eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
279 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی نوشتم شمس، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش، دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هو الله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد، در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شترها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه با خویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری، حَجُّکم مقبول الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر اَشدّاء علی الکفار، قَتّال العرب، یعنی جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی، دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او «لولا علی…» گفته علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد ازل را تا ابد را  نقطه چین در نقطه چین دارد میان قبضه‌ی خود اولین تا آخرین دارد هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد خدا هم  بی‌نهایت بیش از آن هم بیش از این دارد ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او که است او؟ کس نمی داند زِ بس صَعب العبور است او خدایی خلقت مولا، خدایا آفرین دارد که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد نه مدحی گفته‌اند از او نه شعری شاعران حتی که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی نجف اینجاست پس قلبِ جهانها را زمین دارد که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن علی یعنی نمی‌دانم، قلم لال و زبان الکن "کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد" بهشت ارزانیِ آنکه اميرالمؤمنين دارد قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی  گفتند ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند رسول‌الله می‌بیند دلیری اینچنین دارد چه غم از آنهمه لشگر، اميرالمؤمنين دارد میان رزم می‌بینی که تنها مرتضی می‌ماند چنان یک دشت رَم می‌کرد تنها ردِ پا می‌ماند علی آنگونه رد می‌شد که از هرکس دوتا می‌ماند علی آنگونه رد می‌شد که عزرائیل جا می‌ماند خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد پیمبر بوسه بر تیغِ  اميرالمؤمنين دارد به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر نشان می‌داد با دستش کسی که است بالاتر پیمبر گفت علی این است از آنچه هست بالاتر از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر محمد گفت: بعد از من جهان حَبل‌ُالمَتین دارد خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد زمین را گوئیا در دستهای آسمان می‌داد خودِ او اَشهَدُاَنَّ‌علی را در اذان می‌داد یدالله است این دستی که پیغمبر  تکان می‌داد علی را هِی نشان می‌داد، علی را هِی نشان می‌داد خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد خوشا بر خانه‌ی زهرا اميرالمؤمنين دارد خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید نفس پشت نفس تا هست زهرا، جان علی گوید خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد اگر چه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم علی گفتیم  و می‌گوئیم و با دنیا علی گفتیم که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم کسی با او بوَد که دردِ مردم دردِ دین دارد همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن نه جارو کش، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن کنار این جُزامی‌ها دل از اندوه راحت کن یتیمان چشم بر راهت، بکش دستی محبت کن بمیرم مردِ تنها روی پیشانیت چین دارد چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد مدینه از چه کین دارد مدینه لاله‌چین دارد فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مگر نجوم ز بدر الدجی چه می دانند؟ زمینیان ز ستون سما چه می دانند؟ به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد مگر عقول بشر از خدا چه می دانند؟ و عالمی که به ما خرده از علی گیرند ز دلربایی مولای ما چه می دانند؟ اسیرهای هوا و اسیرهای هوس ز دام عشق شه لا فتی چه می دانند؟ و مردمان حقیری که گرم دنیایند ز دردهای دل مبتلا چه می دانند؟ غدیر صحنه عشق است و قلبهای سیاه از این حدیث از این ماجرا چه می دانند؟ مرا امیر تویی مردمان سر در گم از این امیر از این رهنما چه می دانند دلم هوای تو کرده هوای شهر نجف دوباره لک زده این دل برای شهر نجف @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها قصد دارم اثری از لب کوثر بکِشم تا که دست از می و میخانه و ساغر بکِشم وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکِشم به خدا رو کنم و سمت نجف پر بکِشم مژه بر خاک کف گیوهء حیدر بکِشم نشکستند مرا و دل غمخوار مرا نسپردند به دست احدی کار مرا برسانید دم حیدر کرار مرا لیف خرمای مرا میثم تمّار مرا میل دارم که سری خانه قنبر بکِشم دست خالی نشدم حبل متینم علیَ است صاحب لوح وقلم؛ روح یقینم علیَ است بنویسید که ایمانم و دینم علیَ است شاه لولاک، یل خاک نشینم علیَ است من کیَم ناز علی حیدر صفدر بکِشم دور خُم کوثر زهراست سرازیر شده مصطفی هم سر این سفره نمک گیر شده چشم من از همه کس غیر علی سیر شده دست من را برسانید به او دیر شده باید از خُمرهء لعل لب او سر بکِشم میشود گفت مگر بین حرا نیست علی شب معراج ببینید کجا نیست علی همه جا هست فقط جای خدا نیست علی علت دلبری رکن یمانیست علی باید او را به رخ قلعهء خیبر بکِشم خال مشکی لبش نقطه زیر لب باست قاب قوسین دو ابروی علی اَو اَدناست نیمهء گمشده ای داشته آنهم زهراست پرچم شیعه او روز قیامت بالاست پس چرا دست خود از دامن دلبر بکِشم قد کوتاه علی پایه افلاک و زمین با حصیر قدمش فرش شده عرش برین نام من را بگذارید سگ کهف حصین تا ابد گوشه نشین نجفم که پس از این منّت کعبه از این زاویه کمتر بکِشم در می آید به خدا بهر علی، جان نجف زمزم چشم من است از نم باران نجف به طلا طعنه زده ریگ بیابان نجف من مؤید شده ام گوشهء ایوان نجف که علی را همه جا مُظهر و مَظهر بکِشم خانهء کوچک او تا به سحر جای همه است سائل فاطمه اش هرکه شد آقای همه است کربلای پسر اوست که دنیای همه است دست او دست خدا بوده که بالای همه است دست او را به سر دست پیمبر بکِشم میزند تیغ، علی و به کسی کارش نیست او خدایی است که شخصی پی انکارش نیست چه کسی هست بگویند گرفتارش نیست وقت جان دادن اگر فرصت دیدارش نیست جان خود را بگذارید به محشر بکِشم می نشینم در این خانه که احسان بشوم ذکر حیدر به لبم هست که میزان بشوم عجب از لقمه او نیست که لقمان بشوم زیر پاهای علی گر که سلیمان بشوم مورم و قصد من اینست که لشکر بکِشم سرنوشت همه با یار، مقدّر شدنی است نوکر خانهء او مالک اشتر شدنی است لرزه بر عرش، به یک نعره حیدر، شدنی است علیِ نسلِ علی نیز پیمبر شدنی است آمدم که صد و ده بار علی اکبر بکِشم کاش این وصل شدن را به جدایی نکشند وسط کوچه کسی را به عزایی نکشند از سر دوش علی پاره عبایی نکشند چادر فاطمه را کاش به جایی نکشند کاش میخی که بلند است از این در بکِشم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آیات محکمات خدا مدح حیدر است ذکر لب پیمبر ما مدح حیدر است هر روز ما به مدح علی می‌شود شروع هوهوی صبح باد صبا مدح حیدر است بايد که يک قصيده‌ی بی‌انتها سرود وقتی تمام قافيه‌ها مدح حيدر است ذکر رکوع و سجده‌ی ما؛ یاعلی مدد ذکر قنوت؛ جای دعا مدح حیدر است وقتی که در بهشت کسی میزند به در در گوش‌ها به جای صدا مدح حیدر است در مدح هيچ‌کس نسروديم غير از او پس شعر ما هجا به‌ هجا مدح حیدر است مدح تو صفحه‌صفحه‌ی دیوان ما شده‌ست ترکیب‌بند مدح تو بی‌انتها شده‌ست تو نه خدایی و نه بشر، چیستی علی؟ لطفا خودت بیا و بگو کیستی علی موضوع منبر همه‌ی واعظان شهر اثبات این شده که خدا نیستی علی با این که اختیار عوالم به دست توست اما نماد ساده‌ترین زیستی علی توحید را دلایل بسیار لازم است هرچند که تو یک‌تنه کافی‌ستی علی بی‌پرده با خدای خودت حرف می‌زنی وقتی برای نافله می‌ایستی علی نهج‌البلاغه خواندم و پرسیدم از خودم تو نه خدایی و نه بشر، چیستی علی؟ ثبت است بر جریده‌ی تاریخ نام تو مبهوت مانده عقل همه در کلام تو مست از شراب کوثر نهج‌البلاغه نیست هرکس که پای منبر نهج‌البلاغه نیست وقتی برای فهم کلام خدا، دری آسان‌گذرتر از در نهج‌البلاغه نیست وقتی که مرتضی و محمد برادرند قرآن مگر برادر نهج‌البلاغه نیست؟ زیبا نمی‌شود سخن هر خطیب اگر آراسته به زیور نهج‌البلاغه نیست در کارزار عدل صدایی رساتر از فریادهای حنجر نهج‌البلاغه نیست حق ماندنی‌تر است! که بعد از هزارسال زخمی به روی پیکر نهج‌البلاغه نیست زیبنده‌ی علی‌ست خطاب "ولی" فقط تنها علی‌ست با حق و حق با علی فقط از مهد، ذکر روی لبم تا لحد علی‌ست من حق‌پرست هستم و حق تا ابد علی‌ست نام علی‌ست ذکر دم و بازدم هنوز یعنی که حرف هر دم ما بی‌عدد علی‌ست ننگ است، ننگ، رو به کس دیگری زدن وقتی که در جهان دم صاحب‌مدد علی‌ست هرکس که با علی‌ست ردیف است کار او معیار در شناخت هر خوب و بد علی‌ست در راه‌های سخت رسیدن به آسمان با دیگران نباش که تنها بلد علی‌ست ای دل به هوش باش که با این همه گناه تنها کسی که شافع ما می‌شود علی‌ست شکرخدا که زندگی ما هدر نشد پای کسی به غیر علی عمر سر نشد دنیا ندارد عاقبتی جز تلف شدن غیر از غلام کوی امیر نجف شدن هرکس که با علی‌ست در اوج شرافت است ای دل بکوش در طلب باشرف شدن اجداد ما محب علی بوده‌اند و بس یارب روا مدار به ما ناخلف شدن گیرم هزار مرتبه دشمن حدیث ساخت اما نبود حدّ کسی "لوکَشَف" شدن گردن‌کشان قوم عرب خوب واقفند مرگ است در نبرد به حیدر طرف شدن پیغمبر از غدیر به ما یاد داده است باید به پای عشق علی جان به کف شدن دریا شدن کمال کویر است با علی هر روز، روز عید غدیر است با علی ما از الست مست شدیم از خُم غدیر پس نام ما رقم زده شد مردم غدیر در بحر بیکران ولایت شناور است هر دل که قطره‌ای شده در قلزم غدیر کامل‌ترین شریعت توحید، شیعه بود وقتی که نازل آمده "أکمَلتُم" غدیر یک غافلی بس است که سر دربیاورد از درّه‌ی سقیفه مسیر گم غدیر چشم حسود اهل خطا کور می‌شود دودی اگر به پا شود از هیزم غدیر هرگز اسیر مملکت ری نمی‌شود هرکس که خورد لقمه‌ای از گندم غدیر بعد از غدیر هرچه در اشعار گفته‌ایم از معجزات حیدر کرار گفته‌ایم با این که از بیان علی عقل عاجز است اما چه‌جای حرف، که بحرالمعاجز است هر آیه از کتاب خداوند مدح اوست این نکته در سراسر آیات بارز است یل‌های کارزار عرب رام می‌شوند هرجاکه ذکر او دم "هَل مِن مُبارِز" است شوق "فَمَن یَمُت یَرَنی" گفتن علی حتی به روح قابض‌الارواح، قابض است ایراد قافیه‌ست، ولی دست من که نیست مدح امیر عشق در اشعار نافذ است هر شاعری برای علی شعر گفته است شاهد مثال حرف من این شعر حافظ است گیرم که در فنون ادب سخت ماهر است هرکس که شعر گفته برای تو، شاعر است ای دل غلام شاهِ جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف اله باش چون حیدرم شفیع بود روز رستخیز گو این تن بلاکش من پرگناه باش آن را که دوستی علی نیست، کافر است گو، زاهد زمانه و گو، شیخ راه باش امروز زنده‌ام به ولای تو یاعلی فردا به روح پاک امامان گواه باش صحن‌وسرای شاه نجف را شبانه‌روز از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش "حافظ" طریق بندگی شاه پیشه کن وآنگاه در طریق چو مردان راه باش عالم هنوز بر سر عهدی‌ست باعلی رمز ظهور حضرت مهدی‌‌ست یاعلی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی... نوشتم شمس، دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تر از آن است نوشتم عرش، دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند، علی ننوشته می خواند چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت نفس ها حبس شد در سینه ها خوف و رجا افتاد بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟! نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو! گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟ بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟ نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم! نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم! نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟ طواف مرتضی کردید آری، حَجُّکم مقبول الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم بداند این علی هارون و من موسای او هستم که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی غدیر خم به جوش آمد، الا یا ایها الساقی! امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر عماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر اَشدّاء علی الکفار، قَتّال العرب... یعنی... جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی... ...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟ علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست اگر خون ریخت، درمان کرد، اعجازش یداللهی ست ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته که حتی دشمنش در وصف او لولا علی گفته... علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بر در خانه ی تو دربان است سائل قنبرت سلیمان است بحر موّاج اگر که عاشق نیست خشکتر از تبِ بیابان است صبر ایّوب بی تو سر آمد جگرش بسکه زیر دندان است و به اذن شما ابوذر نیز ساقی چشمه سار حیوان است جرعه ای عشق از قنات لبت مثل خون در میان شریان است غضب اخم مرحب اندازت ذوالفقار است گرم جولان است نفس حقّت ای امیر کلام معنی واژه واژه قرآن است آن زمانی که غرق خون باشم زیر پای تو عید قربان است چون بمیرم «فمن یمت یرنی» مردنم با تو اوج ایمان است و سلام علیکم ات شوق و علیک السلام مهمان است خواندن مدح توست کار خدا بر جبین غلام عنوان است عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک باید از زندگی کنند مُعاف هرکه را دور تو نکرد طواف مثل بیچارگان شهر نجف سگ لَنگیم در همین اطراف ریگ های نجف طلاست علی بر سر ما بریز از این احقاف دل خرما فروشتان مثلِ اشک چشم است قطره ای شفّاف صبح میلادت ای دلیل وجود سینه ی کعبه را دهند شکاف خادم خانه زاد مولد توست تشنه ی روی توست عبدمناف کعبه پیراهن تو را میخواست یا که کرباسی از همین الیاف هیبت الله خشم چشمانت ذوالفقاریست در میان غلاف من گرفتار دُلدُلت هستم خادم قنبرند تا اشراف یاعلی نوش جان شمشیرت خون مارا اگر کنی اصراف و خدا از تو گفته در قرآن گوشه ای از فضائل و اوصاف عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک یاعلی گفته ام در اوج خلوص ذکر صبّوح و ذکر یا قدّوس تو نگاهی اگر بیاندازی مرغ پر کنده می‌شود طاووس در یَمِ خون خود بغلطانم شب عاشق کشان در اقیانوس انبیا تشنه ی کویر تو اند از سر ابر عهد دقیانوس اول صبح یاعلی گفته مثل عشّاق پا برهنه خروس دشمنی کرده با علی چه کسی؟ آنکه دارد صفت از اختاپوس پس به تیغ کجت گرفتار است قد و بلای دشمن منحوس صبح صفّین در دل میدان شده عبّاس پهلوانت عبوس عمروعاص برهنه جایز بود بر تن خود کند لباس عروس تا که مقتول رحمتش باشی دسته ی تیغ ذوالفقار ببوس نجفت طور حضرت موسی ست پس تویی در هدایتش فانوس یاعلی یاعلی ست ذکر لبش خوانده مثل مسیح اگر ناقوس عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک خون من را اگر دهید هدر حال من میشود کمی بهتر تا گرفتار قنبرت باشم دست بردی تو در قضا و قدر انبیا دست بر قلم هستند میروی باز بر سر منبر میسپارم اگر دهی فرمان حنجرم را به زحمت خنجر دست سائل بده امیر صلاة سر من را به جای انگشتر دوختی با چکاچک شمشیر آسمان را به قلعه ی خیبر مرحب خیبری به خود لرزید تا زدی نعره ی انا الحیدر باز هم که عبا تکان دادی متکانی مرا چو درّ و گوهر خشم عباس پهلوان میشد رعشه ی جان مالک اشتر روزی بندگانتان را باز گاه تقسیم میکند قنبر مدح تو قابل شمارش نیست همه جا گفته بود پیغمبر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک دشت بی آب میشود تحقیر آی باران بیا به سمت کویر به در خانه ات پناه آورد باز مسکین، یتیم، مرد اسیر خیر و شر ای قسیم جنّت و نار با نگاه تو میخورد تقدیر پسران تو در کنار خودت تا قیامت شدند خیر کثیر رزم صفّین و خیبرت را کاش در نگاهم خودت کنی تصویر قامتش استوار شد اسلام وقت جولان قامت شمشیر حضرت مصطفی به امر خدا خوانده بَلِّغ به شوق صبح غدیر مثل هارون کنار موسایی جان به قربان این امیر و وزیر در کنار کبوتران نجف جبرئیل تو بلبلی ست صغیر تو بزرگ قبیله ی نوری چه بگویم به جز همین تعبیر؟ فاطمه با علی و اولادش میشود جان آیه ی تطهیر پس به شوقت بلال میگوید هر زمانی که میکشد تکبیر عجَزَ الواصِفون عن صفتک ما عرفناک حق معرفتک @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه غدیر است و به لب جز ذكر یا حیدر نمی‌آید فراوانی انگور است و مستی سر نمی‌آید غدیر است و به جز آوای «اكملت» نمی‌جوشد غدیر است و به لب جز سوره‌ی كوثر نمی‌آید چه ذوقی می‌کنم مضمونی از نام تو می‌چینم چه زجری می‌کشم وقتی كه بیتم در نمی‌آید چه بنویسم ز مضمونی كه در عالم نمی‌گنجد چه بنویسم ز اورادی كه در دفتر نمی‌آید قلم خشك است و دفتر خشك و دستم خشك و ذهنم خشك كه انگور ضریحت نیست، شعر تر نمی‌آید همان‌گونه كه سیب از کنده‌ی عریان نمی‌روید همان‌گونه كه صید از پنجه‌ی لاغر نمی‌آید نجف گفتم به انگشتر فروشان ذكر می‌خواهم همه گفتند: بر دُر غیر یا حیدر نمی‌آید بجوی از ریشه‌ی این بیت‌ها در الغدیری كه به اثبات غدیر از آن سند بهتر نمی‌آید خدا رحمت كند  علامه را، با من بگو آمین دعایش می‌کنم كاری ز دستم بر نمی‌آید چه رشكی می‌برم بر خاك نعلینش كه می‌بینم نشسته بر سر آن كفش و بر این سر نمی‌آید مساوی دیده دولت را و آب بینی بز را كز او رنجاندن موری به كاهی بر نمی‌آید علی كه از علی بودن نمی‌افتد به غفلت‌ها طلا كه در كنار خاك و خاكستر نمی‌آید علی جز از برای حفظ دین رزمی نكرده ست و سخن جز از عدالت بر سر منبر نمی‌آید برادر خواند حیدر را محمد، خوب می‌دانست كه از آن نابرادرها برادر در نمی‌آید محمد خوب می‌دانست از تبریك بعضی‌ها به جز بوی بد نامردمی و شر نمی‌آید سخن جایی تمایل كرد كه قافیه شد سختش اگر حقی ز ما خورده شده باشد سر وقتش كنون در مثنوی باید برقصانم قلم را چون غزل «قافیه محدود» است و از او بر نمی‌آید: به گردابی در افتادم كه پایانش نمی‌بینم شباشب خواب اگر بینم جز ایوانش نمی‌بینم بنازم در مصاف كفر برق ذوالفقارش را بنازم با یتیمان پلك‌های بی قرارش را بیات ترك می‌بالد به خود شأن و مقامت را مؤذن‌زاده وقتی می‌برد با شوق نامت را نمی‌خوانم نمازی كه اذانش بی علی باشد علی بود و علی بود و علی هست و علی باشد خدا وقت وداعش با محمد یا علی گفته خدا الحق والانصاف گل گفته ست و در سفته چه خوشبختیم كه مستیم جامی از ولایش را خدا از ما نگیرد سایه‌ی ترد عبایش را نگاهش زهره می‌ترکاند از دم عبدودها را به رقص ذوالفقارش جوی خون كرده ست صحرا را بنازم از همه رنگی و قومی خیل عشاقش یكی شد حضرت سلمان یكی شد جرج جرداقش به هرسنگی كه ابراهیم بر كعبه بنا می‌کرد عرق از چهره می‌افشرد و حیدر را صدا می‌کرد عصای موسی عمران كه آن بوده ست و این بوده دمی با ذوالفقار حیدر ما همنشین بوده میان مثنوی گفتن غزل می‌جوشد انگاری حماسه از تغزل جامه‌ای می‌پوشد انگاری به هر در می‌زنم آیینه را هایی كند امشب كه عین الله ما را هم تماشایی كند امشب تماشا می‌کنم اوج بلندای كلامش را به حیرت می‌نشینیم شیوه و راه و مرامش را چه می‌آید ز من غیر از غلامی غلامانش چه می‌آید ز من غیر از به لب تكرار نامش را به ما هم گوشه‌ی چشمی می‌اندازد شب عیدی كه مولا دوست دارد گاه گاهی هم غلامش را اگر با بچه سیدها رفیقی خوش به احوالت صراطی هست و روز اعمالی نگه دار احترامش را سبویی گر تعارف كرد ساقی كه چه اندازه ؟ بگو با عدل یك جام و كرم داری تمامش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود هنگامه ی تابیدن نور امامت بود دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است سیبِ شب معراج در دست یدالله است بال ملائک منبر روز اَلَستش شد نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده دروازه ی خیبر به نام او سند خورده وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی‌‌" شد شان مقامِ او نمی گنجد در این دفتر "حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر" نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است پای جهالت از کلام او گریزان است بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است "نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش شوق عبادات سحرگاهی در روزش پوشیده رختی از لباس نور بر روزش این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده تنها علی ناقوس ها را درک می کرده در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند بین حرم مستی خود را برملا کردند دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند آنان که با سجاده و محراب درگیرند ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند باید به عشق یار از اغیار رو گرداند سمت علی باید نماز عاشقی را خواند یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی در اوج عزت همنشینِ با گدایانی تو بانی لبخند شب های یتیمانی دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی حال مرا این روزها قدری رعایت کن خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید این کار جز از دست زهـرا برنمی آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است با این حساب عید غدیر عید اکبر است فرمود هرکه را که منم مقتدای او از این به بعد صاحب این اسم رهبر است بالای دست‌هاست اگر دست مرتضی در ذات و در صفات هم او، شخص برتر است اکمال دین، ولایت او بود و حکم شد_ _دینِ بدون حب علی دینِ ابتر است خوب است در ولایت او زیستن ولی باشی غلام خانه‌ی او نیز، بهتر است باید نوشت نکته به نکته ز فضل او هرچند که فضائل او فوق باور است با هر تپش به فضل علی کرده اعتراف این قلب نیست؛ دفتر اوصاف حیدر است دریایی از فضائل پنهان و آشکار یک قطره از فضیلت او، فتح خیبر است کوثر اگر که دختر پیغمبر خداست قطعاً علی ماست که ساقی کوثر است معیار پادشاهی اگر حال مرتضاست معیار نوکری به خدا حال قنبر است "آن کس که خاک را به نظر کیمیا کند" یعنی که فضه‌؛ خادمه‌اش کیمیاگر است وقتی قسیم جنت و نار است پس بگو یعنی علی بهانه‌ی میزان و محشر است دیدار با خدا نشود رزق، جز نجـف دیدی کـه جبرئیل نگهبان آن در است؟! زیرا که جلوه‌های خداوند لامکان در صورت و کمال و حریمش مصور است ذکر علی علی به لب زائران او تأثیر هوهوی لب انگور و ساغر است خواندیم آیه آیه و اثبات شد به ما بی شک علی‌ست آنکه وصی پیمبر است اتمام نعمت است، به نصّ کلام حق با این حساب عید غدیر، عید اکبر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مشغول تو بودن خودش گیراترین پند است تلخ است کامم، مدح تو شیرین تر از قند است انگشترت قسمت نشد ما خاک پا بردیم .. خاکی که پایت را ببوسد آبرومند است دستی که انگشتر به او دادی که جای خود دستی که قطعش کرده ای هم از تو خرسند است خوبان ندارند آنچه را در چنته داری تو آنچه نداری و  همه دارند، مانند  است آن که تحیر را به چشمش دیده اعجاز است آن که کمر بسته به اثبات تو سوگند است درک من  از الیوم اکملت لکم ... این است در زیر دینت تا ابد  دین خداوند است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها میهمان داشتم شبی که گذشت نمک سفره مان محبت بود تا سحر بحث و گفتگو کردیم بحث درباره ی ولایت بود وارد خطبه ی غدیر شدیم بحث بالا گرفت روی "ولی" من به معنای پیشوا دیدم او به معنای دوستی علی گفتم: اصلاً بیا مرور کنیم! همه را جمع کرد پیغمبر بعد هم آن همه جهاز شتر روی هم ریختند و شد منبر با علی رفت روی منبر و گفت: "این علی است و من پیمبر دین پس اگر دوستدار من هستید با علی دوستی کنید!" همین؟! خسته بودیم هر دو، از طرفی آن همه بحث هم نتیجه نداد میهمانم که راه دوری داشت صبح، بعد از نماز، راه افتاد صبر کردم، دوساعتی که گذشت خواستم از میانه ی جاده بازگردد به سمت من، گفتم: اتفاق مهمی افتاده هرچه اصرار کرد من گفتم با تو یک صحبت مهم دارم تا که برگشت گفت: جریان چیست؟ گفتم این است: "دوستت دارم"! گفت با خشم: " از میانه ی راه بازگرداندی ام برای همین؟! نکند واقعا زده به سرت؟!" گفتم: آرام! لحظه ای بنشین خواستم این قرار بیهوده به تو ثابت کند رسول الله حاجیان را برای گفتن این برنگرداند از میانه ی راه! تازه گیرم که گفته پیغمبر با علی دوستی کنید، ولی برو تاریخ را بخوان و ببین چه گذشته ست بعد او به علی! این که بعدش چه شد نپرس از من ماجرا جانگداز خواهد شد سفره ی دل اگر که باز کنم سفره ی روضه باز خواهد شد حال دیگر برو برادرجان راه دور است و جاده ناهموار باز اگر آمدی علی آباد قدمی هم به چشم ما بگذار برو دست خدا به همراهت راستی! قبر حضرت زهرا بعد عمری هنوز هم مخفی ست از بزرگان تان بپرس چرا ؟! @poem_ahl