5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ فصل جدید «جنگ در خانه»
🔞 داستان ما را از روزهای نبرد خونین برای بستن دروازههای جهنم بشنوید
🔻 «جنگ در خانه: کلبه اشباح»
نویسنده: نیما اکبرخانی
گوینده: احمد هاشمی
⬅️ به زودی از «۵۷ هرتز»👇🏻
🎙 @PodCast_57hertz
🔞 بالاخره زمانش رسید!
🔻 فصل دوم پادکست جنگ در خانه؛ کلبه اشباح
⏰ انتشار قسمت اول، چهارشنبه ۲۷ دیماه، ساعت ۲۲
🎙@PodCast_57hertz
4_5852876075993928142.mp3
15.87M
🎧 کلبه اشباح - قسمت اول
🔻ما یعنی دقیقتر بخوام بگم من و عباس وارد بد هچلی شده بودیم و گیر هم کرده بودیم. یعنی پامون گیر بود. من نه، عباس!
🔻البته منظورم از اینکه پامون گیر بود، وجه استعاری قضیه نیست. پامون به معنای واقعی کلمه گیر بود!
کلبه اشباح - فصل دوم پادکست «جنگ در خانه»
نویسنده: نیما اکبرخانی
گوینده: احمد هاشمی
🎙@PodCast_57hertz
4_5857223858502766833.mp3
20.61M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت دوم
🪓 از اون موقع تا حالا که پای عباس توی در گیر کرده بود من بارها وارد درگیری شده بودم و هر بار هم بر خلاف میل باطنیم مجبور شده بودم با چند تا بچه دبیرستانی تبادل آتش کنم و این اصلا خوشایندم نبود
🎙@PodCast_57hertz
4_5861782614100153267.mp3
13.92M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت سوم
🔴 اشتباه بزرگ رو سید حسین مرتکب شد...
🎙@PodCast_57hertz
⚠️ دقیقا از پنجره سمت چپ در یه نارنجک افتاد روی موزاییکهای ایوون و تلق و تولوق شروع کرد به صدا کردن.
جفت چشمام روی نارنجک قفل شده بود ...
⏰ انتشار قسمت چهارم، امشب ۳۰ دیماه، ساعت ۲۲
🎙@PodCast_57hertz
4_5863911736762962098.mp3
6.79M
🎧 «جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت چهارم
🔴اراذل و اوباش داخل دست من رو قبل از شلیک خونده بودن و از پشت در کشیده بودن کنار و سمت پنجره جاگیری کرده بودن و دقیقا از پنجره سمت چپ در یه نارنجک افتاد روی موزاییک های ایوون و تلق و تولوق شروع کرد به صدا کردن.
جفت چشمام روی نارنجک قفل شده بود
🎙@PodCast_57hertz
تصاویری که هوش مصنوعی از قسمت چهارم پادکست «جنگ در خانه: کلبه اشباح» برای ۵۷ هرتز طراحی کرده است
🎙@PodCast_57hertz
4_5866310063680918350.mp3
8.04M
🎧 این قسمت رو با احتیاط گوش بدین!
⛔️ نامناسب برای بیماران قلبی
«جنگ در خانه:کلبه اشباح» - قسمت پنجم
یادم اومد اولین بار میرزایی رو اون روزی دیدم که خودم نسرین رو زده بودم. سی خرداد سال شصت. غرق خون، بغض کرده از بی رحمی روزگار و سید حسین که داشت بهم روحیه می داد یهو گفت:« میرزایی جنازه رو جمع کن تحویل پزشک قانونی بده بعد ما رو پیدا کن.»
🎙@PodCast_57hertz