eitaa logo
عارفانه
856 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
41 ویدیو
0 فایل
✅اگه هنوز دوستانی هستند که عضو کانال اصلی ما نشدند خواهشا سریعتر به ما بپیوندند👌😍 https://eitaa.com/joinchat/3138322583Cb2621271a4
مشاهده در ایتا
دانلود
💕واقعا عالیه👌🌹 تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدۀ باران و بر سجّادۀ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمۀ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلۀ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادۀ «قالو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینۀ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «علم الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر، ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوۀ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ‌ای شمس جهان‌آرا تو را پروانۀ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اهلاً و سهلاً مرحبا» دیدم @poem110
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود💖 روح از پیکره‌ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه‌اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته‌ست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه‌ی غائله‌ها گشت فراموشِ نبی کودکی‌های علی پُر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن‌پوش نبی تا بچیند رطب تازه‌ای از باغ بهشت رفته دردانه کعبه به سر دوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف‌ها می‌زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می‌شوم از دور شدن‌های تو من من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی می‌ریزد از آهنگ لبت ، حرف بزن می‌نشینم به تماشای تو تنها ، آری هر زمان خسته‌ام از مردم دنیا، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه‌ی دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی‌همتایی بی تو هر آینه میمُردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می‌بارد و من دوخته‌ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو می‌رود قصه‌ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام