نهج البلاغه ایها 🌹🇵🇸
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
شهید این هفته مون ❤️☺️
°•۹۹/۶/۲۹•°
#شهید_مهدی_باکری
اسطورههای حقيقی: #شهيد_مهدی_باکری
تاريخ تولد: 30 فروردين 1333
ازدواج با صفيه مدرس: 11 آبان 1359
فرمانده لشکر 31 عاشورا
شهادت: 25 اسفند 1363 .
🌱از کلاس بهائيت تا زندگي زير يک سقف .
تلويزيون با شهردار اروميه مصاحبه ميکرد و او همانطور که چشمانش را به ميز دوخته و دستهايش را روی ميز گره کرده بود، آرام سخن ميگفت. آرامشش حوصله آدم را سر ميبرد؛ طوری که صفيه طاقت نياورد و تلويزيون را خاموش کرد. 😳
.
.
مهدی به او میگفت: «ما يک روحيم در دو بدن، اصلاً ازدواج يعنی همين، من و تو حالا شديم يک؛ يه يک قوی»❤️💍
.
صفيه به عقب برمیگردد؛ چند سال پيش، روزهایی که در کانون جوانان اروميه در کلاس آموزش تيراندازی شرکت میکرد و بعد به #جهاد_سازندگی رفته بود؛ همان جایی که #باکریها خانوادههای نيازمند را به جهاد معرفی میکردند.
ياد کلاسهای بهائيت. .
تعجب ندارد!
باکریها و صفيه کلاس بهائيت میرفتند؛ اما اين کلاس تنها سرپوشی بود برای کارهایی که در آن کلاس انجام میشد؛ از تفسير قرآن کريم؛ تفسير #نهجالبلاغه، کتب مذهبی تا آموزش کار با اسلحه و کمکهای اوليه. جزوهای هم تهيه کرده بودند که به هنگام ورود مأموران آن را به دانشجوهای کلاس میدادند.
.
به صفيه گفتند مهدی باکری به دنبال يک همسر اسلحه به دست میگشت که تو را به او معرفی کرديم🤗.
بی خود نبود که به هنگام صحبت از مهريه؛ مهدی مهریهاش را قرآن و يک #کلت_کمری گذاشت 😲و باز صفيه را در تصميمی که گرفته بود مصممتر میکرد. صفيه يادش نمیآمد به کسی گفته باشد که آرزو دارد مهریهاش يک اسلحه باشد! اما مهدی اين را فهميده بود.😌😇
.
حالا مهدی و صفيه سوار ژيان سبز رنگ دوست مهدی به خانه آرزوهايشان ميروند؛ خانهای ساده در طبقه اول خانه پدری مهدی، دو اتاق در کنار اتاق حميد و فاطمه.😉
.
مهدی به صفيه گفت: «تو اگر زندگی مفصل هم بخواهي وظيفه دارم برايت آماده کنم.» صفيه حلقه را در انگشتانش چرخاند، (تنها خريد عروسياش را که با اصرار مهدي خريد) و گفت: «بهتر است سبکبار باشيم تا هر جا میخواهيم بتوانيم برويم.»😍
.
💚قرار این هفته :
قرائت دعـای عــهد ثوابش هدیه به شهیدبزرگوار😇🦋