eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
Shahrokh - Baharan Khojaste Bad (320).mp3
2.41M
هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید؛ پرستو به بازگشت زد نغمه‌ امید به جوش آمده‌ ست خون درون رگ گیاه… بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه! به خویشان به دوستان به یاران آشنا؛ به مردان تیزخشم که پیکار میکنند به آنان که با قلم تباهی دهر را؛ به چشم جهانیان پدیدار میکنند بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد! 🌷ورود رهبر کبیر انقلاب اسلامی و آغاز دهه فجر مبارررک🌷 https://eitaa.com/piyroo
الان یاد بیاریم فرمایش شهیدحسین معزغلامی عزیز ... ازیشون پرسیدن:راسته یسریا پای پرواز جا میزنن؟! فرمودند: بچه بازی ست مگر عشق جگر میخواهد...!! https://eitaa.com/piyroo
قبل از شهادت حمیدرضا خواب دیدم که داخل باغی هستم. مرا صدا زد که «مادر بیا.» به اتفاق او داخل باغی شدیم. آنجا افرادی با لباس‌های سبز و صورت‌های نورانی حضور داشتند. دورتادور باغ را گل‌های محمدی و گل‌های سفید پر کرده بود. همه به حمیدرضا سلام می‌کردند. به وسط باغ که رسیدیم، شتری آمد و حمیدرضا سوارش شد. یک شال سبز به دور گردن حیوان انداخت و شتر پرواز کرد و رفت. من که تعجب کرده بودم، گفتم: «شتر که پرواز نمی‌کند! حمیدرضا کجا می‌روی؟» گفت: «بعدا می‌فهمی.» چند روز بعد معنی پروازش را فهمیدم. :مادرشهید "🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر ما خرده نگیرید که چرا روز و شبمان لبریز از یاد شهداست.... که اگر یاد شھیدی در دل، خانه کرده نه از پاکیِ دلِ ما... که از لطف و عنایت شھید است.... شادی روح ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم https://eitaa.com/piyroo
قلم‌؛اسلحہ‌است‌و‌کلمـات؛ فشنگ‌هایۍ‌هستند‌کہ.. بہ‌قلب‌شُبھات‌شلیک‌مۍ‌شوند. هر‌افسر‌جنگ‌نرم‌بـاید‌خشاب‌اندیشہ ر‌ابا‌مطالعہ‌و‌تحقیق‌پر‌کنـد.. تا‌در‌جھاد‌تبیین‌مغلوب‌نشود✊🏾'! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید عبدالله پایدار نام پدر: علی محل تولد: تهران تاریخ ولادت: 1336 تاریخ شهادت: 1357/11/23 عبدالله پایدار فرزند علی سال 1336 در تهران به دنیا آمد. تا کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. سپس به خدمت سربازی رفت. و بعد از پایان سربازی  به محیط کار روی آورد و به عنوان کارگر مشغول کار شد. او با مبارزات  انقلاب اسلامی  همراه بود و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها علیه حکومت پهلوی شرکت می‌کرد. سرانجام یکی از روزهایی که از خانه خارج شده بود تا به مردم کمک کند، دیگر باز نگشت و بعد از 3 روز پی‌گیری یکی از همسایگان جنازه او را در پزشکی قانونی پیدا کرده بود. عبدالله پایدار روز 23 بهمن 1357 در پادگان عشرت‌آباد تهران توسط باقی‌مانده مأموران حکومت به شهادت رسیده بود. مزار این شهید در بهشت زهرا(س) قرار دارد.... 🌼شادی روح پاک شهید عبدالله پایدار صلوات https://eitaa.com/piyroo
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢دومین تبعید در اسارتگاه طبق سنت نامبارک بعثیا، بازم نوبت به یه جابجایی و تبعید دیگه فرا رسید. بعد از حدود یه سال و نیم در بند سه(آسایشگاههای ۷ و۸) بودن، در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ یه روز بصورت ناگهانی اومدن داخل آسایشگاها و اسم تعدادی رو خوندند و گفتن وسایل و پتوهاتون رو جم کنید، قراره جای دیگه ای برید. بازم جابجایی و تبعید! انگار سقف آسمون رو سرم خراب شده بود. از قبل جاسوسا و مسئول آسایشگاهایی که با بعثیا همکاری می کردن، اسم تبعیدیا رو داده بودن. طبق معمول اسم نازنین بنده هم در بین تبعیدیا بود. منو ناصر -همون خائن و جلاد معروف- که همیشه با هم سر شاخ بودیم معرفی کرده بود. ناصر هم که پیِ فرصتی می گشت که از شر منو و چن نفر دیگه برای همیشه خلاص بشه. اسما خونده شد و چاره ای جز بستن بار و بندیلمون و خداحافظی با بچه ها نبود. توی این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه ها رو با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاسها و آموزش ها. زمانی که داشتیم میرفتیم، وقت هواخوری شد و بچه های آسایشگاهای ۷ و ۸ و۹ اومدن داخل محوطه مشغول قدم زدن شدن. جوهر محمدیان که بچه اسلام آباد و همزبونم بود و تو آسایشگاه نُه بود و اکثر وقت هواخوری رو با هم بودیم و قدم می زدیم و مثل داداش بزرگترم بود ، تا متوجه شد منم جزو اخراجیا هستم اومد بغلم کرد و با دو تا دستاشو به گردنم چسبید و مثل مادری که بچه اش جلو چشمش مرده باشه گریه می کرد و شر شر اشک می ریخت. دلم داشت آتیش می گرفت. جوهر خیلی به من وابسته شده بود و منم عجیب بهش علاقه داشتم. خیلی نترس و مقاوم بود. تو جبهه بارها زخمی شده بود و بخشی از روده هاشو برداشته و به جاش روده پلاستیکی گذاشته بودن. با داشتن زن و سه تا بچه و وضعیت وخیم جسمی ، بازم دل از جبهه نکنده بود و این بار آخری توی یه عملیات گشتی شناسایی در منطقه غرب اسیر منافقین شده بود و اونام تحویلشون داده بودن به عراقیا. هر چه التماس کرد که به اون هم اجازه بدن با من بیاد قبول نکردن و از هم جدا شدیم. صحنه های جدایی اسرا دقیقا مثل شبای عملیات تو جبهه ها بود که بچه ها با چه عشقی همدیگه رو در آغوش می کشیدن و حلالیت می طلبیدن و گریه می کردن. اینم یه نوع دل کندن بود و هیچکه نمی دونست آیا آینده ای وجود داره یا نه. یه بار دیگه همدیگه رو می بینیم یا دیدار به قیامت میفته! کم کم بقیه دوستان هم اومدن و برخی آهسته اشک می ریختن. بالاخره از دوستانی که بشدت با هم مانوس شده بودیم جدا شدیم و دسته اخراجیا به سمت بند یک حرکت کرد. خیلی دور نبود. فقط دویست سیصد متر. با حسرت نگاه به عقب می کردیم، انگار داشتن می بردنمون پای چوبه دار. خداحافظ دوستان عزیز ، ان شاء الله وعده دیدار به ایران یا به قیامت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 و... تو... همان اکسیر آرام بخش زمینی؛ که سالهاست،آنرا بر مدارش،آرام نگه داشته ای! میدانی؛ زمین شیفته نگاه توست... که هر صبح و شام، دور سرت می گردد! 🌤اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/piyroo
زیارتنامه شهدا🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🕊یادشهدا باصلوات https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ بعضیا میگن; اصن رفاقت با شهـدا چه معنـی میده؟!🤨 چرا بایـد دوست شهـید انتخاب کنیـم؟!🧐 باید عرض کنم خدمتشون ڪ; زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود!! چون :همنشینی اثر دارد پس دوستی را انتخاب کنید که به شما انرژی و معنویت ببخشد...وچه دوستـی بهتـر از ؟؟!! https://eitaa.com/piyroo
نام:سیداحسان نام خانوادگی:حاجی حتم لو نام پدر:سیدمحمد تاریخ تولد:۶۳/۱/۱ محل تولد:گرگان تاریخ شهادت:۹۳/۱۱/۱۳ محل شهادت:حلب سوریه نام فرزند:محمدطه در روز چهارشنبه اول فروردین 1363، هجری شمسی، مصادف با هفدهم جمادی الثانی سال 1404 درخانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش از سادات حسینی تربیت حیدریه و مادرش اهل گرگان است. سید احسان، از همان سن و سال کم به مسائل مذهبی گرایش نشان می داد.از همان دوران کودکی وارد بسیج پایگاه شهید بهشتی در مسجد نزدیک خانه شان شد.در همین مسجد رفتن ها دوست های خوبی هم پیدا کرد.  نمازش را هنوز به سن تکلیف نرسیده می خواند و روزه اش را هنوز واجب نشده بود می گرفت. بعد از آن هم، بزرگتر که شد به هیئت فاطمیون رفت و با بچه های خوب آنجا دوست گرمابه و گلستان شد.  پاسدار شهید «احسان حاجی حتم لو»؛بزرگترین آرزویش شهادت بود،سید احسان عضو گروه تخریب تیپ 45 جوادالائمه بارها به مناطق مرزی کشور و مبارزه با گروهای انحرافی پژاک واشرار و نیز مناطق برون مرزی از جمله سوریه و لبنان انجام وظیفه نموده بود. وی سرانجام در عصر روز دوشنبه 13 بهمن 1393، مصادف با دهه فجر انقلاب اسلامی همراه با دیگر همرزمانش با شعار (کُلُنا عَباسُکَ یا زینب) در حومه شهر حلب سوریه به آرزوی دیرینه اش رسید و جامه فاخر شهادت را برتن کرد. https://eitaa.com/piyroo