🌸 ﷽ 🌸
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_دوم
#قسمت_نود_و_یکم
🌺🍃🌸🍃🌺
....
سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبت هایش نمی شود و با صدایی آهسته گله کرد:" گفتم ابراهیم ناراحته! خب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!" که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت:" مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!"
مادر خندیر و با گفتن" کاری نکردم مادر جون!" اشاره کرد تا سفره را پهن کنم.
نگرانی مادر را به خوبی درک می کردم و می فهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایه ای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را می لرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمی آمد که فقط غصه می خورد. فرصت صرف غذا به صبحت های معمول می گذشت که پدر رو به مجید کرد و پرسید:" اوضاع کار چطوره مجید؟" لبخند مجید رنگی از رضایت گرفت و پاسخ داد:" خداروشکر! خوبه!" که پدر لقمه اش را قورت داد و با لحنی تحقیر آمیز آغاز کرد:" اگه وضع حقوقت خیلی خوب نیس، بیا پیش خودم! هم کارش راحت تره، هم پول بیشتری گیرت میاد!" مجید که انتظار چنین حرفی را نداشت، با تعجب به پدر نگاه کرد و در عوض، عبدالله جواب پدر را داد:" بابا! این چه حرفیه شما می زنی؟ آقا مجید داره تو پالایشگاه کار می کنه! کجا از شرکت نفت بهتر؟ تازه حقوقشون هم به نسبت خوبه!" که پدر چین به پیشانی انداخت و گفت:" جای خوبیه، ولی کار پر دردسریه! هر روز صبح باید تا اسکله شهید رجایی بره و شب برگرده! تازه کارش هم پر خطره! همین یکی دو سال پیش بود که تو پالایشگاه آتیش سوزی شد..." از سخنان پدر به شدت ناراحت شده بودم و چشمم به مجید بود و می دیدم در سکوتی سنگین، خیره به پدر شده که مادر طاقتش را از دست داد و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد:" عبدالرحمن! خب لابد آقا مجید کار خودش رو دوست داره!" و بالاخره مجید زبان گشود:" خیلی ممنون که به فکر من هستید! ولی خب من از کارم راضی ام! چون رشته تحصیلی ام هم مهندسی نفت بوده، خیلی به کارم علاقه دارم!" پدر لبی پیچ داد و با لحنی که حالا بیشتر رنگ غرور گرفته بود تا خیرخواهی، جواب داد:" هر جور میل خودته! آخه من دارم با یه تاجر خوب قرارداد می بندم و دیگه از امسال سود نخلستون هام چند برابر میشه! گفتم زیر پر و بال تو هم بگیرم که دیگه برای چندرغاز پول انقدر عذاب نکشی!" مجید سرش را پایین انداخت تا دلخوری اش را کسی نبیند، سپس لبخندی زد و با متانت همیشگی اش پاسخ داد:" دست شما درد نکنه! ولی من دیگه تو این کار جا افتادم." و پاسخش آنقدر قاطع بود که پدر اخم کرد و با حالتی پر غیظ و غضب، لقمه بعدی را در دهانش گذاشت. حالا می فهمیدم مشتری جدیدی که نارضایتی ابراهیم و محمد را برانگیخته، همین تاجری است که پدر را به سودی چند برابر امیدوار کرده و به او اجازه می دهد تا همچون ارباب و رعیت با مجید صحبت کند. برای لحظاتی غذا در سکوت خورده شد که خبری بهت آور، نگاه همه را به صفحه تلویزیون جلب کرد؛ نبش قبر یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریست های تکفیری! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر و از نام آوران اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر، گناه قبیح و وحشتناکی بود و تنها از دست کسانی بر می آمد که به خدا و پیامبرش هیچ اعتقادی ندارند. پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و بی توجه به غذا خوردنش ادامه داد، اما چشمان گرد شده عبدالله همچنان به تلوزيون خیره مانده بود و مادر مثل این که درست متوجه نشده باشد، پرسید:" چی شده؟" شاید هم متوجه شده بود و باورش نمی شد که قبر یک مسلمان آن هم کسی که یار پیامبر بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد:" این تروریست هایی که تو سوریه هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش قبرش کردن!" مادر لب گزید و با گفتن "استغفرالله" از زشتی این عمل به وحشت افتاد.
✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
هدایت شده از ~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد...
بســمِ #اللھ••🍃
#سلامظهرٺونمعطربھنامولےعصر(عج)♥️
هدایت شده از ~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
یہسلامخوشگلبدیمبہعزیزدلزهرا🌱
#السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻🌸
سلاممولایمن🙃!
سلامدورتبگردم(:
سلاممنجیعالم🌏!
سلامماهپنهان🌙!
سلامعزیزدلزهرا♥️
سلامگلپسرنرجسخاتون✨
سلاموارثذوالفقار😌
سلاممهربونم🕊
سلامصاحبقلبم💕
#روحیالروحکفداآقاجونم،
جونمفدایجونتون🌱
#بهاَبیاَنتَواُمی🖐🏻
صبحتونبهخیردلیلزندگیمن💚🌱
#دلخوشجوابسلامممولایمن!
•🌱•[#صـــــبح_بخیر]
•🌱•[#اللھمعجݪلولیڪالفࢪج]
╭♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
•°💛
•° هر شیعه دعا کند بیایی مھدی
صد شور به پا کند بیایی مھدی
دیگر به دل سوختہ ام صبری نیست
این جمعه خدا کند بیایی مھدی 🌻🍃
#صبحانتظار 🌤
#اللھمعجللولیڪالفرج 🦋
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
#استادپناهیان:
تصـورکن
همهعالمبلندشدنواستکفبزنن
اماامامزمـان(عج)کهتورودید
روشوبرگردونه...💔
ارزشداره؟!😭
🕊اللّٰھـُـــم؏جِّللِوَلـیڪَالفَــرَج🕊
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🦋🌱• #استورے
مَدَد؎یوسُفِزَهـࢪاۍِهَمِہ..؛💖
#اللھمعجݪالولیڪاݪفࢪج🌙❥
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#جمعہهایامامزمانے
خدایابرساڹ
بہمولایماامام
راهنمای راه یافتہ
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#جمعہهایامامزمانے
غروبجمعہاستدوباره
دلتنگمبونہداره
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
امام زمان
در قلبهای شماست
مواظب باشید،
بیرونش نکنید!
«آیت اللّٰه بهجت»
#دوخط_منبر 🍃
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
『💙͜͡🌿』
#دردودلباحضرتدلبر♥️
•|° به تو سلام میدم حسینجان...
خودتآقا از زندگیمون #خبرداری،
میدونم اگه هوامو نداشتهباشی
اوضاعم خرابتر میشه....:)
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
『💙͜͡🌿』
#دل...
تنها نردبانے است
ڪہ آدمے را به آسمان میرساند
و تنها وسیلهاے ست...
ڪہ #خدا را دَر مے یابد...
#شهیدچمران
#دلامونوخداییکنیم🌱
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me
■○□●
امامرضاۍجان🧡
براۍدوسټداشتنټ
آرایہاۍنیسټ
جزټڪرار...♥️
خدامیدونہدلتنگیمآقا😔
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━┓
@porofail_me