12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سنگتمام مردم شهرکرد در استقبال از رئیسجمهور
🔹آیین استقبال از رئیسجمهور به سمت مصلی امام خمینی(ص) شهرکرد با حضور عجیب و پرشور
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃
#سلامبهمنتظرانامیدآفرین ونشاط انگیز!
#آدینهتونسرشارازخیروبرکت و
#دعایصاحبزمایعجپشتوپناهتان باشد.
🌺🍃#چگونهشادیرابه زندگیتان تزریق کنید و از تک تک لحظاتتان لذت ببرید
🌸🍃#برایدستیابیبه شادی به معنای واقعی باید
#افکارواحساساتمنفیراازخوددور کنید و
#دستازگلهوشکایتبردارید
🌸🍃#شرایطسختوبحرانی نقش چندانی در زندگی شما ندارند!
#بلکهاینشماهستیدکه با
#باورهایخودزندگیتانرامیسازید
🌸🍃#شمامیآموزیدچگونه شادی را به زندگیتان تزریق کنید
وازتک تک لحظاتتان لذت ببرید.
در این صورت است که خیرو برکت الهی در روزهای زندگیتان سرازیر خواهد شد !
#درطول این مسیر باید الهامبخش دیگران باشید و از آنها حمایت کنید.
🌺🍃#سعیکنیددرزندگی مانند خورشید بر همگان بتابید!
🌺🍃#منبعگرماوانرژی برای انسانها باشی
🌺🍃#انسانآزاداندیشیادتبماند!
چیزی رو که در گذشته تو را آزرد فراموش کن
#امادرسی را که به تو داد هرگز فراموش نکن.
🌼🍃#انسانمسئولیتپذیریادتبماند!
#آموزشدنیاراتغییرنمیده!
#آموزشآدمهاراتغییرمیدهدکه دنیا رو تغییربدهند
#خیلی مراقب خودتان باشید.
🌸🍃#باذکرصلواتیادشهداراگرامی میداریم و برای شادی روح عزیزانمان فاتحهای قرائت کنیم.
🌸🍃#معاونتفرهنگی #واجتماعیفرماندهیانتظامیاستان #زنجانادارهمشارکتعمومیزنجان🌸🍃
📌در لباس پاسبانى…
علامه #طباطبایى براى یکى از شاگردان خود حکایتى بدین شرح نقل کرده است:
در ایامى که از نجف بازگشته و در تبریز به سر مىبردم در یکى از روزها از طرف مرحوم زنوزى قاصدى آمد و مرا احضار کرد،
چون خدمت ایشان رسیدم فرمود: فلانى ماجرایى پیش آمده که در کم و کیف آن مبهوتم. چند روز در منزل کار بنایى داشتیم. بنّا با شاگردانش مشغول کار بودند،
کارهاى دقیق شاگرد توجهم را جلب کرد، مىدیدم کارهایش را به خوبى انجام مىدهد و وقت تلف نمىکند.
ظهر که استادش براى صرف ناهار به منزل مىرفت در همان محل کار مىماند و ابتدا تجدید وضو مىکرد و نمازش را در اول وقت مىخواند سپس دستمال کوچک خویش را باز مىنمود و غذاى سادهاى را که با خود آورده بود مىخورد و بلند مىشد و مقدمات کار را فراهم مىکرد تا استادش برسد و وقتى استاد مىآمد با تلاش زیادى همراه وى کار را ادامه مىداد.
در یکى از روزها بنّا به وى گفت برو از همسایه نردبانى بگیر و بیاور. جوان رفت ولى برخلاف انتظار دیر آمد و لذا هنگام عصر که استادش به خانه رفت،
نزد وى رفته و ضمن احوالپرسى از او پرسیدم درآوردن نردبان انتظار نبود که تأخیر نمایى، چرا دیر کردى؟ جوان کارگر لبخندى زد و گفت: دلیل دیر آمدنم تنگى کوچه بود و اگر مواظبت نمىکردم ممکن بود دیوارهاى مردم بر اثر برخورد نردبان خراش بردارد!
آقاى زنوزى ادامه دادند: از پاسخ قانع کننده این جوان بیش از پیش متعجب شدم از او پرسیدم: آیا مىشود امام زمان، عجّلاللَّهتعالىفرجه الشریف، را دید؟ بلافاصله با حالتى کاملاً عادى گفت: بلى اتفاقاً این هفته به تبریز تشریف آورده بودند.
پرسیدم لباس امام چگونه بود؟ پاسخ داد: به لباس پاسبانى بودند!
مشکل مرحوم زنوزى که سبب حیرت او شده بود همین نکته بود و از این جهت علامه طباطبایى را خواسته بود تا از او بپرسد چگونه مىشود امام زمان به لباس پاسبانى باشند؟ علامه پاسخ مىدهد: همه عالم از آن حضرت مهدى صلوات الله و سلامه علیه ، است و لذا براى آن حضرت مکان و یا لباس و شبیه اینگونه مسائل مشکلى ایجاد نمىکند.
محمدهادى فقیهى که این داستان را از زبان علامه شنیده است مىگوید: از معظمله درباره صحت این داستان نظرخواهى کردم ایشان فرمودند: قرائن به گونهاى است که قضیه حقیقت داشته و او از جوانانى بود که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، را مىدیده است. سپس علامه طباطبایى افزود:
با توجه به اینکه نشانى آن جوان را داشتم به سراغش رفتم ولى متأسفانه موفق به یافتنش نشدم.
📚 کتاب جرعههاى جانبخش، ص۲۷۸، نوشته غلامرضا گلى زواره.
✳️ @Akhlagh_Et