eitaa logo
شبکه پویا
2.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
55 فایل
ارتباط با ما @golbarg تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita گلچین شبکه پویا نماهنگ کارتون سرود لالایی کاردستی آموزش درخواست نماهنگ یا کارتون شبکه
مشاهده در ایتا
دانلود
مجبورم نکن پرواز کنم در لابه بلای شاخه های سرسبز و پر از برگ چنار، روی یکی از بالاترین شاخه ها ، لانه گنجشکی بود. توی لانه مامان گنجشکه با دقت روی چهار تا تخمش نشسته بود تا اونها رو گرم و نرم نگه داره .. جوجه گنجشک ها کم کم آماده بیرون اومدن از تخم هاشون بودند. یک روز صبح مامان گنجشکه چشمهاش رو با صدای ترق ترق شکستن تخم ها باز کرد. بله وقت بیرون اومدن جوجه ها بود و جوجه ها تمام تلاششون رو می کردند که از پوسته سفت تخم بیرون بیان! طولی نکشید که چهار تا کله کوچولو با نوک های طلایی از توی تخم ها بیرون اومد. جوجه ها گرسنه بودند و با دهان باز جیک جیک می کردند. مامان گنجشکه سریع پرواز کرد تا برای جوجه ها غذا بیاره .. از اون روز به بعد هر روز مامان گنجشکه همین کار رو می کرد و به دوردست ها پرواز می کرد تا برای چهار تا جوجه اش غذا بیاره. روز به روز جوجه ها بزرگتر و قوی تر می شدند و خودشون رو برای پرواز آماده می کردند. جوجه آخری که اسمش میکی بود از همه دیرتر از تخم بیرون اومده بود و از همه کوچیکتر بود. یکی از روزها جوجه اولی که زودتر از بقیه جوجه ها از تخم بیرون اومده بود و کمی از بقیه بزرگتر بود رو کرد به مامان گنجشکه و گفت:” مامان من میخوام مثل شما پرواز کنم .. میشه امتحان کنم؟” مامان گنجشکه گفت:” بله که می تونی، این کاریه که همه پرندگان باید انجامش بدن!” https://eitaa.com/pooyatv
مجبورم نکن پرواز کنم در لابه بلای شاخه های سرسبز و پر از برگ چنار، روی یکی از بالاترین شاخه ها ، لانه گنجشکی بود. توی لانه مامان گنجشکه با دقت روی چهار تا تخمش نشسته بود تا اونها رو گرم و نرم نگه داره .. جوجه گنجشک ها کم کم آماده بیرون اومدن از تخم هاشون بودند. یک روز صبح مامان گنجشکه چشمهاش رو با صدای ترق ترق شکستن تخم ها باز کرد. بله وقت بیرون اومدن جوجه ها بود و جوجه ها تمام تلاششون رو می کردند که از پوسته سفت تخم بیرون بیان! طولی نکشید که چهار تا کله کوچولو با نوک های طلایی از توی تخم ها بیرون اومد. جوجه ها گرسنه بودند و با دهان باز جیک جیک می کردند. مامان گنجشکه سریع پرواز کرد تا برای جوجه ها غذا بیاره .. از اون روز به بعد هر روز مامان گنجشکه همین کار رو می کرد و به دوردست ها پرواز می کرد تا برای چهار تا جوجه اش غذا بیاره. روز به روز جوجه ها بزرگتر و قوی تر می شدند و خودشون رو برای پرواز آماده می کردند. جوجه آخری که اسمش میکی بود از همه دیرتر از تخم بیرون اومده بود و از همه کوچیکتر بود. یکی از روزها جوجه اولی که زودتر از بقیه جوجه ها از تخم بیرون اومده بود و کمی از بقیه بزرگتر بود رو کرد به مامان گنجشکه و گفت:” مامان من میخوام مثل شما پرواز کنم .. میشه امتحان کنم؟” مامان گنجشکه گفت:” بله که می تونی، این کاریه که همه پرندگان باید انجامش بدن!” https://eitaa.com/pooyatv
گنجشک و عدسی بزرگترین کانال ایتا ڪارتـــونـی🌻🌿 ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ 💚 ✨ ┗━━━━━━━━━┛ 🎥 @pooyatv 🎬
16.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان قشنگو باهم بشنویم. 🌸  @pooyatv  🌸
یه اردو مفید - @mer30tv.mp3
3.62M
قصه شب یه قصه شیرین😍 برای شما✨🌙
جنگل امن - @mer30tv.mp3
3.9M
🌛قصه شب🌜 یه قصه شیرین😍 برای شب زیبای شما🌺🌱
🌛داستان کلاغ وروباه🦊 در يك روز آفتابي آقا كلاغه يك قالب پنير ديد ، زود اومد و اونو با نوكش برداشت ،پرواز كرد و روي درختي نشست تا آسوده ، پنيرشو بخوره . روباه كه مواظب كلاغ بود ، پيش خودش فكر كرد كاري كند تا قالب پنيررا بدست بياورد . روباه نزديك درختي كه آقاكلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعريف از آقا كلاغه كرد : " به به چه بال و پر زيبا و خوش رنگي داري ، پر و بال سياه رنگ تو در دنيا بي نظير است . عجب سر و دم قشنگي داري و چه پاهاي زيبائي داري ،‌ حيف كه صدايت خوب نيست اگر صداي قشنگي داشتي از همه پرندگان بهتر بودي . كلاغه كه با تعريفهاي روباه مغرور شده بود ، خواست قارقار كنه تا روباه بفهمد كه صداي قشنگي داره ، ولي پنير از منقـارش مي افتـد و آقـا روبـاه اونو برمي داره و فـرار مي كنه . كلاغ تازه متوجه حقه روباه شد ولي ديگر سودي نداشت . 😔🦊
🌛قصه امشب 🌜 در یک شب آرام و رویایی، در دنیایی پر از ستاره‌ها، پسری به نام رادین زندگی می‌کرد. رادین عاشق ماجراجویی و کشف رازهای ناشناخته بود. یک شب، وقتی که ماه در آسمان می‌درخشید، او تصمیم گرفت به جنگل نزدیک روستایش برود. 🐾 در دل جنگل، رادین به یک درخت بزرگ و عجیب رسید که نور خاصی از خود ساطع می‌کرد. وقتی نزدیک‌تر شد، متوجه شد که درخت یک دروازه جادویی به دنیای دیگری است! 🍀 بدون تردید، او وارد دروازه شد و به سرزمینی پر از موجودات عجیب و غریب و مناظر خیره‌کننده رسیده. در آنجا با موشک‌های پرنده، گل‌های سخنگو و قهرمانان شجاع ملاقات کرد. اما رادین باید چالش‌ها و معماهایی را حل می‌کرد تا به خانه برگردد. با شجاعت و ذکاوتش، او موفق شد بر تمام موانع غلبه کند و دوستان جدیدی پیدا کند. 🙋 سرانجام، پس از ماجراجویی‌های بسیار، رادین به درخت بزرگ و دروازه جادویی بازگشت و با قلبی پر از ماجرا و دوستی، به خانه برگشت. او فهمید که بهترین قسمت هر سفر، تجربه‌های جدید و دوستی‌هایی است که به دست می‌آید. 📌 دقت کن، هر بار که شب می‌رسد و ستاره‌ها در آسمان می‌درخشند، رادین به ماجراجویی‌هایش فکر می‌کند و آماده است تا بیشتر کشف کند! 🔎 و اینگونه بود که رادین هر شب خواب‌های زیبا و الهام‌بخش می‌دید. خواب‌هایی که به او قدرت ادامه دادن و کشف دنیای اطرافش را می‌داد. 🌍⭐️
🌛قصه امشب 🌜 ❄️ نفس و تفریح زمستانی❄️ یک روز زمستانی سرد، دختر کوچکی به نام نفس در روستای خود زندگی می‌کرد. او همیشه عاشق برف و بازی‌های زمستانی بود. ❄️ یک صبح زیبا، وقتی نگاهی به بیرون انداخت، متوجه شد که برف به طور شگفت‌انگیزی همه‌جا را پوشانده است. قلبش پر از شادی شد! 😍 او تصمیم گرفت تا با دوستانش، علی و سارا، بازی کند. نفس به سرعت لباس گرمش را پوشید و به بیرون دوید. 🏡 وقتی به پارک رسید، دوستانش قبلاً آنجا بودند و مشغول ساختن آدم برفی بودند. نفس هم به آن‌ها ملحق شد و با همکاری هم یک آدم برفی بزرگ و بامزه ساختند که با کلاه و شالگردن خوشگلی تزیین شده بود. 🌀 اما بازی آن‌ها به همین جا ختم نشد. علی پیشنهاد داد که با هم برف‌بازی کنند. آن‌ها به سمت یکدیگر توپ‌های برفی پرتاب کردند و صدای خنده‌هایشان به آسمان می‌رفت. 🌈 بعد از خستگی و شادی زیاد، نفس تصمیم گرفت تا شکلات داغ درست کنند. همه با هم به منزل نفس رفتند و به کمک هم، شکلات داغ را درست کردند. وقتی نوشیدنی داغ را نوشیدند، گرمای آن‌ها را پر از شادی کرد. 🌸✨ نفس و دوستانش در آن روز زمستانی یاد گرفتند که بهترین سرگرمی‌ها در کنار یکدیگر انجام می‌شود و عشق و دوستی ارزشمندتر از هر چیزی است. 💟 و از آن روز به بعد، هر زمستان با یادآوری آن روز شیرین، نفس دوست داشتنی‌تر از همیشه به استقبال برف‌ها می‌رفت.❄️☂
سنجاب کجا قایم بشه؟! - @mer30tv.mp3
3.36M
✨داستان امشب ✨ یه قصه شیرین😍 برای شما🙂🌱
سنجاب کجا قایم بشه؟! - @mer30tv.mp3
3.36M
✨داستان امشب ✨ یه قصه شیرین😍 برای شما🙂🌱
35.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های امام رضایی💝💝💝