eitaa logo
@pnu100 📚 دانلود رایگان کتاب، جزوه و نمونه سوالات دانشگاه 🎓
181.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
47.4هزار فایل
📗دانلودرایگان جزوه،کتاب ونمونه‌سوال از همه رشته‌ها↙️تلگرام💙وایتا🧡 📖📚➔ @Pnu100 👈📗📒📕📔📘 🎓🤖➔ @Pnu100bot 👈😍📋🔖 ❣گروه محفل‌دورهمی دانشجویان👇تلگرام وایتا 💙👩‍🎓👨‍🎓➔ t.me/dorehamiPnu100 🧡👩‍🎓👨‍🎓➔ eitaa.com/joinchat/2156593163C54ca04252d
مشاهده در ایتا
دانلود
3.pdf
841.7K
جزای اختصاصی 3 ✍ دکتر میر محمد صادقی با فرمت پی دی اف 📚➔ @Pnu100
1223050.pdf
8.84M
📚➔ @Pnu100 📚 کتابچه نمونه سوالات جزای اختصاصی 3 1223050 به همراه آپدیت 96 رشته حقوق با فرمت پی دی اف 📚➔ @Pnu100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زود نیوز😜 📚➔ @Pnu100 👈 چند ترفند برای پذیرائی از مهمون های شب چلّه 😂 بفرستین واسه همه تا دیر نشده😅 📚➔ @Pnu100 👈
؟ شب سردی بود. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه می خریدن. شاگردِ میوه فروش تُند تُند پاکت های میوَه رو توی ماشین مشتری ها می ذاشت و انعام می گرفت. پیرزن باخودش فکر می کرد چی می شد اونم می تونست میوه بخره ببره خونه. رفت نزدیکتر. چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود. با خودش گفت: چه خوبه سالم ترهاشو ببرم خونه. می تونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچه هاش. هم اسراف نمی شد هم بچه هاش شاد می شدن. برق خوشحالی توی چشماش دوید. دیگه سردش نبود! پیرزن رفت جلو، نشست پای جعبه میوه، تا دستش رو برد داخل جعبه، شاگرد میوه فروش گفت: دست نزن نِنه! وَخه برو دُنبال کارت! پیرزن زود بلند شد. خجالت کشید. چند تا از مشتریها نگاهش کردند. صورتش رو قرص گرفت. دوباره سردش شد. راهش رو کشید رفت. چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد: مادر جان! مادر جان! پیرزن ایستاد... برگشت و به زن نگاه کرد! زنِ مانتویی لبخندی زد و بهش گفت: اینا رو برای شما گرفتم! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه... موز و پرتغال و انار و... پیرزن گفت: دستِت دَرد نِکُنه نِنه، مُو مُستَحق نیستُم! زن گفت: اما من مستحقم مادر من. مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن. اگه اینا رو نگیری دلمو شکستی! جون بچه هات بگیر! زن منتظر جواب پیرزن نموند. میوه ها رو داد دست پیرزن و سریع دور شد. پیرزن هنوز وایساده بود و رفتن زن رو نگاه می کرد. قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش، دوباره گرمش شده بود. با صدای لرزانی گفت: پیر شی ننه... پیر شی! خیر بیبینی این شب چله مادر! 📚➔ @Pnu100 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از F
سلام میشه خلاصه یا جزوه تدوین و نگارش متون و گزارش های علمی بفرستید کددرسی 1211651
imgtopdf_generated_۲۴۰۸۱۹۱۳۵۴۰۱۱.pdf
17.74M
📚➔ @Pnu100 👈 📗 کتاب تدوین و نگارش متون و گزارش های علمی ✍ فریبا عدلی ، فاطمه مصدق 📚➔ @Pnu100 👈