eitaa logo
پونز
11.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
44 فایل
دهه هشتادی‌های زیرپونز نقشه و انقلابی ... ارتباط با ادمین @hashtadia110 لینک کانال تلگرام: t.me/ponezss تا رساندن علم با علمداریم #نسل_شهید_چمران
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈 بادکنک 🕳 دیدی بادکنک رو باد می‌کنند، اونقدر بادش می‌کنن که یهو تو صورت می‌ترکه؟ من از بچگی با این هیجانا نمی تونستم کنار بیام، چون معلوم نیست کی می‌ترکه و از یه جایی به بعد داری فشار میاری و باد می‌کنی و منتظری تا صداش دربیاد. 🕳 با اینکه هیچ وقت با این چیزا کنار نمیام ولی منو گرفتی، بادم کردی، بادم کردی و حالا ترکیدم. تو هرچی دوست داشتی، می‌گفتی اما من نباید باورت می‌کردم که اگه یه روز رفتی با همه چیزش کنار بیام. حالا الان دارم تیکه‌هام رو جمع می‌کنم اما مثل شیشه چسبم نمی‌خوره، لامصب! 🕳 اون صداهایی که بود، شبیه وزوزای کنار شیشه ماشین که تو خنکای پاییز و اولای بارونی صورتت رو سمتش می‌گرفتی تا قطره ریزا بریزه رو صورتت. یادته؟ حتی اونا هم بهونه بود. 🕳 بارون نمی‌اومد که تو چتر می‌آوردی. هوا سرد نبود که اصرار می‌کردی تا پلیور آبی رو بپوشم و بیام تو خیابونا تا هر کی از کنارم رد بشه مسخره‌م کنه و بگه حاج آقا سرما بدم خدمتتون. مثل عینک دودی زدنای تو شب. اصلا تو خدا می‌فهمی چیه که واسم قصه پیامبرا رو می‌گفتی. یوسف پیامبرت پس چرا به زلیخا نه نگفت، یونس‌ت تو شکم نهنگ نرفت، اصلا صالح هم که شتر نداشت تا ناقه‌ش بشه یا ... بی‌خیال! چایی‌ت سرد نشه. 📌 @ponezs
🗝 بیوتن 🔘 وقتی پای درس تجزیه و ترکیب نشستم، جدا جدا کردنا برایم قشنگ نبود و مخلوط را بیشتر از محلول می‌پسندیدم، چرا که می‌شد جدایش کرد. این هم از بد روزگاره که ته مخلوط جدا کردن بود اما من هوس ترکیب به سرم می‌زد. حالا بین شیمی دانشگاه و حوزه باید اونو انتخاب می‌کردم. 🔘 از عطر یاس خوشش می‌اومد ولی دوست نداشت تجزیه‌ش کنی. حالا این
من
مانده در قفس به دنبال رهایی بود اما تصورش هم سخت می‌شد که در دل ترکیب مخلوط‌ها دنبال چی بگردم. 🔘 دستاش! نه، دستهایش را که می‌دیدم، اون رگای ورم کرده کنار شاهرگش که توی تک تک انگشتاش پخش می‌شد و می‌تونستی ببینی که چطور نوک انگشتاش از سرما ذق ذق می‌کنه و از اضطراب اون آینده لعنتی داره می‌لرزه و تا بیایی حرف بزنی، با نگاهش بهت بگه: 'خفه شو' 🔘 بهش می‌گفتم که رگات نشون می‌ده بیوتن نیستی. بهم خندید، گفت املات ضعیفه‌ها. گفتم اون رگه هست که دلت رو بهش بستند تا دلو بستی و دل بستی و همش می‌گفتی نشی وابسته و بشو دل بسته، اون وتنه! ثم لقطعنا منه الوتین. 🔘 پاشد بره، خواستم دستاشو بگیرم اما نشد. بهش گفتم حواست باشه این رگه قطع نشه که صبح از خواب پانشی. هر چی شدی بیوتن نشی که عوضی‌ها بی‌رگ عالمند که تو انتخاب کن تا کجا می‌مونی. 🔘 حالا من موندم و داستان وتنی که باید براش وطنم رو نگه دارم. آخر داستانا چرا به هم نمی‌رسند، طرف غلط نکرده که ته همه داستاناش به‌سر رسید اما حسنی به خونه‌ش نرسید. راستی حواست به خونه هست؟ 📌 @ponezs
⭕️ روزنه 💠 شونه رو برداشت تا جلوی آیینه پیچ و تاب موهاش رو باز کنه، دستاش می‌لرزید، طاقت این زندگی لعنتی رو نداشت و حالا همه چیز براش یه صفحه تار بود. 💠 قدیما شنیده بود که بعضیا زندگی‌شون دوبُعدیه و همه چیز براشون طول و عرضه و مثل یه خطه، اما باورش نمی‌شد تا اینکه حالا خودش داره زندگی پرپیچ و تاب رو مثل موهاش که گره خورده می‌بینه. 💠 شونه رو برداشت تا گره‌ها رو باز کنه، اولش درد داشت، شونه رو که از بالا به پایین می‌کشید تا این خط رو صاف کنه، باید با تمرکز این کارو می‌کرد و اون دردای اولی رد می‌شد و گرنه صاف نمی‌موند. 💠 بهم می‌گفت نمی‌کشم، بهش گفتم چی رو. نگام کرد و زیر لب یه چی گفت، شنیدم اما دوست نداشت که حرفش به گوشم بخوره از یه طرف دیگه مغزش جا برای حرف جدید نداشت. 💠 دستش که می‌لرزید، قلبت می‌ریخت، ته حرفش به من بود که از تو دل سیاهیا دنبال نقطه سفید نگرد، اما من ساحر بودم، ماهی رو وسط اقیانوس نگه می‌داشتم یا شبو از توی دل شب‌زده‌ها دور می‌کنم. 💠 روزنه چیزی بود که توش امید داشت، یه امید قوی تو وجودش بودا ولی از امید بدش می‌اومد. فردا رو نمی‌شناخت‌، صداها ساکتش می‌کرد و دیگه قلبش تو سینه‌ش جا نمی‌شد، درد داشت! 📌 @ponezs
📍 صبح زود آینه را پاک نکن ▫️ هر شب که بناست بخوابم، سیاره‌ها را می‌شمارم. یکی توی خودم می‌گه قرار بود ستاره‌ها را بشماری، سیاره‌ها رو که نمی‌شه تو آسمون دید، این ستاره‌هاست که دیده می‌شن! ▫️ نگاهش می‌کنم، خسته‌م! این نقطه‌هایی که تو آسمون یه نور کوچیک دارن، به اونا می‌گی ستاره. از کجا اینا ستاره‌ن؟ پشت کدوم تلسکوپ دیدی؟ نیش خندی زد و بهم نگاه کرد. - چند وقته نخوابیدی + خیلی وقته - پاشو برو بخواب + خواب بی‌دلیلی می‌خواد، من بی‌دلیلی ندارم. عوضش کلی دلیل دارم. این همه دلیل دور و برم هست که نخوابم. - نگران دخترایی؟ + همونایی که تو مدرسه مس... - هیسسسسس! مگه بهت نگفتن دیگه حرف نزن! + چرا حرف نزنم؟ اونا چی! چوب چی رو می‌خورن. اونا دلیل نداره ▫️ پاشد، درگوشم یه چیزی گفت، خواست بره اما برگشتم نگاش کردم تا از دور دستایی که برام تکون می‌ده رو ببینم. دستاش اون قدر قصه داره برام که هر بار یه خاطره رو تو ذهنم ثبت می‌کنه، اصلا هر بار که دستش تکون می‌خوره، برای خودش بوی یه عطر رو تو ذهنم ثبت می‌کنه. برگشت! - برو سیاره‌هات رو بشمار + هر کدوم از این ستاره‌ها یه دخترن! همون دخترایی که کسی پشت‌شون نیست و همه اونایی که با یه کمانچه براشون شعر می‌گن تا اصل قصه فر بخوره! - زیر چشات گود افتاده، برو خودتو تو آینه ببین! + آخه آینه‌مون کثیفه ... 📌 @ponezs
🎀 عشق یا جبر 🧮 اینکه دوباره بناست تا کلمات را کنار هم بچینیم و از دلش نتیجه بگیریم، شاید کار عقل باشه اما می‌شه روی عشق هم حساب کرد. ⏱ جایگاه عشق وسط قلبه، یعنی وقتی از خشم و نامیدی رهاشدی و از وسط شهوت گذشتی، تازه به اون قلبی می‌رسی که جایگاه عشقه. ⏱ انسان‌ها یا عاشقند یا مجبور، هیچ کلمه‌ای را نمی‌توان در مقابل عشق قرار داد و جبر مهمترین دستاورد انسان مدرن است. ⏱ اینجاست که تفریح مومن کاره، اینکه سحر بیدار شدنش از روی دله و قناعت براش یه قاعده است تا حسابگری باورمند به حساب بیاد و آدم عاشق اتفاقا عقل حسابگر دقیقی دارد. ⏱ شش صبح، انسان‌های مجبوری را می‌بینی که برای اقتصاد مرکانتیلیستی و مصرف‌‌گرا به بازار عمرفروشی برده می‌شن و راستی هنوز نفهمیدم که چی شد حتی عاشقی کردنت هم مجبوری شد؟ ⏱ عشق تدریج داره، یک دفعه نیست. اونی که گفت یه دفعه به دلم نشستی شعر می‌گه، تو عبور از لایه‌ها شاید عاشق بشه اما الان کلی هوس توشه. ⏱ آدم عاشق تو دلش سنگ ریزه زیاد داره ولی شیشه خورده هرگز! عشق از وسط همین‌ سنگا رد می‌شه و خالصت می‌کنه. صاف و زلال مثل آب رودخانه جاری و چندوجهی، نه مثل آب تصفیه خونگی بدون هیچ املاحی! ⏱ مراقب باش که سنگ ریزه‌هاش اذیتت نکنه و تحمل کن که روزی اسیر شیشه خورده‌های یکی دیگه نشی تا باشی تحملش کنی. ⏱ حالا فهمیدی انسان مجبور از دین بدش میاد، این خاصیت مدرنیته است که آدما رو شاید جدید کنه اما سطحی و مجبور بار میاره و تهش یه زندگی قسطی نصیبت می‌کنه. نفهمیدن سنت، خاصیت همین آدم مجبوره. 🕯 راستی؛ قلمت که خشکید، دورش ننداز، خاکش کن. حتما یه روزی دوباره جوانه می‌زنه. 📌 @ponezs
▪️قدم زدن ▫️بعضی وقت‌ها ایده‌آل‌هایی به ذهن‌مان می‌رسد که انگیزه‌ای را درونمان تحریک می‌کند تا گام‌های بزرگ برداریم و این فشار ذهنی باعث می‌شود تا از حول برداشتن گام‌های بزرگ، حرکتی نکنیم! ▫️شاید ارسطو از دست افلاطون و ایده‌هایش به ستوه آمده بود و حرف‌هایی که با سقراط برایش کلیشه کرده بودند، کمی روی مخ بود که فلسفه مشاء را به راه انداخت تا با قدم زدن علم بیاموزیم! ▫️علم که نه! کلا چیزی که ما را پیش می ‌برد، حرکت است! حرکتی از نوع قدم زدن! اینکه تا صبح بنشینی و دور خودت دیوار نامیدی بکشی یا فردا حرص گام‌های بزرگی داشته باشی که با شلوار کردی هم نتوانی بپیمایی یعنی یه جای کار که چه عرض کنم، کلا می‌لنگی! ▫️ خوبی قدم زدن در عدم افراط و تفریط است، نه زیادی و نه کم! حواست به شمردن گام‌هایت هست و از نق زدن‌های پایین و نصیحت‌های بالا هم در امان می‌مانی. ▫️ قدم زدن کلافه کننده نیست وقتی برنامه داشته باشی و اتفاقا تنظیم قاعده می‌خواهد تا ریتم پیدا شود وقتی گام‌هایت را با نفس کشیدنت تنظیم کردی، آن وقت قلبت آرام می‌شود و دیگر خیال از دست دادن نداری. ▫️ دوست داشتن وقتی با آرامش تلفیق شد و محبت را سر جای درست نشاندی، آن وقت همه چیز ساخته می‌شود، دقیقا گام به گام. اما وقتی بی اعتماد شدی و جز حسرت پیش نبردی مجبوری گام‌هایت را بلند برداری و جایی از نفس بیفتی! ▫️ نوجوانی دوران آزمون و خطاست، دوران تنظیم سرعت تا در جوانی قدم زدن را یاد بگیری، وقتی جوانی هم تمام شد و قدم زدن را نیاموختی، به دنبال مربی حاذق بگرد و خود را به او بسپار تا قدم زدن را به تو بیاموزاند! 📌 @ponezs