eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از 🌷 ♦️به نیت تعجیل در امر فرج ♦️سلامتی رهبرمون ♦️عاقبت بخیری همه ما ♦️وسلامتی همه عزیزان ودفع بیماری کرونا https://eitaa.com/piyroo
فعالیت امروز کانال، متبرک به نام شهید 🦋✨ محل تولد: آذربایجان غربی تاریخ تولد: ۱۳۳۴/۹/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۶ محل شهادت: جزیره مجنون وضعیت تاهل: متاهل (دارای ۲فرزند👨‍👩‍👧‍👦) مزار: مفـقـود الاثـر https://eitaa.com/piyroo
💚پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) می‌فرماید: 💫«خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی‌کند». «در میان گناهان، گناهانی است که جز در عرفات بخشیده نمی‌شود». ✳️ابن اثیر از سلمان فارسی چنین روایت کرده که: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز عرفه خطبه خواند و فرمود: ♻️ای مردم !خداوند در این روز به جهت آمرزش گناهانتان به شما مباهات می کند، اما آمرزش خاصه او برای علی (علیه السلام) است. 🌟 سپس حضرت به علی(علیه السلام) دستور داد تا به پیامبر نزدیک شود. علی(علیه السلام) نزدیک پیامبر شد و آن حضرت فرمود: 🌷خوشبخت کسی است که بعد از من، تحت ولایت تو باشد 🔥و بدبخت و شقی کسی است که تو را نافرمانی کند و با تو دشمنی نماید... 📔امالي المفيد، ص 161، روایت 3 📙مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ به مناسبت سالروز شهادت (ابوعلی) در روز عرفه . تاریخ شهادت ۹۵/۶/۲۱ . قرار بود خانواده آقا مرتضی برن . چند روزی در منزل شهید بودن تا هماهنگی صورت بگیره و با پرواز برن دمشق . ارتباط شهید صدر زاده و مرتضی عطایی یک ارتباط خاص و عاشقانه بود ‌ . خانواده هاشون هم همینطور . روز رفته بودم مرقد شاه عبدالعظیم حسنی تا در دعای عرفه شرکت کنم ‌ نیم ساعتی نگذشته بود که آقا مهدی (برادر شهید ) از منطقه زنگ زد و گفت برو منزل آقا مصطفی و هر طور شده نگذار خانواده بیان دمشق ‌ . 😭 گفتم چرا گفت ابوعلی مثبت داداش حسن شده (یعنی مرتضی شهید شده و رفته پیش شهید حسن قاسمی دانا )من یک لحظه آسمان و زمین دور سرم چرخید و نمی‌دونستم چی بگم ‌ بغضم ترکید و آه و نالم به هوا رفت ‌. یک ربع تو همین وضعیت بودم مردم فکرمیکردن من بخاطر دعا ست که دارم زجه میزنم ولی نمیدونستن بخاطر شهادت بهترین عزیزم که مثل برادرم بود به این روز افتادم ‌ . از صحن حیاط زدم بیرون . نمی‌دونستم چکار باید بکنم ‌ . هنگ هنگ بودم ‌ . ناخداگاه دست بردم به گوشی همراه و شماره خانم آقا مصطفی رو گرفتم . بدون اینکه فکرم کار کنه به ایشون گفتم خانم آقا مرتضی کجاست ؟!!! خانم آقا مصطفی شک کرد ولی چیزی نگفت . فقط گفت رفتن مرقد شاه عبدالعظیم برای دعای عرفه . سوال کردن چطور مگه . گفتم اومدن نزارید برن فرودگاه .ایشون گفتن چرا ؟!!! مگه پرواز کنسل شده !!!گفتم نه ....آقا مرتضی الان در جوار آقا مصطفی هستن ‌ !!!!! خانم آقا مصطفی جیغ بلندی زد و از حال رفت . زنگ زدم به اخویشون و پدرشون تا برن به داد خانم آقا مصطفی برسن . ▪️نحوه شهادت : روز عرفه پنج نفر از نیروهای و آقا مهدی میرن تا ی سنگر داعش که خیلی مزاحم بود رو خاموش کنن که تو تله اونا گیر میکنن و صدای بیسیم درخواست کمک شون به گوش آقا مرتضی میرسه . آقا مرتضی هم بدون توجه به اینکه خانواده قراره بیان دمشق با چند نفر راهی میشن تا محاصره رو بشکنن تا نیروها از محاصره بیرون بیان ‌ . به نقطه یی میرسن که درگیری روی میده و آقا مرتضی از یک نقطه ۲شلیک آر پی جی شلیک میکنن ‌. سومی رو که میخواد بزنه تک تیر انداز دشمن ایشون رو هدف میگیره و از ناحیه گردن مورد اثابت تیر قناص قرار میگیره و به به دوستان شهیدش ملحق میشه . 🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷 راوی : همرزم شهید https://eitaa.com/piyroo
جمع دوستان باهم بودن وشهادت کنار هم بودن چه زیباست اللهم ارزقنی.... هواپیمای جت دو موتوره فالکن نیروی هوایی سپاه با خلبانی سرتیپ پاسدار کروندی که خود هم فرمانده پایگاه هوایی قدر تهران و هم استاد خلبان با بیش از دو هزار ساعت پرواز بود از تهران به مقصد ارومیه عازم می ‌شود و در نزدیکی فرودگاه ارومیه موقع باز کردن چرخ های هواپیما به برج اطلاع می ‌دهد چرخ های هواپیما باز نمی ‌شود و از فرودگاه برای بازگشت به تهران اجازه می ‌گیرد. هواپیما فاصله زیادی از باند فرودگاه نگرفته بوده که خلبان به برج اطلاع می‌ دهد که هر دو موتور هواپیما از کار افتاده است و بعد از آن صدای خلبان قطع شده و هواپیما سقوط می ‌کند و هر 11 سرنشین هواپیما به شهادت می ‌رسند. وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊**آیین تشییع پیکر مطهر شهید مدافع وطن امیرحسین علیخانی** 🔹مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ 🔸در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
عکس نوشته یک رزمنده عراقی روی عکس شهید بیضائی کلما امسکت بسلاحی تذکرتک یا بیضایی انت حی واشعر بنبضات قلبک مع کل اطلاقه هرگاه سلاحم را بدست می گیرم یاد تو می افتم بیضائی تو زنده ای وضربان قلب تو را با هر بار شلیک احساس می کنم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
عرفه رادیو پلاک.mp3
4.05M
🎼بیسیم چی عرفه موقف اعتراف است! تقدیم به حضرت مسلم ابن عقیل نویسنده:خانم کشافی +ارسال به رفقای امام حسین علیه السلام https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 قهرمان وزنه برداری اروپا و جهان مسلمان شد . به کوری چشم مسیح علینژاد ها، خانم ربکا کوها در اینستاگرامش نوشت: "تصمیم بزرگی در زندگیم گرفتم و خوشحال و شکرگزارم بابت آن. مطمئنم که کار درست را کرده ام. تنها چیزی که از شما میخواهم این است که به تصمیمم احترام بگذارید و اگر چیز خوبی برای گفتن ندارید بهتر است چیزی نگویید. امروز روز خاصی برای من بود چون من مسلمان شدم. 🙏🏻 در ساعت 3:48 دقیقه عصر شهادتین گفتم و به اسلام وارد شدم و باور دارم که فصل جدید و زیبای زندگی من شروع شده است.🙌🏻😍 . چون من دیگر مسلمان هستم از شما میخواهم که دیگر عکس های بی حجاب مرا پست و منتشر نکنید. ممنونم از همه آن هایی که مرا حمایت کردند و همراهم هستند. خدا را شکر میکنم و برای همه شما بهترین ها را از خدا میخواهم ❤️" . ربکا وزنه بردار اهل لتونیست که قهرمانی اروپا و سومی المپیک و مسابقات جهانی را در کارنامه خودش دارد. بیایید با خودمان و خدای خودمان خلوت کنیم. اگر اینطور کنیم و از عقاید باطل گذشته مان دست برداریم خدا را از مسیر اسلام پیدا خواهیم کرد و آرامش را از مسیر حجاب. برای این بانوی گرامی تازه مسلمان هم آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری میکنیم 😊🎼 https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده می‌دانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آن‌ها یاد می‌کرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد می‌کرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت می‌ریخت. وی شب قبل از شهادتش در جلسه‌ای با حزن و اندوه فراوان یاران سفر کرده خود را به خاطر آورده و گفته بود: "شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی بکنیم" و همگان را به زنده نگاه داشتن یاد و خاطره‌ آن‌ها سفارش کرده بود. https://eitaa.com/piyroo
❤️🍃 ✅ بِســــــمِ الله الـــرّحمــــنِ الـــرّحـــیمِ ✅ از طرف : یک دوست مجازی ✅ برسد به : دوستان مجازی 💠: بِســــــمِ الله الـــرّحمــــنِ الـــرّحـــیمِ ✨ وَلاَ تَــتَّــبِعُـــواْ خُـطُــوَاتِـــ الـشَّــیْطَـــانِ و از گام هـای شیــطـان پیــروی نـکنیــد ... بقــــره 208 🔴 یکی از راه هایی که به نظر دور است، اما خیلی نزدیک است. 💭 حد ارتباط با نامحرم این است که ما با هم داد و ستد عاطفی نکنیم. یعنی به دنبال کردن دل یکدیگر نباشی!! https://eitaa.com/piyroo
🦋🦋🦋°فـروشــی°🦋🦋🦋 تـاحـالا دیـدیـن مـاشیـینایی‌رو کـه روشیـشه شـون زده فـروشی؟!🤔 طبیعی کـه هـر کـی بـبینـه حالا اونا کـه مـی خـوان بـخرن کـه هیچی یـه سریـا دیـگـه فـقـط همین طور میپرسن 😑 یـه سریـا فقط مـی خوان قیمت بدونن😕 یـه سریـا ام از رو کنجکاوی میپرسن☹️ کـلـن هـر کـی بـبـینه مـیره می پرسه چـه پـول داشته بـاشـه چـه نـداشـته بـاشـه😐 چـون صـاحـب مـاشـین ایـن اجـازه رو داده بـه هـمه بـا اون تـکه کـاغذ(فـروشـی) حـالا اون خـانـمی کـه بـا حـجـاب نـامـناسـب مـیاد تـو جـامـعه دقـیـقـا انگار پـشـت شـیشه شخـصیـش نـوشـته فروشـی😔 💕خـواهـرم حـجابـت را بـه پوش نجـیب وبـا حـیا بـاش💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 چادر سفید رنگم را مرتب روے تخت گذاشتم،خودم هم کنارش نشستم. دستم را روے چادر ڪشیدم،گل هاے ریز آبے رنگش هم رنگ لباس هایم بودند. ڪسے چند تقہ بہ در اتاقم زد،سرم را بہ سمت در برگرداندم و گفتم:بفرمایید. مادرم در را ڪمے باز ڪرد و همانطور ڪہ از لاے در نگاهم میڪرد گفت:آمادہ اے؟! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان دادم،ڪمے استرس داشتم! نگاهے بہ لباس هایم انداخت و گفت:خیلے بهت میان‌. لبخند ڪم رنگے زدم و چیزے نگفتم. وقتے سڪوتم را دید ادامہ داد:آیہ خوبے؟! سریع گفتم:آرہ!فقط یڪم استرس دارم! چہ مظلوم شدہ بودم! وارد اتاق شد،لبخند گرمے بہ رویم زد و ڪنارم نشست. دستانم را میان دستانش گرفت و گفت:میخواے برات یہ چیزے بیارم؟یہ چیز شیرین؟ نچ ڪشیدہ اے گفتم و ادامہ دادم:یڪم دیگہ میان،تو برو بہ ڪارات برس! دستش روے صورتم ڪشید،لبخند زد:چقد زود بزرگ شدے! بے اختیار سرم را روے سینہ اش گذاشتم و گفتم:نہ! هنوزم ڪوچولوام! چند لحظہ احساس ڪردم هنوز ڪودڪم و تنها آغوش و صداے قلب مادرم آرامم میڪند. انگار جهان متوقف شدہ بود،من بودم و پناہ همیشگے ام بعد از خدا! خندید و گفت:بلہ عقلت ڪوچولو موچولوئہ،قد و هیڪلت بزرگ شدہ! _پروانہ! صداے پدرم بود ڪہ مادرم را صدا میزد،از مادرم جدا شدم و گفتم:بابا دارہ صدات میڪنہ! مادرم از روے تخت بلند شد،در حالے ڪہ بہ سمت در میرفت گفت:این آروم شدن تو عجیبہ!خدا بہ داد برسہ! مگر میشد نداند؟! مادر هر طور هم باشد فرزندش را بلد است. خواست در را باز ڪند ڪہ صدایش زدم:مامان! بہ سمتم برگشت و گفت:جانم! چند لحظہ مڪث ڪردم،منتظر نگاهم میڪرد. بے مقدمہ گفتم:بَغلات هنوزم خوشمزہ س! با شنیدن حرفم غنچہ ے لبانش بہ لبخند باز شدند و عشق از چشمانش سرازیر شد! ادامہ دادم:خیلے خوشمزہ! همانطور ڪہ از اتاق خارج میشد گفت:تو همیشہ برام خوشمزہ بودے و هستے! از اتاق خارج شد و در را بست! با رفتنش از روے تخت بلند شدم و بہ سمت ڪشوے لباس هایم رفتم. دوبارہ شدم همان آیہ ے پر شَر و شور! در حالے ڪہ ڪشو را باز میڪردم زیر لب گفتم:میریم براے مرحلہ ے اول! از دو روز قبل ڪہ آرام‌ یا بہ قول پدرم "سَر بہ راه" شدہ بودم،تا حد توان راجع بہ پسرِ عسگرے اطلاعات بہ دست آوردم تا بدانم باید چہ ڪارهایے انجام بدهم! تا آنجا ڪہ فهمیدہ بودم پسرِ عسگرے یڪے بود شبیہ پدرم! یڪ پسرِ معتقد از آن هایے ڪہ ریش میگذارند تا پایین گردنشان و دین را در چیزهاے ظاهرے مے بینند! پدرم خیلے از او تعریف میڪرد،اینگونہ بہ عمق فاجعہ یا همان هادے عسگرے پے بردم! خانوادہ اش هم مثل خودمان بودند. لوازم آرایش مادرم و نورا را برداشتہ بودم،میخواستم براے صحبت ڪردن پسرِ عسگرے را بہ اتاق خودم بڪشانم. نقشہ ے اصلے این بود ڪہ لوازم آرایش را در اتاق پخش و پلا ڪنم و بگویم علاوہ بر اینڪہ دختر شلختہ اے هستم دوست دارم آرایش ڪنم. فڪر ڪنم تنها این صحنہ ڪافے بود تا پسرِ جناب عسگرے نگاہ خصمانہ اے بہ صورتم بیندازد و بگوید:استغفراللہ! سپس با عصبانیت بہ سمت خانوادہ اش برود و بگوید:این چہ دختریہ براے من انتخاب ڪردید؟! لبخند شیطانے اے روے لبانم نقش بست‌. لوازم آرایش را برداشتم و ڪشو را بستم. جعبہ ے سایہ را باز ڪردم و ڪنار آینہ گذاشتم،چندتا از رژها را روے زمین انداختم. نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
﴾﷽﴿ 💠 💠 رژ قرمز رنگے برداشتم و ڪمے روے لب هایم ڪشیدم سپس با دستمال ڪاغذے تمیز پاڪ ڪردم. دستمال را طورے ڪنار آینہ قرار دادم تا جاے قرمزے رژ در دید باشد. چند دستمال ڪاغذے روے زمین انداختم،جعبہ ے دستمال ڪاغذے را همراہ ریمل روے تخت پرت ڪردم. نگاهے بہ اتاق انداختم،ڪاملا مشخص بود من آرایش ڪردہ بودم و بہ اجبار خانوادہ پاڪ ڪردم! در دل گفتم ڪاش بتوانم اول مادر عسگرے را بہ اتاق بڪشانم این میدان جنگ را ببیند و فرار ڪند! بالاخرہ مادرشوهر بود! جلوے آینہ ایستادم تا از وضع ظاهرے ام مطمئن شوم،سارافون بلند آبے رنگ سادہ اے همراہ با شلوار سفید پوشیدہ بودم‌. روسرے آبے رنگم را براے بار اول بہ اصرار مادرم طرح لبنانے بستم. همانطور ڪہ خودم را در آینہ نگاہ مے ڪردم گفتم:تا چند دیقہ دیگہ چہ شود! بشڪنے زدم و ادامہ دادم:پسرِ عسگرے پَر! هم زمان با بشڪن زدنِ من صداے زنگ آیفون بلند شد‌. سریع ڪلید در اتاق را برداشتم،صداے پدر و مادرم مے آمد ڪہ در هول و ولا بودند. بہ سمت در رفتم،نباید ڪسے وضع اتاق را مے دید! در را قفل ڪردم. صدای باز شدن در آمد،ڪنجڪاو شدم خانواده ے عسگرے را ببینم! خواستم به سمت پنجره بروم که کف پایم درد گرفت! زیر پایم را نگاه کردم،یڪے از رژها لہ شده بود! همانطور ڪہ لنگان لنگان بہ سمت پنجرہ مے رفتم گفتم:راست گفتن چاہ نڪن بهرِ ڪسے اول خودت دوم ڪسے! ڪنار پنجرہ ایستادم،خانم و آقاے عسگرے سریع وارد شدند. زیر لب گفتم:اڪہ هے نشد ببینمشون! پسرے وارد حیاط شد،قدش تقریبا بلند بود؛نمے توانستم خوب صورتش را از پشت پردہ ببینم‌‌‌. ڪت و شلوار سورمہ اے رنگے همراہ با پیراهن سفید پوشیدہ بود‌‌. همانطور ڪہ جعبہ ے شیرینے در دست داشت در را بست،در حالے ڪہ بہ سمت خانہ قدپ برمے داشت بلند گفت:سلام! من هم از پشت پنجرہ آرام گفتم:سلام پسرِ عسگرےِ معروف! داشت وارد خانہ میشد ڪہ نگاهش بہ سمت پنجرہ ے اتاق افتاد! دقیق تر نگاہ ڪرد،انگار مرا دید! من هم صورتش را دیدم! چهرہ اے ڪہ تصور میڪردم را داشت اما دلنشین تر! سریع نگاهش را از من گرفت و وارد شد. با ڪف دست محڪم روے پیشانے ام ڪوبیدم و گفتم:الان فڪ میڪنہ من چقد شوهر ندیدہ م! سرم را برگرداندم،نگاهم بہ موڪت افتاد. روے تمام موڪت قرمز شدہ بود! ڪف پایم را نگاہ ڪردم،ناخواستہ خراب ڪارے ام بهتر جور شد! خواستم رژ را بردارم ڪہ یادم افتاد براے نوراست،خم شدم و برش داشتم. همانے بود ڪہ طاها برایش خریدہ بود،اگر طاها برایش باد هوا هم میخرید مثل جانش از آن مراقبت میڪرد! این بار محڪمتر با ڪف دست بہ پیشانے ام ڪوبیدم:نورا تیڪہ تیڪہ م میڪنہ دیگہ بہ پسر عسگرے نمے رسم! سرم را تڪان دادم و دوبارہ رژ را نگاہ ڪردم،گویے بہ جاے پا یڪ تریلے هجدہ چرخ از رویش رد شدہ بود! فاتحہ ام را خواندم:چہ واسہ شوهر ڪردن استرس داشتم! دیگہ ڪلا حل شد،روحم شاد و یادم گرامے باد! فڪرے بہ ذهنم رسید،چہ خوب میشد نورا را بہ اتاق بڪشانم تا ببینید و اَلَم شَنگہ راہ بیندازد.... ... نویسنده : 💕 https://eitaa.com/piyroo
۹ مردادماه سالروز اعلام طرح پرچم رسمی جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 پس از پیروزی انقلاب اسلامی (۱۳۵۹ ه.ش.). 👈 پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 شامل رنگ سبز در بالا، رنگ سفید در وسط و رنگ سرخ (قرمز) در پایین همراه با علامت مخصوص جمهوری اسلامی و شعار الله اکبر است. 📝 در پرچم جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷، ✅ رنگ سبز به عنوان نشانه اسلام و مذهب شیعه؛ رنگ سفید به نشانه صلح، دوستی و آرامش طلبی ملت ایران؛ 🔴 و رنگ قرمز به نشانه آمادگی ملت برای دفاع از استقلال و آزادی به قیمت ریخته شدن خون و شهادت 🌷 فرزندان این مرز و بوم تفسیر شده است. 🇮🇷 علامت مخصوص جمهوری اسلامی به رنگ قرمز در وسط پرچم، شعار الله اکبر به رنگ سفید و با خط کوفی بنایی به نشانه روز پیروزی انقلاب اسلامی، بیست و دو بار به صورت حاشیه در مرز رنگ سبز و سفید و نیز مرز سرخ و سفید تکرار شده است. 🇮🇷 🇮🇷 این طرح بیان کننده محتوای حکومت اسلامی است و نقش کلمه الله در آن اشاره ای به مبدأ و منتهای آفرینش دارد. https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت741 🎧 | حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا؛ چند هفته پس از عملیات مرصاد در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۲۸ 👇 💢 ما مطیع امام هستیم 🔔همراه با برشی از سخنان در باب لزوم اطاعت از امام خمینی در باب پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌸 در سال 1345 در خانوادهاي مذهبي و مسلمان به دنيا آمد او از همان اوان كودكي پدر خود را از دست داد واز نعمت پدر محروم شد . در دوران مدرسه با معلمين واولياي مدرسه رابطه اي خوب وصميمي داشت ودانش آموزي كوشا در مدرسه بود اوقات فراغتش را بيشتر در بسيج ومسجد بود . اخلاق و رفتار بسيار خوبي داشت وهيچ كس از او آزار نميديد . شهيد صارميان هم درس ميخواند وهم برا ي ابرار معاش جوشكاري ميكرد وكمك خرج خانواده بود . هميشه كارهاي شخصي اش را خود انجام ميداد وحتي لباسهايش را خود مي شست . قبل از انقلاب در تظاهراتها همپاي مردم ودوشادوش آنان در صف اول جهاد ومبارزه بود ، امام راهمچون پدري پير ومهربان دوست داشت .پس از شروع جنگ راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد تا به فرمان پير مرشدش پاسخ گفته باشد. در جبهه آرپي چي زن بود ودر صف اول عاشقان . سرانجام اين بزرگوار در عمليات رمضان در سال 1361 در حاليكه تنها 16 سال از عمر شريفش ميگذشت با فرياد يا حسين (ع) به شهادت رسيد وپيكر پاك ومطهرش پس از 14 سال در سال 1375 به ميهن وآغوش شهرش انديمشك باز گشت ودر ميان جمعيت انبوهي از مردم شهيد پرور انديمشك به خاك سپرده شد. 🔰نامه ‏اي از        سلام بر خانوادة عزيزم اميدوارم كه حال شما خوب باشد . و اگر حال شما خوب باشد . در اين جا حال من بهتر از خانواده شما است . اميدوارم آن نامة اولي بدست شمار رسيده باشد . امروز كه اين نامه را مي‏نويسم همة وسايلم را گرفته‏ام و اين شاالله تا بعد از ظهر ما در جبهه هستيم . از آن موقعه‏اي كه به جبهه اعزام شدم ، ما را به پادگان آموزشی و تا حالا تمام دوره‏ها را ديده‏ايم و امروز كه اين نامه را مي‏نويسم مي‏خواهيم به خط اول اعزام شويم كه تا دو سه شب آينده حمله‏اي در پيش است و ما در آن حمله شركت داريم به مادرم بگو كه ناراحت من نباشد ما خيلي جاي راحتي داريم ما را قسمت نگهباني كرده‏اند و من و چند نفر ديگر قسمت اركان هستم .  اركان يعني بردن مجروح و حمل شهيد و تخلية اسرا  و حمل مهمات و تداركات است كه ما پشت جبهه هستيم و موقعه‏اي به خانه بر مي‏گردم كه پايم به خاك بعثي بصره به خورد راستي فرمانده‏ حمله را تا رود خانة دجله طرح ريزي كرده‏اند گمانم  رودخانه‏اي كه حضرت عباس مي‏خواست مشكل آب را از آن پر كند كه دشمنان مشك  را سوراخ كرد . و نگذاشتند كه آب به ياران برساند حالا ما آن رود خانه را روي مسلمانان باز مي‏كنيم تا از آشاميدن آب سير شوند راستي دو تا از رفقاي منوچهر هم در اين حمله هستند . كه وقتي وارد شدند سراغ مرا مي‏گرفتند آنها را ديدم و خيلي خوشحال شدم سلام مرا به مادرم و تمام افراد خانواده برسانيد . خداحافظ به اميد ديدار دوستار شما قاسم صارميان https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄