🔵━⊰✹⚪️🔵⚪️✹⊱━🔵
📡 @pm_Basirat 🏴
❣﷽❣
💠💠 #پیامبران_و_مهدویت (23)
4⃣ #موسای_نبی علیه السّلام در #مصر
⏪ اینک موسی علیه السّلام با رسالتی الهی، مجهز به معجزات خداوندی و همراهی و مشارکت برادرش هارون علیه السّلام وارد مصر شده و به دربار فرعون برای دعوت او به دین خدا می رود.
⏪ابتدا گفتگویی میان آنها در می گیرد که به بیان قرآن کریم توان محاکمه موسی علیه السّلام و مجازات او را به دلیل قتل آن مرد قبطی از فرعون سلب کرده و او را در برابر افکار عمومی قرار می دهد.
⏪ لذا فرعون برای مقابله او به یک عملیات نمایشی و در عین حال گسترده دست می زند، مشابه اقدامی که نمرود برای مقابله با ابراهیم و مشارکت دادن توده ناآگاه مردم در مقابله با او انجام داد. این بار #سحر و #جادو به عنوان ابزار شیطان که در آن زمان بسیار گسترش یافته بود به کمک او می آید.
⏪ داستان فراخوانی گسترده ساحران از سراسر مصر و دعوت مردم برای تماشای شکست موسی علیه السّلام از ساحران، با ایمان عجیب و باورنکردنی سحره به ضد خود تبدیل شده و سبب تقویت دعوت و حضور موسی علیه السّلام در مصر می شود.
⏪ ایمان ساحران دربار فرعون در همین ملاقات کوتاه چندان محکم می شود که در برابر تهدیدهای غلاظ و شداد فرعون خم به ابرو نیاورده و سرانجام در این راه به شهادت می رسند.
⏪ در این مقطع نیز دوباره موضوع هارون علیه السّلام و جایگاه و نقش او را در رسالت موسی علیه السّلام شاهد هستیم. هنگامی که ساحران به سجده افتاده و درصدد بیان ایمان محکم خود برمی آیند، این ایمان را به خدای موسی و هارون ابراز داشته و کمال آن را با همراه نمودن هر دو بیان می نمایند. حتی در بیان این جریان در سوره مبارکه طه از آنجا که این سوره در پی معرفی شخصیت هارون علیه السّلام و ولایت و شراکت او در رسالت موسای کلیم علیه السّلام است، نام هارون پیش از نام موسی علیه السّلام قرار می گیرد.
این مساله به عظمت شخصیت هارون علیه السّلام و از طریق آن عظمت شخصیت #امیرالمؤمنین علیه السّلام اشاره دارد.
🔻🔻🔻 #ادامه_دارد. . .
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
✅ تلگرام : (telegram)
👉 https://t.me/pm_Basirat
✅ سروش : (soroush)
👉 http://sapp.ir/pm_basirat
✅ ایتا : (Eitaa)
👉 https://eitaa.com/pm_Basirat
🔵━⊰✹⚪️🔵⚪️✹⊱━🔵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترامپ دیروز گفته:اگر دموکراتها رای بیارن آمریکا ،ونزوئلا میشه
یعنی دقیقا داره از روش کثیف اصلاحطلبا در زمان انتخابات استفاده میکنه که میگفتن اگر رئیسی رای بیاره ایران ونزوئلا میشه
📡 @pm_Basirat 💯
تجلّـــی بصیرتـ☀️
📡 @pm_Basirat 💯 ☚ماوراء الطبیعه 72 جن و شیاطین تسخیر شده توسط سلیمان نبی #فنکس سی و هفتمین #شیطان
📡 @pm_Basirat 💯
☚ماوراء الطبیعه
72 جن و شیاطین تسخیر شده توسط سلیمان نبی
#هالفاس سی و هشتمین #شیطان تسخیر شده
شرح خصوصیات جن ها و شیاطینی که توسط سلیمان نبی اسیر شدند
📝👇👇👇👇👇
تجلّـــی بصیرتـ☀️
📡 @pm_Basirat 💯 ☚ماوراء الطبیعه 72 جن و شیاطین تسخیر شده توسط سلیمان نبی #هالفاس سی و هشتمین #شیط
📡 @pm_Basirat 💯
👿 #هالفاس سی و هشتمین شیطانی که حضرت سلیمان اورا به بند کشید
خشن سخن می گوید
تخصص این #شیطان ساختن سلاح و مهمات و در اختیار قرار دادن ﺁن به انسان برای جنگ و کشتار است
اختراع ۱۹ سلاح مخرب به او منسوب است
۲۶ سپاه از شیاطین تحت فرمان او هستند
✨ ادامه دارد...
پست بعدی... 👿مالفاس👿
#شیاطین_تسخیرشده_توسط_حضرت_سلیمان
ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
━═━⊰✾▪️🔳▪️✾⊱━═━
✍ JOin 🔜 @pm_Basirat
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
🍃🌸✨
🎉✨🌺
🎊
🎀
📡 @pm_Basirat 💯
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت4⃣
خورشيد طلوع مى كند، شهر سامرّا زير نور آفتاب مى درخشد، مى دانم كه اين شهر زيبا ديگر براى تو جلوه اى ندارد، دلت گرفته است. طورى نگاهم مى كنى گويى كه پشيمان هستى همسفرم شده اى:
ــ تو ديگر چه نويسنده اى هستى؟
ــ مگر چه شده است؟
ــ مرا به اين شهر آوردى كه بيشتر دلم را بسوزانى و فقط مظلوميّت امامم را به من نشان بدهى! من ديگر در شهرى كه سلام به آفتاب جرم است نمى مانم.
ــ حق با توست. من نمى دانستم كه در اين شهر، اين قدر خفقان است.
تو وسايل خودت را جمع مى كنى و مى خواهى مرا تنها بگذارى و بروى.
تمام غم هاى دنيا به سراغم مى آيد، من تازه به تو عادت كرده ام. از همه دنياى به اين بزرگى، دلخوشى من فقط تو بودى! تو هم كه مى خواهى تنهايم بگذارى!
سرانجام مى روى و دل مرا همراه خود مى كشانى. من تصميم دارم تا دروازه شهر همراهت بيايم.
نگاهت مى كنم. تو به جاى اين كه به سوى دروازه بروى به سوى محلّه عسكر مى روى. فكر مى كنم مى خواهى درِ خانه امام را براى آخرين بار ببينى.
من هم همراه تو مى آيم. چند مأمور آنجا ايستاده اند. تو مى ايستى و لبخند مى زنى. بايد دوباره به بهانه رفتن به خانه قاضى از اين كوچه عبور كنيم.
دوباره در كنار هم هستيم. از كوچه عبور مى كنيم. عطر بال فرشته ها را مى توان حس كرد، بوى باران، بوى آسمان، بوى بهشت به مشام مى رسد.
كاش مى شد فقط يك دقيقه به خانه امام مى رفتيم. كاش مى شد بر درِ خانه محبوب بوسه اى مى زديم و مى رفتيم.
آرام آرام از كنار خانه امام عبور مى كنيم و سپس از كنار مأموران مى گذريم. از خمِ كوچه كه عبور مى كنيم نفس راحتى مى كشيم.
آنجا را نگاه كن!
آن مادر را مى گويم كه كنار كوچه ايستاده است، گويا خسته شده است. مقدارى بار همراه خود دارد.
تو جلو مى روى مى خواهى به اين مادرِ پير كمك كنى. سلام مى كنى و از او مى خواهى تا اجازه بدهد وسايلش را به خانه اش ببرى.
او قبول مى كند و خيلى خوشحال مى شود. من جلو مى آيم و از تو مى خواهم مقدارى از آن وسائل را به من بدهى قبول نمى كنى و مى گويى تو برو همان قلمت را نگه دار!!
معلوم مى شود كه هنوز از من دلخور هستى.
قدرى راه مى رويم. مادر مى گويد كه خانه من اين جاست. تو وسايلش را زمين مى گذارى.
اكنون او نگاهى به تو مى كند و مى گويد: پسرم! اجر تو با مادرم، زهرا!
با شنيدن نام حضرت زهرا(س) اشك در چشمانت حلقه مى زند. مادر به تو خيره مى شود مى فهمد كه تو آشنايى! غريبه نيستى!
او اصرار مى كند كه بايد به خانه اش بروى. هر چه مى گويى: "من بايد بروم"، قبول نمى كند. او مى خواهد تا با يك نوشيدنى، گلويى تازه كنى.
سرانجام قبول مى كنى و مى خواهى وارد خانه بشوى; امّا به سوى من مى آيى. تو مى خواهى مرا نيز همراه خود ببرى.
مى دانستم خيلى با معرفت هستى!
* * *
روى تخت در حياط خانه نشسته ايم. زير درخت خرما!
مادر رفته است براى ما نوشيدنى بياورد. رو به من مى كنى و مى خواهى كه در مورد اين مادر سؤال كنم.
مادر براى ما نوشيدنى آورده است: "بفرماييد. قابل شما را ندارد".
بعد از مدتّى، من رو به مادر مى كنم و مى گويم:
ــ ببخشيد! آيا شما از فرزندان حضرت زهرا(س) هستيد؟
ــ آرى، من دختر امام جواد(ع) هستم.
ــ واى! شما خواهر امام هادى(ع) هستيد؟ باورم نمى شود، درست شنيدم؟
ــ بله، پسرم! درست شنيدى.
ــ نام شما چيست؟
ــ حكيمه.
ــ چرا شما از مدينه به اين شهر آمديد؟
ــ من همراه برادرم امام هادى(ع) در مدينه زندگى مى كردم; امّا خليفه عبّاسى برادرم را مجبور كرد به اين شهر بيايد.
من هم به اينجا آمدم. مگر شما نمى دانيد او در اين شهر غريب است؟ دلخوشى او به من است.15
متوجّه تو مى شوم; چرا از جاى خود بلند شدى و دست به سينه گرفته اى!
بايد در حضور دختر و خواهرِ امام به احترام ايستاد!
حق با توست، يادت هست وقتى قم مى رفتيم، زيارت حضرت معصومه(س) چنين سلام مى گفتيم: "سلام بر تو اى دختر امام، اى خواهر امام، اى عمّه امام".16
حكيمه هم مانند حضرت معصومه(س) است: او دخترامام جواد(ع)، خواهر امام هادى(ع) و عمّه امام عسكرى(ع) است.
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
✅ تلگرام :
👉 https://t.me/pm_Basirat
✅ سروش :
👉 http://sapp.ir/pm_basirat
✅ ایتا :
👉 https://eitaa.com/pm_Basirat
🎀
🎊
🎉✨🌺
🍃🌸✨
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
تجلّـــی بصیرتـ☀️
@pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شا
@pm_Basirat 🏴
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت6⃣7⃣
بازهم صدایی نمی آید . هنوز صدای امام حسین (ع) می آید که یاری می طلبد.
همسفر! بیا من و تو به کمکش برویم . من با قلمم ، اما تو چگونه ؟
صداى غريبىِ امام، شورى در آسمان مى اندازد. فرشتگان تاب شنيدن ندارند.
امام، بى يار و ياور مانده است.
بار ديگر چهار هزار فرشته به كربلا مى آيند. آنها به امام مى گويند: "اى حسين! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم".
همه آنها، منتظر اجازه امام هستند تا به دشمنان هجوم ببرند، ولى امام به آنها اجازه مبارزه نمى دهد.444
فرشتگان، همه در تعجّب اند. مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم.
اما امام ديدار خدا را انتخاب كرده است. او مى خواهد تا با خون خود، درخت اسلام را آبيارى كند.
نگاه كن! امام، قرآنى را روى سر مى گذارد و رو به سپاه كوفه چنين مى فرمايد: "اى مردم! قرآن، بين من و شما قضاوت مى كند. آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم، چه شده كه مى خواهيد خون مرا بريزيد؟"445
هيچ كس جوابى نمى دهد. سكوت است و سكوت!
پسر حيدرِ كرّار به ميدان آمده است. او رَجَز مى خواند و خود را معرّفى مى كند: "من فرزند على هستم و به اين افتخار مى كنم".446
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد.
امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد.
نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". 447
اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند:
أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي
من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم.448
همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند.
امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست.
امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟"
صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم".449
اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند.
* * *
بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود.
فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند.
قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد.
امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟".450
شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد".451
سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود.
شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد.
شمر نزد عمرسعد مى رود و با او سخن مى گويد: "اى عمرسعد! اين گونه كه حسين مى جنگد تا ساعتى ديگر، همه ما را خواهد كشت".
تاريخ هيچ گاه اين سخن شمر را فراموش نخواهد كرد. حسينى كه جگرش از تشنگى مى سوزد و داغ عزيزانش را به دل دارد، طورى مى جنگد كه ترس وجودِ همه فرماندهان را فرا گرفته است.
عمرسعد رو به شمر مى كند:
ــ اى شمر! به نظر تو چه بايد بكنيم؟
ــ بايد به لشكر دستور بدهى تا همه يكباره به سوى او هجوم آورند. تيراندازان را بگو تيربارانش كنند، نيزه داران نيزه بزنند و بقيّه سپاه هم سنگ بارانش كنند.452
عمرسعد نظر او را مى پسندد و دستور صادر مى شود.
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀
━═━⊰✾🍃🌸🍃✾⊱━═━
✍ JOin 🔜 @pm_Basirat