eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
 کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود... چقدر لمس نگاهتان بر روی این قدم ها آرامش بخش بود... . حال دلم خوب نیست...چشمانم هرلحظه گریه میطلبد، بین ان همه بی خوابی...آن همه بار و بندیل و سختی...لحظه ای احساس خستگی نمیکردم...:) همین که پایم به .. رسید، گویی تمام خستگی های دنیا یک جا در تنم فرو رفت! . دلم میخواهد فریاد بزنم از غم بزرگی که در دلم ته نشین شده است... . من خودم را در گوشه ای از  جا گذاشتم... گویی از آن سجده آخر اصلا دیگر بلند نشدم، دلم هنوز انجا گیر است... دلم میخواست همان جا و همان لحظه برای همیشه جان دهم! همان جایی که از خود بی خود شدم، خالی از دنیا بودم،خالی از ادمهایش... همان جا که احساس کردم صدایم را میشنوند، همان جایی که برای اولین بار اشک هایم را دوست داشتم.... و.... . آسمان هارا به دنبالت گشتم! ای عشق... در زمین یافتمت، شلمچه... عشق در شلمچه روایت ها دارد، اینجا نخل ها به جای خاک ریشه در خون دارند... . https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت پنجم: پیشروی با عبور از موانع وقت موعود فرا رسید و انتظارا رو به پایان بود. نیمه های شب روز ششم بهمن سال ۶۵ با لنکروزها به خط مقدم اعزام شدیم. از زمین و آسمون آتیش می بارید. هر لحظه امکان داشت گلوله ای بخوره توی یکی از ماشینا و عده ای رو شهید کنه. فاصله زیاد نبود سریع رسیدیم و خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. وارد یه تونل بتنی شدیم که نزدیک خاکریز ایجاد کرده بودند تا نیروای عمل کننده در اون پناه بگیرن و توجیهات نهایی از طرف فرماندهان برای زدن به خط دشمن صورت بگیره. اگه اشتباه نکنم از استحکاماتی بود که ازعراقیا جا مونده بود. یکی دو ساعت رو اونجا توقف کردیم و منتظر فرمان حمله و شنیدن رمز عملیات بودیم. موج نگرونی رو براحتی میشد در چهره فرماندهان دید. جان بچه ها و نتیجه عملیات براشون خیلی مهم بود. خدا می دونه با چه عشق و محبتی به چهره تک تک بچه ها نگاه می کردند و می دونستند تا ساعاتی دیگه بعضی از این گلای معطر پرپر میشن. مُدام نکات امنیتی رو گوشزد می کردند. انگار منتظر چیزی بودن. ظاهرا وقفه ای در کار پیش اومده بود. حدود ساعت یازده، دوازده شب بود که فرمان حرکت صادر شد. به من گفته شد عمامه رو دربیارم چون گرای خوبیه برای دشمن و جون میده که تک تیراندازای دشمن یه خال خوشگل روی پیشونی روحانیت بکارن. براه افتادیم و از لابلای نیزارا و تنه های قطع شده و سوخته نخلا رد میشدیم و به پیشروی ادامه میدادیم. صدای غرش تانکا و نفربرا و انفجار گلوله های توپ و خمپاره گوش فلک رو کر میکرد. گاهی هم ویز ویز مرمی تیربارا از بغل گوشمون رد میشد، انگار دور و بر سرمون پر از پشه های مزاحم بود. از داخل معبر میادین مین که به لطف زحمات بچه های تخریب چی پاکسازی شده بود گذشتیم و موانع عجیب و غریبی که دشمن ایجاد کرده بود رو یکی پس از دیگری پشتِ سرمون گذاشتیم. بچه بسیجیا با گامای استوار پیش می رفتند. دو مانع عمده ی دیگه بر سر راهمون بود. اولی یه مرداب طبیعی که عبور از آن در سرمای بهمن خیلی مشکل بود و دیگری کانال آبی که نزدیکی خاکریز دشمن به فاصله تقریبی چِل، پنجا متری کنده شده بود. عرض کانال هف هشت متر و عمقِ آبش حدودا دو متر بود. بدون الوار عبور از اون خیلی مشکل بود. به ما گفته بودن که نیروای اطلاعات عملیات الوارای چوبی بلندی رو میارن و شما باید بسرعت از روی اونا رد بشید و سعی کنین وارد آب نشید ، اما متاسفانه به دلایل نامعلوم- حالا حجم کاری زیاد ؛ شهادت بچه های اطلاعات یا هر مشکل دیگه- نتونسته بودند خودشونو بموقع برسونند و داشت دیر میشد و ما هم لابلای نیزار منتظر فرمان حرکت بودیم. زمین گیر شدن بچه ها قبل از رسیدن به هدف بمعنای شکست یا به تعویق افتادن عملیات بود. بناچار فرمانده محور فرمان ورود به مرداب و عبور از اونو صادر کرد. این اولین بدشانسی ما بود. توی هوای سرد بهمن ،آب مرداب مثل یخ شده بود. سردی آب و هوا و خیس شدن لباسا و پُر شدن پوتینا از آب ، مقداری از توان بچه ها را تحلیل بُرد و از طرفی با توجه به عُمق آب ،گذر از اون سخت بود. یکی از فرمانده ها گفت دست همدیگه رو بگیرید و بلند قدها جلوتر قرار بگیرنو همدیگه رو بکشونید که زودتر از آب رد شیم. کار بکُندی پیش میرفت وچابکی رو از بچه ها گرفته بود. یه جاهایی که عمق آب بیشتر بود بناچار باید با شنا از اون عبور میکردیم . با اسلحه و تجهیزات شنا کردن واقعا مشکل بود و تازه بعضیم اصلا شنا بلد نبودند که قوز بالا قوز شده بود و عده ای باید به اونا کمک می کردند. خلاصه وضعیت داشت نگران کننده میشد. نهایتا با مقداری تاخیر و با هر زحمت و سختی که بود از مرداب رد شدیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام بر مهربانےِ بے نهایتت... سلام بر لبخند زیبایت... سلام بر صبر بزرگت... سلام بر قلب رئوفت... سلام بر دعاے شبانگاهت... سلام بر انتظار دیر پایت.... سلام بر تو و بر همہ ے فضائلت... سلام آرزوے قلبــم 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات سلام ودرود برشهدا وامام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ اگـه‌میبینی‌رفیقت‌داره‌‌به‌راه‌ڪج‌میره ‌بایدراهنـماش‌بشی؛به‌عنـوان‌رفیقش‌مسئولی وگرنه‌روزمحشـرپات‌گـیره..! اگه‌‌سڪوت‌ڪنی‌وکمکش‌نڪنی.. همیـن‌آدم‌ڪه‌داره‌خطامیـره روزحسـابرسی‌میادجلوتـومیگیره میگه:‌توڪه‌میدونستی‌‌من‌دارم‌اشتباه‌میڪنم چــرا‌بهـم‌گوشزد‌نڪردی؟! چرادستمـونگرفتی‌!!😔💔 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ https://eitaa.com/piyroo
ای وای بر ما که کوری خود را همیشه با تعبیر غیبتِ تو می‌آوریم و در این مسئله هم تو را متهم می‌کنیم و دائم می‌گوییم تو بیا! اما نمی‌دانیم که هم تو آمده‌ای و هم آماده‌ای ولی تنها ندای هل من ناصر تو غریبانه‌تر از جدت حسین(ع) است و هیچ گوش شنوایی برای این ندای مظلومانه نمی‌یابی! 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌱 چادرم... سیاہ‌ترین‌رنگ‌‌جهان... هم‌ڪہ‌باشد... باطنش‌رنگــی‌ست! پر‌از‌نقش‌حیاست... اگر‌تو‌فقط‌سیاهے‌اش‌رامیبینے... ایراد‌از‌چادر‌من‌نیست... عمیق‌ تر بنگر... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ماه محرم که فرا می رسید پیراهن مشکی به تن می کردو چفیه سبز رنگی به گردن می انداخت می شد عشق  و محبت او به اباعبدالله را در چهره اش دید اما او به شور اکتفا نمی کرد به هیاتی می رفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد . کنار دوستانش می نشست و سینه زنی که شروع می شد عاشقانه سینه می زد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دانشگر 🌷 https://eitaa.com/piyroo
من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می گویم هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود؛ شهادتِ شهید فقط دست خودش است... بیضایی 🌷 https://eitaa.com/piyroo
✨نم نم باران نگاهت، گرمای تموز وجودم را تسکین می دهد. من از اقلیم سه رنگ عشق هستم که وجب به وجبش لاله ای زیبا آرمیده است، من از سرزمین چهار فصلی هستم که هر فصلش مدیون ایثار است، ایثار مردانی از جنس بهار که از خاکریز وجود به ملکوت عروج کردند. 🔸من از نسلی هستم که گرچه جنگ را ندیده اند اما بوی جنگ را از فاصله ای نزدیک استشمام کرده اند، وتابلوهای زبیای جانفشانی شهدا را در این سرزمین به چشم خود دیده اند. بعضی وقتها مثل این لحظه که نمی دانم چه کنم و استیصال امانم را می برد دستان سرشار از هیچم به ریشه های پوسیده تعلق چنگ می زند تا راه رهایی بیابد اما پا به هر راهی جز راه شما میگذرام انگار بیشتر در ظلمات فرو میروم. 🌱زمانی که حتی بیخیالی و تجسم آرزوها و تکرار حرفهای قشنگ نمیتواند از غمم بکاهد تو با آن ابهت همیشگی ات رخ می نمایی و مهمان دلم می شوی درست مثل حالا دلم گواهی می دهد گره ی کور اینروزهای زندگی ام با دستان تو باز می شود.نشسته ام به انتظار تا باز مانند همیشه نگاهت را مهمان زندگی ام کنی. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا