eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
37.3هزار عکس
17.7هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
درسال۱۳۶۰در متولدشد. پس از شدن ازد با وجود اینکه در داری زیادی شده بود در سن ۱۹ سالگی به درآمد . حس وسخت کوشی اش باعث و در فرماندهی اش بود... او در سال ۸۶ وارد شد و شروع به 'تجربه و های بسیاری در این مسیر گشت تا در نهایت به تبدیل گشت. خاصی به (س)داشت بود حضور همیشگی او بردوشش نشان از همرنگی بامقام داشت. شد و مسئول و در یکی از قرارگاهای بود درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود. استاد به تمام معنا در رشته ی ، ودر رشته های و بود و در خاصی داشت.. وسرانجام در سن ۳۵ سالگی در اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش کرد و شد. https://eitaa.com/piyroo
این شهید عزیز، سوم خرداد سال ۱۳۶۶ متولد شد. پرورش مذهبی و حضور فعالش در بسیج باعث شد تا در جوانی پیرو راه شهدا بشود و به استخدام سپاه در آمد و در کنارش به ادامه تحصیل در دانشگاه در رشته جغرافیا نیز پرداخت. خزاعی نژاد مهر سال ۹۴ در ماموریت برون مرزی در منطقه حلب سوریه برای مقابله با دشمنان اسلام (تکفیری ها و داعش ملعون) اعزام شد و بعد از ۳۸ روز دفاع جانانه در تاریخ ۲۳ آبان ۹۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد و دعوت حق را لبیک گفت و در گلزار شهدای جهرم به خاک سپرده شد. شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد در اش نوشته بود: «پس از حمد و ثنای خدا، اکنون که به سرزمین سوریه جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) و سه ساله حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حضرت رقیه(س) می روم به این حدیث شریف اشاره می کنم یعنی حدیث شریف ثقلین که پیامبراکرم(ص) فرمودند: ای مردم در بین شما دو چیز به امانت می گذارم قرآن و عترت و اهل بیت علیه السلام را. بنابر همین حدیث شریف باید به ریسمان ولایت چنگ بزنیم و از ولایت فقیه حمایت نماییم. ایشان را تنها نگذارید تا به شما صدمه نرسد و به خواهران ایمانی این سفارش را می کنم که حجاب شما از خون ما برنده تر است و همچون شمشیری دست دشمنان را قطع می نماید در حفظ حجاب کوشا باشید.» https://eitaa.com/piyroo
ایشان در سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد. نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او در اوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و رابر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك می‌كرد و به عنوان یك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد. مهدی در دوران تحصیلات متوسطه به لحاظ زمینه‌هایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید محراب آیت‌الله مدنی (ره) سیراب می‌نمود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌كرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست. در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید شد. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بر دوش كشد. در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. مهدي زین‌الدین به عضویت این حزب درنیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد. پس از مدتی پدرش از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرم‌آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد. در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت. با آغاز جنگ تحميلي، مهدي زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه كفار بعثی پرداخت. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌ تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌كرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌ای بر پیكر لشكریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود. دلاور رزمنده مهدي زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد - انتخاب گردید. در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شكن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وي به لشكر تبدیل شد. لشكر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كننده‌ای را برعهده داشت. از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد. 👇
در پنجم مهر ماه سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. نوری که از کوچکی بر چهره معصومش درخشنده بود، خانواده اش را امیدوار کرد که مجید در آینده دانشمندی برجسته و یا مجاهدی شکست ناپذیر خواهد گشت. سه ساله بودکه توانست قرآن بخواند. در ۴ سالگی روزه می گرفت و علی رغم اصرار خانواده برای شکستن روزه آن روز، راضی نشد روزه خویش را باز کند. او با همین انگیزه های اعتقادیش در زد و خوردهای دوران انقلاب اسلامی همراه دوستانش، اقدام به ساخنن کوکتل مولوتف نموده به مبارزه بر علیه طاغوت پرداخت. مجید در دوران تحصیلات خود ضمن عضویت در انجمن های اسلامی مدارس و دبیرستانهایی که در آنها مشغول تحصیل بود، به فعالیتهای سیاسی خود نیز ادامه می داد و در زمان خفقان رژیم منحوس پهلوی در ضمن فعالیت در مدارس و دبیرستانها، در امور پخش جزوات و عکسهای حضرت امام و پخش نوارهای ایشان برادر را نیز یاری می کرد که یکبار در همین رابطه از طرف شهربانی قم دستگیر و زندان شد. با شروع جنگ تحمیلی، مجید که دوران دبیرستان خود را در شهر خون و قیام قم طی می کرد، بر حسب احساس وظیفه شرعی، با وجود علاقه و استعداد وافری که به مطالعه و ادامه تحصیل خصوصاً در رشته پزشکی داشت کلاس درس را با موافقت مسئولین رها و بی درنگ خود را در صحنه های پیکار حق علیه باطل در جبهه سر پل ذهاب و گیلانغرب حاضر نمود. او پس از آن نیز هیچ وقت صحنه پیکار را رها نساخت مگر در زمان امتحانات آخر سال، که در زمان لازم در جلسات امتحان دبیرستان حاضر و پس از اتمام برنامه امتحانی خود مجدداً به جبهه های نور علیه ظلمت بازمی گشت. در زمان دوران تحصیلات دبیرستانی خود، در بسیاری از عملیاتهای چریکی در کردستان، سرپل ذهاب، گیلانغرب و جبهه های جنوب توفیق شرکت را یافته و چندین بار نیز زخمی می شو د. مجید در پشت جبهه هیچ وقت آرام نمی گرفت. روح پر تلاطم و اراده استوار و عزم راسخ او، همواره او را به سوی جبهه می کشاند، گاهی وضعیت ایجاب می کرد در پشت جبهه مانده و به برنامه های درسی خود برسد. برای اینکه خود را متقاعد کند که به فکر جبهه و جنگ است هر چند وقت یکبار به بانک خون مراجعه کرده و خون خود را برای رزمندگان اسلام اهدا می نمود. از آنجایی که وظیفه اصلی خود را شرکت در جهاد مقدس اسلامی می دانست، لذا به درسهای خود اهمیت کمتری می داد و همین مسئله باعث شد مادرش از وی بخواهد که لااقل چند ماهی در قم بماند و پس از گرفتن دیپلم، دوباره راهی جبهه ها شود. مجید نیز به تبعیت از دستورات مادر در قم ماند و پس از گرفتن دیپلم، عازم شد و در عملیات پیروزمند و کفر شکن والفجر چهار شرکت نمود. وی همزمان با عملیات والفجر چهار، در اولین فرصت به عضویت سپاه و لشکر علی بن ابیطالب(ع) در آمد. ایمان و اراده و روح بزرگ و عزم راسخ و تلاش مستمر او باعث شد تا جزء نیروهای واحد اطلاعات و عملیات لشکر قرار گرفته در کوتاه ترین مدت به خاطر استعداد بی نظیر و رشد سریعش به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر انتخاب گردد. مجید در طی خدمات خود در جبهه های جنگ، بارها شجاعانه به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و اطلاعات ارزشمندی را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد. او در محورهای شناسایی عملیات خیبر و در آخرین مأموریت خود خالصانه و بی شائبه تلاش نمود و در پی شناسایی های ارزشمند او و یاران همرزمش ضربات کوبنده ای به دشمن خوار و زبون وارد شد. هر محوری که با مسئولیت مجید مورد شناسایی قرار می گرفت، برای لشکر اعتبار خاصی داشت و مایه قوت قلب فرماندهان و مسئولین مربوطه بود به گونه ای که آنان اطمینان داشتند این شناسایی ها صد در صد واقع بینانه است. پس از انتظار زیادی که خانواده اش برای دیدار او متحمل شدند، آخرین باری که به قم آمد، تمامی عکسهای خود را جمع آوری کرده و در مقابل پرسش خانواده جواب می دهد که «می خواهم اگر شهید شدم عکسی گمنام باشم.» روح متعبد و مقید به مسائل شرعی مجید به همراه ایمان و اراده او و افق دیدش مسئولین را امیدوار ساخته بود که این غنچه نشکفته و نونهال تازه رسته، همچون برادر گرانقدرش در آینده نه چندان دوری سرداری بزرگ و علمداری سلحشور و مجاهدی نستوه خواهد شد؛ لیک دست تقدیر الهی تا همین جای عمل را از او پذیرفت و او رابه قربانگاه عشق دعوت کرد. سرانجام مجید زین الدین دوشادوش برادرش مهدی در جاده بانه-سردشت در کمین ضد انقلاب افتاد و دعوت ایزدی را لبیک گفت. منبع: کتاب موفقیت در فرماندهی،تهیه و تنظیم واحد تبلیغات لشکر علی بن ابی طالب(ع) https://eitaa.com/piyroo
🔹حمیدرضا ضیایی ۱۷ خرداد سال ۱۳۴۹ در تهران چشم به جهان گشود؛ درحالیکه فقط ۱۵ سالش بود به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت و در لشکر ۱۰ سید الشهدا علیه‌السلام بعنوان دیده‌بان مشغول جهاد در راه خدا شد؛ او در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای۵ از ناحیه پا مجروح شد و پایش از زانو قطع شد و پای مصنوعی داشت. 🔹حمیدرضا بعد از پایان جنگ مشغول کار آزاد شد؛ او در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی حضوری چشمگیر و تاثیرگذار داشت و خدماتی ارزشمند از خود بر جای گذاشت اما وقتی موضوع دفاع از حرم پیش آمد به رغم اینکه جانباز بود، به خاطر انگیزه بالایی که داشت پس از ۶ماه پیگیری در سال ۱۳۹۵ راهی جبهه مقاومت شد. 🔹حمیدرضا ضیایی چشمش به اشاره حضرت آقا بود و می‌دانست که اصلی‌ترین وظیفه‌اش حفظ قرآن، اسلام و انقلاب است؛ با توجه به اینکه یکی از پاهایش قطع شده‌بود، خیلی مصیبت کشید تا به جمع مدافعان حرم بپیوندد؛ حتی تاول‌های روی پا و زانویش نیز باعث نشد که حمیدرضا اندکی گله یا احساس خستگی کند و عاشورا را در نبرد سوریه می‌دید. 🔹در سوریه به خاطر تجاربی که در دفاع مقدس داشت، خیلی سریع به کار گرفته شد؛ او مدتی فرمانده تیپ پیاده و پس از آن مسئول اطلاعات تیپ و اواخر هم مسئول ادوات تیپ زینبیون بود. 🔹حمیدرضا فرمانده‌ای مدبر،حرفه‌ای،مجرب و بسیجی مخلص بود؛ او ۶بار به سوریه اعزام شده‌بود؛کارش طوری بود که در یک عملیات کمرش آسیب دید، پای مصنوعی‌اش هم دو بار شکست که خانواده‌اش برای او پای یدکی فرستادند؛ هر دفعه که به ایران برمی‌گشت پایش را معالجه می‌کرد و وقتی که فقط مقداری بهبودی حاصل می‌شد، دوباره عازم سوریه می‌شد. 🔹سرانجام ۲۹ آبان ۱۳۹۶ در عملیات انهدام آخرین پایگاه داعش در البوکمال سوریه، شهید حمیدرضا ضیایی هدف گلوله تک‌تیرانداز داعشی قرار گرفت و به شهادت رسید؛ پیکر پاک این شهید بزرگوار پس از تشییعی باشکوه در قطعه ۲۴ بهشت‌زهرا سلام‌الله‌علیها آرام گرفت. https://eitaa.com/piyroo
فخری‌زاده اصالتا اهل اردستان استان اصفهان بود، اما متولد سال ۱۳۳۶ در قم و بزرگ شده این شهر بود. از ۱۵ سالگی در جریان شکل گیری نهضت مردمی علیه استبداد شاهنشاهی وی نیز فعالیت‌های انقلاب خود را آغاز کرد و از جمله افرادی بود که در راهپیمایی‌های ضد رژیم در قم شرکت می‌کرد تا اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تهران رفت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. او در مدت هشت سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در جبهه‌های نبرد نیز حضور یافت که اکثرا در جبهه غرب بود و دوره کوتاهی هم در جبهه جنوب حضور پیدا کرد. گفته می‎شود وی از رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن‌ابیطالب (ع) در جبهه‌های دفاع مقدس بود که عکس پیش رو تصویر او را در سال ۱۳۶۱ بعد از عملیاتِ «رمضان» و در ۳۵ کیلومتری خرمشهر در منطقه حسینیه در نزدیکی پاسگاه زید عراق نشان می‎دهد. گفته و ناگفته‌های زندگی شهید فخری زاده از نوجوانی تا شهادت او در دانشگاه در رشته فیزیک هسته‌ای مشغول به تحصیل شد و تا مقطع کارشناسی ارشد همین رشته تحصیل کرد و درجه نظامی سرتیپی داشت. «پدر هسته‌ای» و «صندوقچه اسرار» عناوین غربی‌‎ها به شهید فخری‌زاده از زمان فعالیت‌های جدی شهید فخری‌زاده در زمینه فیزیک هسته‌ای هر چند نام او در بین مردم ایران ناشناخته بود، اما دشمنان به خوبی وی را می‌شناختند و به اهمیت وجود او واقف بودند از این رو دهه‌هاست که نام وی در لیست ترور سرویس‌های جاسوسی غربی قرار دارد. پس از شهادت شهید فخری‌زاده بسیاری از شبکه‌های اجتماعی سخنان نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی را چند روز پیش از ترور شهید فخری‌زاده منتشر کردند که نام شهید فخری‌زاده را به عنوان یکی از دانشمند تاثیرگذار برنامه هسته‌ای ایران آورده بود. برنامه تهدید و ترور شهید فخری‌زاده به دهه‌ها پیش برمی‌گردد، اولین ترور او مربوط به سال ۱۳۷۸ یعنی ۲۱ سال پیش می‌شود که شهید به لطف الهی از این ترور‌ها جان سالم به در برد. او هدف اول اسرائیل برای ترور بود و آمریکا او را «صندوقچه اسرار» برنامه هسته‌ای ایران می‌‎دانست. همچنین برخی از رسانه‎های غربی لقب «پدر برنامه هسته‌ای ایران» را به وی داده بودند. در قطعنامه شورای امنیت که در تاریخ ۲۴ مارس ۲۰۰۷، علیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران تصویب شده نام وی جزو افراد تحریم شده قرار داده شده بود. نام او به عنوان ۵۰۰ شخصیت قدرتمند جهان از سوی نشریه فارین پالیسی منتشر شده بود و از جمله پنج شخصیت تاثرگذار ایرانی بود. توجه به علم و عرفان ابعاد گوناگون شخصیت شهید فخری‌زاده پس از تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی او نیز از ابتدای تشکیل این مرکز فعالت خود را آغاز کرد، او همچنین سابقه همکاری با شهید طهرانی مقدم در زمینه صنعت موشکی ایران را داشت. او در کارنامه کاری خود عضویت در هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین (ع) و ریاست دانشگاه صنعتی مالک اشتر و رئیس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی را داشت. امیر حاتمی وزیر دفاع ایران عنوان کرده بود که شهید فخری‌زاده از افرادی بود که با وزارت بهداشت در جهت ساخت کیت تشخیص کرونا و واکسن کرونا همکاری داشته است. نکته ویژه شخصیتی به گفته یکی از فرزندانش اخلاص او در انجام کار‌ها بود و اینکه شهید فخری‌زاده مطالعات زیادی در زمینه عرفان و فلسفه داشت که باعث عمق نگاه توحیدی ایشان شده بود. او معمولا بعد از نماز صبح به خواندن قرآن و تفسیر آن مشغول بود. پرواز ققنوس روز جمعه هفتم آذر شهید فخری‌زاده به همراه همسرش و سه خودروی تیم حفاظت از شهر رستمکلای مازندران به سمت تهران حرکت می‌کنند که در منطقه آبسرد دماوند ابتدا صدای لرزیدن و خرابی خودرو فخری‌زاده را متوجه ماشین کرد، همزمان با شنیده شدن این صدا، دو گلوله به سمت سر شهید شلیک می‌شود که شهید در حالی که کنترل خودرو را در دست داشت سرش را پایین آورده و گلوله‌ها رد می‎شوند. فخری‌زاده قصد داشت از ماشین پیاده شود به سمت خودروی محافظانش برود که از خودرو نیسان آبی که در ۱۵۰ متری از ماشین شهید متوقف بوده دستگاهی به صورت اتوماتیک شلیک‌های پی در پی می‌کند؛ که در نتیجه آن دو گلوله به پهلو و یک گلوله به پشت شهید برخورد می‌کند که منجر به قطع نخاع شدن او می‌شود. سپس خودروی نیسانی که مواد منفجره زیادی در آن جاسازی شده بود منفجر شد. بدن مجروح او را به بیمارستان رساندند، اما به دلیل شدت جراحات به شهادت رسید. پیکر شهید ابتدا به مشهد و سپس به قم رفت و در نهایت ۱۰ آذر در امامزاده صالح (ع) تهران به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/piyroo
سنگین‌وزن بود. از بلندقامت‌ ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر می‌زد. لات‌ها با دیدنش قالب تهی می‌کردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفش‌های پاشنه‌خوابیده شاهرخ می‌آمد آن‌هایی که زورشان به بقیه می‌چربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم می‌گرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمی‌کرد. باهوش بود و کسی یارای تن‌به‌تن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشک‌های کشتی خوش درخشید.   همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟ چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دوره‌اش کردند. مدام آتش زیر خاکستر می‌شدند و توی گوشش می‌خواندند که اگر می‌خواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشون‌کشی‌های محله‌ای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربده‌کشی و دهانی که بوی زننده مشروب می‌داد به خانه می‌آمد. خوابش که سنگین می‌شد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش می‌رفت. کله عقب می‌کشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همین‌طور که اشک می‌ریخت، امام زمان (عج) را صدا می‌کرد. دکمه‌های یکی در میان‌بسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز می‌کرد. پسر سنگین‌وزنش را به‌زور به طرفی یله می‌داد و لباس را از تنش درمی‌آورد. همین‌طور که در تشت پایین‌دست حیاط لباس شاهرخ را چنگ می‌زد اشک می‌ریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ می‌زد.همسایه‌ها صدای گریه و نجواهایش را می‌شنیدند. زیر لب همین‌طور که طعم شور اشک‌ها را می‌چشید با امامش حرف  می‌زد و از او می‌خواست پسرش را سربه‌راه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایه‌ها که این دعاها می‌شنیدند نیششان به خنده‌ای تمسخرآمیز باز می‌شد. از گیس‌سفید پیرزن خجالت میکشیدند که همان‌جا به رویش نمی‌آوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائله‌های قمه‌کشی است. اما همه‌شان بی‌بروبرگرد زیر لب می‌گفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟   از پای پیک تا پای منبر  دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیون‌های ۱۴ اینچ کافه‌ها و کاباره‌ها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفل‌لوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ می‌گویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شده‌اش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانه‌های پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبت‌های آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد به‌جای قمار کردن و قشون‌کشی از این محله به محله‌ای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابی‌ها شد.   تظاهرات در حلقه نوچه ها شاهرخی که کار یومیه‌اش شاخ‌وشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد می‌گرفت را به دوستان و نوچه‌هایش منتقل می‌کرد. تظاهرات که پا می‌گرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیت‌الله طالقانی درگذر پیچ شمیران می‌رساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه می‌افتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوان‌ها دعای خیر می‌کردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان می‌انداخت.   السابقون السابقون ... طعم شیرین پیروزی انقلاب هنوز دردهان ملت بود که خبری تلخ‌کام پیر جماران را تلخ کرد. قائله جدایی کردستان کم زخمی نبود. مردم حاضر بودند جانشان را نثار شادی امام خمینی (ره) کنند. شاهرخ جزو اولین کسانی بود که مشق جنگ‌های تن‌به‌تن و چریکی کرد و بی‌مقدمه وارد میدان  شد. خودش را حرّ انقلاب می‌دانست. می‌گفت حر اولین کسی بود که در کربلا شهید شد و من هم باید جزو اولین‌ها باشم. روی بدنش جابجا خال‌کوبی‌های دوران جاهلی خودنمایی می‌کرد. در حضور کسی وضو نمی‌گرفت و دعای همیشگی‌اش این بود که درراه اسلام و امام زمان (عج) نیست و نابود شود و کسی جنازه‌اش را نبیند. خاطره دلاوری‌های او در جنگ‌های نامنظم مناطق عملیاتی شاه‌نشین، سقز و سنندج هنوز در ذهن محلی‌ها و هم‌رزمانش باقی‌مانده است. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران امام از جوانان دعوت کرد  به یاری پاسداران انقلاب در خط مقدم جبهه‌ها بروند. شاهرخ در چشم به هم زدنی هر چه از فنون نظامی و کار با اسلحه و تیراندازی می‌دانست را به جوان‌ترها آموزش می‌داد. می‌گویند به سیّدها که می‌رسید یکپارچه ادب و تواضع می‌شد. حتی اگر این سیّد پسری بود که تازه پشت لبش سبز شده بود به پایش می‌افتاد. بلند که می‌شد شانه‌اش را می‌بوسید و در گوشش التماس می‌کرد آن جوان از جده‌اش بخواهد شاهرخ که حالا نام ابوالفضل را برای خودش گذاشته بود شهید شود.
🍃🌹شهید والامقام اکبر ملکشاهی در چهارم آبان سال 1345 و در شهرستان قصرشیرین متولد شد، دوران ابتدایی و راهنمایی را در کرمانشاه گذراند و دوران دبیرستان را همزمان با عملیات‌های دفاع مقدس در جبهه سپری کرد. 🍃🌹شهید ملکشاهی پس از اخذ مدرک دیپلم به عنوان نیروی بسیجی در جبهه‌های دفاع مقدس حضور فعالی داشتند که در این دوران بالغ بر 50 ماه را به دفاع از کشور و ارزش‌های نظام در آن مقطع زمانی پرداختند. 🍃🌹سال 1366 شهید ملکشاهی وارد نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و به عنوان جانشین و فرمانده گردان در عملیات‌های متعدد به ویژه کربلای 5 حضور یافت که در این عملیات مجروح شد و پس از اینکه سه ماه را در کما بود، به فضل خدای متعال به زندگی بازگشت. شهید ملکشاهی ۲۸ آذر ماه 1394 در یکی از ماموریت‌های محوله در کشور سوریه در جریان مبارزه با تکفیری‌های داعش به مقام والای شهادت نائل گردید 🍃🌹شهید اکبر ملکشاهی در قسمتی از وصیت نامه خود این چنین نگاشته است: خدایا مرا به عنوان کوچکترین سرباز در صف جانبرکفان امام زمان قرار بده، وشما را به خدا و به اولیای خدا قسم میدهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید. و شما فرزندانم را به انجام فرایض دینی و قرار داشتن در راه راست و در خط ولایت فقیه سفارش می کنم. و با طلب حلالیت نمودن از همه به خصوص خانواده و فامیل و بستگان و حتی آشنایان و بعد با اعلام حلال کردن همه کسان. https://eitaa.com/piyroo
[بسم‌رب‌القاسم‌الجبارین✨] {قاسم‌سلیمانی}: ژنرال قاسم سلیمانی دومین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند. ایشان ۲۰ اسفند سال ۱۳۳۵ در قنات ملک استان کرمان زاده شده اند. ایشان از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۹۸ به جمهوری اسلامی ایران خدمت کرده اند. سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی طی جنگ ایران و عراق از فرماندهان عملیات های ولفجرهشت، کربلای‌چهاروکربلای پنج بودند وچندین بار دراین عملیات ها مجروح شدند🙂🥀 ایشان نقش مهمی در تقویت قدرت نظامی حزب ا... لبنان و گروه های مسلح فلسطینی، جنگ افغانستان، تشکیل گروه های شبه نظامی درعراق وهمچنین دفاع از حرم های اهل بیت علیهم السلام (مدافعان حرم) مقابله با داعش درعراق وسوریه داشته اند. ایشان در ۱۳دی سال ۱۳۹۸،هنگام خروج از فرودگاه بین المللی بغداد درطی عملیات آذرخش کبود به دستور دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا مورد حمله موشک پهپاد نظامی ارتش آمریکا قرارگرفت و شهیدشدند😭🥀 و از جمله پیامد های مرگ ایشان حمله به پایگاه هوایی عین الاسد و سرنگونی پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین المللی اوکراین توسط نیروهای سپاه پاسداران بود که عملیات شهید سلیمانی یا انتقام سخت نام گرفت! https://eitaa.com/piyroo
✍ خلاصه كوتاهی از 🌷 سید مجتبی علمدار در سحرگاه ۱۱ دی ماه ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان گشود. دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها ۱۷ سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال ۱۳۶۲ به کردستان رفت. 🌷 سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر ۲۵ کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند. او در عملیات کربلای۴ و ۵ حضور داشت، در کربلای ۸ مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای ۱۰ در جبهه شمالی محور سلیمانیه - ماووت شرکت نمود. 🌷 سید مجتبی علمدار در سال ۱۳۶۶ مسئولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر ۲۵ کربلا را برعهده گرفت و در عملیات والفجر ۱۰ نقش آفرینی موثری داشت. شهید علمدار در سه راهی خرمال، سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد. او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین بار دیگر هم مجروح شد. سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد که ثمره آن دختری به نام زهرا بود. 🌷 سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود، همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد. بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیز با صوت داوودیش مداحی را می آموختند. او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطر بود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت. حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و پس از چند روز هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست. https://eitaa.com/piyroo
🔅آیت الله محمد تقى مصباح يزدى در 11بهمن سال 1313 شمسى در خانواده ای متدین در یزد دیده به جهان گشود. وی در 13سالگی وارد حوزه علمیه نجف شد ولى به علت مشكلات فراوان مالى، بعد از يكسال براى ادامه تحصيل به قم هجرت کرد. خانواده استاد با وجود تنگنای مالی، بسيار مذهبى و شيفته اهل بيت(عليهم السلام) بودند و در دوران در خفقان رضاخانى و ممنوعیت عزاداری، شب هاى محرم در زيرزمين منزلشان، مجلس توسل و عزادارى برقرار مى كردند. 🔻اوضاع مالی این خانواده ضعیف بود. استاد مصباح در این باره می گوید: «بهترين غذايى كه دوست داشتيم و هفته اى يك مرتبه مى خورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه مى آمديم، دو ريال و ده شاهى سرشير مى خريديم، و مادر كمى آب قند درست مى كرد و با اين سرشير قاطى مى كرد، و اين بهترين شام آخر هفته بود»✅ 💎 آیت‌‌ الله مصباح در فقه، از محضر اساتید بزرگى چون آیات عظام بروجردى(ره) و اراكى(ره) بهره برده اند و با این‌که در سن 27 سالگى به درجه اجتهاد نایل آمد اما تا 8 سال در دروس فقه و اصول حضرت امام خمینى(ره) و تا 15 سال در درس فقه آیت‌‌الله بهجت (ره) شركت ‌‌‌‌‌‌كرد. وی در اخلاق و عرفان اسلامی نیز از محضر اساتیدى همچون علامه طباطبایى(ره) و آیت‌‌الله انصارى همدانى(ره) و آیت‌‌الله العظمى بهجت(ره) بهره بردند👌 🔅پیوند اخلاقی استاد مصباح با آیت الله بهجت به حدی بود که وقتی عده اى از بازاریان قم خدمت آیت‌‌الله بهجت درخواست درس اخلاق کردند، آیت‌‌الله بهجت فرموده بودند كه جناب آقاى مصباح یزدى در این زمینه مورد تأیید من است. بروید از ایشان بخواهید. آیت الله مصباح برای تعمق و تفكر در قرآن كریم در جلسات درس تفسیر علامه طباطبایی شرکت جسته و با استفاده از ارشادات و تعلیمات خصوصى علامه، به قدرى در این وادى پیش رفت كه علامه براى استفاده از نكته‌ها و دقت نظرهای او، كار بازخوانى تفسیر المیزان را، قبل از چاپ و نشر، به او سپرد. بعدها استاد مصباح اولین درس تفسیر موضوعى قرآن كریم در حوزه علمیه قم را شروع کرد که چندین جلد از آنها در قالب «معارف قرآن» منتشر شده اند✅ 🔹از استاد مصباح تأليفات و آثار متعددى در حدود ۱۷۰ جلد منتشر شده است. علاوه بر مجموعه معارف قرآن، تعليقه بر معادن الحکمه و مکاتيب الأئمه، آموزش عقاید، تصحيح و تعليقه بر معاني الأخبار، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، پندهای امام صادق (ع) به رهجویان صادق، حاشيه و تعليقه بر بحار الانوار (54-63)، خودشناسی برای خودسازی، الإمامه و الولايه في القرآن الکريم، آموزش فلسفه و آموزش عقاید بخشی از آثار ایشان هستند.💯 🌐مبارزات آیت الله مصباح با استبداد پهلوی از اداره جلسات علمی_انقلابی تا صدور بیانیه های انقلابی را شامل می شود. ایشان ‌علاوه بر مشارکت فعال در ماجرای‌ «انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌»، یکی از موسیسن جامعه مدرسین و دبیر جلسات «ولایت» که منشور حکومت اسلامی را تدوین می کردند نیز بود. 🔰همکاری‌ با نشریه‌ مخفی‌ «بعثت‌» در کنار تاسیس نشریه‌ انقلابی‌ «انتقام‌» که علنا مبارزه‌ با دستگاه‌ طاغوت را در پیش گرفته و نقش محوری در مبارزات داشت، بخش دیگری از مبارزات وی با رژیم ستمشاهی بوده است. ایراد سلسله‌ سخنرانی‌های‌ «حکومت‌ اسلامی‌» در کتابخانه‌ مسجد خیابان‌ ایرانشهر تهران‌، مشارکت‌ در تدوین‌ اساسنامه روحانیون مبارز‌ موسوم‌ به‌ تشکل‌ یازده‌ نفری‌، مشارکت‌ در تهیه‌ و چاپ‌ ده‌ها نامه‌ و اعلامیه‌ در محکومیت‌ رژیم‌ شاه، بخش دیگری از مبارزات ایشان است🛡 💢 پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، رواج افكار ماركسیستى و اندیشه های التقاطی سبب شد تا استاد به منظور پاسخگویى به شبهات و دفاع از حریم مکتب تشیع، آشنایى با اندیشه های غربى و نظریه های دانشگاهى را در دستور كار خود قرار داده و در مسیر نقد مارکسیسم و التقاط، قدم بردارد. مبارزه علمی با التقاط و انحراف پس از انقلاب نیز یافت و استاد مصباح به تدریج نقش محوری در جریان انقلابی یافت. 💠 وی در بصیرت افزایی و ناکام گذاشتن نقشه های دشمن به حدی بوده است که مارک گرشت (مامور سابق سیا در غرب آسیا) صریحا اعتراف کرد که تنها مانع برای ایجاد دموکراسی [آمریکایی] در ایران، آیت الله مصباح است. 🌐 مصباح یزدی با حمايت و تشویق امام خمينى(ره)، چندين دانشگاه، مدرسه و مؤسّسه را راه اندازى كرد كه از مهم ترين آنها مى توان به بخش آموزش مؤسسه در راه حق، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، موسسه امام خمینی(ره) و بنياد فرهنگى باقرالعلوم اشاره کرد. ايشان هم اكنون رياست مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) را از جانب مقام معظّم رهبرى برعهده دارد. دوره های آموزشی و تربیتی «طرح ولایت» نیز یکی از اقدامات استاد است؛ طرحی پربرکت که اساتید، دانشجویان و طلاب، کوله باری از علم و اخلاق را در آن می آموزند🔖 🔹👇