🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۸)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۱_گذر ايام ص۱۳
♦️پسري بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانواده اي مذهبي رشد كردم و در پايگاه بسيج يكي از مساجد شهر فعاليت داشتم. در دوران مدرسه و سالهاي پاياني دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهاي آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم براي مدتي كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضاي معنوي#جبهه را تجربه كنم.
🔹️راستي، من در آن زمان در يكي از شهرستانهاي كوچك استان اصفهان زندگي مي كردم. دوران جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و#حسرت_شهادت بر دل من ماند.اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه#كسب_معنويت انجام مي دادم.
🔹️مي دانستم كه🌷#شهدا، قبل از#جهاد_اصغر، در#جهاد_اكبر موفق بودند، لذا در نوجواني تمام همت من اين بود كه#گناه نكنم. وقتي به🕌#مسجد مي رفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
⭐يك شب با خدا خلوت كردم و خيلي گريه كردم. در همان حال و هواي هفده سالگي از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتيها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند.
🔹️گفتم: من نمي خواهم باطن آلوده داشته باشم. من مي ترسم به روزمرگي دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرت عزرائيل التماس مي كردم كه زودتر به سراغم بيايد!
🔹️چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان🍀#مشهد براي اهالي محل و خانواده شهدا راه اندازي كنيم. با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه،
كاروان ما حركت كند.
🔹️روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم.البته آن زمان سن من كم بود و فكر مي كردم كار خوبي مي كنم.
🔹️نمي دانستم كه اهل بيت ما هيچ گاه چنين دعايي نكرده اند. آنها دنيا را پلي براي رسيدن به مقامات عاليه مي دانستند.
••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••
☜【پیام_معنوی】
✅ @pmsh313
••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••