eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه. 🔹ميگفت: "دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره..." قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: "دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما 🔸تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده. دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش. 🔹بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: "پس اسم دخترمون ميشه، سلما گفتم: اگه پسر بود...؟ 🔸گفت: نه ، دختره. گفتم: حالا اگه پسر بوووود؟؟؟ گفت: حسين…اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین. بچه که دنيا اومد. دزفول بود. 🔹بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره ، گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين. 🔸از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسم خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت: "لطفاً مرا نبوسيد..."خودشم اونقده ديوونش بود که دلش نميومد بوسش کنه. ✍به روایت همسربزرگوار شهید #خلبان‌شهید_عباس_بابائی🌷 #سالروز_ولادت 🕊🕊🕊🕊 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔸بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادر
💠یک سالی از زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، رویم خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم. از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. 💠خانم ها و آقایان مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردنداز سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم. خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. 💠پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود. بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد. قدم هایش را بلند بر می داشت که زودتر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته کمی که آرام شد، 💠وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نمازتا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم قرآن می خواند و اشک می ریخت. 💠آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برایشان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با نفس اماره اش. 🌷 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مزار شهید سید علی حسینی🌷 استان خوزستان شهرستان خرمشهر ارسالی کاربران کانال https://eitaa.com/piyroo
شـهـدا از خوابـــــ و خوراک افتادند تا دنیا خوابمان نڪند... و این استـــــ معناے مردانگے... اے ڪاش مردانہ قدر مردانگے هایشان را بدانیمـــ .. احمدمشلب 🌿پنجشنبه یاد شهدا با https://eitaa.com/piyroo 🕊
🍂ای شقایق های در خون تپیده خمینی؛دستی برآرید و ما را از منجلاب گناه بر کشید که شما یَدُاللّه هستید. 🍂ای مرغان خوش الحان ملکوت، نغمه ای بسرائید، که دلهایمان سخت مدهوش الحان شماست. 🆔 https://eitaa.com/piyroo 🕊
☘باطن برزخی ما به چه صورتی است⁉️☘ ✍ استاد علامه حسن زاده آملی: 🔻 اگر آدمى می خورد و می خوابد و شهوت به كار می برد "بهيمه (حیوان)" است. 🔻 و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد "سبع (حیوان درنده)" است. 🔻و اگر می خورد و می خوابد و شهوت به كار می برد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد "شيطان" است. ❇️ ولی اگر می ‏خورد و می خوابد و شهوت به كار می ‏برد ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى مردم و خلق خدا از او آسوده ‏اند "ملك" است. 🌟 و اگر علاوه بر مقام ملكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سير الى اللّه و في اللّه گرايش دارد "انسان" است. 📚 منبع: ممدالهمم در شرح فصوص الحکم 🆔 https://eitaa.com/piyroo 🕊
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۲۹ وقتی به هوش آمدم, محمد حسین را دیدم😍 حدود هشت صبح 🌄بود واز شدت خستگی داشت وا می رفت. ناونفسی براش نمانده بود آن قدر گریه😭 کرده بود که چشمش شده بود مثل کاسه ی خون. هر چه بهش می گفتند: اینجا بخش زنان است و باید بروی بیرون به خرجش نمی رفت. اعصابش خرد بود وبا همه دعوا می کرد. سه نصف شب حرکت کرده بود. میگفت : ( نمیدونم چطور رسیدم به اینجا!) وقتی دکتر برگه ی ترخیص را امضا کرد, گفتم:( می خواهم ببینمش) باز اجازه ندادند گفتند:( بچه رو بردن اتاق عمل , شما برین خونه و بعد بیاین ببینیدش) محمدحسین ومادرم بچه را دیده بودند. روز چهارم پنجم رفتم بیمارستان دیدمش. هیچ فرقی با بچه های دیگر نداشت👌 طبیعی طبیعی فقط کمی ریز بود. دوکیلو ونیم وزن داشت و چشم های کوچک معصومانه اش باز بود. بخیه های روی شکمش را که دیدم دلم برایش سوخت هنوز هیچ چیز نشده, رفته بود زیر تیغ جراحی. دوبار ریه اش را عمل کردند, جواب نداد. نمی توانست دو تا کار را هم زمان انجام بدهد. اینکه هم نفس بکشد وهم شیر بخورد. پرسنل بیمارستان می گفتند: ( تا ازش دل️ نکنی , این بچه نمی رود) دوباره پیشنهاد ها ونسخه هایشان مثل خوره افتاد به جانم. با دستگاه زنده هست. اگه دستگاه روجدا کنی, بچه میمیره. رضایت بدین دستگاه رو جدا کنیم هم به نفع خودتونه هم به نفع بچه. اگه بمونه تا آخر عمر باید کپسول اکسیژن ببندید به کولش وقتی می شد با دستگاه زنده بماند, چرا باید اجازه می دادیم جدا کنند ۲۴ساعته اجازه ی ملاقات داشتیم‌. ولی نه من حال وروز خوبی داشتم ونه محمد حسین😢 هر دو مثل جنازه ای متحرک خودمان را به زور نگه می داشتیم‌ . نامنظم می رفتیم وبه بچه سر می زدیم. عجیب بود برایم. یکی دو بار تا رسیدیم آن آی سی یو, مسئول بخش گفت: (به تو الهام میشه؟ همین الان بچه رو احیا کردیم!) ناگهان یکی از پرستارها گفت: ( این بچه آرومه ودرست قبل از رسیدن شما گریه اش شروع میشه!) می گفت:( انگار بو می کشه که اومدین!) می خواست کارش را ول کند‌. روز به روز شکسته تر می شد. رفت کلی پرچم و کتیبه از هیئت آورد و خانه ی پدرم را سیاهی زد🏴 و شب وفات حضرت ام البنین(سلام الله علیها) مجلس گرفت. مهمانها که رفتند ,خودش دوباره نشست و به روضه خوانی , روضه حضرت علی اصغر( علیه السلام), روضه حضرت رباب(سلام الله علیها) خیلی صدقه دادیم و قربانی کردیم‌. همه طلاها 💫وسکه هایی را که در مراسم عقد وعروسی به من هدیه داده بودند, یکجا دادایم برای عتبات می گفتند: (نذر کنین. اگه خوب شد,بعد بدین.) قبول نکردم محمدحسین گذاشت کف دستشان که معامله که نیست. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🥀 آمده تا تازه کند دیدارش 🍂 آسمان ریخته زیرِ قَدَمِ زُوارش 🥀 گر تو از "کرب وبلا" میگذری 🍂 با خبر باش که سر میشکند دیوارش 💔 💔 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo
شهدااااا.....!!!! شنیـــــدم شبـــــاے جمعه که میشه مهـــــمون ارباب هستین با لبــــاساے خــــــــــاکیتون .... آقــــــــــا از عـــــاشورا میگــــــــــن و شما از شلمچـه.... چزابــــــــــه.... فکــــــــــه و..... ده ها جای دیگه .... میشــــــــــه منو هم یــــــــــاد کنید پیش اربــــــــــاب !!!! نوکــــــــــرے در به در و دل خستــــــــــه و گنهـــــکارم ..... آے شهــــــــــدااااا ..... چشــــــــــم و امیــــــــــدم به لطف شماست ..... دلــــــــــم تنفــــــــــس هواااے خاکیــــــــــتون رو میخواد... شلمچه ، فکه ، طلائیه میشــــــــــه امشب منو هم یاد کنید!!!! میشه !!!!! میشه امضــــــــــاے شهــــــــــادتم رو از آقـــــا بگیرین!!! * مادرم نشون نداره منم نشون نمیخوام از خدا خواستم که بشم منم شهید گمنام 🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/piyroo