eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🏴 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
بـد حجـــــــابی زنان آخر الزمــــان❗️ از رسول خــدا "صلّی الله علیـه و آلـه" روایت شده: زمانی که دیدیـد زنانی موهــای سر خـود را مثل "برآمـدگی پشـت شتـر" نمـوده و در میان نامحـرمان ظاهر می شـوند، به آنها بگوئیــد کـه نمازشـان قبـول نیسـت."❌ 📚📒📝✏️ "کنزالعمـال جلـد 16، صفحـه 392" 🏴 https://eitaa.com/piyroo
💠رهبر انقلاب(حفظه‌الله): تا جان در بــدن دارم اجازه نمیــدهم دشمن به مقصــودِ خــود برسد!✌️ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موسی الرضا خراسانی اولین فرزند غلامعلی و خدیجه خراسانی در یکم دی ماه 1342 در خانواده ای مذهبی و کشاورز، در روستای قلی آباد شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و زندگی را به سختی می گذراند. موسی الرضا پس از سپری کردن دوران طفولیت، در کنار پدر و مادرش به کشاورزی می پرداخت تا سهمی در برطرف کردن فقر و محرومیت خانواده داشته باشد. در این ایام، روزها در یک کارگاه نجاری کار می کرد و شب ها درس می خواند. دوران نوجوانی وی با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران مصادف بود. مادرش می گوید:" دریکی از عملیات ها در منطقه ماووت وقتی با موتور مهمات می برد با ماشینی تصادف کرد و سر و دستش شکست. وقتی او را دیدیم تمام بدنش زخمی و پر از شن و ماسه بود و با تیمم نماز می خواند. اثرات این زخم ها در صورتش باقی بود که دوباره به جبهه رفت. " موسی الرضا خراسانی، سرانجام بعد از شش سال حضور در جبهه های جنگ، در عملیات نصر 4 در منطقه ماووت در 8 تیر 1366 در حال حمل مهمات بود که در اثر اصابت خمپاره ای به ماشین وی به همراه همرزم و نوه عمویش علی اصغر محمدی- که در طفولیت پیمان اخوت با وی بسته بود- به شهادت رسید. از شهید خراسانی یک فرزند به نام رقیه باقی مانده است. بعد از شهادت خراسانی، فرزند سوم وی در 18 اسفند 1366 به دنیا آمد که نام او را به یاد پدر " موسی الرضا" گذاشتند. اما او نیز در اثر عوارض ناشی از شیمیایی بودن پدر، مانند برادر دیگر خود کاظم به هنگام تولد به بیماری سرطان خون دچار بود و در شش ماهگی پس از تلاش بی ثمر خانواده برای درمان، در یکی از بیمارستان های تهران جان سپرد. https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
موسی الرضا خراسانی اولین فرزند غلامعلی و خدیجه خراسانی در یکم دی ماه 1342 در خانواده ای مذهبی و کشاو
فرازهایی از وصیت نامه سردار شهید موسی الرضا خراسانی امروز در کنار فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها، علیه دشمنان مبارزه می کنیم. یا حسین، شاهد باش در این وقعیت حساس و سرنوشت ساز که دشمنان دست به دست هم داده اند تا اسلام را از بین ببرند برادران ما در پشت خاکریز ها چه مظلومانه و عاشقانه به شهادت نایل می گردند و یک سری انسان های بی تفاوت که اسم مسلمان به خود گذاشته اند به فکر هوسرانی و خوش گذرانی و در حال جمع آوری اموال هستند. یا حسین، شاهد باش امروز امام ما در رأس همه مسائل، جنگ را قرار داده و گفته است هر کس توانایی رفتن به جبهه را دارد باید به جبهه برود. حال بیا مشاهده کن فقط زمان شما نبود که از بین چندین هزار نفر 72 نفر در کنار شما ماندند بقیه همه عذر و بهانه آوردند و رفتند. حال بیا مشاهده کن در این موقعیت حساس چه نیروهایی که توانایی رفتن به جبهه را دارند و چه عذر و بهانه هایی می آورند و در کنار همسرانشان آسوده خاطر به سر می برند. یا حسین، نگو این مردم سخنان حضرت علی (ع) را درباره کسانی که از رفتن به جبهه خود داری می کردند را نشنیده اند. یا حسین تو شاهد باش، من سخنان مولایم علی را دوباره با فریاد بلند برای کسانی که نشنیده اند بیان می کنم. ای نامردهایی که اثر مردانگی در شما نیست علت نرفتن به سوی جهاد در راه خدا چیست؟ ای کسانی که عقل شما مانند عقل زن های تازه به حجله رفته است. دشمن به جنگ شما آمده ولی شما به جنگ نمی روید. پیش از آن که دشمن به جنگ شما بیاید شما به جنگ دشمن بروید و به یکدیگر حواله نکنید و عذر و بهانه نیاورید. . . سوگند به خدا در میدان جنگ از شمشیرها و نیزه های دشمن فرار خواهید کرد. فردای قیامت. . . در محضر حضرت زهرا سلام الله علیها چه جوابی خواهید داشت، مگر غیر از این است که باید بمیرید. اگر اعتقاد به روز قیامت ندارید پس کافرید و صحبتی با شما ندارم. اگر به روز قیامت معتقدید پس چرا منتظرید. جهاد دری از در های بهشت است که به روی بندگان خاص خدا گشوده می شود و اگر مسئله مرگ برای ما حل شود دیگر هیچ مشکلی نخواهیم داشت. همه ما آفریده شده ایم که بمیریم نه اینکه همیشه زنده بمانیم. برای مرگ آفریده شده ایم نه برای زندگی. https://eitaa.com/piyroo
تا من و زنم وارد خانه خواهرم میشدیم سرش را زیر می انداخت و با یک احوال پرسی خشک و خالی میزد به چاک. خیلی بهم برمی خورد ،یعنی چه؟ ناسلامتی مهمانی گفته اند؟ بزرگتری گفته اند ؟ کوچکتری گفته اند؟ این دیگه چه ادا و اطواری بود؟ تا اینکه یک روز خواهرم زنگ زد و گفت: داداش قدم ات روی چشم ، ولی اگه خواستی بیای خونه من به زن ات بگو چادر سرکنه اینجوری آقا محسن معذبه... 🖍 سید یاسر حسینی دایی همسر شهید محسن حججی 🏴 https://eitaa.com/piyroo
Babolharam Moghadam.mp3
2.88M
•سینه زنی شور به مناسبت هفتۀ دفاع مقدس تقدیم به پدران ، مادرانِ و خانوادۀ معظم شهدا به نفس کربلایی جواد مقدم https://eitaa.com/piyroo
نام پدر:علی محل تولد: زابل تاریخ تولد: 1330/05/03 وضعیت تاهل: متاهل عضویت: سپاه پاسداران آخرین مسئولیت: فرمانده گروهان راهسازی لشکر 25 کربلا محل شهادت: کوشک تاریخ شهادت: 1363/04/20 زندگی نامه سردار شهید محسن جهانتیغ در سال 1330 در زابل به دنیا آمد. از همان کودکی با قرآن انس گرفت. به علت خشکسالی خوانواده به گرگان مهاجرت کردند و در روستای حاجی آباد به کشاورزی مشغول شدند. یک سال بعد پدرش از دنیا رفت و مسئولیت خانواده به دوش او افتاد. در سال 1353 ازدواج کرد و حاصل زندگی آنها 5 فرزند شد. در سال 1361 از طرف جهاد سازندگی گرگان برای آموزش لودر و بلدوزر به تهران رفت و از آنجا عازم جبهه شد. در سال 1363 جانشین گردان مهندسی قرارگاه کربلا در منطقه ی جنوب بود. یک بار هم از طرف سپاه گرگان مسئولیت فرمانده گروهان راهسازی لشکر 25 کربلا را عهده داشت. سرانجام در بیستم تیرماه 1363 در منطقه کوشک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از تشییع در محل امامزاده عبدالله در گرگان به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از رزمندگان فاطمی قدیما خواب شهید ابوحامد رو دیده بودند.. از پرسیدند: در چه حالی هستید؟ شهید ابوحامد فرمودند: "داریم با رفقا آماده میشیم پیاده از نجف بریم ..." جالب اینجاست که شبیه همچین خوابی هم درمورد فاتح دیده بودند که شهید در خواب به اون رزمنده فرمودند: "اگه میخوای مارو ببینی اربعین باش...!"❤️ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
میگن سرآمد تمام خصوصیات شهید بابایی ✨.... بوده ...🍃 برای اتمام دوره چندین سال آمریکا بوده ...حتی از استاداش هم پیشنهاد بی عفتی داشته ....ولی .... خدارو با کسی معامله نکرده ...✨ کسی هم که خدارو نفروشه....خودش خریدارشه...✨💚... چون خداهم دلش برای بنده های عاشقش تنگ میشه و میبره پیش خودش ✨🦋.... 🕊✨ . شادی روح ملکوتیش گل صلوات 🌹🌹 🏴 https://eitaa.com/piyroo
😭😭 💔 🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 💔👇🏼👇🏼 👈🏼از قول بچه ها میگفتند اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 ! داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !👉🏼 بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم.. داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و داشت کجاست؟ کجا رفت 😭 بچه ها ارومش کردند که کاریت ندازیم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟ 👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم.. میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه ! بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭😭 بله خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم مدافعان حرم هستند😭😭😭 🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای وایساده واقعا مدافع حرم لیاقت میخاد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخاد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت مدافعین حرم گلچین خدا هستند خوش بحال گلچین شده ها 😭 ✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد فی سبیل الله بحق حضرت بی بی زینب کبری اللهم ارزقنا توفیق الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨ الهی آمین 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ از زبان امیر_محمد 7 ساله فرزند شهید 🔸بابا میاد به خونه و به ما همش سرمی زنه بعضی شبا ،ازشب تا صبح بابام تو خوابم میاد پیشم وهی میره😢. دوباره میاد خونه منو می بینه و باز میره. تو بهم هیچی نگفت، فقط منو میدید خوشحال می شد. چند بارم تو روز دیدم تو خونه ست و داره وارد اتاقم میشه، از اتاقم میاد بیرون ما رو هم نگاه می کنه، اما اون لحظه هرچی به بقیه میگم نگاه کنین، رو نمی بینن😞، فقط خودم می بینمش،نمیدونم برا چی این جوریه!!💔😔 🏴 https://eitaa.com/piyroo
نام پدر: علی اکبر محل تولد:کلاله تاریخ تولد: 1337/07/06 وضعیت تاهل: متاهل عضویت: سپاه پاسداران زندگی نامه سردار شهید محبت علی عودی در شهریور ماه 1340 در روستای کلالهمتولد شد. پدرش شناسنامه اش را بزرگتر گرفت تا زود تر به مدرسه برود. او با استعداد های درخشان وارد دانشگاه شد و در رشته ی دامپزشکی مشغول به تحصیل شد. محیط دانشگاه او را به سمت فعالیت های سیاسی کشاند. در شب های سرد سال 1357 به پخش اعلامیه مشغول بود و روز ها استراحت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای کمک به باز سازی کشور فعالیت های خود را در جهاد سازندگی شروع کرد. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. او چند بار به جبهه رفت و در آخرین بار نتوانست به خانه برگردد. بعد از 2 ماه خبر شهادتش را به خانواده ی او دادند. وصیت نامه سردار شهید بارخدایا، اینک عبد حقیرت با قلبی دردمند و خضوعی که از عمق وجودش بر می آید، از تو می خواهد که او را در خیل توابین و بخشوده شدگان درگاهت قرار دهی. پروردگارا این بنده ی عاصی و خطاکار تو در نهایت ضعف چگونه می تواند شکر نعمات بی کرانت را، که به او ارزانی داشتی، به جا آورد. با تمام عشقم می خواهم در راه تو فنا شوم و جانم را در راه اعتلای دین تو و احقاق حق بندگان مظلوم تو و جاودانگی سیره و سنت پیامبرت محمد (ص) فدا نمایم. ای مردم، شما را توصیه به تقوی الهی می کنم که وصیت مقتدایم علی (ع) و اطاعت از ولایت فقیه که فلسفه ی انقلابی و جاوید بودن انقلاب اسلامی است. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت هشتاد و هفتم حواستو جمع کن مدتی از ورودمون به تکریت یازده گذشته بود و دیگه مستقر شده بودیم و گاهی بیرون فرصتی پیدا میشد طهارت گرفته و وضویی بسازیم. شبای طولانیِ زمستان فرصت خوبی بود برای عبادت. وقت فراوان و ما هم جز کتک خوردنای گاه و بیگاه مشغولیت دیگه ای نداشتیم. پیش خودم گفتم هر چند روزها اذیت میشیم ولی شبها فرصت خوبیه برای عبادت و نوافل و خواندن نماز قضا. لذا شروع کردم خوندن نوافل یومیه. هر نماز را با تمام نوافلش می خوندم و نمازهای واجب رو هم خیلی طولانی ادا میکردم. اولش توجیه نبودم که چکار دارم میکنم تا اینکه یکی از بچه های دلسوز به من گفت می دونی چکار داری می کنی . گفتم مگه چیه. گفت این کار تو عراقیا و جاسوسا رو حساس می کنه. هر وقت که نگهبانا رد میشن تو رو تو حالت نماز ببینن، یه وقت فک می کنن تو طلبه هستی و جونت به خطر میفته. حتی همون بهروز ارشد آسایشگاه هم که آدم بی نمازی بود و در پی شکار افراد و معرفیشون به عراقیا بود ، حساس شده بود. با خودم گفتم ای دل غافل ! دستی دستی داشتی جون خودتو به خطر مینداختی. نمیشه بخاطر مستحبات آدم جونشو در معرض خطر جدی قرار بده. از نظر شرعی هم این کار جایز نیست. دیدم نه، اینجا باید کاملا عادی رفتار کرد. بعد از اون نمازامو بصورت عادی می خوندم. البته بعدا شرایط عادی شد و خیلی از بچه ها پا میشدن و نماز شب می خوندند و دیگه عراقیا هم حساسیتی بخرج نمی دادن. حدود دو ماه بند دو بودم و توی این دو ماه به اندازه ده سال پیر و شکسته شدم. به هر کسی که نگاه میکردم انگار ده ساله که زندان کشیدن. همه شبیه اسکلت شده بودیم. در بینمون حتی یه نفر چاق و سرحال دیده نمیشد. خطوط سیاه و کبود بجا مانده از آثار کابل بر کمر، دست و پای هم مشهود بود و هر روز زخمی بر زخمها افزوده میشد.در این دو ماه، دو سه بار حموم دو سه دقیقه ای زیر آب سرد کرده بودیم. نحوه حموم کردن هم این بود پنج نفر بلند میشدن و با نهایت سرعت خودشون رو به حموما می رسوندن. تا زیر دوش قرار می گرفتیم و بدن خیس میشد پنج نفر بعدی از راه می رسیدن و باید حموم رو ترک می کردیم. یه ثانیه تعلل مساوی بود با کابل خوردن زیر دوشِ آب سرد. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت هشتاد هشتم شکنجه ای روحی بنام تبعید بعد از گذشت حدود دو ماه از ورود به اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ اولین جابجایی و تبعید انجام شد که خودش نوعی شکنجه روحی بود. در اسارت دوست خوب همه چیز بود و در واقع خانواده انسان محسوب میشد. بعد از چن ماه که دوستانی پیدا می کردیم و با هم اخت می شدیم و به اخلاق و رفتار هم خو می گرفتیم ، یهو بدون مقدمه می ریختن تو آسایشگاها و اسم تعدادی رو می خوندن و تبعیدشون می کردن جای دیگه. هدف بعثیا از این کار دو چیز بود. یکی شکنجه دادن روحی به بچه ها بود و دیگری پیشگیری از شکل گیری هر گونه برنامه ای برای فرار یا برنامه ی منسجم. در این جابجایی ها همیشه افراد شاخص و تاثیر گذار که جاسوسا معرفی می کردن و بعثیا اسم اونا را مشعوذین (شلوغکارها) گذاشته بودند، هدف قرار می گرفتن و تبعید می شدن. منم دو سه بار با مسئول آسایشگاه (همون بهروز) که بچه ها رو معرفی میکرد بصورت لفظی درگیر شده بودم و اونم اولین اسمی که معرفی کرده بود اسم من بود. با خوندن اسمم وسایلم رو جمع کردم و به همراه چن نفر دیگه با چشمان گریان و قلبی گرفته و پر از غصه با بچه ها خداحافظی کردیم و عازم بند سه شدیم. ادامه دارد ⏪ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردش خـــون در رگهای زندگـی شیرین است، اما ریختــن آن در پای محـبــوب شیرین ‌تر است؛ و نـگو شـیرین ‌تر، بگو بسـیار بسـیار شیرین تر.  https://eitaa.com/piyroo