eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
164 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ❁﷽❁ 💠 🌷🍃🌷🍃 .... گوشی و باتری را خودم برداشتم، ولی سیم کارت دقیقاً بین دو کفشش افتاده بود. با سرانگشتش سیم کارت را برداشت. نمی دانم چرا به جای گرفتن سیم کارت از دستش، مشغول بستن چترم شدم، شاید می ترسیدم این چتر دست و پا گیر خرابکاری دیگری به بار آورد. لحظاتی معطل شد تا چترم را ببندم و در طول همین چند لحظه سرش را پایین انداخته بود تا راحت باشم. چتر را که بستم، دستش را پیش آورد و دیدم با انگشتش انتهایی ترین لبه سیم کارت را گرفته تا دستش با دستم تماسی نداشته باشد. با تشکر کوتاهی سیم کارت را گرفته و دستپاچه داخل خانه شدم. حیاط به نسبت بزرگ خانه را با گام هایی سریع طی کردم تا بیش از این خیس نشوم. وارد خانه که شدم، دیدم مادر روی کاناپه چشم به در نشسته است. با دیدن من، با لحنی که پیوند لطیف محبت و غصه و گلایه بود، اعتراض کرد :" این چه کاری بود کردی مادر جون ؟ چند ساعت دیگه عبدالله می رسید. تو این بارون انقدر خودتو اذیت کردی!" موبایل خیس و از هم پاشیده ام را روی جا کفشی گذاشتم و برای ریختن آب با عجله به سمت آشپزخانه رفتم و هم زمان پاسخ اعتراض پر مهر مادر را هم دادم:" اذیت نشدم مامان! هوا خیلی هم عالی بود!" با لیوان آب و قرص به سمتش برگشتم و پرسیدم :" حالت بهتر نشده؟" قرص را از دستم گرفت و گفت :"چرا مادر جون، بهترم!" سپس نیم نگاهی به گوشی موبایل انداخت و پرسید :" موبایلت چرا شکسته؟" خندیدم و گفتم :" نشکسته، افتاد زمین باتری و سیم کارتش در اومد!" و با حالتی طلبکارانه ادامه دادم :"تقصیر این آقای عادلیه. من نمی دونم این وقت روز خونه چی کار می کنه؟ همچین در رو یه دفعه باز کرد، هول کردم!" از لحن کودکانه ام ، مادر خنده اش گرفت و گفت:" خب مادرجون جن که ندیدی!" خودم هم خندیدم و گفتم :"جن ندیدم، ولی فکر نمی کردم یهو در رو باز کنه!" مادر لیوان آب را روی میز شیشه ای مقابل کاناپه گذاشت و گفت:" مثل این که شیفتش تغییر می کنه. بعضی روزها بجای صبح زود، نزدیک ظهر میره و فردا صبح میاد." و باز روی کاناپه دراز کشید و گفت:" الهه جان! من امروز حالم خوب نیس! ماهی تو یخچاله، امروز غذا رو تو درست کن." ✍🏻💞🍃🍃🌷🍃🍃💞 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 @porofail_me