eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟 بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش https://eitaa.com/piyroo
📚 ⛅️ 5⃣4⃣ 💢چهار دست به اندام نحیف او مى برید و آنچنانکه بر درد او نیفزاید، آرام از جا بلندش مى کنید... و با و بر شتر مى نشانید. تن، طاقت نگه داشتن سر را ندارد.... سر فرو مى افتد و پیشانى بر گردن شتر مماس مى شود.... هر دو، دل رها کردن او را ندارید و هر دو همزمان اندیشه مى کنید که این تن و چگونه فراز و نشیب بیابان و محمل لغزان را تاب بیاورد. 🖤 فریاد مى زند: _غل و زنجیر! و همه به او نگاه مى کنند که :_براى چه ؟! اشاره مى کند به محمل سجاد و مى گوید: _ببندید دست و پاى این جوان را که در طول راه فرار نکند.عده اى .. و تنى چند فرمان مى کنند و تو سخت دلت مى شکند. 💢بغض آلوده مى گویى: _✨چگونه فرار کند کسى که توان ایستادن و نشستن ندارد؟! آنها اما کار خودشان را مى کنند.... را 🔗 به گردن مى آویزند و را باز با زنجیر از به هم قفل🔒 مى کنند. شدن مویت را در زیر مقنعه ات احساس مى کنى... و خراشیدن قلبت را و تفتیدن جگرت را. 🖤از اینکه توان هیچ ندارى ، را با همه وجودت لمس مى کنى. براى رفتن ، سخت شتابناك است و هنوز تو و سکینه بر زمین مانده اید... اگر دیر بجنبید دشمن پا پیش مى گذارد و در کار سوار شدن مى کند.دست سکینه را مى گیرى.. و زانو خم مى کنى و به سکینه مى گویى: _✨سوار شو!سکینه مى خواهد بپرسد: پس شما چى عمه جان! 💢اما شما را بر خواهش دلش ترجیح مى دهد.اکنون مانده اى... و آخرین شتر بى جهاز و... یک دریا دشمن و...کاروان پا به راه که معطل سوار شدن توست.نگاه دوست و دشمن ، خیره تو مانده است... چه مى خواهى بکنى زینب ؟! چه مى توانى بکنى ؟! 🖤شب 🌙هنگام... وقتى با آن جلال و جبروت ، به زیارت قبر پیامبر مى رفتى ، دستور مى داد که را خاموش کنند، در ... و در ،... گام به گام تو را همراهى مى کردند که مبادا چشم_نامحرمیبه بیفتد.... و ، زینب على را بیازارد.... 💢اکنون.... اى ایستاده تنها! اى بلندترین قامت استقامت ! با سنگینى اینهمه نگاه نامحرم ، چه مى کنى ؟ تقدیر اگر چنین است چاره نیست ، باید سوار شد. اما چگونه ؟!پیش از این هر گاه عزم سفر مى کردى ، بلافاصله پیش مى دوید، زانو مى زد و رکاب مى گرفت... و تو با تکیه بر دست و بازوى بر مى نشستى. در همین آخرین سفر از مدینه ، پیش از اینکه پا به کوچه بگذارى ،... 🖤 دویده بود و پهلوى مرکبت کرسى گذاشته بود، زانو بر زمین نهاده بود، پرده کجاوه را نگاه داشته بود، حسین دست و بازو پیش آورده بود تا توآنچنانکه عقیله یک قبیله است ، بر مرکب سوار شدى.آرى ،... پیش از این دردانه بنى هاشم ، عزیز على و مجلله اهل بیت اینگونه بر مرکب مى نشست.... 💢 و اکنون ... و مانده اند تا تو را ببینند... و براى ناگزیر تو، پاسخى از یا یا بیاورند. خدا هیچ عزیزى را در طوفان قرار ندهد.خدا هیچ را دچار نکند.امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء(21) 🖤چه کسى را صدا کردى ؟ از چه کسى مدد خواستى ؟آن کیست در عالم که خواهش را اجابت کند؟ هم او در گوشت زمزمه مى کند... ... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
📚 ⛅️ 9⃣4⃣ 💢... مى زنند و به این خون را و مى کنند. چون هنگامه عزیزانت فرا مى رسد، بادستهاىخود، را مى ستاند و را به بر مى گیرد و را از فرو مى فرستد، با از جنس یاقوت و زمرد، مملو از 💧حیات ، انباشته از پارچه هاى جنانى و آکنده از عطرهاى رضوانى. ، بدنها را به ، مى دهند و و را با پارچه ها و عطرهاى بهشتى به انجام مى رسانند و بر آنان نماز مى گذارند. 🖤آنگاه خداوند متعال ، را بر مى انگیزد که از دید کفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه درنیت و اندیشه و رفتار به این خون ، آلوده نیستند. این قوم به مى پردازند و بر فراز قبر سید الشهدا مى افرازند که نشانه اى براى است و وسیله اى براى مومنان. و هر روز و شب🌙 از آسمان🌫 فرود مى آید و آن شریف را در بر مى گیرد، بر آن مى گذارد، خداوند را مى کنند و براى آن بقعه ، مى طلبند. نام_زائران_امتت را که به خاطر 💢خاطر ، به زیارت ، مشر اند، و نام را و را و را و از بر پیشانى آنها نشانه اى مى گذارند که : '' این قبر و فرزند . و این در سیماى آنان تابان است. و زیباترین و نشان ، آنچنانکه بدان شناخته مى شوند و دیگران این روشنى مى گردند.'' 🖤جبرئیل گفت : (یا رسول االله ! در آن زمان در میان و ایستاده اى و ماست و آنقدر اطرافمان را گرفته اند که در حد و حساب نمى گنجد و هر که در آنجا به این نور، منور است ، خداوند از عذاب و آن روز در امانش مى دارد. این و اوست براى کسى که خالصا لوجه الله قبر تو را، یا على تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت کند.... از این پس ، خواهند آمد و خداوند که تلاش مى کنند این و نشانه را اما راه بر آنان و مى گرداند.) 💢پیامبر فرمود: دریافت این خبرها بود که مرا غمگین و گریان کرد. این فقط نیست... که از شنیدن این ، جان مى گیرد و اى در کالبد مجروح وخسته اش دمیده مى شود.... تداعى و نقل این حدیث ،.... حال تو را نیز دگرگون مى کند و خارق العاده در تار و پود وجودت مى ریزد. آنچنانکه بتوانى تا را در زیر بار شکننده و طى کند و خم به ابرونیاورى. 🖤آیا این همان اى است که تو در آن ، 📖مى گفتى؟! آیا این همان کوفه اى است که کوچه هایش ، تو را مریدانه به چشم مى کشید؟ یا این همان کوفه اى است که ، زینب را بانوى عالم مى شمردند و بر عقیله بنى هاشم سجود مى بردند؟ نه ، باور نمى توان کرد... .... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
📚 ⛅️ 0⃣5⃣ 💢نه، باور نمى توان کرد.... اینهمه و و براى چیست؟این صداى و و از چه روست؟این و درکوچه و خیابان چه مى کنند؟ این مردم به کدام و اینچنین دست مى افشانند و پاى مى کوبند؟در این چند صباح،.... چه اتفاقى در عالم افتاده است ؟ چه بلایى ، چه حادثه اى ، چه زلزله اى ، 🖤 و را اینچین کرده است؟چرا به این کاروان است ؟ به دختران و زنان ؟ این چشمهاى از این کاروان چه مى خواهند؟فریاد مى زنى :_✨اى اهل کوفه ! از خدا و رسولش شرم نمى کنید که چشم به دوخته اید؟ از خیل که به نظاره ایستاده اید، زنى پا پیش مى گذارد و مى پرسد: _شما اسیران ، از کدام فرقه اید؟ 💢پس این و پایکوبى و هیاهو براى ورود این کاروان کوچک اسراست ؟!عجب ! و این مردم نمى دانند که در فتح کدام جبهه، در و براى کدام دشمن ،🐲پایکوبى مى کنند؟نگاهى به اوضاع شهر مى اندازى... و نگاهى به کاروان خسته اسرا.... و پاسخ مى دهى : ما اسیران ، از خاندان محمدمصطفائیم! 🖤زن ، گاهى پیشتر مى آید و با و مى پرسد: _و شما بانو؟! و مى شنود: ✨من زینبم! دختر پیامبر و على.و زن مى کشد: _خاك بر چشم من! و با شتاب به مى دود و هر چه و و و دارد، پیش مى آورد و در میان مى گوید: _بانوى من ! اینها را میان بانوان ودختران کاروان قسمت کنید. 💢تو لحظه اى به او و آنچه آورده است ، نگاه مى کنى.... زن، التماس مى کند:_این است. تو را به خدا بپذیرید.لباسها را از دست زن مى گیرى و او را دعا مى کنى.پارچه ها و لباسها، دست به دست میان زنان و دختران مى گردد.... و هر کس به قدر ، تکه اى از آن بر مى دارد. که را به هنگام این مراوده دیده است، او را دشنام مى دهد و مى دهد و دنبال مى کند.... زن مى گریزد... .... - - ------••~🍃🌸🍃~••------ - - https://eitaa.com/piyroo - - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -