eitaa logo
روابط عمومی پلیس اردبیل
776 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
9هزار ویدیو
144 فایل
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی #پلیس_اردبیل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 یکی دیگه تو سوئد بوده اما دود از مخ براندازا بلند کرده!
تشکیل پرونده قضایی برای کتایون ریاحی و پانته‌آ بهرام 🔹اختصاصی| مرکز اطلاع رسانی پلیس تهران از تشکیل پرونده قضایی برای خانم‌ها «کتایون ریاحی» و «پانته‌آ بهرام» بعلت جرمِ کشف حجاب در ملاعام و انتشار تصاویر در فضای مجازی خبر داد. 🔹بر اساس این خبر پرونده نامبردگان به دادسرای ارشاد ارسال شد. tn.ai/2884621 @TasnimNews
🌹تجلیل و سرکشی از خانواده معظم شهداء🌹 🇮🇷دیدار و سرکشی از خانواده معظم "شهید رضاعلی احدی" ؛ توسط حجت الاسلام والمسلمین رضا نویدی و رییس پلیس مبارزه با موادمخدر استان اردبیل به همراه کارکنان. ✳️کانال در پیام رسان های ایتا و سروش✳️ 🔺لینک در 🌐 https://eitaa.com/ravabetomomi_ostan_ardebil 🔺لینک در 🌐 https://splus.ir/ravabetomomi_ostan_ardebil
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر اطلاع رسانی پویش بزرگ میراث مادرانه در حمایت از اجرای قانون عفاف و حجاب در کشور. معاونت تبلیغات و روابط عمومی سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی جمهوری اسلامی
تیزر پویش بزرگ میراث مادرانه در حمایت از اجرای قانون عفاف و حجاب در کشور https://aparat.com/v/pcHZk
قانون حمایت از آمران.mp3
5.71M
🔴 بسیار مهم بشنوید؛لزوم آشنایی واطلاع رسانی قانون حمایت از آمران به معروف وناهیان از منکر ♦️این قانون مکمل مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی وعمل به آن کمک کننده به پیگیری هوشمند فراجا و عاملی راهگشا برای فضای کنونی جامعه است ♦️در ماده ۷ این قانون آمده است: مجازات اشخاصی که مبادرت به اعمال مجرمانه نسبت به آمر به معروف و ناهی از منکر نمایند، قابل تخفیف و یا تعلیق نیست و صدور حکم مجازات قابل تعویق نمی باشد. ♦️در مواد دیگر این قانون به صراحت از آمربه معروف در ابعاد مختلف حمایت شده که اطلاع رسانی وعمل به آن از یکسو باعث تقویت جریان انقلابی و از سوی دیگر منجر اتمام حجت با هنجارشکنان و کاهش تنش ها در جامعه خواهد شد +توضیح مواد قانون حمایت از آمران به معروف...
✅حجت الاسلام والمسلمین دکتر ادیانی: "انسان با یک عمر نماز شب خواندن و ریاضت کشیدن شاید نتواند به ثوابی دست پیدا کند که در فراجا همکاران خدوم من به آن ثواب می رسند." ۱۴۰۱/۷/۱۷، استان اردبیل ✳️کانال در پیام رسان های ایتا و سروش✳️ 🔺لینک در 🌐 https://eitaa.com/ravabetomomi_ostan_ardebil 🔺لینک در 🌐 https://splus.ir/ravabetomomi_ostan_ardebil
✍️ رمان 💠 مجازات توهین به مقدسات، شلیک گلوله به سر بود، حتی ظن جاسوسی برای دولت به قیمت بریدن سر یا بستن مواد منفجره به گردن تمام می‌شد و مکافات بعضی گناهان پرتاب از ارتفاع بود که تنها در یک نوبت پنج جوان را از ساختمانی بلند به کف خیابان اصلی پرت کردند. دیگر همه فهمیده بودند خنجر داعشی‌ها حنجره و را با هم می‌بُرد و مردم باید از شهر فرار می‌کردند که تازه مصیبت شروع شد. 💠 حلقه محاصره ارتش برای حمله به فلوجه هر روز تنگ‌تر می‌شد و نمی‌خواست سپر انسانی‌اش را به همین راحتی از دست بدهد که راه‌های خروج فلوجه را بست و مردم در شهر زندانی شدند. آذوقه در شهر تمام شده و خوراک بسیاری از خانواده‌ها تنها یک وعده آب و خرمای خراب بود. امکانات بیمارستانی به کمترین حد رسیده و همین حداقل‌ها تنها باید در اختیار بیماران و مجروحان داعشی قرار می‌گرفت. 💠 اگر پزشکی برای رفتن به منطقه جنگی داعش با ارتش، تعلل می‌کرد می‌شد و ما مجبور بودیم زیر سایه اینهمه وحشت در بیمارستان کار کنیم که حتی نافرمانی نگاهمان را با گلوله پاسخ می‌دادند. تلوزیون، موبایل و سایر وسایل ارتباطی را از دست مردم گرفته و باز به همین زنده بودن قانع بودیم تا سه سال بعد که از وحشت آنچه اتفاق افتاد دیگر از زندگی سیر شدیم. 💠 روزی که سه مادر را به جرم مخالفت با پیوستن فرزندان‌شان به داعش، به کشیدند و از آن سخت‌تر روزی که چهار زن و نه کودک را که تلاش می‌کردند از فلوجه به سمت ارتش و نیروهای مردمی فرار کنند، در قفسی آهنی زنده‌زنده سوزاندند. همه این جنایات در برابر چشم مردم به سادگی صورت می‌گرفت و تصویرش به تمام دنیا مخابره می‌شد، در حالیکه ما حتی از ارتباط با دیگر شهرهای محروم بودیم. 💠 دیگر هوای فلوجه حتی برای نفس کشیدن هم سنگین شده و هر روز آرزوی مرگ می‌کردم که نه طاقت تعرض و نه توان زنده در آتش سوختن را داشتم. پدر و مادرم هر روز التماس می‌کردند سر کارم حاضر نشوم و می‌دانستم مجازات غیبتم در بیمارستان، خنجر و قفس آتش است که زیر آواری از ترس و وحشت و پشت روبنده در بیمارستان جان می‌کندم تا دوباره به خانه برگردم. 💠 ایام رسیده و زیر چکمه داعش دیگر عیدی برایمان نمانده بود. روزها بود به مرگ خودم راضی شده و نمی‌دانستم نصیبم زجرکش شدن است که همان روز یکی از نیروهای پلیس مذهبی داعش به قصد تفتیش به بیمارستان آمده و من بی‌خبر و بدون روبنده بالای سر بیماری بودم که وارد اتاق شد. چهره کریهش، داعشی بودنش را فریاد می‌زد و فرصت نداد روبنده‌ام را پایین بیندازم که سرم عربده کشید :«از خدا نمی‌ترسی صورتت رو نمی‌پوشونی؟» 💠 بند به بند انگشتانم از ترس به لرزه افتاده بود، با همان لرزش دست بلافاصله روبنده‌ام را پایین کشیدم و همان یک لحظه، زیبایی صورتم چشم هیزش را گرفته بود که نگاهش از شکاف روبنده میخ چشمانم شد. در مسیرِ در ایستاده و راه فرارم را بسته بود، به التماس می‌کردم راهی برایم بگشاید و قسمت نبود که کلتش را به سمتم گرفت و به همین جرم، بی‌رحمانه حکمم را خواند :«باید ببرمت پیش والی !» 💠 با پنچه نگاهش به چشمانم چنگ می‌زد و نمی‌خواستم به چنگال والی فلوجه بیفتم که معصومانه التماسش کردم :«به خدا من فقط یه لحظه روبنده رو برداشتم، می‌خواستم مریض رو معاینه کنم...» و رحمی به دل سنگش نبود که امانم نداد حرفم تمام شود و وحشیانه نعره کشید :«خفه شو بنده ! حکم تو رو والی فلوجه تعیین می‌کنه!» 💠 پیرزن بیمار از هول داعشی روی تخت می‌لرزید و من قدم‌هایم به زمین قفل شده بود که از شدت وحشت به گریه افتادم. اتاق بیمارستان با همه بزرگی‌اش برایم مثل قبر شده و او با همین کلت و زنجیری که از جیبش بیرون می‌کشید، قلبم شده بود که به سمتم حمله کرد. 💠 میان گریه دست و پا می‌زدم رهایم کند، مقابل پایش روی زمین چمباته زده بودم تا دستش به دستانم نرسد و او مثل حیوانی به جانم افتاده بود تا آخر هر دو دستم را با زنجیر بست و از جا بلندم کرد. مقابل چشم همکاران و بیمارانی که وحشتزده تماشایم می‌کردند، در طول راهروی بیمارستان دنبالش کشیده می‌شدم، ضجه می‌زدم تا کسی به فریادم برسد و همه از ترس هیولای داعشی فقط نگاه‌مان می‌کردند تا از بیمارستان خارج شدیم...