🔹صفحه: 330
💠سوره انبیاء: آیات 91 الی 101
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
یوزارسیف
قسمت۸۷
یوزارسیف با علیرضا از سفر حرف میزدند,من که نمیدونستم چی به چیه,اما انگار سمیه از خیلی وقت پیش تونخ حرفهای اقایون بود ,با تحکم گفت:عه چی چی میگن شما اقایون بزرگوار!!!دارین خودتون میبرین ومیدوزین ومیخواین ما هم ,بی حرف بکنیم تنمان؟!!
زری را نمیدونم,اما من که مثل دم پشت سر علیرضام خواهم رفت....
علیرضا سری تکان داد ودرحالیکه بشقاب غذاش را عقب میزد گفت:زبله...تو غذا میخوردی یا کسب اطلاعات واستراق سمع میکردی؟!!بعدشم مگه ما قراره کجا بریم,نهایتش یه نصف روز طول میکشه,قرار نیست که همسران گرام را درماه عسل تنها بزاریم ویوسف هم درتایید حرفهای علیرضا روبه من گفت:اره دیگه ما صبح بعداز نماز قبح که شما درخواب ناز هستید یه سر میپریم به طرف حلب ویه سرکی به لشکر میزنیم وعصرهم برمیگردیم,تا شما یه زیارت برین وبیاین ماهم اومدیم...
حالا فهمیدم که سمیه چرا اینهمه غیرتی شده,انگار حلب عملیات داشتند وبه قول خودشان میخواستند سرکی بزنند...پس منم سرم را تکان دادم وگفتم:این که مسیله ای نیست,چشمکی به سمیه زدم وادامه دادم:اقایون میخوان برن با دواعش یه تجدید دیدار کنن,خوب ما مانع خیر که نمیشیم بفرمایید...علیرضا که انگار حرفهای من به مذاقش خوش امده بود پرید توحرفم وگفت:احسنت به این درک وفهم ,سمیه خانم از ایشون یاد بگیر...
یوسف که تک تک حرکات من را حفظ بود وگویا تا اخر نطق من را خونده بود روبه علیرضا گفت:صبرکن برادر,فکر کنم زود قضاوت کردی وحرفهای زری خانم ادامه داشته باشه وروبه من گفت:بفرمایید بانو...لپ کلام؟؟
لبخندی زدم وگفتم:افرین به ادم چیز فهمم,همانطور که گفتم مااصلا مانع خیر نمیشیم اما از انجایی که اومدیم ماه عسل,برما واجب است که همسران عزیزتراز جانمان را همراهی کنیم...
خلاصه از ما اصرار واز اقایون انکار که انجا منطقه جنکی هست وجای زن نیست و.....
ولی از پس زن من وسمیه نتونستند بر بیان وعاقبت با کمال استیصال وبا زور واحبار پذیرفتند که ما همراهیشان کنیم...
بازهم حسهای مبهمی به سراغم امده بود اما پررنگ ترین حس,حس بی قراری بود,اخه قرار بود تا ساعتی دیگر به حرم خانوم زینب کبری س مشرف شویم...
ادامه دارد....
یوزارسیف
قسمت۸۸
دست در دست یوزارسیف روبه روی حرم خانوم زینب کبری س ایستادم ,چشمهام را بستم وبا تمام وجود ریه هایم را از عطر حرم زینبی پر کردم,دست روی سینه گذاشتم وگفتم:السلام علیک یا بنت رسول الله...السلام علیک یا بنت علی مرتضی,السلام علیک یا بنت فاطمه الزهرا...سلام بر بانوی قصه های پر غصه,سلام بر نقش افرین, میدانهای سخت ونفس گیر,سلام بر صبورترین پرستار عالم,سلامم را که از قلبی که مالامال عشق به شما وال علی ع ست بپذیر..عمه جانم ,زینب, به قربان دل غریبت وغربت عظیمت بشوم که روزگاری اشک برفراق مادر ریختی وهمسنگر پدر مظلوم وتنهایت شدی,روزگاری پاره های جگر را درتشت به نظاره نشستی وخون دل خوردی,روزگاری تیر برتابوت حسنت زدند وجگرت را سوزاندند,زمانی پرپر شدن فرزندات را دیدی,پیکر اربن اربای علی اکبر,تیر در چشمان عباس ودستان بریده ی برادر را دیدی اما هنوز هم قصه ی غصه ات به نیمه نرسیده بود,اخر چه صبری داشتی بانو ,توکه شرط ازدواجت را همراهی همیشه با حسین ع قرار دادی,چگونه از بالای تل بریده شدن سر عشقت حسین ع را دیدی وباز هم صبوری کردی,اتش زدن خیمه ها را به چشم خویشتن نظاره کردی وخود را فدایی امام زمانت کردی,یتیم بچه های کربلا را از زیر بوته های خار در تاریکی بیابان گرد هم جمع کردی وناله هایشان را با ناز ونوازشهایت التیام دادی وباز هم خم به ابرو نیاوردی,به اسارت در امدی ودرهمین شام,همین جا,کربلایی دیگر شکل گرفت ورقیه پرکشید وداغ دل داغدیده ات تازه شد ووقتی ناکسی از شما پرسید دیدی خدا با شما چه کرد؟؟!
فرمودی:ما رأیت الا جمیلا....هرچه دیدم زیبایی بود...
اری انان که دلشان را به متاع ناچیز,دنیا خوش کرده اند چه میفهمند که عشق الهی چیست ومقربان درگاهش چگونه برگزیده میشوند وبارها وبارها مورد ابتلا قرار میگیرند,چه زیبا فرموده ان زیبا سخن که:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زدقدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور..
بانویم زینب س,الان دراین هنگام سعی میکنم ,شاگرد مکتبی باشم که معلمه اش شمایی ودر ناملایمات ان کنم ,که شما کردی...وتا پای جان ,مانند شما در مسیر امام زمانم وفدایی وجود نازنینش باشم....
ناگاه با فشار دست یوزارسیف که دستم را گرفته بود به خود امدم واز اشکهای روان یوسف که برچهره اش نقش بسته بود ,فهمیدم ,هرچه گفتم,او شنیده...
یوسف دست ادب بر,سینه نهاد وسلام دادوروبه گنبد گفت:سلام عمه جان,این غلام حلقه به گوشت دوباره امد واینبار با هدیه ای امد که داشتنش را از آستان ودرگاه وکرم شما میدانم واشاره کرد به من وادامه داد:زری بانویم...قرار است مانندبانویش زینب س صبوری کند...
پشتم لرزید از,حرف یوسف...این حرف معنایی عمیق داشت که اصلا دوست نداشتم به ان م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 فیلمی از لحظه انهدام تانک رژیم صهیونیستی توسط مقاومت فلسطین در نزدیکی مرز غزه با کوادکوپتر
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
SedayeEnghelab-Panjare1113-01.MP3
3.39M
🔴 تحلیل کوتاه سیاسی
💠کارشناس برنامه : دکتر سعدالله زارعی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بینالملل
✅ موضوع: آخرین وضعیت بهم ریخته رژیم صهیونیستی، حمله فلسطینیها به شهرکهای صهیونیستی
🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat
💠بیداری پس از نماز صبح
🔸امام صادق علیه السلام:
به طور حتم، نشستن مرد پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب(مشغول ذکر بودن) از سفر دریایی برای جلب رزق و روزی بهتر است.
پرسیدند: گاهی کاری داریم و ممکن است زمانش بگذرد.
فرمود: پس از نماز درپی کارتان بروید و به ذکر خدا مشغول باشید. چون تا زمانی که وضو باقى است، در حال تعقیب نماز خواهید بود.
📚فروع کافی/ج6/ص62
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
رفتی و #شهادت تو اعجاز کند
خون تو مسیر #قدس را باز کند
#سیدالشهداء_مقاومت❤️
#طوفان_الاقصی✌️ 🇵🇸🇮🇷 ✊
#القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
پیاده روی تا گلزار شهدا گمنام شهر ایور به رسم جمعه های انتظار و پخش نذری توسط بسیجی محترم خانم سلطانی به مناسبت هفته وحدت
زهرا خواجه
#ناحیه_گرمه
#حوزه_سردار_همدانی
#پایگاه_حضرت_معصومه
#فتح_قله_ها
#هفته_نیروی_انتظامی_گرامی_باد
💢بانک جهانی از حرکت رو به جلوی ایران خبر میدهد
🔹بانک جهانی جدیدترین برآورد خود را از شاخصهای حکومتداری در کشورهای مختلف جهان، از جمله ایران در سال ۲۰۲۲ منتشر کرده است.
🔸بر اساس برآوردهای این نهاد بینالمللی سه شاخص حکومتداری ایران در سال ۲۰۲۲ در مقایسه با سال قبل از آن بهبود یافته است.
🔹شاخصهایی که در این گزارش بررسی شدهاند عبارتند از: پاسخگویی و مسئولیتپذیری، ثبات سیاسی و نبود خشونت، کارآمدی دولت، کیفیت مقررات و قوانین، حاکمیت و اجرای قانون و کنترل فساد.
🔸برای نمونه بر اساس برآورد بانک جهانی، دولت جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۲۲ در مقایسه با سایر کشورها کارآمدتر شده است. در حالی که نمره ۱۶/۷ به دولت ایران در سال ۲۰۲۱ در شاخص کارآمدی دولت داده شده بود، در سال ۲۰۲۲ این نمره به ۱۸/۴ واحد افزایش یافته است که رشد کارآمدی دولت را نشان میدهد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 از همین جا اعلام می کنم آتیش بازی امروز صبح، به ما ربطی نداره 😎😁
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 رژیم غاصب، رفتنی است
امروز نهضت فلسطین از همیشهی این هفتاد هشتاد سال سرحالتر است. مشاهده میکنید که امروز جوانان فلسطینی و نهضت فلسطینی، نهضت ضدّ غصب، ضدّ ظلم، ضدّ صهیونیسم از همیشه بانشاطتر، سرحالتر و آمادهتر است و انشاءالله این نهضت به نتیجه خواهد رسید و همانطور که امام بزرگوار از رژیم غاصب به "سرطان" تعبیر کردند، حتماً این سرطان به فضل الهی به دست خود مردم فلسطین و نیروهای مقاومت در کلّ منطقه ریشهکن خواهد شد؛ انشاءالله.
۱۴۰۲/۰۷/۱۱
#طوفان_الاقصی
#امام_خامنه_ای
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲
🔗ادامه مطلب در لینک زیر
https://basirat.ir/fa/news/351622/
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
نظر به ساعتِ خود کرد و نقشه درسر داشت
تبر به دوشِ کسی از نوادگانِ خلیل
چقدر مانده از این بیستوپنج ساله مگر؟!
که محو گردد از عالم نشانِ اسراییل
#لبیک_یا_خامنه_ای 💚
#طوفان_الاقصی
#رژیم_صهیونیستی_رفتنی_است
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
💢 چرا عملیات طوفان الاقصی مهمترین و موفق ترین عملیات فلسطینی هاست؟
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
شرکت خانوادگی افراد محله در برنامه شهربازی
تعداد ۳۵ نفر
مکان :شهربازی
ساعت :۱۷تا ۱۹
#پایگاه_ نور
#حوزه _آسیه
#خانواده
#مسجد پنج تن آل عبا
🔹صفحه: 331
💠سوره انبیاء: آیات 102 الی 112
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
𝓐.𝓜:
*خواندن روزانه سوره یاسین*
*وآثار آن بر زندگی*
*مهندس امید دین پرست محقق قرآن وعلوم غریبه می گوید*
اینجانب عشق وافری به
🌹سوره مبارکه یاسین🌹 دارم و خوب می دانم که این سوره چه گشایشاتی که ایجاد نمی کند.
چه موکلین قدرتمندی دارد تا هر نوع آسیبی را به خیر تبدیل کنند.
شما بدون آن که بدانید این موکلین چگونه بر کلیه سیستم زندگی شما /همسرتان/فرزندانتان/اموالتان/چشم زخم ها /سحر ها وبلایا را چگونه چک می کنند اما صد افسوس که انسان پشت پرده را نمی بیند و خبر از کمک های الهی و آسمانی این سوره بزرگ ندارد.
خواهش می کنم این سوره را سرلوحه هر روز زندگیتان جای دهید.
آنگاه وقتی یک روز آنرا فراموش می کنید متوجه می شوید که چقدر آن روزتان بی فایده/کم رونق و پر از عصبانیت و پر خاشگری بوده و چه انرژی های مفیدی را از دست داده اید.
پس از آن دیگر دیوانه وار عاشق این سوره می شوید مثل چیزی که به آن نیاز دارید تا آرامتان بکند.
لذا سعی کنید با موکلینش انس بگیرید و در تنگناهای زندگی ببینید که چگونه به یاریتان می آیند و اصلا مگر کسی دیگر می تواند به شما صدمه بزند.
بلکه بی اختیار عشق شما به دل همه ی مخلوقات می افتد و ناگهان همه مطیع اوامر شما می شوند و قدرتی در کلام و نوشتار شما پدید می آید که نگو و نپرس البته نمی خواهم از باب امتحان کردن این موارد این سوره را بخوانید زیرا نیرو های آن بسیار هوشمندند بلکه از سر صدق با نیتی پاک و به جهت قرب الهی.
شیوه خواندن سوره یس
دوست عزیزم قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات بفرست.
در ابتدا ۵ روز این سوره را بخوان و هر روز آن را به روح پاک یکی از پنج تن هدیه کنید. {حضرت محمد(ص)-حضرت علی (ع)-حضرت فاطمه(س)-امام حسن(ع)-امام حسین(ع)}
و روز ششم نیت کن که تا آخر عمر هر روز صبح بعد از نماز این سوره را بخوانی و تقدیم به روح پاک حضرت زهرا(س)کنی{ قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات فراموش نشه.}تا هم خیر دنیا ببری و هم خیر آخرت زیرا قرآن کتابی است که متعلق به هر دو جهان است.
یادت باشه آیت الله کشمیری فرمودند:قلب سوره یس آیه ۵۸ {سلام قولا من رب رحیم}است پس هر وقت به این آیه رسیدی بسیار دعا کن و خواسته هایت را از خدا بخواه.
یادت باشه برای همه دعا کنی.
آیت الله وحید خراسانی فرمودند:هر کسی این مطلب به او رسید پخش کند.همچنین ایشان تاکید کردند که مبادا روزی بگذرد و شما این سوره را نخوانید.
پس بیایید همه با هم سوره یس را هر روز بخوانیم و به دیگران هم خبر بدهیم تا این سخنان به گوش تمام مردم عزیز برسد .التماس دعا دارم و دعاگوتون هستم.. درضمن ارسال کردن آن به دیگران صدقه جاریه از طرف همه ماباشه.
💖💐💖💐💖💐💖💐💖💐💖💐
یوزارسیف
قسمت۸۹:
با دلی سرشار از مهر علوی ومملواز عشق زینبی ,سحرگاه وبلافاصله پس از نماز صبح همراه بقیه ی کاروان که برای جهاد در راه خدا وپاسداری از حریم زینبی,امده بودند به سمت حلب حرکت کردیم.
یک ساعتی از روز گذشته بود که به حلب رسیدیم,ابتدا ,علیرضا ویوسف مارا به منطقه ای که امن تر از بقیه ی مناطق بود بردند,جایی که پر بود از,زنان ودختران وکودکانی که یا همراه مجاهدان امده بودند ویا جنگ زده بودند,که البته اغلب قریب به اتفاقشان ,زنان ودختران وکودکانی بودند که روزگار بی رحم وداعشیان نامرد, انها از خانه وزندگیشان اواره کرده بودند وخیلیهایشان را در داغ عزیزانشان نشانده بودند.
یوسف اتاقی کوچک را به من سمیه نشان داد تا برگشتشان درانجا کمی استراحت کنیم,اخر چه بیراه میگفت شوهر من,کدام استراحت؟؟کجا؟؟در زیر جنگ واتش وخون وبا دلنگرانی برای عزیزت مگر استراحت کردن ممکن است؟؟ و من میدانستم از این جلوتر هرچه لج کنیم وزور بزنیم,زوری الکی خواهد بود ومحال است جلوتر از,این مارا ببرند,یوسف قبل از خداحافظی چند دقیقه ای,غیب شد ووقتی امد وقامتش را در لباس,مدافعین حرم لشکر فاطمییون دیدم,به خود بالیدم,یوزارسیفم به معنای واقعی خوردنی شده بود,دراین لباس مقدس چهره ی ملکوتی اش,ملکوتی تر نشان میداد ومن همان حسی را داشتم که زمانی نه چندان دور او را در لباس علمدار کربلا,حضرت عباس ع در تعزیه روز عاشورا دیده بودم
بارها وبارها چهارقل را خواندم به جانش,فوت کردم,دل در سینه ام به تلاطمی ناجور افتاده بود,میترسیدم این اخرین نگاهی باشد که از قد وقامت زیبای یوزارسیفم میچینم طاقت خدا حافظی نداشتم وبنابراین چادر را سپر صورتم کردم تا کسی اشکهای روان بر روی گونه هایم را نبیند,به سمت در اتاق رفتم,نزدیک اتاق بودم که پسرکی,سه چهار ساله به طرفم امدو با لهجه ی زیبای افغانی من را صدا زد...
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت۹۰:
پسرک صدا میزد خاله...خاله..شما همون خانومی هستید که با عمویوسف عروسی کرده؟
با تعجب برگشتم طرفش,نیم خیز,نشستم روبه روش تا صورتم نزدیک صورتش باشه ,نگاهش کردم ,اون پسر,اینبار به طرف یوسف اشاره کرد,برگشتم دوباره قامت رعنای همسرم را به نظاره نشستم واینبار,یوسف بیصدا وبا حرکت دست خداحافظی کرد ومن هم ناخوداگاه به همون روش با او خدا حافظی کردم,پسرک رد رفتن یوزارسیف را گرفت وگفت:اون اقا عمویوسف من هست ,شما باهاش عروسی کردین؟
با دستهام دو طرف شانه های نحیف پسرک را گرفتم وگفتم:اره عزیزم ,تو کی هستی که اقای من را میشناسی واما من تو را نمیشناسم؟
پسرک با حالت خجالتی کودکانه گفت:من..من...عباس هستم,با عمویوسف رفیقیم هااا من خیلی,عمویوسف,را دوست دارم,من که منتظر بهانه ای برای گریه بودم,محکم عباس را چسپوندم به اغوشم وهمانطور که اشکها گلوله گلوله از چشمام میریخت گفتم:منم عمو یوسف را دوست دارم,اخه ما هم باهم رفیقیم...
عباس که انگار منتظر,یک اغوش برای شیرین زبانی,بودخودش را بیشتر جا کردو گفت:عه...من فکر کردم شما زن عمو هستید,مگه میشه رفیقش باشید؟در حین گریه,از سادگی بچه لبخندی به لبم اومد وگفتم:نه یعنی هم زن عمو هستم وهم رفیق عمو هستم,مگه خودت نگفتی که یوسف عموت هست ورفیقتم هستم وبا,این حرف,عباس را بغل کردم وبه طرف اتاق رفتم ,همانطور که در را باز میکردم,صورت عباس که روبه روی من قرارگرفته بود وراحت اشکهام را میدید,با انگشتای کوچکش اشک چشمام را گرفت وگفت:زن عمو خوب نیست گریه کنی,عمو رفته ادم بدا را بکشه وزود هم میاد,بعدشم عمو.یوسف اینقددد قوی هست که هیچ کس زورش به عمو نمیرسه...
از اینهمه هوش ودرک این بچه متعجب شده بودم,اخه نه تنها فهمید که من برای چی گریه کردم بلکه با کلام کودکانه اش داشت من را دلداری میداد...بوسه ی محکمی از لپش گرفتم و وارد اتاق شدم...
سمیه که همیشه یک دنیا,از دست شیطنتهاش در امان نبود وهیچ وقت ارام وقرار,نداشت,گوشه ی اتاق غمبرک زده بود وچشمای قرمزش نشان از,گریه کردنش میداد,حال خود منم دست کمی,از,سمیه نداشت اما برای اینکه ,حال وهوای سمیه را عوض کنم,مجبور بودم نقش بازی کنم,پس به طرف سمیه چشمکی زدم وگفتم:چیه دختر خوب چرا ناراحتی؟؟نا نازی...بیا ببین یه اعجوبه مثل خودت پیدا کردم,بیا با عباس اشنابشو...
سمیه مثل بچه ها بینیش را,بالا کشید وبا پشت دست صورتش,را پاک کرد وگفت:ول کن بابا,دلت خوشه,ما توچه وادی سیر میکنیم وتو ,غرق چه چیزی هستی ....
عباس که محو حرکات ما شده بود روی پتو بغل دیوار نشست,منم زانو به زانوش نشستم وگفتم:ببین اون خانم خانما را میبینی,ایشون سمیه خانم دوست من هستند امروز به اقاشون گفتن براش,عروسک بخره,اما اقاش نخریده,الانم به خاطر,همین ناراحته..
عباس که مشخص بود بچه ای زجر کشیده ومهربان وفوق العاده باهوش هست,از جاش بلند شد ورفت طرف سمیه وباهمون زبان شیرینش گفت:ناراحت نباش خاله,به عمو یوسف بگو برات میخره,اخه اوندفعه منم ماشین جنگی میخواستم,عمو
یوسف برام خرید...
شیرین زبانیهای عباس کارخودش را کرد وسمیه را سر ذوق اورد,سمیه مثل همیشه که چشمش,به بچه ها میافتاد,محکم بغلشون میکرد و میچلاندشون,عباس را محکم بغل کرد ودرحالیکه بوسش میکرد گفت:ای داد بر من,هرچی میکشم از دست همین عمو یوسفته...
درهمین حال بودیم که در اتاق را زدند...
ادامه دارد...
نویسنده....حسینی