ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد
سقای حسین سید و سالار خوش آمد
🔴 سالروز میلاد با سعـــادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران مبارک باد.
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
روایت دلدادگی
قسمت ۹۴🎬:
فرنگیس خود را به محل مورد نظر رسانید ، صدای رودخانه ای خروشان که بی مهابا به پیش میرفت در گوشش پیچید و نوای پرندگان همراه نسیمی که از بین درختان می وزید آهنگی آرامش بخش را بوجود آورده بود ، اما فرنگیس بی توجه به تمام این زیبایی ها ، خیره به تخته سنگ سفید و بزرگ وسط رودخانه ، در ذهنش گفته هایی را که می خواست بر زبان بیاورد ،مرور می کرد.
بالاخره پس از گذشت لحظاتی ، صدای سم اسبی که شتابان می تاخت ، به گوش رسید و بی شک کسی جز بهادرخان نمی توانست باشد.
فرنگیس سوار بر اسب ، لب رودخانه ایستاد و بهادرخان که انگار او اسب بوده و راه پیموده ، نفس زنان خود را به فرنگیس رسانید ، تعظیم بلند بالایی کرد و همانطور که سرش را بالا گرفت و گفت : سلام شاهزاده خانم زیبا ، تا پیغامتان به دستم رسید فی الفور خودم را رساندم ، بنده در خدمتگزاری حاضرم و وقتی مغموم و سرشکسته از نرسیدن به عشقم ، به این مکان پناه آوردم ، هرگز به مخیله ام خطور نمی کرد که دلبر پری رویم را اینچنین ملاقات کنم ، الان هم اصلاً باورم نمی شود ، فکر می کنم در خوابی بس شیرین به سر می برم...
فرنگیس که حوصله اش از وراجی ها و تملق گویی بهادرخان سر رفته بود و نمی خواست او به سخنانش ادامه دهد ، به میان حرف بهادر دوید و گفت : نه جناب بهادرخان ، اینک نه خواب هستید بلکه هوشیارتر از همیشه اید ، به اینجا نخواندمتان که برایم نغمهٔ عاشقانه سر دهید که من بیزارم از هر عشقی از طرف جوان مکاری چون شما....
بهادرخان که تمام رؤیاهایش دود شده و از توهین فرنگیس به شدت عصبانی شده بود گفت : نمی دانم کدام حرفهایتان را باور کنم ؟ آن سخنان عاشقانهٔ کنار چشمه را، یا این حرفهای تندتان را....آن عروسی نیمه کاره و فرارتان را یا این....
فرنگیس که حالا کمی متوجه موضوع شده بود با فریاد به میان حرف بهادرخان پرید و گفت : ای مردک حیله باز ،فکر نکن که من از کارها و نقشه هایت بی خبرم ، تو آنچنان در نقش خود فرو رفته ای که یادت رفته ،نیت تو تاج و تخت خراسان است و فرنگیس هم این وسط یک وسیله است....حالا که دانستی من از ظاهر و باطنت خبردارم لطفا از نقش خودت بیرون بیا و گوش بگیر چه می گویم و با اشاره به آبهای خروشان که وحشیانه به پیش میرفتند ادامه داد: من اگر خودم را طعمهٔ این رودخانه کنم ، محال است وسیله ای برای بالا کشیدن شیادی چون تو شوم ، پس راه خودت را بگیر و دیگر نه تنها دور و بر من ، بلکه دور و بر قصر و قصرنشینان هم پیدایت نشود وگرنه.....
بهادرخان که از خشم خون خودش را می خورد و کاملا متوجه بود دستش برای فرنگیس رو شده گفت : وگرنه چه؟؟ توچه میدانی از قدرت بهادرخان ای ضعیفهٔ بینوا و با زدن این حرف شلاق دستش را بالا برد تا بر تن فرنگیس فرود آورد.
فرنگیس که انتظار چنین جسارتی را نداشت ،اسب را چند قدم به عقب برد ،چون پشت سرش رودخانه بود نمی توانست بیشتر فاصله بگیرد.
شلاق بر هوا رفت و محکم به گردن برفی ،اسب شاهزاده خانم خورد، اسب با این ضربهٔ ناگهانی ، رم کرد و ناگاه فرنگیس به پشت داخل رودخانه پرت شد.
سرش به تخته سنگ مرمرین خورد و آن سنگ سفید با خون قرمز ، رنگ گرفت.
بهادرخان که در واقع فقط قصد ترساندن فرنگیس را داشت ، با دستپاچگی از اسب به زیر آمد و می خواست هر طور شده فرنگیس را از آب بیرون بکشد.
اما آب خروشان قوی تر از او بود تا بهادرخان به خود آمد ، جسم بیهوش فرنگیس ،فرسنگها از او فاصله گرفته بود و آب او را با خود برد...
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
قسمت ۹۵🎬:
روح انگیز مانند مرغی سرکنده ، بی هدف طول و عرض سالن را می پیمود و زیر لب حرفهایی زمزمه می کرد که نامفهوم بود ،اما حرکاتش حاکی از فشار و استرس شدید روحی اش بود.
درب سالن که باز شد ، روح انگیز با
شتاب خود را به فرهاد رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او سخنی بگوید ، یقهٔ پسرش را در دست گرفت وگفت : فرهاد، بگو ببینم تو از فرنگیس خبری داری؟ آخر او هم آدمیزاد است نه آب شده به زمین رفته و نه بال درآورده به آسمان برود ،چند روز است قصر را زیر رو کردم به هوای اینکه در گوشه ای پنهان شده تا هیجان و عصبانیت ما فروکش کند ، اما حالا که جزء به جزء قصر را گشتم ، مطمئنم نیست...اینجا نیست...و سپس بغضش ترکید و همانطور که یقهٔ فرهاد را رها می کرد مانند انسان مجنونی به دور خود گشت و با صدای بلند فریاد زد : فرنگیس..کجایی نازدانهٔ مادر ، خودت را نشان بده ....به خدا هیچ خطری تهدیدت نمی کند ، گوربابای مشاور و پسرش ، گور بابای مردم پرحرف.....من تو را می خواهم ....بیا مادر....و سپس همانطور که اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری شده بود رو به فرهاد کرد و گفت : پسرم ، من میترسم...از دیروز ولوله ای در جانم افتاده...میترسم برای فرنگیس اتفاق بدی
افتاده باشد.
فرهاد با لبخندی بر لب جلو آمد ، دستان سرد مادرش را در دست گرفت و گفت : مادرجان ، نگران نباشید، فرنگیس جایش امن است ، اگر امر کنید ، هم اینک قاصدی میفرستم و فردا او را در اینجا خواهی دید...
روح انگیز ناباورانه به چهرهْ پسرش چشم دوخت وگفت : راست می گویی یا برای دلخوشی من چنین می گویی؟!
فرهاد خنده ای نمکین کرد وگفت : خودم راهی اش کردم ، البته با چند محافظ و به همراه دایه سروگل...خیالت راحت ،خبر سلامتی اش هم دارم...
روح انگیز نفس راحتی کشید و به سمت صندلی بالای سالن رفت و همانطور که روی آن لم می داد گفت : داد از دست شما دوقلوها ، بیا و بنشین و از اول تعریف کن ، چه بوده و چه شده؟
فرهاد با قدم های آرام به پیش میرفت که ناگهان درب سالن را به شدت زدند و پشت سرش درب باز شد و نگهبانی که همراه شاهزاده فرهاد آمده بود ، هراسان خود را داخل اتاق انداخت.
فرهاد با عصبانیت به طرف او برگشت وگفت : چرا چنین در زدی؟ مگر اجازه ورود دادند که بی ادبانه خود را به داخل اتاق انداختی؟
نگهبان نزدیک شاهزاده شد و چیزی در گوشش زمزمه کرد...
فرهاد اخمهایش از هم باز شد و بلند گفت : دیگر لازم نیست ،پنهان کاری کنید ، جناب شاهبانوی قصر از همه چیز آگاه است ، اگر قاصدی از شکار گاه آمده ، بگویید بیاید داخل....
نگهبان گفت : قربان....آخه...
فرهاد به میان حرفش پرید وگفت :اما و آخه نداریم نشنیدی چه گفتم؟! و سپس دستانش را از هم باز کرد و ابروهایش را بالا داد و رو به مادرش گفت :دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارم....
نگهبان با ناراحتی بیرون رفت و قاصدی خاک آلود با رنگی پریده که مشخص بود ساعتها تاخته و خسته راه است ، داخل سالن شد...
ادامه دارد.....
📝به قلم :ط_حسینی
شرکت کردن فرمانده پایگاه حوزه شهید محمدزاده به همراه معاونت بسیج مساجد محلات استان بر سر مزار شهدای گمنام
و بستن احد و پیمان با انها بمناسبت ایام فرخنده دهه فجر 🇮🇷❤️
#ایران_قوی
#بجنورد_فجر
#حوزه_محمدزاده_بجنورد_فجر
#پرچم_افتخار
🔴 دلائل دلبستگی امام مهدی ارواحنا فداه به حضرت عباس علیه السلام
1⃣ معرفت و بصیرت حضرت عباس
امام صادق علیهالسلام «عموی ما عباس(علیهالسلام) بصیرتی دقیق و ایمانی محکم داشت و در کنار حضرت ابی عبدالله(علیهالسلام) با دشمنان خدا نبرد کرد و امتحان خوبی پس داد و به مقام شهادت نایل گشت.»
2⃣ بندگی و تسلیم [الهی] و ولایتمداری
در زیارت آن حضرت(علیهالسلام) میخوانیم: سلام بر تو اى بنده شايسته حق و مطيع امر خدا و رسول خدا و مطيع اميرالمؤمنين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم.
3⃣ فدایی امام زمان خود شدن
در زیارت ناحیه امام عصر(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) خطاب به حضرت ابوالفضل می فرماید: «سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرمومنان که با بذل جان خویش فداکارانه و ایثارگرانه از برادرش حسین دفاع کرد و امروز دنیایش را ره توشه ی آخرت ساخت.
4⃣ ادب حضور در محضر امام زمان خویش
هیچگاه در محضر امام حسین(علیهالسلام) بدون اجازه نمی نشست. یکی از زیباترین خصوصیات آن حضرت این است که با اینکه امام حسین(علیهالسلام) برادرشان بود ولی از روی ادب همواره برادر خویش را با عناوینی چون «سیدی و مولای» آقای من و... صدا می کرد.
5⃣ عصمت
ایشان همچون بانوی کربلا زینب(سلاماللهعلیها) است. از همین رو ایشان را مطیع خدا، رسول خدا و اهل بیت علیهمالسلام میخوانیم.
6⃣ وفاداری
در زیارت آن جناب عرض می کنیم « خداوند بهترین پاداش را عطا کند، همان پاداشی که به اهل وفا می دهد، به آن کسانی که به بیعت خویش با امام زمانشان وفا کردند و ندای یاری خواهی او را اجابت نمودند و از ولی امر خویش اطاعت نمودند.
#امام_زمان
💚 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
بياناتدرديدارعلمامسؤولانواقشارمختلفمردماستانخراساندرسالروزولادتامامرضاعموسیقی.mp3
724.6K
🔹آن روزی که استکبار، ماجرای سلمان رشدی را علم کرد، برای همین بود که شاید بتواند از راه آن موجود حقیر سیهروز و سیهرو و کتاب شیطانی او، شاید بتواند، به روحیهی مسلمانان، لااقل در بخشی از دنیا، لطمه بزند.
▪بیانات در دیدار جمعی از مردم خراسان
۱۳۶۹/۰۳/۱۵
#صدور_حکم_امام_خمینی_مبنی_بر_ارتداد_نویسنده_کتاب_آیات_شیطانی
#تضعیف_مسلمانان
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@khamenei_voice
@t_manzome_f_r
🔰پانزده سال در خانه با حجاب کامل زندگی کردم
🔹همسر شهید سید رضی موسوی: حاج آقا بسیار مهماننواز بود. محل زندگی ما کمی با دمشق فاصله داشت، ساختمانی دو طبقه بود که 4، 5 اتاق داشت. میگفت هر کسی می آید اینجا، بیاید با ما زندگی کند تا بعد از چند ماه بتواند یک خانه خوب بگیرد.
در چند سال اخیر مخصوصاً قبل از شروع جنگ داعش، یکبار نشد در خانه خودمان چادر از سر من بیفتد یا روسری از سرم بردارم، چون هر کسی که به سوریه میآمد و خانه نداشت با ما زندگی میکرد، یا اگر کسی مجرد بود میگفت بیاید با ما زندگی کند که تنها نباشد. یک اتاق محل کارش بود، اتاقی دیگر دست یک زن و شوهر بود. و یک اتاق هم دست آقایی دیگر بود. تصور کنید! حدود 15 سال با حجاب کامل در خانه خودمان زندگی میکردم. سید رضی خیلی دوست داشت من بهترین لباس ها را بپوشم و شیک باشم.
البته مدل خودم هم همین است. حاج آقا می گفت: ما که اینجا را اجاره کردیم بگذار دیگران هم زندگی کنند، می گفتم الان همه زندگیشان جداست چرا من باید با همه زندگی کنم؟
میگفت تو به خاطر من این همه صبر و گذشت کردی اینجا هم برایم گذشت کن. خودم هم ناراضی از این موقعیت نبودم. در 10، 12 سال اخیر یادم نیست که صبحانه و ناهار و شام را تنها خورده باشیم. سر سفره هم باید همه می آمدند می نشستند و حواسش بود مبادا از روی خجالت کم بخورند، خودش برای آنها غذا میکشیدند و به ما میگفت جا باز کنید بچههای دیگر هم بیایند.
#خاطرات_شهدا
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
❇️ اگرهای فرمانده کل سپاه در مقابل دشمن
👈 دشمن از هر مسیری که بخواهد وارد شود، سپاه و بسیج به اذن الهی راه را بر او بسته است؛
🔺اگر در میدان جنگ نظامی باشد، با اعتماد به خداوند متعال، مطمئن هستیم، پیروز خواهیم شد.
🔺 اگر جنگ سایبری باشد در آن دشمن را شکست میدهیم چرا که تجربه آن را داریم.
🔺اگر جنگ کشتیها باشد و کشتیهای ما را بزنند، حتما به همان تعداد و حتی بیشتر از آنها میزنیم.
🔺 اگر جنگ به میدانهای بیرونی کشیده شود، سپاه قدرت ساخت قدرت در بیرون را دارد.
🔺 اگر دشمن به فتنه جهانی برای ما مانند سال ۱۴۰۱ بیاندیشد ما در میانه آن فتنه، بر او غلبه میکنیم.
🔺اگر دشمن بخواهد فقر را به ما تحمیل کند، در میدان محرومیت زدایی حاضر میشویم و دستان دشمن را می بندیم.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲
🔺امام خامنهای(مدظلهالعالی): ماه شعبان از اول تا آخرش عید است. استغفار در این ماه، دعای در این ماه، زیارت در این ماه، تضرع در این ماه، قرآن خواندن در این ماه، نماز خواندن در این ماه، اینها همه فرصت است. ما برای آبادی دل باید تلاش کنیم؛ دلمان را باید آباد کنیم. ... از ماه شعبان غفلت نکنید.(۱۳۹۷/۲/۱۰) *میلاد با سعادت حضرت سیدالساجدین امام سجاد(علیهالسلام) و ولادت قمر بنیهاشم حضرت ابوالفضل عباس(علیهالسلام) و روز جانباز را تبریک میگوییم*
🔗 ادامه مطلب را از اینجا بخوانید
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
♦️شهید کاظمی:
🔹ما این لباس را به تنمان کردیم که پاسدار باشیم. الکی به کسی آخرت نمیدهند. اگه آدم کاذبی در این دنیا به ظاهر بالا برود آن بالاها به یکباره گیر میکند. این دنیا هم وصل است به آخرت. نمیتواند یکی با ناصداقتی تا آخرش برود، نمیشود؛ میخورد زمین.
🔘#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه
🔵 قسمت پانزدهم از بیستم
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
🎙 #ابراهیم_افشاری
#روشهای_دوستی_با_امام_زمان
🆔 eitaa.com/emame_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯حضرت فرمودند که «هر گاه نماز میگزاری ، چنان باش که گویی ... »
💕 میلاد سید الساجدین ، زین العابدین حضرت علی بن حسین علیه السلام مبارک
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
روایت دلدادگی
قسمت۹۶🎬:
قاصد نگاهی به شاهزاده فرهاد کرد و بعد از سلام و تعظیم ، می خواست حرفی بزند که ناگاه با صدای سرفه شاهبانو که گلویش را صاف می کرد متوجه او شد .
آشکارا یکه ای خورد و سلامی هم به روح انگیز داد و نزدیک فرهاد شد و می خواست در گوشش چیزی زمزمه کند که شاهزاده فرهاد خود را کنار کشید و گفت :.به آن یکی سرباز هم گفتم ، پرده پوشی بس است ، شاهبانوی قصر از کم و کیف قضیه خبر دارد ، لطفا هر پیغامی که از سوی خواهرم دارید ،بگویید.
قاصد که با نگاهی حیران او را می نگرید با لکنت گفت : چ...چ...چشم ، شاهزاده خانم.....شاهزاده خانم....
روح انگیز که بی صبرانه منتظر شنیدن بود گفت : شاهزاده خانم چه؟ زود زبان باز کن تا ببینم چه پیغام داده؟!
قاصد همانطور که سرش پایین بود با صدایی آهسته که بیشتر به زمزمه شبیه بود گفت : شاهزاده خانم ، مفقود شده اند...
فرهاد با شنیدن این حرف چون اسپند روی آتش به سمت او پرید و روح انگیز که رنگش مثال گچ شده بود ، خیره به قاصد پلک نمی زد.
فرهاد جلو آمد و یقهٔ قاصد را گرفت و همانطور که او را تکان میداد گفت : یوسف...مفقود شده یعنی چه ؟ مگر من تو و رجب و سروگل و تنی چند از سربازان زبده خودم را همراه شاهزاده خانم نکردم تا به شکارگاه بروید ؟ دیروز قاصدت هم رسید که خبر به سلامت رسیدن خواهرم را آورد ، پس این اراجیف چیست که بهم می بافید؟
یوسف همانطور که سرش پایین بود گفت : همه چی خوب بود...تا اینکه سرو کلهٔ بهادرخان پیدا شد ، دایه سروگل می گوید کنار تخته سنگ سفید با بهادرخان قرار ملاقات می گذارد ، اما چون ساعتی میگذرد و خبری از شاهزاده خانم نمی شود ، ما را راهی کرد تا به دنبال ایشان برویم...
من و تمام نیروهایم ، حتی از مردم اطراف هم کمک گرفتم ، وجب به وجب جنگل و شکارگاه و اطراف رودخانه را گشتیم ، اما جز اسب سفید شاهزاده خانم ،چیزی نیافتیم...
شاهزاده فرهاد دندانی به هم سایید و فریاد زد : بهادر؟! این مردک حقه باز آنجا چه می کرد؟! مگر دستم به او نرسد....یعنی چه بلایی بر سر فرنگیس آورده؟!....وای.....
در این هنگام صدای جیغ روح انگیز بلند و همراهش او بیهوش بر زمین سرنگون شد...
شاهزاده فرهاد ناباورانه مادرش را نگریست و همانطور که به سمت او میرفت ، دستور داد تا طبیب خبر کنند...
ادامه دارد.....
📝به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی
قسمت ۹۷🎬:
سهراب با دهانی خشکیده ، از جا بلند شد به طرف اسبی که انگار مُرده بود رفت ، با تلاش زیاد که گویی کوه می کند ، اسب را از گاری جدا کرد و نگاهش را به رخش دوخت.
رخش که انگار معنای نگاه سهراب را می فهمید ، بدون شیهه و صدایی به پیش رفت . سهراب، گاری را به رخش بست و همانطور که او را نوازش می کرد گفت : روزگاری پیش ، من به خاطر نجات جان پسر بچه ای درکنار مادیانی که مادر تو بود ،تو را هدیه گرفتم ، کاش امروز تو رسم ادب به جا می آوردی و جان من را نجات می دادی و با این حرف فریادی زد و نگاهش را به آسمان دوخت و گفت : خداااا.....
صدای سهراب در بیابانی بی آب و علف و شوره زاری داغ ، گم شد.
اشعه های خورشید ، چشم سهراب را می زدند ، ناگاه یادش آمد که نماز ظهر و عصرش را نخوانده ، با همان حال نزار در سایهٔ رخش، که خود از تشنگی بی تاب بود، روی زمین نشست ،کف دستانش را بر شن های تفتیدهٔ بیابان زد و تیمم کرد.
رو به سویی که فکر می کرد قبله است، نمازش را نشسته خواند ،چون هیچ رمقی در خود نمی دید که مانند همیشه نماز را ادا کند.
سلام نماز را داد و سر بر زمین داغ صحرا گذاشت و با صدای بلند فریاد زد : خدااا، درویش رحیم می گفت که مدام ما را آزمایش می کنی ، خداوندا اگر مرا با این گنجینه آزمایش می کنی ، به خودت قسم که دیگر چشم داشتی به آن ندارم ، تو جانم را نجات بده ، من عهد می کنم ،این گنج را به دست صاحب اصلی اش برسانم....خدایااا توبه، از گناهانم توبه ، از دزدی و راهزنی هایم توبه، تو خود خوب می دانی که من درست بزرگ نشدم ، حلال و حرام نمی دانستم ،وگرنه مرا با راهزنی چه کار ؟ خداوندا در رحمتت را به رویم بگشا و مرا از این بیابان سوزان نجات ده ، قول می دهم دیگر به مال هیچکدام از بندگان دست درازی نکنم ، قول میدهم تا آنجا که می توانم جبران مافات کنم ،قول می دهم....
و در اینجا به یاد حرف درویش رحیم افتاد، همانطور که اشک چشمانش بر شن های داغ می ریخت و سریع خشک می شد و فقط ردی از آن به جا بود با تمام توان فریاد زد : درویش می گوید ما صاحب داریم ،می گوید اگر از ته قلب او را به یاری بطلبیم به فریادمان می رسد و سرش را بالا گرفت و با فریادی سهمگین ادامه داد:«یا صاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی»...
و ناگاه از هرم گرمی هوا و تشنگی ای که بر او مستولی شده بود ، بیهوش بر زمین افتاد و دیگر چیزی از اطرافش نمی فهمید...
💠 سپاسگزار
🔸 قرآن کریم :
همانا او(انسان) را به راه راست راهنمایی کردیم، خواه سپاسگزار باشد خواه ناسپاس.
📚 سوره دهر/3
🔸 حمران بن اعین معنى آیه را از امام صادق(علیه السلام)سؤال کرد. فرمود:
یا انسان راه خدا در پیش مى گیرد و از هدایت الهى پیروى مى کند، او شکرگزار است،
یا راه خدا را ترک مى گوید و از هدایت الهى سر پیچى مى کند، او کفران کننده است.
📚 وسائل/ج1/باب2/ح5
#احادیث_روزانه
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📌آخرین وضعیت کشورهای منطقه
3⃣ لبنان / بخش اول
🔸 در لبنان ما شاهد دو روند موازی سیاسی در بیروت و نظامی در جنوب لبنان بودهایم.
🔸 در بحث سیاسی و همانطور که سیدحسن نصرالله در روز گذشته گفت، شاهد سه طرح آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی بودهایم که طرح فرانسه جدیتر بود.
🔸 در این خصوص باید توجه داشت که فرانسه علاقه دارد به عنوان تنها کشوری که با حزبالله ارتباط دارد، ایفای نقش کند اما هم آمریکا علاقه به ایفای نقش اول در صحنه را دارد و هم تلآویو علاقه دارد تا آمریکا در این مسیر پیشقدم باشد.
🔸 به هر روی هفته گذشته، طرح فرانسه به بیروت رسید که جزئیات زیادی دارد که از حوصله این بحث خارج است اما به طور کلی در طرح فوق و پس از توقف جنگ در دو سوی مرز و البته همراه با آتشبس در غزه، در ازای عقب نشینی 10 کیلومتری حزبالله از مرز، تجاوزات هوایی اسرائیل به لبنان متوقف میشود و در مرحله بعدی ارتش لبنان در جنوب مستقر شده و مذاکرات برای رفع اختلافات مرزی و ... انجام میشود.
🔸 مسئله اصلی اما جایی است که همانطور که دبیر کل مقاومت اسلامی بدان اشاره کرد، هدف اصلی، فقط تامین امنیت شهرکنشینان و رژیم صهیونیستی است و هیچ امتیاز خاصی ارائه نمیشود.
🔸 در واقع در همه پیشنهادات ارائه شده، نوعی تکبر و نگاه بالا به پایین غربی نهفته است، گویی این حزبالله است که در شرایط اضطراب قرار گرفته و به دنبال توافق است!
🔸 البته نگاهی به سیر پیشنهادی غرب حاوی نکات جالبی است. آنها در ابتدا با ارعاب حمله رژیم، سعی در توقف حزبالله داشتند اما بعدا گفتند صرفا نیروهای رضوان از منطقه خارج شوند و حالا از عقبنشینی 10 کیلومتری و البته بازگشت برخی نقاط مرزی به لبنان سخن میگویند.
🔸 به هر روی اما رویکرد حزبالله در این 130 روز یک چیز و فقط یک چیز بوده و آن رد همه طرحها پیش از توقف جنگ در غزه است. نکته اینجاست که اساسا حتی طرحها بررسی هم نشده و صد در صد رد میشوند.
🔸 رد طرح فرانسه و البته سخنان سید در روز گذشته تقریبا تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان همه طرحهای غربی و عبری برای متوقف کردن حزبالله و فراغ بال رژیم برای تداوم جنایت در غزه است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ انتشار برای اولین بار در حسینیه معلی:
🎥 روایت میثم مطیعی از نظر رهبر انقلاب در مورد دستزدن در هیئات مذهبی❗️
📍لطفا برسونید دست مداح نماهای لسآنجلسی خوون‼️
#خبرگزاری_بسیج_خراسان_شمالی
🔹@BasijnewsIr_KhSh