نماد مقاومت مردم کردستان و بانه در برابر دشمنان و ضدانقلاب هستند. در ۱۷ رمضان سال ۱۳۶۱ ؛ ده نفر از فرزندان این مرزوبوم اعم از شیعه و سنی ، بعد از تحمل ۹ ماه اسارت و اذیت و آزار توسط عوامل خودفروخته ضدانقلاب با پای پیاده و طی یک ماه به همراه سایر اسراء از روستای توریور در اطراف سنندج به بانه (بیش از 270 کیلومتر) انتقال داده‌شده بودند با زبان روزه توسط عوامل ضدانقلاب؛ در این مکان به شهادت رسیدند. ضدانقلاب هیچ نشانی از این شهدا برجای نگذاشته بود. به‌ناچار پیکر شهدا توسط اهالی محل به‌صورت گمنام به خاک سپرده شدند و هم‌اکنون مشخص نیست که آرامگاه متعلق به کدام‌یک از این شهیدان است. پس بخوانید فاتحه ای برای شهیدان احمد کلا طیبه ، هوشنگ کوشکی، محمد صالح احمدی، سید توفیق حسینی، محمود احمدی سید عطاالله حسینی، اسعد رضایی ، اقبال سعیدی، فرهاد عباسی و شکور غریبی. ____________ 📌 موقعیت ثبت عکس : یادمان سیرانبند، بانه https://eitaa.com/piyroo
🌹 یک از ؛ مرا هم با به ببرید... . 🌹 بخشی از وصیت نامه شهید علی شرفخانلو:چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید. . ▪️شهید علی شرفخانلو در عملیات والفجر یک فروردین ۱۳۶۲ در حین بردن تانکر آب به خط مقدم با اصابت ترکشی در سن ۲۴ سالگی .بشهادت رسید.شادی روحش صلوات. https://eitaa.com/piyroo