پونز
💠 امیررضا پورهشتلی عنصر معلوم الحالی است که نشست دانشجویی برهم میزند. #مدرسه_شیکاگو 📌 @ponezs
#روایت_اول
💠 سلام خدمت شما من دانشجویی رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی هستم،خواستم نکاتی راجع به اتفاق دیروز(درگیری یک دانشجو با استاد حسن عباسی) بیان کنم.
💠 این دانشجویی که در تصویر مشاهده میکنید نامش امیررضا پورهشتلی می باشد، ملی مذهبی بوده و چه زمانی که در دانشگاه تهران بوده چه الان که در علامه است همیشه حرکاتی هیستریک و نمایشی از خود نشان داده ( به نوعی دست مایه خنده دانشجویان است،رجوع کنید به فیلم ایشان در دانشگاه تهران که لباس زیر زنانه بر دست گرفته)
💠 مراسم که شروع شد و استاد به بالای صحنه رفتند این فرد معلوم الحال بلافاصله دوید سمت صحنه و پشت به استاد کرد و یک کاغد A4 را به دست گرفت و همانند برق گرفتهها سیخ ایستاد، به نوعی که دانشجویان هم خندهشان گرفته بود،بعد از ۲۰ دقیقه با وجود این که تازه ابتدای مراسم بود و استاد عباسی تازه در حال بیان نکات خود بودند، ناگهان برگشت و شروع کرد به توهین و داد و فریاد که این مسئله با واکنش منفی و اعتراض دانشجویان همراه شد کمی که گذشت دیدیم دارد فضا مراسم را بر هم می زند و توهین هایش بیشتر میشود!
💠 چند تن از بسیجیان با آرامی از ایشان درخواست کردند که بنشیند و بعد از مراسم سوال خود را بپرسد ولیکن ایشان گوشش بدهکار نبود (حتی در خود فیلم نیز مشخص است که نه تنها آن چند جوان بسیجی بلکه بیشتر سالن در حال خندیدن به این آدم هستند چرا که حرکاتش غیر طبیعی بود)
💠 بعد از چند دقیقه بسیج دانشجویی سعی کرد راضی اش کند حداقل روی صندلی بنشیند (در فیلم منتشر شده هم کاملا مشخص است) ولیکن انگار هدف این دانشجو نما چیز دیگری بود(شما در فیلم نگاه کنید این مسخره چطوری خود را پرت می کند روی دست دانشجوها که جنجال به پا کند) در آخر به بیرون از سالن هدایت شد.
💠 نکته جالبی که خواستم بگم آن است که بعد از اینکه به بیرون رفت چندتن از بسیجیها در نهایت مردانگی رفتند و ازش عذرخواهی کردند (که از مراسم به بیرون هدایتش کردند) که ایشان برگشته و گفته: نه بابا عیب نداره چیزی نیست اصلا😕😟
💠 گویی ایشان آمده بود تا صرفا ویدیو پر کند و مراسم را به هم بزند. (این را هم بگویم ایشان علاقه شدیدی به ویدیو گرفتن از خود دارد،مخصوصا زمانی که دارد اعتراض میکند،در پیج اینستاگرامش هم کامل هست)
📌 @ponezs
پونز
📍 وقتی خوب بلد باشی لیدری کنی اما رفیقهات پشتتت رو خالی کنند. پ.ن: اگر بچههای دانشگاه قم این دختر
📍 پیادهرو جایی برای پیاده رو نیست
#روایت_اول امروز دانشگاه قم چه خبر بود؟
🔻 ما طلبهایم! البته ما دانشجو هم هستیم، اما امروز این ما درگیر کارهایی بود و برای پوشش رسانهای آن ما رفت. از دور نگاه کنی وجنات داد میزند و از اون تیپهایی هستیم که دهن به آقا نمیچرخد و باید بگویی: «حاج آقا»
🔻 بچهها هنگام ورود گفتند که به اسم دانشجویی رد شیم اما یکی از بچهها گفت: «النجاه فی الصدق» و همین شد که رد نشدیم یعنی راهمان ندادند😂
🔻 اما یکی از اساتید دانشگاه، ما را میشناخت و خلاصه برایمان آبرویی خرج کرد و تا خود سالن مشایعتمان نمود و دمش گرم!
🔻 جو دانشگاه سه قطبی جالبی داشت، بچههای حزب اللهی، یه سری شلوغکار و جیغ جیغو که آواشون رو میشد شنید اما صداشون رو هرگز و قطب سوم از سه گروه بودند: مخالف، موافق و بیطرف. البته برای گفتگو آمده بودند. گروه سوم واقعا در #دانشگاه_قم زیاد بودند. این را هم بگم در حق عکاس خبرگزاری فارس نامردی کردند، حرمت مهمان نگه نداشتند و واقعا نامردی کردند. یکی جو داد و یه سری هم دنبالش آمدند.
🔻 گروه سوم به موقع حمایت میکرد، به هنگام سکوت میکرد و نظرش را در یک قالب گفتمانی ارائه میداد و شاید بدون تعارف این نقطه قوت #دانشگاه_قم برای حضور چنین شخصیت اهل علمی باشد، گویا تنشان به تنهی (یا طعنه) ما خورده که این قدر عاقل شدند😊
🔻 فضا معمولا در چارچوب پیش میرفت اما گاهی اوقات عدهای نظم را به هم میریختند. البته بهادری جهرمی هم ثابت کرد که در دوران دانشگاه از جماعت لشوش بوده، چرا که توان خوبی در بداهه پردازی «تیکه» داشت. (بعدا فاکتور رو با پاستور حساب میکنیم.)
🔻 احساس میکنم پاستور حالا به جای اینکه کاشف واکسن هاری باشد، بعد از هشت سال ارسطویی پیش میرود و تلاش میکند تا با مخاطبش حرف بزند.
🔻 بی منطقی و نشنیدنها همیشه کار دستمان میدهد، اینکه ندانیم چه میگوییم یا تلاش کنیم به جای شنیدن فقط حرف بزنیم، پایان ماجرای فهم متقابل است و چرخ گردونه جبار است و گردون که روزی گردش گردونه به سمت تو گردانده خواهد شد. ما غیر از همدیگه کسی رو نداریما!
📌 @ponezs
پونز
🔻 از دور که میبینی یک عکس ساده است، اما برای بچههای #چمران نتیجه سه روز نخوابیدن و یک هفته دویدن ا
📍 چطوری رفیق
#روایت_اول جانباز دهه هشتادی
💠 فکرش را هم نمیکردیم. تمام پول ما به اندازه دو سه هزار لیوان بیشتر نبود و پشتیبانی ایستگاه به اندازه ده دبه بیست لیتری و چند تریموس و یک سماور بزرگ که حالا به فس فس افتاده بود. کنار موکب چمرانیها به قدری شلوغ شده بود که همه چیزمان تمام میشد و با کمک بعضی بچهها دوباره ادوات لازم را تهیه کردیم. شهرداری هم جیب ما را نمیزد، برایمان بس بود، نیازی به کمکش نداشتیم. هنوز صدای فریادشان قبل از علم کردن موکب در گوش بچهها مانده که «مجوزت کو؟»
💠 بیخیال! عادت کردیم! مهم اینجاست که فضای خوبی بود، لبخند مردی که نان آور خانه بود، دستانش پینه بسته بود، فرزندش را بر روی گردنش گذاشته بود و تلاش میکرد تا اثر انگشت فرزندش را بر روی بنر نقشه ایران درج کند. حرفهایی درباره آقا زد و من سرم پایین از این همه ارادت و استحکام و شرمنده از کاری که پیش رو دارم.
💠 در میانه شلوغی، دستی سرشانهام را از پشت گرفت.
-سلام! سرم را برگرداندم. خودِ باشرفش بود.
+ راه افتادی؟ حالش چطوره؟ وقتی این حرفها را میزدم لبخند بر لب نداشت، خندهاش از ته دل بود، چیزی نزدیک به قهقهه. اغتشاشگران در روز دوم آشوب در میدان امینی بیات قم، ران پایش را چاقو چاقو کرده بودند و مدت زیادی خانهنشین شده بود و حالا روی دو پایش راه میرود.
- سخت بود، اما تموم شد. نگاهش رو به جمعیت برگشت. چشمانش گواه درد داشت، هنوز زخمهایش خوب نشده بود، برایم سوال بود که چرا عصا به دست نگرفته و حاضر شده تا همین طور بیاید.
+ اینا ته داستان زحمت شماست، ما که شعارش رو دارم، شما مقاومتش رو کردید. نوشجونتون!
مزد زحمتهایش را گرفته بود، طلبه مقدمات خوانی که علم را با عمل آمیخته و ایستاده و من برایش دعای عاقبت بخیری کردم. برای او، برای خودم، برای ما! برای همه ماها که کنار هم ایستادیم و حالا جشن مقاومت میگیریم که این ماجرا گرهاش با دست دهه هشتادیها باز میشد و باز کردیم.
💠 داستان عاشقی همیشه از میان زخمها جان میگیرد، وقتی زخم برمیداری، این جوشش غیرت است که راه باز میکند تا در میان رگهایت داستان را از محبت به جنون بکشاند، به عاشقی! به چیزی میانه هستیام در میان هستها که حالا همه هستیاش را برای یک هستی در دست گرفته، برای آقا!
💠 بچههای خیبری که دود موتورشان در چشم دشمنان است و شور حیدر حیدرشان در قلبها که تو ایستاده مردن را به ما آموختی، عزیز دلم! همان سرکشی که روزگاری در میانه بازیهایش به دنبال مشق عشق میگشت تا سرنوشت را از میان نفسهای مجاهدین تل عویو بگیرد و به تل حبیب برسد تا تلآویو را به سرنوشت خود برساند که قله ما آنجاست.
📌 @ponezs
🔻 همزمان| شبکه المیادین با شبکه خبر را میبینید، یا رسانههای رسمی ایرانی اونقدر داغون هستند که #روایت_اول را از دست میدهند یا این شبکهها اسکول هستند که سر صبحی که مسئولین سیما در کله پزی هستند، شصت تا کارشناس تحلیلی برای اتفاقات کنونی ایران آوردند
📌 @ponezs