پونز
▪️ استاد فرج نژاد در حال ترسیم صحنه جنگ آب ▪️ واقعا این حرفها برای بعضی افراد موی دماغ بود 📌 @pon
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قسمت دوم مبحث «جنگ آب»
👈مرحوم استاد فرج نژاد
📌 @ponezs
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قسمت سوم از مبحث «جنگ آب»
▪️ بخش اول از بحث جنگ اقلیمی
👈مرحوم استاد فرج نژاد
📌 @ponezs
پونز
🏴تسلیت آیتالله رئیسی در پی درگذشت مرحوم فرجنژاد ◾️رئیسجمهور منتخب شامگاه جمعه طی تماس تلفنی با پ
◾️ شبکه ۱۱ تلویزیون رژیمصهیونیستی: یک کارمند وزارت خارجه این رژیم به اتهام سفر مخفیانه به ایران و همچنین جاسوسی بازداشت شده است.
◾️ روزنامه تایمز اسرائیل از فرد بازداشت شده به عنوان یک دانشجوی در استخدام وزارت خارجه اسرائیل یاد کرده و مدعی شده است، وی حدودا ۲۰ ساله است و در این سفر با عوامل اطلاعاتی ایران در ارتباط بوده است.
📌 @ponezs
▫️ بناست در همین روزهای نزدیک در تهران تجمعات آشوبی برگزار کنند و محورهای جدی برای روند افزایشی تعداد شهرها را هم در حال مدیریت و برنامهریزی هستند تا در این بلوای بی مدیریتی دولت روحانی، کشور را به آشوب بکشانند.
▫️ خوشبختانه یا متاسفانه مردم به دولت آقای رئیسی امید زیادی دارند و علت اینکه کانونهای آشوب توان مدیریت و تجمیع در شهرهای مختلف را نداشتند، همین مسئله بوده است.
📌 @ponezs
پونز
▫️ بناست در همین روزهای نزدیک در تهران تجمعات آشوبی برگزار کنند و محورهای جدی برای روند افزایشی تعدا
▪️ دیشب در تهرانپارس بعد از قهرمانی تیم پرسپولیس، هواداران این تیم به شعارهایی علیه نظام پرداختند و خیابانها تا مدت زمان کوتاهی در التهاب بود.
▪️ تجمع اعتراضی صبح روز جمعه نیز که قرار بود در خیابان فردوسی شکل بگیرد، تقریبا ناکام ماند و کسی از این تجمع حمایت نکرد.
📌 @ponezs
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قسمت چهارم از مبحث «جنگ آب»
▪️ بخش دوم از بحث جنگ اقلیمی
👈مرحوم استاد فرج نژاد
📌 @ponezs
کوچههای خاکی، دیوارهای خشتی، ایوانهای سنگی و پنجرههای چوبی؛ امام قدم برمیداشت و میگذشت.
دَم نه چندان خنکی میوزید و آرام، برگهای پهن نخل های کوچه را تکان میداد. تمام راه، سایه روشن نسار نخلها و نور فروزان خورشید بود.
گفتم خورشید! رحمان، خورشید دیگری بر زمین دید. آفتابی که در برابر او میخرامید و پیش میآمد. آرام، آگاه، آشنا. امام کاظم، جلو آمد و پرتو خود، به سایهسار و سبزی و کاشیهای نیلی دیوارها افکند. درخشش! آنچه رحمان، پیش چشم خود میدید؛ برای اولین بار.
حضرت زینالمجتهدین، آغوش گشود. رحمان، در میان امواج عشق رها شد. سبک، راحت، یک حس خوب.
_«نامت رحمان است؟»
_«بله آقا. شما که هستید؟ چرا مستمندی تنها را محبت میکنید؟»
_«خوشحالی بندگان، خوشحالی خداست. همانطور که تو، از شادی فرزندانت مسرور میشوی. من موسی بن جعفر هستم»
اشک، از باب اشتیاق روان شد. شور، در شیار رگها شریان یافت. «باور»، از درک چنین رخدادی درمانده بود. «انگار»، از تشبیه آن به شادکامیهای دیگر سرگشته و حیران بود.
حضرت، حقیقتا زاهر بود. به واقع شکوفهبخش بود. زهر کفر میکشت و زَهرهی عشق میکاشت.
_«از مشکلاتات بگو تا برطرف کنیم. هر آنچه نیاز داری، بخواه تا برآورده نماییم. تو با همگان برابری، بنده خدایی، و ننگ است که شادمانی را به تو، خدا و خود نبخشیم.»
رحمان، حالا در کانون رحم، مرحم، ترحم، مرحمت و بالاتر، محبت ایستاده بود.
📌 @ponezs