eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
164 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
نصف‌شب‌دوستاشوبیدارکرد گفت‌بیدارشیدمن‌میخوام ‌شهیدشم.😇 دوستاش‌گفتن‌‌حالانصف‌شبی ‌چه‌وقت‌این‌کاراست؟ !کوشهادت؟🍃گفت"من‌خواب‌دیدم‌امام‌ حسین‌به‌خوابم‌آمدوگفت‌ رضاتوشهید‌میشوی‌ اگرسرت‌رابریدندنترس‌ دردندارد."😭 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌱❤️ ____ بار اولے کہ میخواست برود سوریه آیہ قرآن گرفتم برایش قرآن را بوسید و باز کرد ترجمه آیہ را برام خواند ولے بار آخرے کہ میخواست برود، وقتے قرآن را باز کرد آیه راترجمه نکرد! گفتم:سعید چرا ترجمہ نمیکنے؟!🤔 رو به من کرد وگفت: اگہ ترجمہ آیہ رو بهتون بگم ناراحت نمی شین؟!🙂 گفتم:نه گفت:آیہ‌شهادت اومده و من بہ آرزوم مےرسم♥️ نقل از مادرِ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me 😷
| • و .. صدایِ پایِ اجابت است.. :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اهمیت بوسیدن دست مادر و تاثیر آن در جامعه ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنقدر پوشاندی، ڪہ باورمان شد عیبی نداریم... ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 چرا تمام آرزوهای مادر در بچه خلاصه می‌شود؟ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
. . ؋یسبوڪ⇦آخرین‌بازدید10دقیقہ‌قبل تلگرام⇦آخرین‌بازدید:8دقیقہ‌قبل.. اینــستاگرام⇦اکثراً آنلاین!!⏳ . قرآن⇦آخرین ‌بازدیـــد : رمضان ‌سال ‌گذشتــــ ــہ!🚶🏾‍♂ . «اَلَم یـَانِ لِلَذیـنَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِڪرِ اللَه؟!..» "آیا هنوز وقت‌آن‌نرسیده‌اسٺ؛ کھ دل هاے مومنان، براے خدا ؛ خاشع گردد...؟!🌚🌱|< 💈 '' . .♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
♥️☘•• 🌙🌱 از‌محضر‌علامه‌حسن‌زاده‌آملی‌پرسیدند: -ما‌از‌ڪجا‌بدانیم‌در‌ڪدام‌مقام‌ و‌منزل‌معنوی‌هستیم؟! +عزیزان‌من!‌نمیگویم‌چه‌دارید‌و‌چه‌ندارید! اگر‌میل‌به‌شب‌زنده‌دارۍ‌و‌سحر‌خیزی را‌دارید‌همه‌چیز‌دارید، ♥️←خدا‌شمارا‌دعوت‌ڪرده‌و مهمان‌یآر‌هستید. ڪمال‌نفس‌به‌این‌است‌ڪه‌عاشق‌ شب‌و‌ و‌خلوت‌با‌ملڪوت‌نظام‌ هستے‌است. ڪه‌وقتی‌شب‌میشودو‌دغدغه‌در‌تو‌ایجاد میشود‌و‌بهانه‌گیری‌میڪنے‌و‌هواۍ خدا‌پیدا‌میڪنےبه‌سرت‌میزند‌از‌رختخواب فرارڪنے! نماز‌شب‌و فقط‌همان‌یازده‌رڪعت نیست،بلڪه‌از‌سرشب‌باید این‌دغدغه‌در‌تو‌ایجادشود..! 🌸←قدر‌خودت‌را‌بدان! هراتفاقی‌ڪه‌می‌افتد‌در‌امور‌معنوۍ برای‌همین‌نفسے‌می‌افتد‌ڪه‌میل‌به‌شب‌دارد! 🙃 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
یاامام‌رضاسلام♥️🤚🏻
🌿•امام رضا قربون ڪبوترات یھ نگاهی هم بڪن بھ زیر پات💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌹 ﷽ 🌹 ۲۵۷ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ...... پشت چشمان ریز و مشکی نوریه، خنده ای موزیانه پنهان شده و همان طور که پهلوی پدر، به پشتی کاناپه تکیه زده بود، ابرو در هم کشید و دنبال حرف پدر را گرفت:" همه چی گرون شده! خُب اجاره خونه هم رفته بالا دیگه!" نمی فهمیدم برای پدرم با این همه درآمد، این مبلغ اندک چه ارزشی دارد جز این که می خواهد به این بهانه ما را از این خانه بیرون کند، ولی مجید از دلبستگی ام به این خانه خبر داشت، دست پدر را خوانده و نقشه پشت پرده نوریه را به وضوح دیده بود که با متانت همیشگی اش جواب داد:" باشه، مشکلی نیس." دیدم صورت سبزه نوریه از غیظ پُر شد و خنده روی ماسید که رشته هایش پنبه شده و آرزوی تسلطش بر این خانه بر باد رفته بود. حالا در این حجم سنگین سکوت، طنین نوحه عزاداری شام شهادت امام رضا (ع) که سوار بر دسته های عزاداری از خیابان اصلی می گذشت و نغمه شورانگیزش تا عمق خانه نوریه وهابی می رسید، کافی بود تا چشمان کشیده و پُر غوغای مجید را به ساحل آرامشی عمیق و شیرین برساند. مثل این که در این کنج غربت، نوای نوازشی آشنا به گوش دلش رسیده باشد، نقش غم از صورتش محو شد و در عوض وجود نوریه را به آتش کشید که از جایش پرید و با قدم هایی که از عصبانیت روی زمین می کوبید، به سمت پنجره های قدی اتاق پذیرایی رفت و درست مثل همان شب عاشورا، پنجره ها را به ضرب بست و با صدایی بلند اعتراضش را اعلام می کرد:" باز این رافضی های کافر ریختن تو خیابون!" چشمم به مجید افتاد و دیدم که با نگاه شکوهمندش، نوریه و تعصبات جاهلانه اش را تحقیر می کند و در عوض، پدر برای خوش خدمتی به نوریه، همه اعتقادات اهل سنت را زیر پا نهاد و مثل یک وهابی افراطی، زبان به توهین و تکفیر شیعیانی که برادران مسلمان ما بودند ، دراز کرد:" خاک تو سرشون! اینا که اصلاً مسلمون نیستن!" شیرین تر کردن مذاق نوریه، کلماتش را شورتر می کرد:" خدا لعنتشون کنه! اینا یه مشت کافرن که اصلاً خدا رو قبول ندارن!" مات و متحیر مانده بودم که پدر اهل سنتم با پشتوانه شصت سال زندگی در سایه مکتب سنت و جماعت، چطور در عرض دو ماه، تبدیل به یک وهابی افراطی شده که به راحتی دسته ای از امت اسلامی را لعن و نفرین می کند! مجید با همه خون غیرتی که در رگ هایش می جوشید، مقابل پدر قد کشید و شاید رنگ پریده و نگاه لرزان از ترسم، نگذاشت به هتاکی های پدر پاسخی بدهد. از کنار نوریه که در بهت قیام غیرتمندانه مجید، خشکش زده بود، گذشت و لابد التماس های بی صدایم را شنید که در پاشنه در توقف کوتاهی کرد و با خداحافظی سردی از اتاق بیرون رفت. ✍🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 |🦋|•••→ @porofail_me