eitaa logo
نجمه
69 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
248 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عذرا غیاثی سردار_ شهید _همدانی _ایور بنت_ الهدی_ قله_ ها همزمان با هفته دفاع مقدس غبارروبی گلزار شهدای ایور با حضور امام جمعه شهر درق،فرماندهی سپاه شهرستان،سرپرست شهرداری و شورای شهر ایور،ریاست بهزیستی و کمیته امداد و دیگر مسولان شهرستانی و مردم و بسیجیان عزیز در شهر ایور برگزار شد.
قانون نامشابهی: دو انسان در شرایط کاملاً مشابه به یک نقطه و هدف همسان نمی‌رسند اهمیت این قانون: از مقایسه خود یا دیگران در شرایط کاملاً مشابه هم پرهیز کنید نتیجه این قانون: جلوگیری از ملامتگری و خود خوری و داشتن روان سالم‌تر 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 آثار مداومت بر خواندن آیه نور: 💠 باز شدن چشم برزخی 💠 خواب همراه با آرامش 💠 امدادهای بیشمار غیبی 💠 تقویت حس ششم 💠 گمراه نشدن افراد خانواده 💠 ترک گناه و عادات ناپسند 💠 تقویت ایمان 💠 بالا بردن ظرفیت روحی 💠 کنترل خشم و عصبانیت 💠 ارتباط بهتر و بیشتر با ملائک 💠 ایجاد احترام و بزرگی بین مردم 💠 مغلوب شدن دشمنان و حسودان 💠 بسته شدن زبان دشمنان اما آیه نور که گفتیم...🌱👇 «اَللّهُ نوُرُ السَّواتِ وَالْأرْضِ، مَثَلُ نُورِه کَمِشْکوةٍ فیهامِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ اَلزُّجاجَةُ کَاَنَّهاکَوْکَب دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتوُنَةٍ، لاشَرْقِیَّةٍ وَ لاغَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُهایُضئُ، وَلَولَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ، نوُرٌ عَلی نوُرٍ، یَهْدِی اللّهُ لِنوُرِه مَنْ یَشاءُ، وَیَضْرِبُ اللّهُ الْامْثالَ لِلنّاسِ، وَاللّهُ بِکُلِّ شَئٍ عَلیمٌ.ٌ» (نور 35) ✅ و هزاران خواص دیگه که در صورت مداومت بر این آیه شریفه حداقل هر شب یا روز 66 مرتبه خوانده شود. 🌺بیشتر خوانده شود اثر نافع دارد هـیچ گاه ترک نکنید حداقل یکـــسال مداومت شود.
🔹صفحه: 323 💠سوره انبیاء: آیات 11 الی 24 @ahlolbait_story
یوزارسیف قسمت ۷۳؛ انگار که در خواب,زندگی میکردم ,همه چیز انچنان خوب بود,خوب خوب,خوب که گاهی میترسیدم این ارامشی قبل از طوفان باشد... گرچه طعنه ومتلکهای اقوام ونگاههای ریشخندانه ی همسایه ها واشنایان تمامی نداشت اما من فرشته اسمانی به تمام معنایی در روی زمین خاکی بدست اورده بودم وگاهی,فکر میکردم من یوزارسیف را از همان گریه های بر حضرت عباس ع دارم وگاهی ترس از نبودن یوزارسیف واز دست دادنش سراسر وجودم را فرا میگرفت اما در این چند وقته که با یوزارسیفم زیر یک سقف بودیم بیش از پیش به خدا توکل واعتماد پیدا کرده بودم ,روزم را همراه وهمقدم با یوسفم پیش به سوی مسجد ونماز جماعت صبح شروع میکردم و بعد با یوزارسیف زمانی که همه ی شهر در خواب بودند ,پشت ترک موتورش سیر شهری خلوت میکردیم واز,زندگی لذتی میبردم که تا به حال نچشیده بودم... امروز که بعداز,نماز صبح وشهرگردی یوزارسیف به شرکتشان رفت و نیمه های روز با شوروشوقی وصف ناپذیر مثل روزهای گذشته زنگ زد اما از هیجان صدایش میلرزید ,انگار حامل خبرهایی خوش بود,هرچه اصرار کردم چه شده,نم پس نداد و وعده کرد که زمانی به خانه رسید سورپرایزم میکند,یک لحظه شک کردم نکند نتایج کنکور امده,اما نه هنوز,تا اعلام نتایج چند روز مانده بود...از کنجکاوی به رسم بچگیهایم بادندان به جان ناخنهای دستم افتادم وتا این حرکتم را در ایینه روبه روی تخت دیدم ,از خودم خجالت کشیدم,تصمیم گرفتم با تدارک نهاری خوشمزه سرخودم را گرم کنم تا هم وقت بگذرد وهم نهار جشن مهیا شود گرچه اشپزیم انچنان تعریفی نبود اما یوزارسیف برنجهای شله شده وته دیگهای سوخته را با روی باز میخورد انگار که کباب کبک به دندان میکشد ومن از,اینهمه بزرگواری,همسرم شرمنده میشدم.... ادامه دارد... یوزارسیف قسمت۷۴: همانطور که داشتم اشپزی میکردم وخورش الو اسفناج که یوزارسیف انگار عاشق این خورش بود را درست میکردم ,دوباره گوشیم زنگ خورد واز اهنگ زینب زینبش متوجه شدم ,شماره یوسفم هست,بدددو خودم را به گوشی رساندم وبدون اینکه اجازه بدم که طرف مقابل حرف بزنه ,گفتم:سلام یوزارسیفم....چی شده؟تغییر عقیده دادی؟میخوای تلفنی سورپرایزم کنی؟قربونت بشم من, که اینهمه روحیات من را میشناسی ومیدونی که صبر نشستن وانتظار کشیدن را ندارم... که یکدفعه صدای خنده یوسف از پشت گوشی بلند شد وگفت:قربون اون دل کم صبرت بشم من ,اما کور خواندی ,سورپرایز را حضوری خدمتتان ابراز میکنم ,غرض از مزاحمت عرضی دیگر بود... بااینکه تو پرم خورده بود ,اما باهمون لحن همیشگی گفتم:عرض که نی,امر بفرمایید اقا... یوسف بدون حاشیه روی رفت سر اصل مطلب وگفت:زری جان حاضری,از اموالت انفاق کنی؟ من فکر کردم یه چی میخواد بپرونه وسر کارم بزاره,گفتم:در راه دوست هرچه رود نکوست... یوسف:اولا این مثل را اشتباه گفتی ودرثانی چه خوش ان دوست که خدا باشد,زری بانو الان ما تو خونه چند تا فرش اضافی داریم؟ نگاهم از ظرف غذا کشیده شد به گوشه ی هال که یه تخته فرش از جهازم لوله شده بود وگفتم :خوب معلوم ,همون فرشهای مجردی شما که داخل انبار پایین هست,اضافه اند ... یوسف:نه بانو.....ادم در راه دوست بهترین ها را میده,منظور چیز دیگری بود.. من که از اولشم فهمیدم منظورش چیه با یه دل نخواهانی گفتم:همین فرش نو که توهال هست وگذاشتم برا وقتی که به یه خونه دوخوابه اسباب کشی کردیم ,این فرش مال اتاق خواب بچه هامونه... یوسف:حالا کوتا بچه بیاد,بعدشم اون دوست که میگی,بهترش را میده اگر تو در راهش از بهترینهات دل بکنی.... بااین حرفش لرزه بر اندامم افتاد,نه به خاطر اون تخته فرش که میدونستم یوسف براش نقشه داره وحتما قراره به یه مستحق بده,بلکه بهترین چیزی که توعمرم داشتم,وجود یوزارسیفم بود...از این میترسیدم که ان دوست, روزی بهترین گوهر زندگی ام را طلب کند......خدااا مرا با جان خودم امتحان کن وبا دوری یوزارسیفم نه.... ادامه دارد نویسنده حسینی
📰 نشریه اخبار و تحلیل‌های شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲ 🔗ادامه مطلب در لینک زیر https://basirat.ir/fa/news/351400/ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat