#سکوی_روایتگری
" شهید سوختہ در عشق خداست "
❉ تعریفش را از برادرم کہ همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک بار یکے از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبے داشت، از آنچه فکر می کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتے داشت. شب بود بہ همراه چند نفر از دوستان دور هم نشستہ بودیم، دعاے توسل شهیـد در حال پخش و هر کس در حال خودش بود....
صدای در آمد، بلند شدم و در را باز ڪردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامے ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالے گفتم بفرمایید استاد، ایشان قبلا هم به حجره ها و طلبہ هایشان سر مےزدند. در نهایت تواضع و ادب قبول ڪردند و وارد شدند.
سریع ضبط را خاموش ڪردیم،
استاد در گوشهاے از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلےنیست ضبط را روشن ڪنید. صدای سوزناڪ و نوای ملڪوتے او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم: محمد رضا تورجی زاده
استاد پس از کمے مکث فرمودند: ایشان (در عشق خدا) سوختہ است.
گفتم: ایشان شهــید شده، فرمانده گردان یا زهرا (س)هم بوده...
استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوختہ بودند.
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
🎙راوی: شهید سید محمد حسین نواب
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
زندگی در وانت
به او گفتم: کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشى، بیا #شهرضا یک خانه برایت بخرم.
گفت: نه، حرف این چیزها را نزن, دنیا هیچ ارزشی #ندارد. شما هم غصه مرا نخور، خانه ی من #عقب ماشینم است، باور نمی کنی بیا ببین.
همراهش رفتم در عقب #ماشین را باز کرد؛ سه تا کاسه، سه تا بشقاب، یک سفره پلاستیکی، دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر.
گفت: این هم #خانه!! دنیــا را گذاشته ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای #خانه دارها....
راوی: مادر سردار شهید
#شهید_محمدابراهيم_همت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ۺوخی شهیدمدافع حرم باداعشی ها_
طنز شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی
یکی از شهدای مدافع حرمی است که همچون سایر همرزمان خود در شرایط سخت جنگ نیز روحیه شادوبانشاط خودراحفظ کرده وباوجود مجروحیت شدیدباآن ها درحال بگووبخند است.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شوخی شیرین رزمندگان🦋
باپشت خاکریز
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهیدعوضعلی_دشتبانی
فرزند حسین در سال 1343 در یک خانواده کشاورز در ورزنه متولد شد.از سن7سالگی در دبستان شهید ترابی(ضیاء سابق)مشغول به تحصیل شد و تا کلاس چهارم ابتدایی را با موفقیت به پایان رسانید.پس از اجبار به ترک تحصیل ،به علت مشکلات مالی و کار کشاورزی به کمک خانواده خود شتافت و در لباس یک کشاورز پرکار سنین نوجوانی را پشت سر گذاشت.پس از تشکیل بسیج مستضعفین در ورزنه یکی از اعضای فعال بسیج بوده و پس از مدتی جهت فراگیری فنون نظامی به یکی از پادگان غدیر اصفهان اعزام شد.شهید دشتبانی برای اولین بار در سال1360عازم جبهه های نبرد شد.پس از یکسال نبرد مخلصانه در جبهه های جنگ و شرکت در عملیاتهای متعدد با عنوان سرباز پاسدار در مهندسی رزمی لشکر مقدس امام حسین(ع)مشغول خدمت شد.دلاور شهید عوضعلی دشتبانی در عملیات متعددی از جمله فتح المبین، بیت المقدس، محرم ،والفجر مقدماتی ،والفجر1و2و3و4 ،عملیات رمضان، خیبر و بدر شرکت فعال داشت و در سه عملیات مجروح شد.یکبار در عملیات محرم و دوبار دیگر مجروحیت خود را به اطلاع خانواده نرساند.و این بیانگر درجه بالای خلوص و صداقت این رزمنده دلیر است.او نمونه تمام عیار یک رزمنده مسلمان بود.عارفی آگاه، زاهدی شب زنده دار و در صحنه های پیکار با دشمنان، قهرمانی صف شکن بود. حاشاوکلا "که نمی توان با الفاظ عظمت ایثارگری و پاکی روان و حماسه آفرینیهای این عزیزان را به رشته تحریر در آورد....سرانجام شهید عوضعلی دشتبانی درعملیات ظفرمند بدر درتاریخ 1363/12/22 درمنطقه هورالعظیم پس ازچهارسال نبرد بی امان بامزدوران استکبار به معشوق حقیقی خود واصل گشت و شهد شهادت نوشید.لازم است دراینجا از همرزم وهمسنگر مفقودالاثر و رزمنده دلیر ومقاوم صحنه های نبرد،شهید علی بافرانی صحبتی به میان آید.این برادرعزیز چندین سال چه درجبهه وچه درپشت جبهه مخلصانه درراه نیل به اهداف وآرمانهای مقدس انقلاب اسلامی فعالیت پیگیر نمود ودرعملیات بدر مفقودالاثر گردید. یادش گرامی باد.آری به برکت رشادت و پایمردی این عزیزان رزمنده است که انقلاب اسلامی توانسته است به مدت هشت سال درزیر ضربات کوبنده ،تبلیغات زهرآگین وتوطئه های رنگارنگ قدرتهای شرق وغرب تاب مقاومت آورده وبعنوان یک انقلاب شکست ناپذیر درجهان مطرح شده وخواب راحت را ازدیدگان سیاستبازان کاخهای زر وزور وتزویر برباید وبه ملل محروم ومستضعف دنیا بفهماند که تنها وتنها درسایه اسلام است که می توانند بدون پناه بردن به دامان یکی از دو ابرقدرت شرق وغرب برعلیه استعمار،استثمار واستبداد قیام کنند.احیای مجدد اسلام درجهان مرهون از خودگذشتگی ورزم دلاورانه این جوانان برومند تحت رهبری های پیامبر گونه امام خمینی است.
💠"قسمتهایی از وصیتنامه شهید عوضعلی دشتبانی"
خداوند هزاران بار ترا سپاس می گویم که به من لیاقت دادی تااز لجن زارهای آلودگیها هجرت کنم وبه این جایگاه مقدس بیایم ودراین لباس مقدس قراربگیرم....
ای مستضعفین در درهرکجا که هستید اگرمیتوانید بمیرانید واگر نمیتوانید بمیرید ،چرا؟چونکه مرگ درراه خدا بهتراست ازماندن در راه ذلت .آری این حسین (ع)است که درس شهادت را به ما می آموزد...
خداوندا مابه پیزوی ولایت فقیه وروحانیت انقلاب کردیم تاتوانستیم یک رژیم فاسدی که همه کارش برضد اسلام بود ازبین ببریم وتا اندازه ای اسلام حقیقی را پیاده کنیم.امابادشمنان دین وآیین تو که نقشه براندازی اسلام رادارند برخورد کردیم واین منافقان وکافران به کشور اسلامی ما حمله کردند وماهم بنا بروظیفه ای که داشتیم به دفاع برخاستیم وچون حق پیروز است ماهم پیروزیم...
شهید جزاسلام اصیل رانمیخواهد تاپرچم الله اکبر و لااله الا الله سرافراز بماند وبرای دین حق مبارزه میکند وشهادت در راه خدارابهتر از زندگی زیربارآمریکا ومزدورانشان می داند.پس شما از ولایت فقیه پیروی کنید واز خط امام خارج نشوید که شکست میخورید وازمرگ درراه خدا نهراسید وبدانید که عاقبت هرکسی مرگ است (انالله وانا الیه راجعون)
مابرای ماندن نیامده ایم ،مابرای امتحان آمده ایم وباید سعی کنیم دراین چند روز امتحان ،در پیشگاه خدا روسفید باشیم...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
4_975620293940740102.mp3
24.83M
مصاحبه و مستند صوتی
#شهید #محمدرضا_دهقان
از زبان مادر و خواهر بزرگوار شهید
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
۱۷ تیرماه #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #محمد_مهدی_ربانی_املشی گرامی باد . ⚘
سید مهدی هاشمی معدوم در آخرین اعتراف قبل از اعدامش ، نوشت که ابتلاء شهید آیتالله ربانی املشی به سرطان توسط گروه او و به دلیل مخالفت آن شهید بزرگوار با مسأله قائم مقام رهبری آقای منتظری بود
او در اعترافاتش مینویسد که از زمان انتقال مواد سرطان زا به آیتالله ربانی املشی دوسال طول کشید تا ایشان در اثر سرطان معده فوت کرد.
متن اعتراف مهدی هاشمی در کتاب خاطرات سیاسی آیتالله ری شهری موجود است .
#شهدای_ترور
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
۱۷ تیرماه #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #محمد_مهدی_ربانی_املشی گرامی باد . ⚘ سید مهدی هاشمی معدوم در
#وصیتنامه
#روحانی_شهید محمد مهدی ربانی املشی
باكمال تواضع وشرمندگي به همه مسئولين سفارش مي كنم كه خداي ناكرده براي پيشرفت كار ازفرامين الهي وتقوي وفضيلت ودرستي منحرف نشوندوتصورنكنندكه به اين طريق نمي توانيم پيروزشويم.بدانندكه تنهاسلاح پيشرفت مااتكاءبه خداواطاعت ازفرمان اوست.اگردركارهارضاي اوراناديده بگيريم اين بهترين سلاح خويشتن راكندساخته ايم وبه هراندازه كه ازسبيل خدامنحرف شده ايم به همان اندازه به ثبات نظام جمهوري اسلامي لطمه واردنموده ايم.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#زندگینامه
#روحانی #شهید_محمد_مهدی_ربانی_املشی
سوم آبان 1313 در شهرستان قم به دنیا آمد. پدرش ابوالمکارم نام داشت. پس از دو سال تحصیل در مکتب راهی دبستان شد و تا پایان ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح4) پرداخت. و عضو شورای نگهبان بود. در سال 1331 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. در مبارزات زمان انقلاب علیه شاه تلاش های بسیاری کرد. هفدهم تیر 1364 بنابر اعترافات مهدی هاشمی معدوم ایشان به وسیله او و مشاوره آقای منتظری با سموم نامرئی مسموم شد و بعد از مدتی به واسطه این سموم مبتلا به سرطان شده و به این ترتیب شهید شدند. مزار او در حرم مطهر حضرت معصومه (س) قرار دارد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#زندگینامه #روحانی #شهید_محمد_مهدی_ربانی_املشی سوم آبان 1313 در شهرستان قم به دنیا آمد. پدرش ابوالم
#خاطرات_شهدا
#روحانی_شهید محمد مهدی ربانی املشی
نقل و قول ازدوستان ايشان درمورد رساله:
((...مابه زحمت توانستيم ايشان را راضي كنيم كه رساله شان راچاپ كنند،شايددرحدودصد نفرازشاگردان ايشان بوديم كه خدمت ايشان رفتيم وگفتيم: آقا ما مقلد شما هستيم و مي خواهيم كه رساله ي شما را داشته باشيم وبراي ايشان وظيفه شرعي درست كرديم كه اجازه بدهند تا رساله شان چاپ شود. با اين اصرار بود كه اجازه چاپ رساله را گرفتم از امام ،براي اولين بار رساله اي بنام ((نجات العباد))به چاپ رسيد كه توسط عده اي ازشاگردان ايشان تنظيم شده بود، قسمتي از اين رساله را من نوشتم براي آنكه كار زود ترانجام شود.))
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📸 ماجرای عکس یادگاری حاج قاسم با دختری که حجاب مناسبی نداشت...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🥀در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای #زائرانش دعا کند🤲 سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را #امیدوار میکند.
📜بخشی از وصیتنامه:
📝شما چهل روز #دائم_الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
📝نمازهای واجب خود را دقیق و #اول_وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود👌
📝سوره #واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید🚷 زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید #مشورت بگیرید بیایید سر مزارم🌷 به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد #شهید شود. خداوند سریع الاجابه است✅ پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
خواندن #فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🙏
#شهید_سجاد_زبرجدی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانج
#تنها_ میان_داعش
قسمت بیست و سوم وبیست وچهارم👇👇👇
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
#وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
روایتگری شهدا.mp3
21.88M
روایتگری شهدایی قسمت729
🔊 #بشنوید | #روایتگری
🔻 سیره شهدا
🎙 راوی:حجتالاسلام موسویزاده
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#شهيدداودمحسني
در گرمدره (توابع كرج) در سال 1346 متولد شد، اوايل انقلاب اسلامي بود كه شهيد محسني دوران ابتدايي را سپري كرده و وارد دوره راهنمايي شد كه در پيروزي انقلاب اسلامي نقش بسيار فعالي داشت چه در پايگاه هاي بسيج كه به فرمان رهبر انقلاب اسلامي در مساجد تشكيل شد و چه در تظاهرات و راهپيمايي ها .
با شروع جنگ تحميلي شهيد محسني كلاس دوم راهنمايي بود كه تصميم به رفتن به جبهه را گرفت كه همراه جمعي از دوستان به سوي جبهه هاي نبرد شتافتند و همان طور كه با دشمن اسلام مبارزه مي كرد به تحصيل خود ادامه داده و موفق شد كه مدرك سوم راهنمايي را بگيرد و سپس به هنرستان رفته و در رشته تراشكاري و قالبسازي مشغول به كار شد، بعد از مدتي دوباره تصميم به رفتن به جبهه گرفت و در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو شجاعت هاي فراواني از خود نشان داد و در همين عمليات بود كه از ناحيه پا مجروح شد و هنوز سلامتي خود را به دست نياورده بود كه مجدداْ به جبهه رفت و در عمليات هاي متعددي شركت نمود، تا اینکه در عمليات كربلاي 5 در روز بیست و هشتم دی ماه 65 با نشان دادن شجاعت هاي فراواني از خود به درجه رفيع شهادت رسيد.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#شهيدداودمحسني در گرمدره (توابع كرج) در سال 1346 متولد شد، اوايل انقلاب اسلامي بود كه شهيد محسني د
📜#وصیتنامه_شهیدداودمحسنی
وصيتي دارم به همسرم؛ ای يار محبوبم
همسرم فقط شما نيستيد كه شوهرتان به شهادت مي رسد از صدر اسلام تا به حال، ما الآن در زماني قرار گرفته ايم كه بايد ظلم و فساد را از اين جهان فاني بيرون كنيم و تا موقعي هم كه كفر بر سراسر جهان وجود داشته باشد همچنين جوان هايي دلير بايد به نبرد با آنان روند و اگر خدا قبولشان نمود و در امتحان قبول شدند به اوج ملكوتي پرواز مي كنند و شما زنان بايد راهشان را ادامه دهيد و با صبر و تحملتان مشتي بر دهان دشمن بزنيد .
خود مي داني كه آنان كه شهيد مي شوند كار حسيني مي كنند و آنان كه مي مانند بايد كار زينبي انجام دهند و حال كه من شهيد شدم شما هيچ ناراحت نباشي اگر من در اين دنيا نتوانستم شوهر خوبي باشم انشاءالله آن دنيا تلافي شما را مي كنم و حال كه من شهيد شدم منشين در خانه و برو زندگي شيريني تشكيل بده و هرگاه بر سر مزار شهدا آمدي فاتحه اي هم براي من بخوان .
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طبق روال شــبانه هر بزرگواری 14 صلوات به
نیابت از
#شهیدداودمحسنی
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
و سلامتی رهبر عزیزمان شفای همه بیماران عاقبت بخیری شما عزیزان ....
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم 🌸
#التماس_دعای_فرج
ســـلام و صــلوات خــدا بر شـــهدا و امام شـــ.❤️ـــهدا
🕊ســـلام بـر شــــ🌷ــهید
#شهیدداودمحسنی
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک_مع_رفقائنا_به_حق_دماء_الشهدا
#ملتمس_بهترین_دعا
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄