eitaa logo
نشریه دانشجویی پرسمان+
201 دنبال‌کننده
997 عکس
102 ویدیو
112 فایل
نشریه فرهنگی، اجتماعی و دانشجویی پرسمان+ ◀️ دانلود نرم افزار موبایلی پرسمان+ porsemanplus.ir/porseman.apk ◀️ صفحه پرسمان+ در اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1rlfbgw65g7k1&utm_content=kenuuhk
مشاهده در ایتا
دانلود
اشرف پهلوی به همراه مادرش در مراسم کشف حجاب
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 3️⃣ 🔸مرتضي شيرودي 🔺ماجرای نفت اگر آمريکا حوادث دهه 1330 ايران را بهتر درک کرده بود، بيشتر مي توانست به ماهيت اساسي ايران پي ببرد. موضوع اصلي و مهم اين دهه، نفت بود. در سال 1280، دارسي، امتياز بهره برداري از نفت جنوب را به دست آورد. بر طبق اين امتياز که قرار بود به مدت 60 سال باشد، دارسي تعهد کرده بود كه مبلغ 20000 پوند و 20000 سهم از سهام شرکت و 16 درصد از منافع خالص خود را به دولت ايران بدهد؛ اما دولت انگليس که به اهميت امتياز دارسي پي برده بود، بيشتر سهام شرکت را در ماه مه 1293 خريداري کرد. پدرم که از ميزان درصد حق امتياز موافقت نامه دارسي راضي نبود، در سال 1311 امتياز آن را را لغو کرد و اين اقدام، مورد تأييد مجلس و استقبال وسيع مردم قرار گرفت و در يک موافقت نامه جديد که در سال 1312 به امضا رسيد، 20 درصد حق امتياز و سود خالص ايران افزايش يافت و قرار شد از بابت فروش هر تن نفت، چهار شلينگ به ايران پرداخته شود و منطقه امتياز، محدودتر شود و شرکت، کارمندان خود را ايراني کند. با وجود اين، از بهره برداري اين منبع مهم، ما سهم بسيار کمي به دست مي آورديم. در چنين موقعيتي، دکتر مصدق كه مردي روشنفکر، متعصب، عوام فريب و سخنوري باجاذبه و رهبري که يک بازي گر کامل بود، پرچم «نفت براي ايراني» را به اهتزاز درآورد. مصدق که از خانواده قاجار بود، خصومتي پايدار و تسکين ناپذير نسبت به خاندان پهلوي داشت. او پس از آن که تحصيلات خود را در سوئيس و فرانسه به پايان رساند، به ايران بازگشت و در سال 1322، بار ديگر به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد. يکي از موفقيت هاي سياسي وي در همان سال، گذراندن لايحه اي بود که دولت را از دادن هر گونه امتياز نفت به خارجيان، بدون اجازه مجلس، منع مي کرد و بر اساس همين قانون بود که مجلس، موافقت نامه نفت قوام - سادچيکف را در سال 1326 بي اعتبار اعلام کرد. مصدق از طريق تحريک احساسات ضد خارجي مردم، توانست طرفدارن زيادي پيدا کند و براي مدتي، مقتدرترين مرد ايران شود. او با هشت نفر ديگر از نمايندگان، جبهه ملي را تشکيل داد و با کمک آنان، مجلس شوراي ملي را تحت نفوذ خود درآورد. در آن زمان، برادر من سلطنت مي کرد؛ اما حکومت نمي کرد. او به صورت قانوني، داراي قدرت انتصاب نخست وزير بود؛ اما انتخاب او محدود به سياستمداراني بود که بتوانند به طوري مؤثر با کشورهاي بزرگ، مانند روسيه، انگليس وآمريکا، کنار بيايند. برادرم در خرداد 1328، عبدالحسين هژير را به نخست وزيري منصوب کرد. انتصاب او بي درنگ مورد حمله آيت الله کاشاني قرار گرفت. او نخست وزير را نوکر و جاسوس دولت انگيس مي خواند. در بهار سال 1329، هنگامي که او وارد يکي از مساجد تهران مي شد، با چاقو مورد حمله قرار گرفت. پس از کشته شدن هژير، برادرم در تير 1329، سپهبد رزم آرا را به نخست وزيري منصوب کرد. او يک سرباز حرفه اي بود و از رجال سياسي نبود. خدمت مهم او در صحنه سياسي داخلي، پاک کردن دستگاه اداري فاسد بود. کار مهم ديگر او، عادي کردن روابط ايران با تمام دولت هاي بزرگ، به ويژه روسيه بود و موجب اين شايعه شد كه رزم آرا با روس ها سر و سري دارد. او که نتوانسته بود از آمريکايي ها کمک مالي بگيرد، مجبور شد از طريق موافقت نامه جديد 50 - 50 اقدام کند كه شرکت نيز مقاومت مي کرد. رزم آرا، مخالف ملي کردن نفت بود. او اعتقاد داشت كه به دليل مسائل مالي و نداشتن تخصص کافي، اين اقدام از نظر اقتصادي، براي مملکت فاجعه آميز است و در نتيجه، او را آلت دست شرکت و عامل روس ها خواندند و در 16 اسفند 1329، توسط يکي از اعضاي فداييان اسلام كشته شد. پس از او، حسين علا به نخست وزيري منصوب شد. او پيشنهاد کرد که ايران موافقت نامه مصالحه آميزي را امضا کند تا بر طبق آن، متخصصان خارجي، صنعت نفت را اداره کنند. مصدق و طرفدارانش حاضر به قبول اين پيشنهاد نبودند و حسين علا را وادار به استعفا کردند. در آن جو سياسي، کسي غير از مصدق نمي توانست نخست وزير باشد. به اين ترتيب، در 9 ارديبهشت 1330، شاه او را به نخست وزيري منصوب کرد. اولين اقدام او، تصفيه حساب با خاندان پهلوي، به ويژه با من بود که به شدت با او مخالف بودم. مصدق درست يک ساعت پس از انتصاب، پيامي براي من فرستاد که در عرض 24 ساعت، ايران را ترک کنم. https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 4️⃣ 🔸مرتضي شيرودي 🔺 محمد مصدق سال هاي حکومت مصدق در ايران، از دشوارترين دوره هاي سلطنت برادرم بود. نخست وزير تازه، ارتباط بين شاه و حکومت را قطع کرده بود. رفتن من به پاريس نيز به انزواي سياسي شاه کمک کرد. مصدق در ميان شور و هيجان ملت، لايحه ملي شدن صنعت نفت را تصويب کرد. مردم مي پنداشتند که ثروت از دست رفته ايران که تا به حال نصيب يک شرکت خارجي شده بود، ناگهان به ايران باز مي گردد؛ اما نقشه مصدق، نه تنها عملي نشد، بلکه وضعيت اقتصادي ايران را هر روز بدتر مي كرد. نفت ايران از سوي شرکت نفت ايران و انگليس، تحريم شد و خريداران خارجي براي نفت ايران، ناياب شدند. در تابستان 1331، مصدق استعفا داد؛ اما تظاهرات به نفع او، شاه را مجبور به انتصاب مجدد او کرد. مصدق از زماني که به قدرت رسيد، پشتيبانان مذهبي خود را کمتر به حساب مي آورد و توجهش بيشتر به گروه هاي کمونيستي معطوف بود. در اين هنگام، آمريکايي ها نيز در ارتباط با مصدق، گرفتار ترديد شده بودند. به نظر مي رسيد ايران در مسير فرو رفتن در گرداب کمونيسم قرار گرفته است. در تابستان 1332، يک نفر که او را مي شناختم، با من تماس گرفت و گفت: آمريکا و انگليس نقشه اي براي وضعيت کنوني ايران دارند که به نفع شاه است و همکاري من براي عملي شدن طرح، لازم است. من موافقت کردم و قرار شد با دو آمريكايي و انگليسي ملاقات كنم. در روز ملاقات، مرد آمريکايي، خود را نماينده وزير امور خارجه آمريکا و مرد انگليسي، خود را نماينده چرچيل معرفي کردند. اولين قدم براي اجراي نقشه، رساندن يک پيام توسط يك شخص قابل اعتماد، به شاه بود که من مسئول آن بودم. مرد آمريکايي يک شماره پرواز به من داد. در تمام طول سفر، احساس مي کردم تنها نيستم و کساني مأمور حفاظت از من هستند. خارج شدن از هواپيما در تهران، لحظه حساسي بود. اگر مرا در فرودگاه مي گرفتند، ممکن بود يک فاجعه سياسي به بار آيد. مرا مستقيماً به منزل برادر ناتني ام در محوطه سعدآباد بردند و نيم ساعت بعد، فرماندار نظامي تهران به من اطلاع داد که نخست وزير از ورود من مطلع شده، من بايد برگردم. من مقاومت کردم و گفتم: براي تهيه پول براي مداواي پسرم به ايران آمده ام و به من اجازه داده شد كه 24 ساعت در ايران بمانم. روز بعد، ثريا به ديدن من آمد و من توانستم پاکت محتواي پيام را به او بدهم. ده روز پس از ورود به ايران، هواپيماي نظامي، مرا تا فرودگاه مهرآباد بدرقه کرد. چند روز پس از بازگشت به فرانسه، خبري از راديو به اين مضمون شنيدم: شاه و ملکه ثريا، پس از اقدام به يک کودتاي نافرجام، کشور را با يک هواپيمايي کوچک ترک کرده اند. خيلي دلم مي خواست پيش برادرم بودم و مي فهميدم چه اتفاقي افتاده است و آنها از چه کودتايي صحبت مي کنند! آيا اين همان نقشه اي بود که قرار بود انجام شود؟ خودم را به هر زحمتي، به محل اقامت شاه در هتل اکسلسيور در رم رساندم. او گفت: کودتايي در کار نبود و جرياناتي را که از 22 مرداد، روز صدور فرمان انتصاب زاهدي و برکناري مصدق، اتفاق افتاده بود، برايم شرح داد. وقتي سرهنگ نصيري، فرمانده گارد سلطنتي، فرمان را براي ابلاغ نزد نخست وزير مي برد، مصدق او را بازداشت و اعلام كرد که کودتاي شاه شکست خورده است. پس از آگاهي از نافرماني مصدق، شاه با هواپيما به بغداد رفت و پس از بازداشت نصيري، نيروهاي شاه دوست در ايران، چاپخانه اي پيدا كردند و ده ها پوستر و رونوشت فرمان برکناري مصدق را چاپ كردند و در نتيجه، مردم از خيانت مصدق نسبت به مقام سلطنت، آگاه شدند و موجي از پشتيباني ملي به نفع شاه به وجود آمد. طرح آژاکس، عبارت بود از نوعي عمليات اطلاعاتي براي بازگرداندن قهري شاه به تخت سلطنت که توسط سازمان سيا و با هزينه شصت هزار دلار انجام شد. پس از برملا شدن کودتاي مصدق، از آن جا که توطئه براي برانداختن نظام قانوني کشور، خيانت محسوب مي شد، او را محاکمه کردند. برادرم نامه اي به دادگاه نوشت و متذکر شد که از تقصيرات مصدق نسبت به شخص خودش مي گذرد. دادگاه او را به سه سال زندان محکوم کرد که پس از يک سال و نيم، شاه بقيه محکوميت او را عفو کرد. مصدق پس از آزادي، به منزلش در احمدآباد رفت و در سال 1346 به علت بيماري سرطان گلو درگذشت. من در اين دوران، پس از تحمل تنش ها و فشارها، گمان مي کردم موقع بازگشت به ايران فرا رسيده، ولي به علت ابتلا به سل، چند ماه در بيمارستان مسلولين در سوئيس بستري شدم. پس از خاتمه محاکمه، فضاي سياسي رو به آرامش نهاد. دولت زاهدي اولويت را به برقراري مجدد جريان نفت ايران به بازارهاي جهان داد و چاره اي جز برقراري رابطه سياسي با انگليس نداشت. در سال 1333، يک قرار داد. 50-50 به تصويب رسيد و در 1337، شرايط قرارداد به 25 - 75 به نفع ايران تغيير کرد. براي نجات ايران از ورشکستگي، دولت آيزنهاور، 45 ميليون دلار کمک اضطراري به ايران داد.
19 بهمن، سالروز دیدار تاریخی همافران نیروی هوایی ارتش با امام خمینی و روز نیروی هوایی، گرامی باد
سالروز وفات همسر گرامی امیرمؤمنان، مادر چهار شهید کربلا، حضرت ام البنین تسلیت باد
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 5️⃣ 🔸مرتضي شيرودي 🔺آخرين روزها در آغاز دهه پنجاه، فصل تازه اي در داستان نفت ايران گشوده شد. عقيده برادرم اين بود که سياست نفتي ايران، نبايد بر پايه اي استوار باشد که تأمين رفاه و سود خريداران را بر منافع توليدکننده آن ترجيح دهد. او براي برقراري تعادل در اين زمينه، در سال 1352، قيمت هر بشکه نفت را از حدود سه دلار به دوازده دلار بالا برد. فکر مي کرديم که با پول نفت، همه مشکلاتمان قابل حل است و هرچه را که لازم داريم، مي توانيم بخريم. بنادر ما ظرفيت پاسخ گويي به کشتي هاي زيادي را که پي درپي با کالاهاي خود از راه مي رسيدند، نداشتند. اين اوضاع و احوالي که به ثروت و بيش از آن به مصرف تجملي مي پرداخت، شکاف بين غني و فقير و خطرات ناشي از آن را براي ثبات رژيم، ملموس تر کرد. از يک سو در تهران، آسمان خراش ها، خانه ها و ماشين هاي گران قيمت، چشم ها را خيره مي کرد و از سوي ديگر، هنور شمار عظيمي از مردم، فقير بودند. ما شايد در نيافته بوديم که با ثروت ناگهاني، نمي توان يک شبه مسائل پيچيده ملي را حل کرد. در دهه پنجاه، بيش از شصت روزنامه و مجله مخالف، رياکارانه، مسائل و اشتباهات شاه را مورد قضاوت قرار مي دادند. من همواره نگران عواقب تصاوير غيرواقعي و گمراه کننده اي بودم که رسانه ها از برادرم ترسيم مي کردند. من نيز از حملات و اتهامات روزنامه ها سهم کافي داشتم؛ به عنوان مثال، مرا متهم کردند که در قاچاق ترياک، دست داشته ام و اين، دروغ است. وقتي مسئله انقلاب ايران را در ذهنم زير و رو مي کنم، هنوز هم بسياري از دلايل انقلاب بر من مجهول است. ما شدت مقاومت روحانيون و نفوذ آنان را در توده ها دست کم گرفته بوديم. ساواک هرگز گزارش جامعي از شدت فعاليت ملايان و روشي که آنان از منبر براي حمله به شاه استفاده مي کردند، ارائه نکرد. شاه را در تاريکي و بي خبري نگه داشتند و براي من روشن است که يکي از راه هاي تضعيف شاه، اين بود که كوشيدند از طريق دوستان و مشاوران معتمدش، تيشه به ريشه اش بزنند. در زمان ما، رسانه هاي گروهي به صورت مهم ترين و سهمناک ترين ابزارهاي سياسي درآمده بودند و مطالب بي شماري را هر روز چاپ يا به طرق ديگر، شايع مي كردند که هدف آنها، بدنام کردن شاه بود. اما احساس شاه اين بود که نبايد با پاسخ دادن به اين مطالب بيهوده، به آنها اهميت داد. برادرم با مسامحه در دفاع از خود، به سقوط خود کمک کرد. کارتر به غلط مي پنداشت که مشکلات ايران، ناشي از حکومت استبدادي و نارسايي اصلاحاتي است که با توجه به محک هاي غربي، هنوز به اندازه کافي تعميم نيافته است. بنابراين، به شاه توصيه کرد که به برنامه هاي ليبراليزاسيون سرعت بخشد؛ درست همان چيزي که ايران در آن زمان، به آنها احتياجي نداشت. او چند بار نمايندگاني را نزد خميني فرستاد و براي تحکيم موقعيت سياسي خودش، به برادرم پشت کرد. در 5 شهريور سال 1356 در نتيجه فشار آمريکا، برادرم، شريف امامي را به نخست وزيري منصوب کرد. او سياست خود را بر جلب ضعيفان و جلب رضايت عمومي بنا نهاد. در اين اوضاع و احوال سياسي، سياست مسالمت آميز، به ضعف، نوميدي و بيچارگي تعبير مي شد؛ نه به کوشش شجاعانه براي آشتي ملي و درمان دردهاي اجتماعي. وقتي نخست وزير حکومت نظامي اعلام کرد، تظاهرات گسترده و خشونت آميزي در روز 17 شهريور 1357 در تهران رخ داد، اين روز، نتيجه غم انگيزي به بار آورد؛ نه فقط به اين علت که عده اي کشته و زخمي شدند، بلکه به اين دليل که پس از آن، هرگز کوششي قطعي براي جلوگيري از اغتشاش به عمل نيامد. در چنين شرايط آشفته و پرتلاطمي بود که من براي آخرين بار ايران را ديدم. پس از بازگشت از کنفرانس سازمان جهاني بهداشت در آلماآتا، وقتي هواپيما در فرودگاه به زمين نشست، من با واقعيت تلخي روبه رو شدم. وقتي هلي کوپتر بر فراز ميدان شهياد پرواز مي کرد، گوشه اي از ميدان را ديدم که به کلي تيره به نظر مي رسيد؛ لحظه اي بعد، دريافتم اينها توده اي از زنان ايران هستند که به بالاترين سطح آزادي در خاورميانه دست يافته بودند. خدايا! عاقبت کار بايد اين چنين باشد؟ https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 6️⃣ 🔸مرتضي شيرودي 🔺تبعيد من به خواست برادرم، ايران را به سوي نيويورک ترک کردم. هر روز اعتصابات و تظاهرات تازه و جدي تري در تهران به وقوع مي پيوست. در عرض يک سال، هزينه زندگي، پنجاه درصد بالا رفت. براي اولين بار پس از سال ها، بي کاري نيز خودنمايي کرد و اين در حالي بود که قبلاً بيش از يک ميليون کارگر خارجي در ايران کار مي کردند. آشوب گران مغازه ها، هتل ها، بانک ها، ساختمان هاي دولتي و سفارت خانه ها را به آتش کشيده، غارت مي کردند. شريف امامي، استعفا داد و در 15 آبان 1357، برادرم، ارتشبد ازهاري را مأمور تشکيل يک دولت نظامي کرد؛ اما آشوب ها، دوباره ادامه يافت. ازهاري آخرين زندانيان سياسي را هم که بيش از دويست يا سيصد نفر نبودند، آزاد کرد. در 13 دي ماه، دکتر شاپور بختيار نخست وزير شد. برادرم در جست وجوي سياستمداراني بود که بتوانند با همکاري گروه هاي مختلف مخالف، دولتي تشکيل بدهند که مورد قبول اکثريت باشد. دولت بختيار، شانسي نداشت. خميني حاضر نشد بختيار را ببيند. آمريکا دچار اين اشتباه شده بود که بهترين راه جلوگيري از پيشرفت کمونيست ها، پشتيباني از دست راستي هاي اسلامي است که قادرند فقيران را بر ضد اغنيا و سلطنت بسيج کنند. در 26 دي 1357، برادرم و همسرش، تهران را به مقصد اسوان ترک كردند و در 12 بهمن، روح الله خميني به تهران بازگشت و اعلام کرد که نظام آينده ايران، جمهوري اسلامي خواهد بود. بخيتار سعي مي کرد ارتش را به کمک بطلبد؛ اما قره باغي، ارتش را عملاً به خميني تحويل داده بود. بختيار با هلي کوپتر فرار کرد و خميني، بازرگان را به نخست وزيري منصوب کرد. در اين روزها، نگران پسرم شهريار بودم. مي دانستم که رژيم انقلابي، حکم اعدام او را صادر کرده است؛ اما او موفق شده بود که فرار کند؛ سپس به مراکش رفتم تا برادرم را که از مصر به آن جا رفته بود، ببينم؛ اما ملک حسن دچار مشکلاتي شد که بايد آن جا را ترک مي کرديم. اگر آن طوري که روزنامه ها مي نوشتند، برادرم چنان پادشاه قسي القلب و مستبدي بود، بي ترديد، هشت رئيس جمهوري آمريکا نيز مي بايستي در کنار او باشند و شريک گناهاني باشند که به اصطلاح، به او نسبت داده مي شود؛ زيرا که هر هشت نفر، به مدت چهار دهه، از رژيم ايران، پشتيباني کرده و به طور رسمي سلطنت او را ستوده بودند. برادرم توانست با کمک دوستانش پس از توقف کوتاهي در باهاما، به کوارناواکا برود. شايد تلاطم و ناراحتي تبعيد براي من، کمتر از ساير افراد خانواده ام باشد؛ چون من قبلاً از کشورم رانده شده بودم. مشکل ترين جنبه اين تبعيد، ديدن و شنيدن دروغ ها و تهمت هاي ناروايي بود که به خانواده من نسبت مي دادند. در اواخر سال 57، براي اولين بار از راز بيماري برادرم اطلاع پيدا کردم. سرانجام دولت آمريکا اجازه داد شاه در بيمارستان نيويورک، تحت معالجه قرار گيرد. دوازده روز بعد از اقامت برادرم در بيمارستان، دانشجويان انقلابي، 150 آمريکايي را به گروگان گرفتند. پسرم شهريار در 6 دي 58 در يکي از خيابان هاي پاريس، به قتل رسيد. پس از مرگ پسرم، براي يافتن آرامش، به پايگاه هوايي تگزاس، نزد برادرم رفتم و ساعت ها درباره حوادثي که در ايران رخ داده بود، صحبت کرديم. https://eitaa.com/porsemanmag/824