🌹مقام معظم رهبري:«اين شهداي چهارگانه (اماني، هرندي، نيك نژاد، بخارائي) شايد اين تعبير دربارة آنها درست باشد كه بگوئيم نورالله في ظلمات الارض بودند
♦️به هرحال اينها ستارگان و برجستگاني بودند كه در راه خدا رفتند. راهي را انتخاب كردند و نتيجه اين شد كه مشاهده مي كنيد يعني حاكميت اسلام در دوران سيطره كفر و استكبار بر عالم چيزي كه به افسانه شبيه است.
♦️ اين شهداي چهارگانه حقيقتاً در دوران ظلمات نور خدا بودند كه درخشيدند، فضا و دلها را روشن كردند، راه را به خيلي ها نشان دادند.»
🌹سالروز شهادت
🕊شادی روح بلندشان صلوات
📆 روز ترویه و توطئهی ترور امام حسین علیهالسلام و حرکت آن بزرگوار از مکه به عراق؛ ( ۸ #ذی_الحجة ۶۰ ق)
🌹خطبهی اباعبدالحسین صلواتاللهعلیه به هنگام خروج از مکهی مکرمه
♦️ حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در فرمایشی از خودشان خبر دادند.
همینکه موسم حج نزدیک شد و حجاج گروه گروه وارد مکه شدند، در اوایل ماه #ذی_الحجة خبر رسید که یزید بن معاویه، #عمرو_بن_سعد_بن_عاص را در ظاهر امیر و سرپرست حاجّ قرار داده ولی در واقع به او مأموریت داده که هر کجا توانستی، هر نقطهای امکان داشت، امام را ترور کن.
پس این مصیبت جدید وارد شده بر حاجیان ما (شهادت حجاج در #منا ) مبدأ آن مال آنجاست، مبدأ آن یزید بن معاویه و مأمورین او هستند که برای ترور وارد مکه میشوند نه برای حج و عمره و عبادت!.
به امام خبر رسید که یک چنین تروری در انتظار شماست؛ لذا حضرت تصمیم گرفت که احترام خانهی مکه را به خاطر او نشکنند، حریم مکهی معظمه از زمان ساخته شدنش به دست حضرت #ابراهیم (علیهالسلام)، خدا این خانه را خانهی خودش فرموده، طواف را طواف عرشی قرار داده، مردم را برای بندگی به آنجا دعوت کرده نه برای کشتار و آزار مردم!.
این بود که حضرت دریغ داشت که این کار دربارهی او انجام بگیرد و حریم خانهی خدا شکسته شود. بنابراین تصمیم گرفت که روز سهشنبه هشتم ذیالحجة از مکه خارج بشود.
آنوقت در بین #بنی_هاشم و افرادیکه در همراهش بودند، آنها را جمع کرد و صحبت از مرگ کرد!.
فرمود: «الحمدلله و ماشاءالله و لا قوة الا بالله و صلی الله علی رسوله»؛ کلاسِ درس مرگ از اینجا برای مردم گشوده شد؛
«خُطَّ الموتُ علی وُلدِ آدم مَخَطَّ القَلادَةِ علی جیدِ الفَتاة».
در هیچ عبارت و شعری پیدا نمیشود که کسی اینطور مرگ را عزت و آبرو داده باشد.
میفرماید: اگر بخواهیم لباس مرگ را برای خودمان تشبیه کنیم، در مردها چنین چیزی نیست، ولی در خانمها و دوشیزگان وقتی یک گردنبند طلایی از پدر یا در موقع ازدواج به آنها میرسد، افتخار به آن میکنند، لذت میبرند و زینت قرار میدهند.
«خُطَّ الموتُ علی وُلدِ آدم مَخَطَّ القَلادَةِ علی جیدِ الفَتاة»
برای انسان چنین گردنبندی اسباب آبرو، اسباب زینت، اسباب راحتی، به نام مرگ خدا قرار داده.
«و ما اَولهَنی اِلی اَسلافی»؛ نمیدانید چه چیزی در باطن من موج میزند از علاقهی به مادرم #زهرا، از علاقهی به پدرم، از علاقهی به جدم، و برادرم! میخواهم پرواز کنم!؛ «ما اَولهَنی اِلی اَسلافی اشتیاقَ یعقوبَ اِلی یوسفَ»؛ فقط در مردها میتوانم یک مرد پیدا کنم، مثال بزنم، آن هم جدایی یعقوب از یوسف است. چقدر یعقوب جدایی کشید تا چشمانش از بین رفت و سفید شد؟!
«خُیِّرَ [خیِرَ] لی مَصرعاً»؛ یک جایگاهی به نام افتادنْگاه برای من فراهم شده! «انَا لاقیهِ»؛ باید بروم آنجا بیفتم!.
آنجا کجاست؟ آنجا گودی قتلهگاه است!. پس نظر من این است که من دارم پرواز میکنم به سوی محبوبهای خودم. خروج من الآن از مکه و بیابانها در ظاهر آواره شدن است، ولی من رو به مقصد خود دارم حرکت میکنم.
«کأنی باَوصالی، تتقَطَّعُها عُسلانُ الفَلواتِ»؛ مثل اینکه دارم میبینم گرگهایی به من حمله کردهاند و دارند ماهیچههای من را با دندانهایشان تکهتکه از من جدا میکنند!.
«بین النواویس وکربلاء فیملان منی اَکراشاَ جوفا و اجربةً سُغَّبا. لا محیص عن یوم خط بالقلم، رضی الله رضانا اهل البیت»؛ همینکه خدا برای ما یک نقشهای قرار داده، ما به چشم خود قبول داریم به سوی او پرواز میکنیم.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
۹۴٫۷٫۲۳
☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
🌹مروری بر زندگینامه شهید «تندگویان»
شهید محمدجواد تندگویان بیست و ششم خرداد سال ۱۳۲۹ در تهران متولد شد. وی در سال ۱۳۵۴ و برای ادامه تحصیل دانشکده نفت آبادان را برگزید و پس از فارغ التحصیلی از این رشته در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد.
♦️ شهید «محمدجواد تندگویان» در دوران تحصیل مبارزات خود علیه رژیم پهلوی را ادامه داد و در سال ۱۳۵۲ توسط ساواک دستگیر و به ۱۱ ماه حبس محکوم شد. پس از پیروزی انقلاب، به مدیریت یک کارخانه در رشت رسید.
♦️او پس از مدتی به وزارت نفت دعوت شد و بهعنوان مدیر مناطق نفتخیز جنوب مشغول به کار شد. در هنگام بررسی پروندههای کارکنان صنعت نفت، شهید تندگویان به کار در وزارت نفت دعوت و به سمت عضو اصلی کمیسیون پاکسازی در آبادان برگزیده شد. چند ماه بعد سرپرست مناطق نفتخیز جنوب شد که با تلاشهای بیوقفه موفق به بهرهبرداری، حفاری و مهار چاهها شد، بهگونهای که علاوه بر مطبوعات داخلی، مطبوعات خارجی به توانایی او در مهار گاز یکی از چاههای مناطق نفتخیز اشاره کردند.
♦️در همین زمان، توسط شهید رجایی به سمت وزیر نفت به مجلس پیشنهاد و با اکثریت آرا به سمت وزیر نفت منصوب شد. او دیدگاه وسیع و جامعی در صنعت نفت داشت. هدف از فروش نفت را به دست آوردن ارز مورد نیاز برای خرید کالاهای سرمایهای و ایجاد صنایع جدید میدانست که این امر کشور را به سوی صنعتی شدن سوق میداد. قصد داشت صنعت نفت را که بهصورت تافتهای جدا بافته بود به نهادی مردمی تبدیل کند و با وقوع جنگ تصمیم داشت صنعت نفت را در سراسر کشور پراکنده کند تا از آسیبپذیر بودن آن کاسته شود.
♦️به تبدیل نفت خام به فرآوردههای گران قیمت از جمله پتروشیمی میاندیشید، اولویت دولتش را به گازرسانی به مردم بهویژه مناطق محروم اختصاص داده بود. شهید تندگویان خود را فرزند انقلاب میدانست و هیچگاه خود را از مردم جدا نمیدید و برای تقویت روحیه کارکنان شرکت نفت به مناطق جنوب سفر میکرد. این کار او سبب میشد که اولاً کارکنان صنعت نفت خود را در شرایط جنگی تنها نبینند، ثانیاً تصمیمات متخذه در کمترین زمان ممکن اجرا شود.
♦️در یکی از این بازدیدها، در حالی که ۴۰ روز بیشتر از وزارتش نگذشته بود، در نزدیکی پالایشگاه آبادان به اسارت نیروهای بعثی درآمد. رژیم بعث عراق اسارت وزیر نفت را حربهای برای تبلیغات پیروزیهای خود میدانست، ولی به سرعت دریافت که تندگویان کسی نیست که حتی در اسارت تسلیم خواستههای ناصوابشان شود و روح بلندش بزرگتر از آن بود که در تسخیر مشتی دون بگنجد.
♦️در کنفرانس «بالی»، با یک حرکت بسیار ساده هیأت اعزامی ایران، تمام حصارهای رژیم بعث یک باره در هم شکست و عکس شهید تندگویان بر روی صندلی خالی وزارت نفت ایران تمام دوربینهای دنیا را به خود معطوف کرد و در کمترین زمان ممکن به اقصی نقاط جهان مخابره شد و خبر مظلومیتش را به رخ دونصفتان کشید.
♦️جنگ پایان یافت و مردم ایران آغوش گرم خود را پذیرای آزادگان کردند، ولی در میان سفرای آزادی خبری از مجاهد بزرگ نبود. آری، «جواد» به آرزوی جاودانهاش رسیده بود، و روح بلندش به سوی پروردگارش بال گشوده بود.
♦️پیکر این شهید بزرگوار پس از ۱۱ سال اسارت در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک ایران منتقل شد و در جوار شهدای هفتم تیر در بهشت زهرا (س) آرام گرفت.
🔴اعدام انقلابی حسنعلی منصور توسط شهید محمد بخارایی
حسنعلی منصور فرزند علی منصور در سال 1302 در تهران به دنیا آمد و پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. وی طی سال های دهه 1320، مدارج ترقی را پیمود تا این که پس از ورود به مجلس شورای ملی و سنا در شهریور 1342 و تاسیس حزب ایران نوین، راه برای صدارت او باز شد. حسنعلی منصور از اسفند 42 تا بهمن 43 به مدت کمتر از یک سال نخست وزیر بود.
♦️تصویب کاپیتولاسیون، افزایش قیمت بنزین و تبعید حضرت امام خمینی(ره) به عنوان نخستین گام اجرای روش او در اداره کشور محسوب می شد. در ساعت 10 صبح روز اول بهمن 1343 هنگامی که حسنعلی منصور با غرور تمام قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله شهید محمد بخارایی از اعضاء شاخه اجرایی هیئت مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید.
♦️فتوای قتل منصور از جانب آیت اللَّه سید محمد هادی میلانی در مشهد صادر شده بود. می گویند وقتی در دادگاه از محمد بخارایی سؤال می کنند که با دو گلوله اول منصور زنده نمی ماند ولی چرا سومین گلوله را به گلوی او شلیک کردی؟ آن جوان رشید در پاسخ گفت: حنجره ای که از آن به روحانیت اهانت شده، باید دریده شود.
♦️ مقاومت شجاعانه در بيدادگاه رژيم شاه و حمايت مراجع تقليد و روحانيت در ايران و عراق موجب شد كه كاپيتولاسيون آمريكايي شاه و منصور در ايران متوقف بماند.این شهیدان مظلومانه و با اقتدار نشان دادند که مومن انقلابی، در هیچ شرایطی زیر بار ذلت و زور نمی رود.
♦️مقام معظم رهبري حضرت آيتالله العظمي خامنهاي درباره اين شهدا فرمودهاند: «شايد اين تعبير درباره شهدای چهارگانه (اماني، هرندي، نيك نژاد، بخارائي) درست باشد كه بگوئيم نورالله في ظلمات الارض. به هرحال اينها ستارگان و برجستگاني بودند كه در راه خدا رفتند. راهي را انتخاب كردند و نتيجه اين شد كه مشاهده مي كنيد يعني حاكميت اسلام در دوران سيطره كفر و استكبار بر عالم چيزي كه به افسانه شبيه است. اين شهداي چهارگانه حقيقتا در دوران ظلمات نور خدا بودند كه درخشيدند، فضا و دلها را روشن كردند، راه را به خيلي ها نشان دادند.»