🔴 نبرد بدون جنگ
⭕️ كالبدشكافي روش هاي جنگ نرم 1⃣
🔹 به بهانه سالروز حماسه 9 دی و پایان فتنه 88
🔸 دكتر امير محبيان
🔺تعریف جنگ نرم
براي جنگ نرم، اصطلاحات مختلفي وضع شده است. آن چه با عنوان soft war يا جنگ نرم مطرح مي شود، در ادبيات غرب، بيشتر با عنوان قدرت نرم يا soft power شناخته شده است كه زيربناي فكري آن اولين بار توسط «جوزف ناي» به شكلي علمي مطرح شد. مهم ترين حوزة اعمال و تأثيرگذاري قدرت نرم بر طرف مقابل، حوزة رسانه است؛ بهره گيري از رسانه ها و امكاناتي كه فرد را قادر مي سازد تا براي تأثيرگذاري بر طرف مقابل، به اعمال قدرت بپردازد.
اولين كسي كه روي اين مسئله كار كرده است، سان تزو است كه در كتاب هنر جنگ، نكته اي را مطرح كرده، مي گويد: مي شود جنگيد؛ اما مهم ترين كار اين است كه شما در يك نبرد بدون جنگ، پيروزي را به دست بياوريد! چيزي كه او مورد توجه قرار داده، همان عمليات رواني و جنگ نرم است. بايد به استراتژي هاي رقيب و روحية او حمله كرد؛ به گونه اي كه آنها بپذيرند كه شكست خواهند خورد. اگر كسي در ذهنش بپذيرد كه شكست مي خورد، در دنياي واقعي نيز شكست خواهد خورد؛ زيرا آن چه فرد را به مقاومت تشويق مي كند، روحيه است.
از سوي ديگر، هزينة جنگ نرم، بسيار كمتر از جنگ سخت است. به معاويه مي گفتند: چرا اين همه پول براي خريد افراد و تبليغات خرج مي كني؟ يكي از پاسخ هاي معاويه اين بود كه هزينة جنگ، بسيار بيشتر از اين است. بنابراين، معاويه نيز به گونه اي، عمليات نرم انجام مي داد؛ اما امروزه به شكل علمي به اين قضيه پرداخته مي شود.
بنابر آن چه گفته شد، اگر بخواهيم تعريفي از عمليات و جنگ نرم ارائه دهيم، مي توان گفت: «هر حركتي كه گاهي به عنوان مقدمة جنگ نظامي مطرح مي شود و روحية طرف مقابل را هدف قرار مي دهد». بنابراين، تمام برنامه ريزي هايي كه در اين چارچوب باشند، جنگ نرم ناميده مي شوند.
🔺اعمال قدرت بر گروه هاي هدف
گروه هاي هدف در جنگ نرم، رهبران، نخبگان و توده هاي مردم هستند. نخبگان، نيروهاي مياني را تشكيل مي دهند و مي توانند به عنوان تصميم گيران و تصميم سازان يك حكومت، مطرح باشند. نخبگان جامعة مدني مانند رهبران احزاب و... هم با آشفتگي ذهني خود، مي توانند ترس را به ذهن مردم انتقال دهند و وحشت ايجاد كنند و روحية ملت را درهم بشكنند. بنابراين، گروه هاي هدف، مشخص هستند؛ اما عمليات نرمي كه براي يك رهبر يا رهبران سياسي برنامه ريزي مي شود با تودة مردم يا نخبگان ارائه مي شود، متفاوت است.
نبرد اصلي در جنگ نرم يا soft war و جنگ سخت يا Hard war، براي اعمال قدرت است؛ يعني يك كشور، حزب يا گروه يا فرد، مي خواهد برطرف مقابل كه ممكن است يك كشور يا حزب يا فرد ديگري باشد، اعمال كنترل و اعمال قدرت كند.
بر اساس تعريف رابرت دال و ديگران، اعمال قدرت، آن است كه طرف مقابل شما كاري را انجام دهد كه شما نمي خواهيد؛ اما او مي خواهد. در عمليات نرم، فرد اين كار را با اختيار خود انجام مي دهد؛ در حالي كه در عمليات سخت، شما او را با زور وادار مي كنيد تا مطابق خواستة شما، تغيير رفتار دهد. در نبرد نرم، اين حركت به گونه اي انجام مي پذيرد كه فرد با ميل خود يا خلاف ميل خود، عملي را انجام مي دهد كه نتيجة آن به نفع شماست؛ ولي شما در مورد آن، زور به كار نبرده ايد. اين جا روش هاي ديگري هم وجود دارد كه يكي از آنها فريب يا بزرگ نمايي است كه باعث تضعيف روحية طرف مقابل مي شود و فرد، آمادگي لازم را براي پذيرفتن نظرات ديگران پيدا مي كند. بنابراين، در جنگ نرم، تأثيرگذاري از نوع غيرمستقيم است.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 نبرد بدون جنگ
⭕️ كالبدشكافي روش هاي جنگ نرم 2⃣
🔹 به بهانه سالروز حماسه 9 دی و پایان فتنه 88
🔸 دكتر امير محبيان
🔺ماهيت زور در جنگ نرم
ماهيت زور يا اعمال اقتدار در جنگ نرم، با ماهيت آن در جنگ سخت، متفاوت است. زور، يعني ايجاد تغيير در رفتار ديگران؛ بر خلاف ميل آنها. در جنگ نرم، همين اتفاق رخ مي دهد و ممكن است خلاف ميل فرد باشد؛ اما فرد خودش آن را چندان احساس نمي كند. فردي را تصور كنيد كه كلاه برداري مي كند. او به نوعي مبلغي پول را از دست شخصي درمي آورد؛ اما با فريب و روش هايي شخص را وادار مي كند كه با دست خودش اين كار را انجام دهد. حال تصور كنيد دزدي با زور، پول شخصي را در خيابان بقاپد كه در اين دو حالت، هر دو به نحوي با استفاده از زور، اين كار را انجام داده اند؛ اما ماهيت آنها متفاوت است.
از لحاظ روان شناسي، انسان، يك سيستم است كه مجموعه اي درون داد (اطلاعاتي كه به فرد داده مي شود) و مجموعه اي برون داد، دارد. اگر شما بتوانيد درون داد و اطلاعاتي را كه به ذهن او وارد مي شود، به نوعي كنترل كنيد، تا حدودي مي توانيد رفتار بروني او را هم كنترل كنيد. وقتي ورودي يك كارخانه كنترل شود، خروجي آن نيز در كنترل است و در نبرد نرم، همين كار صورت مي گيرد. اطلاعات مورد نيازي كه ظاهراً مفيدند، به فرد داده مي شود؛ اما اين اطلاعات، ممكن است "درست"، "گزينش شده" يا "اشتباه باشند" و سرانجام رفتاري كه از فرد حاصل مي شود، رفتاري است كه شما مايليد صورت بپذيرد.
نخبگان، هر خبري را كه مي شنوند، نمي پذيرند. آنان ابتدا با شك و ترديد برخورد مي كنند؛ زيرا خودشان، يك سيستم گزينشي دارند. شما براي اين كه اطلاعاتي را به نخبگان انتقال دهيد، لازم است از فرايند ديگري استفاده كنيد؛ اما بخش بزرگي از تودة مردم، هرچه را كه مي شنوند، مي پذيرند. اين در حالي است كه بخش زيادي از نخبگان در آن چه مي شنوند، شك مي كنند. بنابراين، در عمليات نرم، روش هاي مختلفي دنبال مي شود؛ تا نتيجه دل خواه حاصل شود.
🔺روش های جنگ نرم
1⃣ فريب و دست كاري در منطق مخاطب
يكي از روش هاي مهم در جنگ نرم، گونه اي فريب است؛ يعني مخاطب بايد به اين نتيجه برسد كه بايد اين كار را انجام دهد و راهي جز اين ندارد و اين، زماني است كه گزينه هاي مقابل او آن قدر محدود شوند كه هرچه را در دايرة گزينشش انتخاب كند، براي طرف مقابل، بُرد محسوب شود؛ يعني ظاهراً تنوع هست؛ ولي راه گريزي نيست.
مهم ترين و بالاترين سطح فريب، اين است كه فرد را به خودفريبي بكشانند. گاهي فرد فريب مي خورد؛ اما مي داند كه فريب خورده است و چاره اي ندارد و گاهي نيز فرد فريب مي خورد؛ اما هرچه تلاش مي كنند او را از دايره و تور فريب بيرون بياورند، امكان پذير نيست؛ زيرا نمي خواهد باور كند كه فريب خورده است.
در روان شناسي جنگ، بر روي اين مبحث مطالعه مي كنند كه بايد فهميد سوژه اي كه قرار است روي آن كار شود، چطور مي انديشد؟ بايد منطق طرف مقابل را كشف كرد تا بر اساس آن، فرد را به نتايجي كه مي خواهيم، برسانيم يا در منطق و روش فكري او، دست كاري كنيم و سرانجام، نتيجه لازم را بگيريم.
از لحاظ روان شناسي، در رسانه ها، انسان ها در عمل به عروسك خيمه شب بازي تبديل مي شوند. اوج اين مسئله در رسانه هاي غربي ديده مي شود. اگر رسانه ها خاموش شوند، تا مدت ها يك خلأ فكري شديد در غرب رخ خواهد داد؛ زيرا مردم ديگر نمي دانند چطور بينديشند و از كدام سبك زندگي، تبعيت كنند؛ به ويژه در ايالات متحده آمريكا.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 نبرد بدون جنگ
⭕️ كالبدشكافي روش هاي جنگ نرم 3⃣
🔹 به بهانه سالروز حماسه 9 دی و پایان فتنه 88
🔸 دكتر امير محبيان
🔺روش های جنگ نرم
1⃣ فريب و دست كاري در منطق مخاطب
2⃣ ترديدافكني و جايگزيني منابع
شايد اولين كاري كه در جنگ نرم انجام مي شود، اين است كه شخص را نسبت به ديدگاه هاي خود، دچار شك و ترديد كنند؛ به ويژه تشكيك در كارآمدي و نتيجه بخشي يك رفتار؛ مثل اين كه آيا اين كار نتيجه دارد و آيا منطقي هست؟ تشكيك، در واقع نرم سازي ذهن طرف مقابل، براي عمليات بعدي است. شك، فرد را دچار خلأ فكري و منطقي مي كند و او آماده مي شود تا چيزهاي ديگري را در ذهن بپذيرد.
بنابراين، ابتدا فرد بايد نسبت به منابع فكري خود شك كند و در مرحلة دوم، مخاطب، بايد منابعي را كه اطلاعات در آنها ريخته مي شود، بپذيرد؛ براي نمونه، دشمن مي گويد: رسانه هاي شما دروغ مي گويند يا همة واقعيت را نمي گويند و بر اساس منافع خودشان اين كار را مي كنند... در نتيجه، نسبت به صحت عمل رسانه هاي خودي شك پيدا مي شود؛ ولي همچنان نياز هست كه منابع اطلاعاتي ديگري جايگزين آنها شود و آن گاه به طور سريع، منابع رقيب از سوي دشمنان معرفي مي شوند. تزريق اطلاعات، اين گونه صورت مي پذيرد.
3⃣ طراحي ادبيات مناسب
هر انساني، ارزش ها و شاكلة ذهني خاصي دارد. اگر مطالبي كه ديگران مي گويند، تفاوت زيادي با اين شاكلة ذهني داشته باشد، انسان آن را پس مي زند. اگر شخص مذهبي، پيامي كاملاً ضدمذهبي دريافت كند، طبيعي است كه از همان اول، آن را نمي پذيرد و به همين دليل، دشمن تلاش مي كند پيام مورد نظرش را با توجه به شاكله رواني مخاطبان، طراحي كند.
از اين رو، يكي از مسائل پراهميت در نبرد رواني، طراحي ادبيات مناسب است؛ ادبياتي كه ظاهري ارزشمند داشته باشد. دشمنان، ادبيات و ارزش هاي ما را منفور و نامطلوب نشان مي دهند و ذهن مردم هم به طور طبيعي به چيزهاي نازيبا گرايش ندارد و آن گاه يك ادبيات جايگزين مطرح مي كنند و از اين راه، با گذشت زمان، بر تمايلات و رفتارهاي ما تأثير مي گذارند. اين گونه است كه بعد از مدتي، فرد دچار عميق ترين شكل فريب، يعني خودفريبي مي شود و هرگونه تلاش براي آزادسازي را تلاش براي نابودي مي انگارد و در نتيجه، مقابل آن مي ايستد.
مهم ترين استراتژي در برابر جنگ رواني، آگاهي بخشي است؛ اما اگر فرد به خودفريبي رسيده باشد، آگاهي بخشي هم تأثيري ندارد؛ البته راه هاي ديگري هم وجود دارد؛ مانند ترديدآفريني در باورهاي جديد؛ تا منطق آن متلاشي شود؛ همان كاري كه حضرت ابراهيم عليه السلام با شكستن بت ها و قرار دادن تبر در دست بت بزرگ، انجام داد و به منطق بت پرستان حمله كرد.
4⃣ الگوسازي از سبك زندگي غربي
در طول تاريخ، مصداق هاي گوناگوني از جنگ رواني و روش هاي آن وجود دارد كه امروز علمي تر شده و به دليل توانايي رسانه، با قدرت بيشتري از آن استفاده مي شود. يكي از مواردي كه در دنياي مجازي رسانه اي - كه امروزه در آن زندگي مي كنيم - اهميت دارد، الگوسازي است؛ حتي شخصيت هاي كارتوني كه مي شناسيم- مانند سوپرمن - داراي قدرتي فوق بشري هستند و پيام و هدف خودشان را كه مأموريتي جهاني است، نجات دنيا از دست اشرار (فضايي يا زميني) مطرح مي كنند. اين ابرمردها اغلب در ايالات متحده امريكا هستند؛ يعني هركه دشمن آمريكاست و قصد حمله به آمريكا را دارد، شرور محسوب مي شود.
قهرمانان جهان كه الگوي فرزندان ما هستند، آمريكايي هستند. در همة انسان ها، به ويژه در كودكان، نوعي همزادپنداري يا همزادسازي با قهرمانان وجود دارد و همه تلاش مي كنند خودشان را به قهرمانان نزديك و شبيه كنند. وقتي كه مليت و هويت آن قهرمان، آمريكايي است، مخاطب نيز تلاش مي كند خود را به آن هويت نزديك كند؛ همان چيزي كه آمريكايي ها تلاش مي كنند به عنوان سبك زندگي آمريكايي در آسيا و اروپا، رواج دهند.
آمريكايي ها در اين مسير، از روش هاي مختلفي استفاده مي كنند. يكي از كارهايي كه آن ها انجام داده اند، تركيب information و entertainment و تشكيل پديده اي به نام infotainment است؛ تركيبي از تفريح و خبرگويي. آمريكا پيش از هر چيز، سعي دارد امپراطوري ذهني خود را گسترش دهد و كنترل مغزها را به دست بگيرد؛ تا در نتيجه، كنترل فرهنگ، اقتصاد و سياست شكل بگيرد.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 نقش آمریکا در عملیات های تروریستی در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی 2⃣
🔸امین خدابخشی
🔺حمایت آمریکا از عملیات تروریستی منافقین
بر اساس اسناد و مدارک موجود دولت آمریکا سعی کرد با نزدیک شدن به منافقین و حمایت از فعالیت های تروریستی این سازمان طرح های خود علیه نظام جمهوری اسلامی را جامه عمل بپوشاند.متعاقب این طرح آمریکا،درسال 1366 خبرگزاری فرانسه از واشنگتن گزارش داد كه دولت آمريكا با سازمان مجاهدين خلق (منافقین) دارای تماس هايی است. بنابر گزارش روزنامه لوموند در 24 آوریل 1987، ريچارد مورفی معاون وزير خارجه وقت آمريكا در امور خاورميانه نيز در پاسخ به سوال يكی از نمايندگان كنگره آمريكا اين تماس ها را تاييد كرد.
بی بی سی نيز طی گزارشی با تأیید خبر ارتباط مقامات آمریکا با منافقین گفت: وزارت خارجه آمريكا تاييد كرد كه با سازمان مجاهدين خلق ارتباط و تماس داشته است. چارلز ردمن سخنگوی وزارت خارجه آمريكا، هدف از اين ملاقات ها را كسب اطلاع از اوضاع ايران اعلام كرد.
بر اساس گزارش رادیو صدای مجاهد در 3 اردیبهشت 1366، چند ماه پيش از آن نيز ريچارد مورفی اظهار داشته بود: تماس ما با مجاهدين به منظور آگاهی از رويدادهای داخل ايران است.
روزنامه وال استريت ژورنال نیز در يكی از شماره های خود طی مقاله ای در مورد اهداف آمریکا از ارتباط با منافقین نوشت: «اگر قرار باشد رژيم سرنگون گردد، از راه يک قيام عمومی و اتحاد ناراضيان داخلی با نيروهای كنارزده شده از ارتش و اتحاد اين دو منبع با چريک های وابسته به مجاهدين است».
اسناد و مدارک بعدی فاش شده از ارتباط آمریکا با منافقین نشان از حمایت آمریکا از ترورهای سازمان در دهه 60 دارد. یکی از این اسناد نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقات ها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی رژیم بعث عراق است. مسعود رجوی در یکی از این ملاقات ها صریحاً از ارتباط سازمان با کاخ سفید در عملیات های تروریستی دهه شصت پرده برمی دارد. وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال 78هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه به عملیات تروریستی هفت تیر 60 اشاره می کند و می گوید: «همان گونه که اطلاع دارید من در سال های1981تا 1986در پاریس بودم، در آن سال ها ... به ما تروریست نمی گفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه ... می دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد ... آن ها می دانستند و خوب هم می دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.»
همچنین بنابر نوشته روزنامه ملی گازته چاپ اسلامبول در تاريخ 25 فروردين 1372، منافقین برای ادامه عملیات های تروریستی خود امکانات وسیع مالی از سازمان سیا دریافت کرده بودند. بنابر گزارش این روزنامه: «سازمان مجاهدین خلق نمايندگی های مختلف خود به ويژه در تركيه و عراق را با امكانات مالی وسيع كه از سوی سيا دريافت می كند، تاسيس كرده است». اين روزنامه در گزارش خود تحت عنوان «تروريسم آمريكا در ايران» اضافه می كند: «مجاهدین خلق از طريق نمايندگی های خود در عراق و تركيه و توسط سازمان سيا تحت آموزش های تروريستی قرار گرفته و برای انجام عمليات به ايران اعزام می شوند».
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
🔴 نقش آمریکا در عملیات های تروریستی در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی 3⃣
🔸امین خدابخشی
🔺ردپای سازمان سیا در ترور شهدای هسته ای
آمریکایی ها برای تکمیل پازل خود در حمایت از سازمان های تروریستی در اقدامی دیگر همراه با رژیم صهیونیستی و منافقین، شروع به ترور دانشمندان هسته ای جمهوری اسلامی کردند.جان کلاسر در مقاله ای در 4 نوامبر 2011 اظهار کرد: «آمریکا برای متوقف نمودن برنامه هسته ای ایران به چند اقدام متوسل شده است: بهره گیری از تروریسم سایبر، کشتن هدفمند دانشمندان ایرانی، محاصره مالی و جنگ نیابتی.» همچنین پاتریک کلاسون دبیر ابتکار امنیتی ایران در بنیاد واشنگتن ترور دانشمندان هسته ای ایران را یکی از راه ها مقابله با ایران دانست و گفت: ترور«راهی است که در پیش رو قرار دارد».
شبکه ان بی سی آمریکا درباره ترور چهار دانشمند هسته ای ایران، به نقل از یک مقام آمریکایی، بدون فاش کردن هویت او، اعلام کرد حملات علیه دست اندرکاران برنامه اتمی ایران توسط سرویس اطلاعاتی رژیم اسرائیل انجام شده. این مقام آمریکایی افزود: این ترورها با اطلاع واشنگتن انجام شده است.
روزنامه ایندیپندنت چاپ انگلیسی نیز از رد پای آمریکا در ترورهای هسته ای پرده برداشت و با اشاره به 3 رویداد، انتشار اسناد جدیدی توسط ویکی لیکس، ترور دانشمندان هسته ای ایران و انتصاب رئیس جدید موساد می نویسد: «این وقایع ظاهرا نامرتبط اند اما افشای اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره نگرانی این کشورها از برنامه هسته ای ایران، ترور مرموزانه یک دانشمند هسته ای ایران در تهران و مجروح شدن یک دانشمند دیگر و انتصاب تامیر پاردو به عنوان رئیس موساد، بین این رویدادها ارتباط برقرار کرده است.»
نویسنده این گزارش که کارشناس مسائل راهبردی، اطلاعاتی و تروریسم است در ادامه می افزاید: «ترورهای اخیر در ایران بخشی از تلاش های بی پایان جامعه اطلاعاتی اسرائیل همراه با همتایان غربی آن از جمله (ام.آی.6) انگلیس و سیا (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) برای مختل کردن یا به تاخیر انداختن و در صورت امکان بازداشتن ایران از تحقق هدفش در دستیابی به اهداف هسته ای اش است».همچنین در نوامبر سال 2011 گاردین گزارش داد "عملیات سیاه" توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی، دانشمندان ایرانی را هدف گرفته است.
پایگاه خبری وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی نیز در دی ماه 1389 با اشاره به عملیات های تروریستی در ایران و ردپای آمریکا در این عملیات ها می نویسد: «سوء قصد به جان دانشمندان اتمی ایران، بخشی از برنامه های آمریکا، انگلیس و اسرائیل با هدف جلوگیری از رسیدن ایران به بمب اتمی بوده است».
بعد از ترور شهید شهریاری هم فیل جرالدی افسر سابق سازمان مرکزی اطلاعات (سیا) و بخش اطلاعات ارتش آمریکا طی یادداشتی در پایگاه خبری آی آر آی سنتر اعتراف کرد در روز 28نوامبر سال2010 (8آذر1389)سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی با همکاری گروهک منافقین اقدام به ترور دانشمند هسته ای ایران کردند.مجله تایمز نیز بعد از شهادت شهید احمدی روشن، در مقاله ای نوشت غرب به پرچم داری آمریکا «یک تلاش پنهان گسترده» برای مجبورکردن ایران به عقب نشینی از برنامه هسته ای اش در پیش گرفته است.
اما مهم ترین اظهار نظر در خصوص نقش آمریکا در ترور دانشمندان هسته ای ایران، اظهارات رمزی کلارک دادستان سابق ایالات متحده است. او با صدور بیانیه ای به صراحت و روشنی پرده از نقش آمریکا در این ترور برداشت و گفت: «یک دانشمند دیگر ایران، مصطفی احمدی روشن، در اثر انفجاری بمبی که به اتومبیلش متصل شد، ترور گردیده است. این پنجمین دانشمند ایرانی است که هدف تروریست هایی قرار می گیرد که در عرض دو سال گذشته در ایران فعال بوده اند... این عملیات در واقع افزایش مرگ بار فعالیت های مخفی جنایت باری است که توسط آمریکا و اسرائیل و تروریست ها و مأموران مخفی بومی آنان در ایران علیه دولت و مردم ایران صورت می گیرد».
کلارک در ادامه اظهارت خود ادعای آمریکا در مورد عدم دخالت در ترورهای ایران را بی مورد می خواند و می گوید: «درحالی که وزیر امور خارجه هیلاری کلینتون هر گونه دخالت آمریکا در این اعمال را انکار کرده است، ولی واقعیت مهم و غیر قابل انکار این است که دولت های آمریکا و اسرائیل آشکارا ایران را دشمن نامیده و ...ترور دانشمندان هسته ای ایران در واقع تلاشی برای ترساندن مردم ایران... توسط آمریکا و اسرائیل است.»
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
🔴 نقش آمریکا در عملیات های تروریستی در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی 4⃣
🔸امین خدابخشی
🔺شهادت سردار قاسم سلیمانی
آمریکا در سلسله عملیات های تروریستی خود علیه شخصیت های جمهوری اسلامی ایران، در 13 دی 1398 در جنایت تاریخی دیگر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران را هدف ترور خود قرار داد. متعاقب شهادت سردار سلیمانی، وزارت دفاع آمریکا در بیانیه ای اعلام کرد که به دستور ترامپ نیروهای نظامی آمریکا به کاروان سردار سلیمانی حمله کرده اند.
روزنامه لس آنجلس تایمز در گزارشی با اشاره به دیدار تیم امنیت ملی آمریکا با ترامپ نوشت: «یک گزارش به ترامپ نشان داده شد که در آن فهرست اقدامات بعدی که آمریکا می تواند اتخاذ کند نوشته شده بود و در این فهرست هدف قرار دادن ژنرال سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران نیز قرار داشت. به طور غیرمنتظره ای ترامپ گزینه ترور سلیمانی را انتخاب کرد». این گزارش اضافه می کند این تصمیم مورد حمایت مشاوران ترامپ قرار گرفت.
روزنامه واشنگتن پست چاپ آمریکا نیز به نقل از مقامات آمریکایی در وزارت دفاع نوشت: عملیات ترور سردار سلیمانی از قبل طراحی شده بود و مدت ها در صدد فرصت برای این عملیات بودیم. یک هفته قبل منابع خبری رد سلیمانی را زدند به گونه ای که تمام تردد های وی زیر نظر بوده است.
به گفته این منبع آمریکایی؛ به محض حرکت سردار سلیمانی به سمت بغداد رمز عملیات اعلام شد و در ساعت ۱:۲۰ دقیقه به وقت محلی موشک لیزری از پهباد بسمت خودروی حامل وی شلیک شد.
تلویزیون بلومبرگ نیز در خبری تکمیلی اعلام کرد: دونالد ترامپ روز پنج شنبه دستور کشتن قاسم سلیمانی را داده بود.
بنابر این آمریکا با ترور فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران یکی از تاریخی ترین جنایات خود در حق ملت ایران را رقم زد.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
🔴 برترين زنان عالم
⁉️ بر اساس روايات، ما شيعيان معتقديم حضرت فاطمه علیهاسلام برترين زنان جهان است. اين عقيده چگونه با آيه 42 سوره آل عمران كه حضرت مريم را برترين زنان عالم معرفى مى كند، سازگار است ⁉️
✅ مفسران به اين سؤل دو پاسخ داده اند:
1⃣ مراد آيه برترى حضرت مريم بر همه زنان جهان عصر خويش است. اين پاسخ هم مشابه قرآنى دارد و هم دليل روايى.
الف) در قرآن مجيد آمده است، خداوند درباره بنى اسرائيل فرمود: «و انى فضّلتكم على العالمين». در تفسير نمونه آمده است: «بديهى است منظور، برترى مؤنان بنى اسرائيل بر مردم عصر خود بوده است».
ب) در تفسير برهان از مفضل بن عمر چنين نقل شده است: «به امام صادق علیه السلام عرض كردم: مرا خبر ده از قول پيامبر خدا درباره فاطمه كه فرمود: «او سرور زنان جهان است». آيا او سرور زنان عصر خويش است؟ امام فرمود: «مريم سرور زنان جهان در عصر خود بود؛ اما فاطمه علیهاسلام سرور همه زنان از آغاز تا پايان است».
2⃣ آيه قيد زمانى ندارد و به همه زمان ها مربوط است؛ ولى قيد موضوعى دارد. از همين رو، با سرورى حضرت زهرا علیهاسلام بر همه زنان عالم در كمالات والاى انسانى منافات ندارد.
توضيح اين كه در قرآن مجيد ويژگى ها و امتيازاتى براى حضرت مريم بيان شده است. اين ويژگى ها از اختصاصات حضرت مريم نيست و افراد ديگرى نيز در رتبه او و چه بسا بالاتر از او به چنين مقاماتى رسيده اند؛ اما آنچه ازاختصاصات حضرت مريم شمرده مى شود و بدان وصف بر همه زنان عالم امتياز يافته، چگونگى ولادت فرزند او است. علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى نویسد: «[اين كلمه ]از خصائص وجودى حضرت مريم انگشت روى هيچ خصيصه اى به جز ولادت عجيب فرزندش نمى گذارد. اين است كه «اصطفاء» از هر جهت نيست؛ بلكه آن گونه فرزند آوردن مراد است».
در تفسير «اطيب البيان» نيز امتياز خصوصى حضرت مريم بر ديگر زنان چگونگى زادن حضرت عيسى علیه السلام بيان شده و درباره «واصطفيك على نساء العالمين» آمده است: بيان اين جمله براى آن است كه ديگر زنى نتواند چنين ادعايى كند و بهانه به دست بياورد. بنابراين، اگر آيه داراى قيد زمانى نباشد، حضرت مريم را فقط در چگونگى فرزند آوردن از همه زنان جهان ممتاز دانسته است و اين نافى برترى حضرت زهرا علیهاسلام در كمالات عالى انسانى نيست.
#پرسش_و_پاسخ
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 همه كائنات پيام برند؛ چشمان پيام گير كجاست؟
🔸محبوبه زارع
🔺پيام اول
كودكي كه لنگ كفشش را امواج از او گرفته بود، روي ساحل نوشت: دريا دزد كفش هاي من! مردي كه از دريا ماهي گرفته بود، روي ماسه ها نوشت: دريا، سخاوت مند ترين سفره هستي!
موج خروشان دريا، هر دو زاويه ساحل را در خود فرو كشيد و جملات را در خود محو كرد.
تنها براي من اين پيام را باقي گذاشت كه: «حرف هاي ديگران در مورد خودت را، در وسعت خويش، حل كن؛ تا دريا باشي»!
🔺پيام دوم
يكي از شاخه هاي سيب، زير تركه هاي پسرك بازي گوش، خرد شد؛ ولي سيب نيفتاد؛ عاقبت سنگ بزرگي سيب را از شاخه جدا كرد و سيب ترك خورده را كنار پاي پسرك انداخت.
ماه بعد، پسرك پاي درخت خوابيده بود كه سيبي بزرگ بر روي پايش افتاد. آن را برداشت و بوييد.
درخت به من پيغام مي داد: «كال چيدن، خيانتي است هم به شاخه و هم به ميوه. به شاخه هاي تفكرت، زمان بده، تا به آسودگي، رسيدن را به تو هديه كنند»!
🔺پيام سوم
آشنايي، لاك پشت كوچكي داشت؛ خانه اش را عوض كرد و از خانه اي به منزلي بزرگ و گران قيمت كوچيد. پس از اندك زماني، ارتباطش را با ديگران كم و سپس قطع كرد و اطرافيان را كم كم از خود طرد كرد؛ حتي لاك پشتش را از خانه بيرون انداخت. در كوچه، پس از ماه ها، لاك پشت را ديدم؛
بزرگ شده بود و لاك آن نيز درست به اندازه خودش، رشد كرده بود.
به او نگاه كردم؛ سرش را از لاك بيرون آورد و به من نگاه كرد؛ شنيدم كه چنين پيام مي داد:
«خانه من، به اندازه خودم بزرگ مي شود؛ براي اين كه اگر از ظرفيت خودم بزرگ تر شود، ميان آن گم مي شوم. كاش صاحب من، اين را مي فهميد»!
🔺پيام چهارم
گوشي همراهي را در كوچه پيدا كردم؛ خواستم شماره اي را در آن بيابم؛ تا به صاحبش اطلاع دهم. هرچه كوشيدم، نتوانستم رمز ورود را بيابم؛ رمزي كه صاحب گوشي براي آن تعريف كرده بود. قبل از آن كه صاحب آن با همراهش تماس بگيرد، پيام گوشي را دريافت كردم؛ «به پاس رازي كه ميان من و صاحبم است، اجازه ورود به حريم او را به كسي نخواهم داد».
🔺پيام پنجم
نردباني بر ديوار تكيه داده شده بود. كودكي آرام آرام، پله ها را طي كرد؛ تا به پشت بام رسيد. جواني در تعقيب كودك، با شتاب به نردبان نزديك شد؛ خواست چند پله را بي آن كه پا بر آن بگذارد، با يك قدم بزرگ طي كند. پايش از پله اول جدا شد و محكم به زمين خورد و نردبان به رويش افتاد.
پله هاي افقي نردبان به من چنين پيام مي دادند: «برخي ميان برها، به سقوط مي انجامد؛ بينديش كه كدام ميان بر، سرمايه صعود است و كدام بهانه سقوط»!
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 اگر فاطمه الگو باشد
⭕️مروری بر گوشه ای از سیره نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها 1⃣
🔸جواد محدثي
براي ما که سنگ محبت اهل بيت را به سينه مي زنيم، روشن ترين گواه صدق در اين ادعا، «تبعيت» و پيروي از آن خاندان است.
اگر حضرت زهرا عليها السلام براي ما «اسوه» است، ما هم بايد به او «تأسّي» بجوييم و اگر او الگوي شيعه است، پيروان را هم مي سزد که از او سرمشق بگيرند. براي الگوگيري از سيرة نوراني آن حضرت، هيچ چيزي مناسب تر از جنبه هاي الگويي و نمونه هاي عملي نيست. از اين رو، فرازهايي از سيرة آن بانوي بزرگ را مرور مي کنيم:
🔺حضرت زهرا عليها السلام در چهره و گفتار و رفتار، شبهات بسياري به رسول خدا صلي الله عليه وآله داشت و هيبت و هيئت او، يادآور پيامبر صلي الله عليه وآله بود. راستگو بود و صداقت در لهجه داشت. از اين رو، «صديقه» لقب گرفت.
🔺شيفتة عبادت و نماز و نيايش به درگاه الهي بود و آن قدر در پيشگاه خدا به عبادت مي ايستاد که قدم هايش ورم مي کرد. در نمازهايش از خوف خدا مي گريست. هنگام عبادت، از همه چيز فارغ و محو در جلوه هاي پروردگار مي شد.
🔺براي هر يک از روزهاي هفته، دعاي ويژه اي داشت و براي تعقيبات نماز هم دعاهاي خاصي داشت. روزي خسته از کارهاي طاقت سوز روزانه و با دست هايي تاول زده، به محضر پيامبر خدا صلي الله عليه وآله رفت؛ تا براي کمک در انجام کارهاي خانه، کنيزي براي خود بگيرد. پيامبر صلي الله عليه وآله چيزي بهتر از کنيز و خدمتکار به او عطا کرد؛ يعني «تسبيحات حضرت زهرا». اين ذکرهاي شريف را جبريل امين از سوي خدا تعليم آن حضرت نموده بود. آري، غلبه بر دشواري هاي زندگي، با الهام از دعا و ذکر، مسير است.
🔺حضرت فاطمه عليهاالسلام هم در سخن، معلم حجاب بود و هم در رفتار، اسوة عفاف و عقيده داشت که بهترين حالت براي عفاف زن، آن است که نه مردان نامحرم او را ببينند و نه او مردان نامحرم را.
🔺گاهي شب هاي جمعه، تا صبح، به نماز و دعا مي پرداخت و براي ديگران دعا مي کرد؛ اما براي خود، چيزي از خدا نمي خواست و وقتي فرزندان خردسالش راز اين کار را مي پرسيدند، مي فرمود: اول همسايگان؛ آن گاه خانه!
🔺وي، محبوب دل پيامبر صلي الله عليه وآله بود. رسول خدا صلي الله عليه وآله به او علاقه خاصي داشت؛ چرا که اهل زهد و عبادت بود و از اين جهت، نزد پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله، يادآور بانوي بزرگ و همسر باوفاي رسول صلي الله عليه وآله، يعني خديجه کبري عليهاالسلام بود.
🔺«ادب»، سيرة رايج ميان آن بانو و پدر بزرگوارش بود. هر گاه پيامبر صلي الله عليه وآله نزد دخترش مي رفت، وي برمي خاست؛ پدر را مي بوسيد و او را در جاي خاص خودش مي نشاند و هر گاه او نزد پيامبر صلي الله عليه وآله مي رفت، رسول خدا صلي الله عليه وآله به احترامش برمي خاست؛ فاطمه عليهاالسلام را مي بوسيد و او را در جاي خود مي نشاند.
🔺کمال ايمان و خلوص در بندگي و قرب او در پيشگاه پروردگار، به حدي بود که خشم و رضاي او، خشم و رضاي پروردگار محسوب مي شد. پيامبر صلي الله عليه وآله مي فرمود: هر کس او را بيازارد، مرا آزرده و هر کس مرا بيازارد، خدا را آزرده است و در احاديث آمده است: خدا به خاطر خشم فاطمه، خشمگين مي شود و به سبب رضاي او، راضي و خشنود مي گردد.
🔺وي از توان مالي خويش، به محرومان و نيازمندان کمک مي کرد. يک بار پارچه اي را به رسول خدا صلي الله عليه وآله داد و آن حضرت نيز آن را تکه تکه بريد و به تعدادي از اسيران بي لباس رومي داد؛ تا خود را بپوشانند.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 اگر فاطمه الگو باشد
⭕️مروری بر گوشه ای از سیره نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها 2⃣
🔸جواد محدثي
🔺حضرت زهرا سلام الله علیها، ساده زندگي مي کرد و از تجمل در زندگي، پرهيز مي کرد و تلخي ها و سختي هاي دنيا را تحمل مي کرد؛ تا به شيريني هاي آخرت برسد. وسايل زندگي اش ساده و مهريه اش اندک بود. در خانه، گندم آرد مي کرد؛ خمير تهيه مي نمود و نان مي پخت. بر اثر کار زياد در خانه، دستانش تاول مي زد و لباس هايش غبار آلود مي شد. گاهي فرزندش را در آغوش مي گرفت و شير مي داد و با دست ديگرش آسياب دستي را مي چرخاند.
🔺پيامبر صلي الله عليه وآله در شب عروسي حضرت زهرا عليهاالسلام، گوسفندي ذبح کرد و به تعدادي از مسلمانان ميهماني داد. جمعيت مهمان و افرادي که برايشان غذا فرستاده شد، فراوان بودند، اما با دعاي پيامبر صلي الله عليه وآله، غذاي اندک، برکت يافت و همه سير شدند.
🔺در صحنه هاي اجتماعي و دفاع از دين و رهبر، حاضر بود و در جنگ احد، شرکت داشت و به امدادگري و مداواي زخم هاي پيامبر صلي الله عليه وآله مشغول بود. علي عليه السلام آب مي ريخت و زهرا عليهاالسلام خون زخم هاي پيامبر صلي الله عليه وآله را مي شست.
آزادساختن بردگان در نظر او، کاري ارزشمند و انساني بود. گردن بندي را که امام علي عليه السلام براي او خريده بود، فروخت و با پول آن، برده اي را آزاد کرد. پيامبر صلي الله عليه وآله از اين کار پسنديده دخترش بسيار شادمان شد و او را ستود.
🔺آيين خانه داري و همسرداري را به خوبي مراعات مي کرد و در زندگي، شريک همسرش، علي عليه السلام بود. گاهي در خانه غذايي نبود و کودکان گرسنه بودند، اما فاطمه عليهاالسلام چيزي به حضرت علي عليه السلام، نمي گفت و چيزي از او درخواست نمي کرد؛ زيرا بيم داشت که همسرش نتواند خواستة او را برآورده کند و شرمنده شود. وي همواره در صدد تأمين رضايت خاطر «علي عليه السلام» بود و هرگز او را ناراحت و ناراضي نساخت و هرگز به همسرش دروغ نگفت و از دستورهاي او سرپيچي نکرد. نسبت به فرزندانش، محبت شديد داشت و اين محبت را ابراز مي کرد و آنان را مي بوسيد.
🔺خانوادة او، خانوادة ايثار و احسان و کمک به بيچارگان و نيازمندان بودند. امام علي عليه السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام سه روز روزة نذري گرفتند و هر سه روز، افطار مختصر خود را به يتيم و مسکين و اسير دادند و خداي متعال در ستايش و تقدير از ايثار خالصانة آنان، سوره «هل اتي» را نازل کرد.
🔺کارها ميان او و همسرش تقسيم شده بودند؛ آوردن آب و تهية هيزم و کارهاي خارج از خانه، بر عهدة علي عليه السلام بود و درست کردن آرد و خمير و پختن نان و کارهاي داخل خانه، با فاطمه عليهاالسلام بود. وي از اين تقسيم کار، بسيار خرسند بود؛ زيرا مجبور نبود بيرون از خانه رود و با مردان، چهره به چهره شود.
🔺همدم رنج ها و غصه هاي شوهرش بود و پناه او محسوب مي شد. علي عليه السلام مي فرمود: وقتي به خانه مي آمدم و به زهرا نگاه مي کردم، تمام غم و اندوهم برطرف مي شد و هرگز کاري نکردم که فاطمه از من خشمناک شود و فاطمه نيز هرگز مرا ناراحت و خشمگين نساخت. وقتي همسرش از جنگ بر مي گشت، زخم هاي تن او را مداوا مي کرد؛ لباس و اسلحة خون آلودش را مي شست و از وي خبرهاي جبهه و جنگ را مي پرسيد و او را به خاطر آن همه فداکاري، مي ستود.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 اگر فاطمه الگو باشد
⭕️مروری بر گوشه ای از سیره نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها 3⃣
🔸جواد محدثي
🔺زهراي اطهر عليهاالسلام، احياگر ياد شهيدان و وفادار به خاطرة عزيز آنان بود. وي روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به دامنة کوه احد مي رفت و مزار شهداي احد و حضرت حمزه را زيارت مي کرد و چون در صحنة احد حضور يافته بود، به عنوان يک شاهد زنده و راوي حادثه، به ديگران نشان مي داد که اين جا پيامبر صلي الله عليه وآله بود؛ آن جا مشرکان بودند، و... .
🔺يکي از نشانه هاي تواضع و فروتني او، رفتار شايسته با خدمتکار خانه اش، جناب «فضه» بود. در سال هاي آخر که پيامبر صلي الله عليه وآله، فضه را براي خدمت به خانة او فرستاد، آن حضرت کارهاي خانه را ميان خودش و فضه، تقسيم مي کرد.
🔺در مسائل اجتماعي و سياسي جامعه اسلامي، بي تفاوت نبود و جبهة حق را ياري مي کرد. پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله که خلافت را غصب کردند و فدک را از او گرفتند، همراه زنان بني هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر شد و در حضور خليفه، خطبه اي در پشت پرده خواند و از بدعت ها، ستم ها، حق کشي ها و فراموش کردن وصيت پيامبر صلي الله عليه وآله و احياي سنت هاي جاهلي، انتقاد کرد.
🔺حضرت زهرا عليهاالسلام تا زنده بود، امام علي عليه السلام، حامي نيرومندي داشت و مردم تا حدي پاس حرمت آن بانوي بزرگ را نگه مي داشتند؛ اما پس از شهادتش، علي عليه السلام، تنها و بي پناه ماند. دختر پيامبر صلي الله عليه وآله براي احقاق حق امامت و عمل به وصيت پيامبر صلي الله عليه وآله، بسيار تلاش کرد و در اين راه، آسيب هاي جسمي و روحي فراوان ديد و کتک خورد.
اينها نمونه هايي از سيرة عملي و رفتاري آن حضرت بود که براي هر مسلمان مي تواند سرمشق و الگو باشد و پاسخي براي «چگونه زيستن» است.
شناخت «جهات الگويي» در زندگي پيشوايان دين و سرمشق هاي فضيلت، گام نخست براي «تبعيت عملي» از آنان است.
بايد مشي و مرام و سيره و خصال فاطمه عليهاالسلام را شناخت؛ تا به او اقتدا کرد.
جاذبه هاي «دنيا زدگي» و «تجمل پرستي»، بسياري از ايمان ها و پارسايي ها و ارزش گرايي ها را به تاراج مي برد.
توفان «مصرف زدگي»، شعله هاي بسياري از ايمان ها را خاموش مي کند؛
اما اگر «فاطمه» الگو باشد،
اگر عشق به «آخرت» و «بهشت»، در دل هاي فاطمه دوستان شعله افکند،
اگر معنويت و عرفان و قناعت. بر زندگي ها سايه افکند،
در اين صورت، زندگي، معنايي زيباتر و صفايي با دوام تر مي يابد.
الگوهاي مکتبي را از ياد نبريم.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 بوي گند شاه
⭕️مروری بر اتفاقات روزهای آخر عمر شاه در خارج از کشور 1⃣
🔸 به بهانه 26 دی، سالروز فرار شاه خائن از کشور
مطالعه برگ هاي تاريخ، همواره نشان دهنده عاقبت و فرجام نه چندان خوش براي حكمرانان ظالم و ستمگري است كه در راه رسيدن به خواسته هاي نفساني خويش، از هيچ ظلم و ستمي، حتي بر ملت و مردم خود نيز فروگذار نكردند. محمدرضا پهلوي، آخرين پادشاه ايران نيز به سرنوشتي اينچنين دچار گرديده است. مطالعه اتفاقات روزهاي آخر عمر وي و آوارگي او در كشورهايي كه روزي به شدت از او حمايت مي كردند، گواهي بر اين مدعا و چندان خالي از لطف نيست.
🔺ورود شاه به آمريكا
هواپيماي حامل شاه دستور داشت كه به منظور انجام تشريفات گمركي، در فورت لادرديل فرود آيد. هيچ كس در اين فرودگاه، در انتظارشان نبود؛ جز يك بازرس كشاورزي كه مي خواست بداند آيا آنها گياهي با خود نياورده و قصد ريختن زباله هايشان را ندارند. شاه به خنده افتاد.
آنان ناچار شدند يك ساعت منتظر بمانند؛ تا مأموران از شهر برسند. سرانجام هواپيما به نيويورك پرواز كرد و در ساعات سرد پيش از سپيده دم 23 اكتبر 1979م. در فرودگاه لاگارديا به زمين نشست. به متصديان فرودگاه گفته بودند كه محموله هواپيما محتوي اشياي گرانبهايي از بانك مكزيك است.
🔺عمل جراحي شاه
همراهان شاه نام او را در دفتر بيمارستان «ديويد نيوسام» ثبت كردند. يكي از مستخدمان شاه، يك نوار پلاستيكي به اين نام به مچ دست او بست. اين نوار در تمام مدتي كه او در نيويورك به سر مي برد، همچنان باقي بود. تا زمان مرگ شاه، در همه گزارش هاي پزشكاني كه به وضع او مي پرداختند، نام وي «ديويد نيوسام» ثبت مي شد. ديويد نيوسام حقيقي كه معاون امور سياسي وزارت خارجه و از ماه ها پيش رابط آن وزارت با اطرافيان شاه بود، زياد از اين موضوع خوشش نيامد.
عمل جراحي در بيمارستان به صورت محرمانه بر روي شاه انجام شد و فرداي روز عمل جراحي، يعني 24 اكتبر، اطرافيان شاه شروع به پخش خبر آن كردند. در حالي كه شاه در طبقه هفدهم بيمارستان خوابيده بود و تظاهركنندگان در خارج، فرياد «مرگ بر شاه» مي كشيدند، رابرت آرمائو (آمريكايي مرموزي كه از ابتداي خروج شاه او را همراهي مي كرد و تا لحظه مرگ شاه، در كنار او بود و همه امور شاه را برنامه ريزي و بر آنها نظارت مي كرد) يك مصاحبه مطبوعاتي ترتيب داد.
شگفت آن كه در اين مصاحبه مطبوعاتي كه درباره وضع مزاجي يك بيمار در بيمارستان صورت مي گرفت، هيچ يك از پزشكان حضور نداشتند. آرمائو آن چه را كارمندانش روز پيش تكذيب كرده بودند، تأييد كرد؛ شاه به سرطان لنف مبتلاست.
او گفت كه شاه تاكنون به خاطر «مصالح مملكتش»، مايل نبود كه اين خبر منتشر شود. شاه را قبلا پزشكان فرانسوي معالجه كرده اند. وقتي از او پرسيدند: چرا شاه به فرانسه نرفته است؟ آرمائو پاسخ داد: شاه قبلا در آن جا معالجه شده بود. از او پرسيدند: در چه تاريخي؟ آرمائو گفت: اطلاعي ندارم.
بهترين دستگاه هاي پرتو درماني، در مركز سرطان بيمارستان كترنيگ - اسلون در آن سوي خيابان وجود داشت. مادر شاه را پزشكان همين مركز معالجه كرده بودند و شاه به عنوان سپاس گزاري، يك ميليون دلار به بيمارستان مزبور اهدا كرده بود؛ اما در اين زمان، دو تن از مسئولان بيمارستان، اصلاً مايل به معالجه شاه نبودند. سرانجام بيمارستان زير فشار زياد موافقت كرد؛ ولي اصرار ورزيدند كه راهروي زيرزميني كه دو بيمارستان را به يكديگر متصل مي كرد، در روز، شلوغ و براي امنيت شاه، خطرناك است. از اين رو، شاه را بايد شب ها براي درمان به آن جا ببرند.
بدين سان، شاه را ده بار با آسانسور به زيرزمين و از آن جا با صندلي چرخ دار از راهروي زيرزميني به ساختمان روبه رو بردند. اين كار، بسيار ناخوشايند بود و ترس زيادي وجود داشت. به دلايل امنيتي، خانم راديولژيست، هر روز مسير خانه اش تا بيمارستان را عوض مي كرد.
#ادامه_دارد
📚 آخرين سفر شاه، ويليام شوکراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، 1371.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 بوي گند شاه
⭕️مروری بر اتفاقات روزهای آخر عمر شاه در خارج از کشور 2⃣
🔸 به بهانه 26 دی، سالروز فرار شاه خائن از کشور
🔺تأثير تصرف سفارت آمريكا
چند روز پس از آن كه دانشجويان سفارت را اشغال كردند، پاپ پيشنهاد ميانجيگري بين ايران و ايالات متحده را مطرح كرد. آيه الله خميني با خشم فراوان او را محكوم كرد و پرسيد: «وقتي كه شاه جوانان ما را در تاوه بو مي داد و پاهايشان را اره مي كرد، آقاي پاپ كجا بود»؟
در آمريكا، تكاني كه بر اثر اشغال سفارت به افكار عمومي وارد شده بود، منجر به خشم گرديد. ميليون ها امريكايي حضور شاه در ايالات متحده را علت گروگان گيري مي دانستند و اين اقدام را يك توهين شخصي واقعي تلقي مي كردند. خود شاه نيز به زودي اين مطلب را فهميد و در 8 نوامبر، پيامي از طريق دفتر ديويد راكفلر براي كارتر فرستاد و گفت: درباره وقايعي كه روي داده است، احساس ناراحتي مي كند و اگر دست خودش بود، همين امروز آمريكا را ترك مي كرد؛ اما پزشكانش گفته بودند كه در وضعي نيست كه مسافرت كند. وزارت خارجه اطلاع يافت كه «او شب ها به شدت عرق مي كند و ممكن است دچار ذات الريه شده باشد؛ هر چند گزارش دقيقي از پزشكان واصل نشده است.
در اين روزها شاه بيشتر اوقات خود را به نشستن در اتاق بيمارستان، ورق بازي يا ديدن تلويزيون مي گذراند كه پر بود از اخبار و اطلاعاتي درباره ايران. سواي منظره دائمي تظاهركنندگان در برابر سفارت آمريكا در تهران كه خشم خود را به ايالت متحده نشان مي دادند، مطلب زيادي درباره ايران و پيشينه روابط آن با امريكا و آشوب هاي كنوني آن به بينندگان امريكايي گفته مي شد و آنان درباره اين كشور اطلاعاتي كسب مي كردند كه از زمان جنگ ويتنام، در مورد هيچ كشوري به آنها داده نشده بود.
🔺فرار از نيويورك
يك روز كارتر با شتاب هر چه تمام تر، لويد كاتلر مشاور خود را به ديدار شاه فرستاد. كاتلر خواهش كرد كه شاه بي درنگ و بي سر و صدا، عازم پايگاه هوايي لك لند در تكزاس شود. كاتلر گفت: در آن جا بيمارستان خوبي وجود دارد و او مي تواند تا وقتي كه دولت امريكا كشور ديگري را برايش بيابد، در آن جا در نهايت آسايش به سر برد. شاه موافقت كرد و موضوع را به فرح اطلاع داد و گفت: بايد همان شب حركت كنند.
بعدها فرح چنين تعريف كرد: «نمي توانستم با هيچ كس صحبت كنم؛ حتي با مادرم، حتي با فرزندانم. وضع بسيار دشواري بود». او فقط چند ساعت براي بستن جامه دان ها فرصت داشت و نمي دانست چه چيزهايي با خودش بردارد. مي بايست پيش از سپيده دم، حركت كنند. دختر كوچكش ليلا كه فقط نه سال داشت، در خانه بود. صبح روز بعد كه از خواب بيدار شد و به جست جوي مادرش پرداخت، فهميد كه او رفته است.
اندكي پيش از سپيده دم روز دوم دسامبر، دكتر كين، نوار پلاستيكي را كه نام ديويد نيوسام بر روي آن نوشته شده بود، از مچ دست شاه باز كرد و شاه را با صندلي چرخدار، از اتاق خارج ساختند و از راهروهاي ساكت و خلوت بيمارستان عبور دادند. سايه هاي تاريك افراد مسلح «اف بي آي» چنان او را دوره كرده بودند كه انسان بي اختيار به ياد فيلم هاي گانگستري سال هاي 1930م. مي افتاد. او را از زيرزمين هايي كه ديوارهاي كثيف سرد خاكستري داشت و پر از اثاث شكسته و ماشين آلات و چرخ دستي هاي مخصوص خاكروبه بود، به درون گاراژي بردند كه پر از مأمورين امنيتي بود. اتومبيل هاي فراريان، غرش كنان از سربالايي پاركينگ بالا رفتند و وارد خيابان هفتاد و يكم كه هنوز تاريك بود، شدند.
نظير همين اسكورت، براي فرح و سگ ها نيز فراهم شده بود.
كاروان اتومبيل ها از خيابان هاي تاريك، سرد و خلوت، قبل از سپيده دم عبور كرد و به سوي فرودگاه لاگارديا رفت. در آن جا يك فروند هواپيماي «دي سي 9» متعلق به نيروي هوايي امريكا، به وسيله مرداني كه نيم تنه هاي ضد گلوله پوشيده بودند و مسلسل دستي داشتند، محاصره شده بود. آنها دسته جمعي سوار شدند و هواپيما بي درنگ از زمين برخاست. هواپيما به سوي جنوب غربي مي رفت و هوا، رفته رفته روشن مي شد. آنها در حدود ساعت صرف صبحانه در لك لند به زمين نشستند.
#ادامه_دارد
📚 آخرين سفر شاه، ويليام شوکراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، 1371.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 بوي گند شاه
⭕️مروری بر اتفاقات روزهای آخر عمر شاه در خارج از کشور 3⃣
🔸 به بهانه 26 دی، سالروز فرار شاه خائن از کشور
🔺پناهگاه جديد
در لك لند نيز تدابير امينتي، بسيار شديد بود. پس از اداي احترام و دست دادن، افراد نظامي بدون هيچ نزاكتي آنان را به درون آمبولانسي راندند كه بي درنگ آژيركشان از فرودگاه خارج شد و شاه و ملكه با قيافه هاي عبوس در درون آن نشسته بودند و با هر تكان و تمركز شديد، به جلو و عقب تاب مي خوردند.
در اين هنگام، بدترين لحظات اين سفر طولاني و دور دنيا، براي فرح فرا رسيد. آمبولانس با صدايي گوش خراش توقف كرد. درها باز شدند و از آنان خواستند كه پياده شوند. ناگهان خودشان را در درون بخش رواني بيمارستان نظامي يافتند. مرداني با روپوش هاي سفيد، پرستاران مردي كه شبيه گوريل بودند، پنجره هاي ميله دار، نوعي احساس خردكننده افسردگي و پايان كار. نظاميان به آنان گفتند: اين، امن ترين محل در پايگاه است. ملكه، منفجر شد.
او از آن لحظات، چنين ياد مي كند: «خدايا! بعد از اين همه فشار و بي خوابي و بيداري در سراسر شب، اكنون ما را به بخش رواني آورده اند. شايد پنج دقيقه پيش ديوانگان روي اين تخت ها خوابيده بوده اند. احساس وحشتناكي بود. شوهرم را در اتاقي جا دادند كه فاقد پنجره بود».
او نيز به دوروبر اتاقش نگريست. يك ميكروفون در سقف كار گذاشته بودند كه گمان كرد براي دستور دادن به بيماران است. در ورودي از درون فاقد دستگيره بود. او بشدت احساس خفقان كرد؛ اما دست كم پنجره اي داشت. كوشيد پرده را عقب بكشد. يك پرستار مرد وارد شد و او را از اين كار منع كرد.
ملكه گفت: من ديوانه خواهم شد؛ بايد آسمان را ببينم و كمي هوا تنفس كنم. پرده را باز كرد. پنجره فقط به مقدار كمي باز مي شد و پشت آن، ميله هاي آهنين داشت؛ ولي به هرحال، بهتر از هيچ بود. او مي گويد: ناگهان اين پنج سانتي متر هوا، زندگي من شد. واقعاً ترسيده بود كه دستگاه حكومتي كارتر، آنها را ربوده باشد. بر سر مارك مرس فرياد كشيد: آيا ما در زندان هستيم؟ آيا كارتر ما را زنداني كرده است؟ آيا در بازداشت به سر مي بريم؟ كسي نمي دانست بعد چه خواهد شد؛ شايد از آمريكا اخراج شوند؛ شايد به ايران بازگردانده شوند. او و شوهرش به هيچ وجه، به كارتر اعتماد نداشتند.
🔺فشار افكار عمومي براي اخراج شاه
روز به روز اشتياق كاخ سفيد به اين كه شاه هر چه زودتر از آمريكا برود، بيشتر مي شد. نظر جيمي كارتر اين بود كه به شاه فقط به منظور معالجه، اجازه ورود داده شده و اكنون كه اين كار انجام شده است، او بايد خاك آمريكا را ترك كند. او اطمينان داشت كه اگر شاه را بيرون كند. خواهد توانست گروگان ها را به خانه هايشان بازگرداند و اميدوار بود اين كار قبل از عيد ميلاد مسيح صورت بگيرد.
هر چه اقامت شاه طولاني تر مي شد، بخش هاي عظيمي از ملت آمريكا از او روگردان مي شدند و هر چه گروگان گيري طولاني تر مي شد، ناتواني آمريكا نوميدكننده تر و خفت بارتر مي شد. بخشي از اين خشم را سياست مداران صريح اللهجه ابراز نمودند. ادوارد كندي كه در آن هنگام تازه مبارزات انتخاباتي خود را براي انتصاب به نامزدي حزب دموكرات در برابر كارتر آغاز كرده بود، گفت: شاه يكي از خشن ترين رژيم ها را در تاريخ بشر اداره مي كرد و پرسيد چرا بايد به اين شخص اجازه داده شود با ميلياردها دلاري كه از ايران دزديده، بيايد و در اين جا استراحت كند؛ در حاليكه اسپانيايي تباران فقيري كه طبق قانون در آمريكا مستقر شده اند، بايد نه سال منتظر بمانند؛ تا به فرزندانشان اجازه ورود داده شود؟
يك بحث موازي در ستون نامه هاي وارده نيويورك تايمز آغاز شد كه چرا و چگونه بايد شاه را محاكمه كرد. پاره اي از نويسندگان پيشنهاد كردند كه يك دادگاه بين المللي تشكيل شود. مقامات انقلابي ايران، اشاره به دادگاه نورنبرگ كردند.
در ميان بعضي از اعضاي مطبوعات و نويسندگان، اين فكر گسترش يافت كه تنها كار شرافتمندانه اي كه براي شاه باقي مانده، اين است كه خودش را فدا سازد و براي حضور در دادگاه، به ايران برگردد و بدين سان خواهد توانست آبروي از دست رفته اش را بازيابد.
#ادامه_دارد
📚 آخرين سفر شاه، ويليام شوکراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، 1371.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 بوي گند شاه
⭕️مروری بر اتفاقات روزهای آخر عمر شاه در خارج از کشور 4⃣
🔸 به بهانه 26 دی، سالروز فرار شاه خائن از کشور
🔺دردسري به نام شاه
وزارت خارجه آمريكا، دنيا را براي يافتن سوراخي براي آنها جست جو مي كرد. فهرست كشورهايي كه ممكن بود به آنها اجازه ورود بدهند چندان دلگرم كننده نبود. سايروس ونس به كارتر گزارش داد كه در ميان كشورهايي كه بي درنگ پاسخ منفي نداده بودند، كاستاريكا، پاراگوئه، گواتمالا، ايسلند، تونگا، باهاما، آفريقاي جنوبي و پاناما وجود داشتند؛ اما بيشترشان بي اندازه مردد بودند. گواتمالا متعاقب حمله كندي، موافقت خود را پس گرفت.
هادينگ كارتر، سخنگوي ونس، به روزنامه نگاران گفت: كه دستگاه حكومتي، هنوز اميدوار است كه شاه هر چه زودتر امريكا را ترك كند؛ ولي تا زماني كه جايي برايش يافت نشده، آزاد است بماند و افزود: «ما نمي توانيم كسي را كه هيچ پناهگاهي ندارد، سوار يك قايق ساحلي كنيم و از آب هاي ساحلي خود دور سازيم».
البته هنوز مصر وجود داشت و پس از آن كه مكزيك با اقامت شاه مخالفت كرد، سادات دعوت خود را به بازگشت شاه تجديد كرد؛ اما هم حسني مبارك (معاون رئيس جمهوري) و هم اشرف غربال (سفير مصر) در آمريكا، به واشنگتن سفارش كردند كه بازگشت او جز به تيره شدن روابط مصر با ساير كشورهاي عرب كه هم اكنون نيز خوب نيست، كمكي نخواهد كرد.
كارتر در دفتر خاطرات روزانه اش چنين نوشت:
«وضع از اين قرار است كه من مايلم او به مصر برود؛ ولي نمي خواهم به سادات صدمه اي برسد. سادات مايل است او در ايالات متحده بماند؛ ولي نمي خواهد به من صدمه اي وارد شود». به نظر مي رسيد كه هيچ راه حلي وجود ندارد؛ اما در اين هنگام، يك شواله نسبتاً غيرعادي، تاخت كنان به نجات كارتر شتافت.
ژنرال عمر توريخوس (ديكتاتور پاناما)، هنگامي كه مخالفت مكزيك با ورود مجدد شاه اعلام شد، در لاس وگاس مشغول تماشاي يك بوكس بازي حرفه اي پانامايي بود. در روحيه حاكم بر لاس وگاس، ژنرال از دستيارانش پرسيد كه آيا گمان مي كنند شاه ورق مهمي در بازي باشد؟ توريخوس يك قمارباز درجه يك بود.
جردن، دستيار وفادار كارتر، مامور شد به شاه بفهماند كه آمريكا مايل است او به پاناما برود.
شاه گفت: «اطمينان دارم اطلاع داريد كه من مايلم هر كاري كه از دستم ساخته است، در كمك به كشورتان و در حل بحران گروگان گيري، انجام دهم و نمي خواهم براي اين قضيه وحشتناك، مورد سرزنش تاريخ قرار بگيرم».
جردن گفت: دستگاه حكومتي معتقد است مادام كه شاه در آمريكا به سر مي برد، بحران گروگان گيري، حل نخواهد شد.
شاه گفت: اشخاصي كه دست به گروگان گيري زدند، كمونيست هاي ديوانه اي هستند كه با منطق نمي شود با آنها كنار آمد. او گفت: آماده است كه آمريكا را ترك كند؛ اما مسئله اين است كه به كجا برود و پرسيد: «آيا به اتريش و سوئيس هم مراجعه شده است»؟
جردن گفت: هر دوي كشورها جواب رد داده اند. شاه به شدت ناراحت شد. روابط او با برونو كرايسكي، هميشه خوب بود. و در سوئيس نيز از سال ها پيش، مالك خانه اي بود و بعد با صداي خفه و غمناكي به جردن گفت: «مثل اين كه در اين دنياي بزرگ، هيچ كشوري حاضر به پذيرفتن من نيست. جردن فوراً جواب داد: «اعلي حضرتا اين طور هم نيست». شايد هم اين پاسخ، شاه سابق را تشويق كرد. آن گاه جردن مانند يك شعبده باز، از درون كلاهش پاناما را بيرون كشيد. شاه، آشكارا خوشحال نشد.
او شكايت كرد كه توريخوس، «از سنخ ديكتاتورهاي آمريكاي جنوبي است.» بعدها جردن نوشت كه از شنيدن اين سخن يكه خورده است، مگر خود شاه ديكتاتور نبود؟ جردن كوشيد محسنات توريخوس را براي شاه شرح دهد و گفت: از زماني كه كارتر زمام امور را در دست گرفته، غير از سادات، او جالب ترين شخصيتي است كه با او ملاقات كرده است. حافظه جردن، ياري نمي كند كه واكنش شاه را نسبت يه اين قضاوت بازگويد.
همچنين جردن اظهار داشت: توريخوس، مرد باصداقتي است و مي كوشد در كشورش رژيم دموكراسي برقرار سازد و وسوسه شده بود به شاه بفهماند كه اين «ديكتاتور»، كارهايي كرده كه اگر او كرده بود، رژيمش ساقط نمي شد.
📚 آخرين سفر شاه، ويليام شوکراس، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، 1371.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 خانه اي به وسعت تمام آفرينش 1️⃣
🔸محبوبه زارع
خانه اي است کوچک و ساده، ولي به وسعت تمام آفرينش! بوي معطر نم، مشام جان را نوازش مي دهد. در، باز است؛ قرنهاست که درهاي چوبي اين خانه، به روي انسان، گشوده مانده است. قبل از آنکه اذن ورود بخواهم، صدايي من را به داخل مي خواند؛ وارد مي شوم و گوشه اتاق کاهگلي، بر حصير مي نشينم. گويي قدرت تکلم براي مصاحبه را در جاذبه اين فضا مي جويم. مولا با تبسمي دلنشين، لب به سخن مي گشايد:
«از من بپرسيد که من به راههاي آسمان، داناترم تا طرق زمين». (نهج البلاغه، خطبه 93)
آشنايي با راههاي آسمان! قطعاً همين طور است؛ خانه اي که مهبط وحي بوده، جز چنين ساکناني را در خود نمي پروراند. به چشمان زلال آسماني بانو خيره مي شوم؛ حس فراسويي در درون ما زمزمه مي کند که به راستي شما کيستيد؟ آرامتر از هر نواي وحي آميزي مي فرمايد:
«من فاطمه هستم؛ دختر محمد صلي الله عليه و آله که آغاز و پايان سخن من بر حق است». (خطبه فدکيه)
همين جمله کافي است تا در محضر آسماني اش، جسارت حضور بيابم؛ مي گويم: چقدر زندگي در اين خانه، صفا دارد. اينجا، اصلاً دل کسي نمي گيرد. بانو با لبخند مي فرمايد:
«ولي من در شب آغاز زندگي ام در اين خانه گريستم».
با تعجب به ايشان مي نگرم. مولا ادامه مي دهد:
«آري، آن شب، فاطمه سلام الله عليها به ياد شب اول قبر، گريست و حتي از من خواست تا در آغازين لحظه هاي زندگي، به نماز بايستيم و خدا را عبادت کنيم». (غايه المرام في رجال البخاري، ص 295)
مي گويم: اين عجيب نيست؛ زيرا شما بهترين و ارزشمندترين انسانها هستيد. بانو با نگاهي به مولا مي فرمايد:
«بهترين مردم، کسي است که در برخورد با ديگران، مهربانتر و نرمتر باشد و ارزشمندترين بشر، کسي است که با همسرش مهربان و بخشنده باشد». (نهج الحياه، ص 295)
مي گويم: حال که در مورد اخلاق صحبت فرموديد، به راستي شما رفتار و اخلاق انسانها را متأثر از چه مي دانيد؟ مولا مي فرمايد:
«مردم هر مملکت، ساخته دو محيط و تحت تأثير دو قدرتند؛ اول، محيط خانواده و قدرت تربيتي پدران و مادران و دوم، محيط کشور و رفتار هيئت حاکم؛ حتي شباهت مردم به حکام، از شباهت به پدران بيشتر است».(بحارالانوار، ج 17، حديث 129)
بانو ادامه مي دهد:
براي همين، خدا اطاعت و پيروي از ما را سبب برقراري نظم اجتماعي در امت و رهبري ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه ها، قرار داده است. (خطبه فدکيه)
مي پرسم: در اين صورت، براي کودک که ارتباط محسوسي با اجتماع ندارد، تربيت، چگونه صورت مي گيرد؟ مولا مي فرمايد:
«قلب نوزاد، مثل زمين خالي از بذر و گياه است؛ هر تخمي که در آن افشانده شود، به خوبي مي پذيرد و در خود مي پرورد. بايد از اين فرصت استفاده کرد؛ پيش از آن که دل تربيت پذير او، سخت شود و مطالب گوناگون، عقلش را اشغال کند». (ملا فتح الله کاشاني، شرح نهج البلاغه، حديث 442)
مي گويم: با اين حساب، شما خانواده را اولين مرکز تربيتي انسان مي دانيد. مولا مي فرمايد:
«آري و بهترين ارثي که پدران مي توانند به فرزندان خويش بدهند، ادب و تربيت صحيح است. کسي که کودک دارد، بايد در راه تربيت او، خود را تا سرحد کودکي تنزل دهد».(غررالحکم، حديث 393)
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 خانه اي به وسعت تمام آفرينش 2️⃣
🔸محبوبه زارع
صداي خنده کودکاني شاداب از حياط کوچک خانه به گوش مي رسد. در همين لحظه، دو کودک به اتاق مي دوند و خود را در آغوش مادر مي اندازند. بانو آنها را نوازش مي دهد و مي بوسد. مولا مي فرمايد:
«بوسيدن کودک، رحمت و محبت است». (بحارالانوار، جلد 23، حديث 113)
مي گويم: محبت در تربيت، مؤثر است؛ اما گاهي تنبيه هم نتيجه بخش است. مولا مي فرمايد:
«پندپذيري انسان عاقل، به وسيله ادب و تربيت است. اين حيوانانند که با زدن، تربيت مي شوند». (بحارالانوار، جلد 17، حديث 47)
مي پرسم: با اين حساب، شما به تشويق معتقديد؛ آيا براي آن، حدي هم قائل هستيد؟ مولا مي فرمايد:
«قطعاً؛ زيرا بزرگترين مراتب حماقت، زياده روي در تحسين يا توبيخ است». (غررالحکم، حديث 182)
دو کودک در حالي که مصرّانه دست مادر را مي کشند، مي گويند:
هيزمها را کنار هم چيديم؛ حالا کاغذ و قلم را به ما مي دهي؟
بانو با تبسم از جا بلند مي شود و به همراه بچه ها به اتاق ديگر مي رود. مولا مي فرمايد:
«وقتي به فرزند خود وعده اي مي دهيد، نبايد از آن تخلف کنيد». (مستدرک الوسائل، ج 2، حديث 626)
مولا با چنان لحني اين جمله را بيان مي فرمايد که مطمئن مي شوم اين نکته، اهميت ويژه اي دارد. بي اختيار مي گويم: اي کاش اهل زمين، به اين سجاياي اخلاقي توجه داشتند. مولا به نقطه دوري خيره مي شود؛ نفس عميقي مي کشد و مي فرمايد:
«البته سجاياي اخلاقي، دليل پاکي وراثت و فضيلت ريشه خانوادگي است».
مدت هاست به اين موضوع مي انديشم که اگر تأثير تربيت خانوادگي بر کودک، در رتبه اول است، پس چرا داستان پسر نوح در تاريخ تکرار مي شود. نمي دانم سؤال را چگونه بپرسم و براي همين، زير لب با خود مي گويم: چگونه در خانواده اي سالم، فرزند ناشايسته اي تربيت مي شود؟ مولا در حالي که سر تکان مي دهد، مي فرمايد:
«فرزندان بد، آبرو و شرف خانواده را از بين مي برند و مايه ننگ و رسوايي در پيشينيان خود مي شوند». (مستدرک الوسائل، ج 2، حديث 643)
مي گويم: شايد ملامت، تذکري براي آنان باشد؛ نظرتان در اين مورد چيست؟ مولا به علامت انکار، سر تکان داده، مي فرمايد:
«زياده روي در سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور مي کند». (اصول کافي، جلد 6، ص 47)
در حالي که سخت به فکر فرو رفته ام، سکوت مي کنم. لحظه اي بعد با خود مي گويم: انسانها چقدر متفاوتند؛
مهمتر اين که به تعداد هر انساني، رفتار و اخلاق وجود دارد. مولا مي فرمايد:
«در اين ميان، لازم است از اختلافها و تفاوتهاي طبيعي بشر استفاده کرد و هر کس را مطابق استعداد دروني و ساختمان فکري اش، پرورش داد تا جامعه از تمام ذخاير خدادادي که در نهاد آدميان به وديعه گذارده شده، استفاده کند». (ملا فتح الله کاشاني، شرح نهج البلاغه، ص 37)
مي گويم: باز هم به جامعه اشاره فرموديد؛ آيا شما تأثير روابط اجتماعي و همنشيني را تأييد مي کنيد؟ مولا مي فرمايد:
«آري، قطعا همين طور است و بهترين همنشين انسان، فضايل اخلاقي و صفات پسنديده خود اوست». (سفينه البحار، حديث 411)
جواب مولا برايم خيلي عجيب است؛ در حالي که به زواياي اين پاسخ فکر مي کنم، با خود مي گويم: درست است؛ فضايل اخلاقي، حتي باعث تکريم انسان مي شود. مولا با تبسم مي فرمايد:
«هر کسي که در حد خود بايستد و از اندازه تجاوز نکند، مورد تکريم مردم خواهد بود». (کافي، جلد 2، حديث 312)
مي پرسم: براي افزايش محبوبيت در جامعه، چه بايد کرد؟ مولا مي فرمايد:
«امور ناچيز و پست را ناديده انگاريد و به اين وسيله، قدر و منزلت خود را در جامعه، بزرگ و پرارزش کنيد». (تحف العقول، حديث 224)
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 خانه اي به وسعت تمام آفرينش 3️⃣
🔸محبوبه زارع
بانو به اتاق برمي گردد. توجهم به لباس ساده و وصله دار او جلب مي شود. بانو متوجه نگاه شگفت زده ما مي شود و بدون آن که چيزي بگويم، با تبسم مي فرمايد:
«سلمان هم از سادگي لباس من حيران شده بود. پنج سال است كه فرش خانه ما، پوست گوسفندي است که روزها شترمان روي آن علف مي خورد و شبها بر آن مي خوابيم و بالش ما، چرمي است که از ليف خرما پر شده است». (بحارالانوار، جلد 8، ص 303)
نگاه من به آسياب دستي کنار اتاق مي افتد و بانو به مولا نگاه مي کند. مولا مي فرمايد:
«دستان فاطمه عليها سلام بر اثر کار کردن با اين آسياب سنگي، تاول زده، زخم شده است؛ زيرا گاهي گندم آرد مي کند و زماني آرد را خمير مي سازد».( کنز الاعمال، ج 15، ص 507)
حيرت زده مي گويم: بانو! شما دختر پيغمبر هستيد؛ چرا خود را اين قدر به زحمت مي اندازيد؟ بانو مي فرمايد:
«رسول خدا صلي الله عليه و آله به من سفارش کرد که کارهاي خانه را با فضه تقسيم کنم؛ يک روز او کار کند و روز ديگر نوبت من باشد و امروز هم روز کاري من است».( دلايل الامامه، ص 48)
مي گويم: اما اسلام کار خانه را بر زن واجب نکرده است و زن، اين مسئوليت را از روي بزرگواري و محبت انجام مي دهد. مولا مي فرمايد:
«اتفاقاً کارهاي خانه بين من و فاطمه سلام الله عليها تقسيم شده است».
بانو ادامه مي دهد:
«جز خدا کسي نمي داند که چه اندازه از اين تقسيم کار خوشحالم؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله مرا از انجام کارهايي که مربوط به مردان است، باز داشته است».( مستدرک الوسايل، ج 13، ص 48)
مي پرسم: اين مشارکت، تا چه مرزي از زندگي شما ادامه دارد؟ بانو مي فرمايد:
«تا حدي که با خداوند عهد کرده ام که روح و جانم را سپر بلاي جان همسرم قرار دهم؛ چه در خير و نيکي و چه در سختي و بلا».( کوکب الدري، ج 1، ص 196.)
مي پرسم: بي ترديد، همين حس، شما را تا اين اندازه به خدا نزديک کرده است. بانو مي فرمايد:
«تمام آن لحظاتي که زن در خانه خود مي ماند و به امور زندگي و تربيت فرزند مي پردازد، نزديکترين لحظات او به خداوند است».( بحارالانوار، ج 42، ص 92)
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 خانه اي به وسعت تمام آفرينش 4️⃣
🔸محبوبه زارع
مي پرسم: شما نيکوترين چيز را براي زن چه مي دانيد؟ بانو مي فرمايد:
«آنچه براي زن نيکوست، اين است که بدون ضرورت، مرد نامحرم را نبيند و نامحرمان نيز او را نبينند». (کشف الغمه، ج 2، ص 23)
مي پرسم: شما در سنگر خانه، چقدر به آموزش و دانش، بها مي دهيد؟ بانو مي فرمايد:
«آن قدر كه خانه خود را كلاس آموزش و مدرسه تعليم زنان قرار داده ام».
مي پرسم: آيا با وجود اين همه مسئوليت، چنين کاري براي شما سخت نيست؟ بانو مي فرمايد:
«آيا اگر کسي را اجير کنند که بار سنگيني را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، اين کار، براي او دشوار خواهد بود»؟
با تعجب به بانو نگاه مي کنم و مي گويم: معلوم است که نه! بانو مي فرمايد:
«من در مقابل هر مسئله اي كه پاسخ مي دهم، بيش از فاصله زمين و عرش، گوهر و لؤلؤ، پاداش مي گيرم؛ پس سزاوار است كه بر من سنگين نيايد». (بحارالانوار،ج 2، ص 3)
مي گويم: براي بيرون از منزل چه نظري داريد؟ بانو مي فرمايد:
«بسيار ناپسند است؛ حتي من زشت مي دانم که زنان پس از مرگ هم بر روي تابوت سرباز گذاشته شوند». (كشف الغمه، ج 2، ص 62)
مولا مي فرمايد:
«فاطمه عليها السلام حتي خود را از نابينا هم مي پوشاند؛ چون معتقد است که اگر او زن را نمي بيند، زن او را مي بيند»! (الاستيعاب، ج 2، ص 752)
رو به بانو مي پرسم: راستي ارتباط شما با همسايگان چگونه است؟ بانو به مولا نگاه مي کند. آن گاه با تبسم جواب مي دهد:
«همين قدر بگويم که در منطق ما، اول همسايه و بعد خانه»! (نهج الحياه، ص 87)
بانو رو به مولا، سکوت مي کند و پس از لحظاتي مي فرمايد:
«لذتي که از خدمت حضرت حق مي برم، مرا از هر خواسته اي بازداشته است؛ حاجتي جز اين ندارم که پيوسته ناظر جمال زيباي خداوند باشم». (بحارالانوار، ج 43، ص 82)
طنين ايمان و عشقي که در صداي بانو جريان دارد، نگاه مولا را در چشمان او متوقف مي کند. در مقابل عظمت حضور آنان، چنان احساس کوچکي مي کنم که دلم مي خواهد هر چه زودتر از اين فضا به خلوت متفکرانه اي پناه برم و با تمام وجود، به حقايقي که در کلام اين زوج آسماني است، بينديشم. شما هم با ما به چنين خلوتي پناه ببريد که اين، راز سعادت خواهد بود.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 لحظه هاي انقلاب در «لحظه هاي انقلاب»
⭕️ گزارش لحظه به لحظه اتفاقات انقلاب در کتابي از محمود گلابدره اي 1️⃣
ماجراي لحظه هاي انقلاب، برمي گردد به چند ماه قبل از انقلاب و شامل احوالات و خاطرات و ديده هاي شخصي محمود گلابدره اي است که به شکل داستان درآمده و با تحليلهاي شخصي و تجربه هاي فراوان وي همراه شده است.
همه داستان در ميان مردم شکل مي گيرد و جلو مي رود و نويسنده همه وقايع را به خوبي و گاهي با تمام جزئيات، ضبط کرده و به خاطر سپرده و سپس همه را در کنار هم چيده است؛ آن قدر جزئي که داستان، روز به روز پيش مي رود و مي شود آن را مثل يک تابلوي نقاشي، با تمام جزئياتش، ترسيم کرد. داستان هر چه به روزهاي انقلاب نزديک تر مي شود، شهر هم خونين تر مي شود و کوچه ها و خيابان ها پرمي شود از گل ميخک و شمع. نويسنده حتي به مقايسه وضع پوشش زنان در قبل و بعد از ورود آقا مي پردازد. اين کتاب منبع خوبي براي شعارهاي ناب انقلاب است که کمتر کسي آنها را شنيده است.
نويسنده لحظه هاي انقلاب سعي کرده مخاطب را با اميد و آرزوها، خاطرات و شک و ترديدها و تحليل ها و انتقادهاي ريز و درشتش نسبت به انقلاب و افراد موثر در انقلاب و توده مردم و وضع شهر و کشور، همراه کند و حتي درباره امام خميني هم مي پرسد که آيا اين همان مردي است که مردم منتظرش بودند؟ و اين پيچ و خم ها و فراز و فرودها، باعث مي شود که اين حس به خواننده دست دهد که آخرش چه مي شود و شوق خواندن را در او زياد مي کند.
شايد وجه مهم کتاب، گفت و گوهاي دروني شخص اول داستان است. گلابدره اي در حين اين گفت و گوها - آن هنگام که به لکه هاي خون پاشيده شده شهيدان در کوچه و خيابان هاي تهران خيره مي شود - علت نوشتن کتاب را اين گونه بيان مي کند: «واي به اون روزي که اين لکه هاي خون شسته بشه و مردم بياعتنا از روي اين لکه ها بگذرن و يادشون بره» و بعد از مکثي کوتاه ادامه مي دهد: «من نمي ذارم؛ تمام لحظه ها رو مي نويسم».
در همان سال آخر، تحول فکري مردمي که تا ديروز تنها به فکر نان و آب خود بودند، مشهود است؛ آن جا که با خود مي گويد: «آيا اينها همان خلق محروم مظلوم خاموش خفته بودند که حالا بيدار شده اند؟ آيا به راستي بيدار شده اند»؟ مردمي که براي انقلاب، همه کار و بارشان را تعطيل کردند و براي نجات کشور و ملتشان يک صدا شدند و اين يک صدايي در شعارها و نظم هاي چند دقيقه اي مردم و در دسته هاي بزرگ و کوچک حس مي شود. گلابدره اي احساس وظيفه اي را که در ميان قشرهاي مختلف موج مي زند، به وضوح نمايش داده؛ از کودک 8 ساله تا پيرمرد 80 ساله و ارمني و مسلمان و فقير و غني و کاسب و کارمند و ارتشي و شخصي و دختر و پسر و مرد و زن. گاهي آن قدر با ريزبيني تمام به موضوع پرداخته که ميتوان با احساس هاي مختلف نويسنده همراه شد. عصبانيت، ترس و اميد، ناراحتي و غم و خنده و گريه از مهم ترين حالاتي هستند که با خواندن اين کتاب به انسان دست مي دهد.
لحظه هاي انقلاب، بيان تاريخ انقلاب اسلامي سال 57، با محوريت حضور مردم است که گويي پاي درس استادي نشسته اي که هرچه مي گويد، مشتاق تر به شنيدنش مي شوي و پاسخي شيرين و دلنشين به سوال هاي بسيار نسل سوم و چهارم انقلاب است.
اين کتاب توسط انتشارات عصر داستان چاپ شده است.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 لحظه هاي انقلاب در «لحظه هاي انقلاب»
⭕️ گزارش لحظه به لحظه اتفاقات انقلاب در کتابي از محمود گلابدره اي 2️⃣
با هم بريده هايي از اين کتاب را بازخواني کنيم:
🔺 مي گفت: امروز، سالگرد تختي، آقاي طالقاني هم آمده بود. او که حرف ميزد، من ياد آن روزي افتاده بودم که با بچه ها رفته بوديم ابن بابويه؛ شب هفت تختي بود. من اسلايد ميگرفتم. ناگهان يک عده ريختند و دوربينم را گرفتند و خواستند بزنند؛ بشکنند که يکي دو تا از بچه هاي دانشگاه رسيدند و آشنايي دادند و بعد دوربين را پس گرفتيم. مراسم شب هفت که تمام شد، شعار شروع شد؛ «دروغ ننگين شاه، خودکشي قهرمان».
🔺 به خانه که رسيدم، اخبار هشت و نيم شروع شد. امشب اخبار، اخبار ترس و وحشت و بدبختي و بي غذايي و بي ناني و بي آبي و بي برقي است. انگار يک باره، همه چيز در ايران تمام شده بود و همين. ديروز، دولت ناگهان متوجه شده بود که انبار سيلوها خالي و مخازن بنزين و نفت خالي و منبع آب خالي است و از فردا، همه بايد بنشينند و منتظر مرگ باشند؛ تا مرگشان سر برسد يا بزنند به در و دشت و ريشه گون و رک بخورند. در دل خنديدم.
🔺 هر جا که مي رفتي، همين بود. تا دو نفر يا سه نفر با هم جمع مي شدند، بحث شروع مي شد و حرفها و نظرها و ارائه طريقها از زمين تا آسمان با هم تفاوت داشت و معلوم نبود چه خواهدشد. با خود کلنجار مي رفتم که جواني که جلو نشسته بود، زد به شانه ام و کاغذي به دستم داد و با شتاب رفت؛ باز کردم؛ شعر بود. بالاي صفحه نوشته بود: «سرباز برادر ماست». به جوان نگاه کردم؛ داشت مي رفت. سرش را از ته تراشيده بود.
🔺فرو رفتم توي فکر که آيا مي شود ما دست به دست هم بدهيم و دست از اين حرفها برداريم و کلک اين بابا را بکنيم؟ آيا خميني همان مردي نيست که اين ملت قرنهاست که در انتظارش نشسته است؟ آيا اين، خود تاکتيک و تکنيک و روش و فرمول جديدي در مبارزات خلق هاي تحت ستم، عليه امپرياليست ها در تاريخ ضبط نخواهدشد؟ آيا اين شيوه هاي بکر و به ظاهر خنده دار، ريشه در دل اين فرهنگ ندارد و خود نمي تواند منبع و منشا و خط مشي فرمول ها و شيوه هاي جديدي بشود، حتي اگر شکست بخورد»؟ پيمان دم در بود؛ از دور صدايم کرد و دويد و جلو آمد و گفت:«بابا کجايي»؟
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 لحظه هاي انقلاب در «لحظه هاي انقلاب»
⭕️ گزارش لحظه به لحظه اتفاقات انقلاب در کتابي از محمود گلابدره اي 3️⃣
با هم بريده هايي از اين کتاب را بازخواني کنيم:
🔺 از چند روز پيش که ازهاري در پي فرار از مسئوليت و جواب دادن به استيضاح نمايندگان به ظاهر مخالف، درِ مجلس را تخته کرده بود و مثل آموزگار که در تابستان، تعطيلات تابستاني اعلام کرده بود، حالا باز تعطيلات زمستاني اعلام شده بود و کشت و کشتار زيادتر شده بود و حتي ريخته بودند استادان دانشگاه را که در دانشگاه متحصن شده بودند، شبانه زده بودند و تار و مارشان کرده بودند و استاد نجات اللهي را هم که از همهشان جوانتر بود و تيزتر و برندهتر و شايد هم باعث و باني متحصن شدن او بود، کشته بودند و در تشييع جنازهاش چند نفر و يک سرهنگ را هم که ول کرده بود و آمده بود توي مردم، کشته بودند و حالا امروز همه به بهشت زهرا آمده بودند. شهيد پشت شهيد ميآمد.
🔺 يکي از فاميلهاي نجات اللهي را ديدم که افتاده بود روي دست چند نفر و شيون مي کرد. آن طرف، شهيدي را برمي گرداندند. شهيد توي تابوت بود و سر کفن سفيد شهيد، پر از گل بود. شهيد روي دست بود. دست ها بلند بود. شهيد انگار روي آسمان پرواز مي کرد؛ روي موج صوت و صدا بود.
🔺 يکي از بچه ها مغزي را کف دستش داشت و هي مي دويد جلوي دوربين و داد مي زد: «مسيو! اين مغز! مغز انسان! مغز انسان و باز مي دويد. همه مي دويدند و بال بال مي زدند... ناگهان ... را ديدم؛ زير کَت يک زخمي را گرفته بود... تا رسيدم، زخمي از دستش افتاد... همه دويديم... يکي سينه خيز جلو رفت و چنگ زد و کت زخمي را گرفت و کشيد. دکمه هاي کتش کنده شد. زخمي اما تکان نخورد. يک باره دل و روده زخمي سرريز کرد کف خيابان. انگار کت و پيراهن، پوست شکمش بود... ناگهان درست دم تلفن سر کنج، يکي کنار من افتاد. من هم افتادم. اول خيال کردم تير خوردم؛ ولي ديدم چيزي، خوني، سوزشي حس نمي کنم. بلند شدم؛ زدم به پاي پسر. چشمم به سربازها بود. تا برگشتم، ديدم پسر سر ندارد! پايش را گرفتم. دو سه نفر آمدند؛ او را کشيديم. يکي چنگ زد و مخش را از کف خيابان برداشت و دويد!
... پسري که مغز کف مشتش بود، کنار درخت نشسته بود. يکي داشت با چوب، چال مي کند. انگار داشتند خاک بازي مي کردند. بياعتنا به همه، سرگرم کار خودشان بودند. پسر چاله را کند و آن يکي آهسته مغز دست نخورده را درست قلفتي انداخت توي چاله و آرام با دستش خاک ريخت رويش.
🔺 چه لذتي دارد اين جور مُردن؛ تو اين جا بخوابي و يکي بالاي سرت سخنراني کند و هزاران نفر سکوت کنند و هي سرک بکشند که نعش تو را ببينند و آرزو کنند که دستشان به پيراهن تو برسد و بخواهند که تو را روي تخم چشمشان بگذارند و بلند «لا اله الا الله» بگويند و بعد شعار بدهند و تو را روي دست، مثل گل به هم تقديم کنند. تو بايد چه بکني که در زندگيات به چنين مقام و منزلتي برسي؟
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 1️⃣
🔸مرتضي شيرودي
◀️ اشرف پهلوي بعد از پدر و برادرش، بي ترديد شاخص ترين چهره خاندان پهلوي است و اسرار ناگفته اي که او افشا مي کند، مي تواند به عنوان يکي از منابع تاريخ معاصر ايران، مورد استفاده قرار گيرد. اشرف پهلوي، خاطراتش را قبل از اين که به زبان فارسي منتشر کند، به زبان انگليسي منتشر كرد و ظاهراً هدف او، پاسخ گويي به انتقاداتي بود که در جريان انقلاب و نخستين سال هاي بعد از انقلاب، از شاه و خاندان پهلوي در مطبوعات خارجي منتشر شده بود. مخاطبان او، به ويژه در مسائل مربوط به انقلاب، بيشتر خارجي ها هستند. اينک بخش هايي از خاطراتش را مرور مي کنيم.▶️
🔺چهره هايي در آيينه
من به قدري به برادرم نزديک بودم که به مرور، حالت پسرها را پيدا کردم. در حضور مردان، بيشتر احساس راحتي و آسايش مي کردم. حقيقت آن است که من هنوز هم همين حالت را دارم و معاشرت با مردان را بر زنان ترجيح مي دهم. من و برادرم با اين که از نظر عاطفي به هم نزديک بوديم، اما از نظر خلق و خو، تفاوت داشتيم. او ملايم، محتاط و بي اندازه خجول بود؛ در حالي که من بانشاط، تندخو و گاه سرکش بودم.
با اعلام پدرم، وليعهد براي تحصيل، به مدرسه لوروزه سوئيس رفت و قرار بود که عليرضا، مهرپور و دوست وليعهد، حسين فردوست، همراه او باشند. اين جدايي، براي من بسيار سخت بود. با آن که من و برادرم مانند چهره هايي در آيينه، جدايي ناپذير بوديم، اما پس از مدتي، پي بردم که بايد هويتي مستقل از او بيابم. دو سال بعد از مسافرت برادرم، پدرم اعلام کرد که من، مادر و خواهرم، براي ديدن وليعهد به سوئيس خواهيم رفت. واقعاً باور نمي کردم که هم بتوانم برادرم را ببينم و هم اروپاي سراسر شگفتي را.
در سوئيس، برادرم کاملاً تندرست و خوشحال به نظر مي رسيد و تحت تأثير اروپا و آداب و رسوم غربي قرار گرفته بود. او مي گفت که تازه به اين حقيقت پي برده که در بين مردم ايران، چقدر نابرابري هاي اقتصادي و اجتماعي وجود دارد. پس از ديدن برادرم و آشنايي با نحوه زندگي در سوئيس، من هم خيلي علاقه مند شدم كه در سوئيس بمانم؛ اما پدرم اجازه نداد و من هم با اين که بسيار ناراحت و عصباني شدم، اما جرأت عدم اطاعت نداشتم. به اين جهت، قسم خوردم که در سال هاي آينده، راهي براي تماس با اروپا و دنياي غرب پيدا کنم. طي نخستين سال هاي پس از مراجعت از لوروزه که من هيچ دل خوشي اي نداشتم، پدرم براي تغيير وضع زنان ايران، گام هاي اساسي برداشت. او نمي توانست اجازه دهد زنان - که نصف جمعيت ناچيز ايران را تشکيل مي دادند - غيرفعال و زير پوشش چادر بمانند. از اين رو، تصميم گرفت چادر يا حجاب سنتي زنان را ممنوع اعلام کند. گرچه اين کار براي او دشوار بود، اما به عنوان پادشاه، حاضر شد احساسات شديد شخصي خود را به خاطر پيشرفت مملکت، کنار بگذارد. در زمستان 1314 بود که مردم براي اولين بار، صورت ملکه ايران و دختران او را ديدند.
ملايان، فرمان کشف حجان زنان را براي حفظ خود و سنت ديرينه اي که خود را حافظ آن مي دانستند، خطر بزرگي مي ديدند؛ حتي در قرآن، چادر به اصطلاح امروز، الزامي نيست؛ بلکه قرآن از زن مي خواهد كه در رفتار و لباس خود، رعايت اعتدال را بکند(!) در آن روزها که مي گفتند موي زن بيشتر از مغزش است و زن نمي توانست کارمند دولت باشد يا تحصيلات عالي بکند و تحت سرپرستي پدر، برادر يا شوهر قرار داشت و شوهر مي توانست چهار زن عقدي و به هر تعدادي که مي خواهد زن صيغه اي بگيرد و هر وقت بخواهد زنش را طلاق دهد، واضح بود که مردان نمي خواستند قدرت مطلق خود را از دست بدهند و زنان نيز مي ترسيدند حمايت سنتي اي را که از آن برخودار بودند، با موقعيت اجتماعي جديدي که براي آنان ناشناخته بود، عوض کنند؛ اما حقيقت اين است که هيچ فرمانروايي نمي تواند در فکر و مغز مردم، تغيير ايجاد کند و تحولات اجتماعي، مي بايد به تدريح و در طي چند نسل، انجام پذيرد. به همين جهت، وقتي وليعهد پادشاه شد، اجازه داد کساني که هنوز به چادر و حجاب چسبيده اند، در استفاده از آن، آزاد باشند.
برادرم در سال 1315، پس از پايان تحصيلاتش، به وطن برگشت. روز بازگشت او، شادترين روز زندگي من بود. او براي آن که آموزش خود را براي نيل به مقام سلطنت تکميل کند، وارد دانشکده افسري شد. براي من نيز در اين ايام، بدون آن که خود مطلع باشم، برنامه هايي تدارک ديده مي شد.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 2️⃣
🔸مرتضي شيرودي
🔺سال هاي جنگ
دوازدهم شهريور 1318 بود که جنگ جهاني دوم با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. چيزي که ما از آن مي ترسيديم، اتفاق افتاد. با اين که ايران اعلام بي طرفي کرده بود، اما نيروهاي متفقين که براي ارسال نيرو و تجهيزات به روسيه، به خاک ايران احتياج داشتند، حضور متخصصان و مهندسان آلماني را در ايران بهانه قرار دادند و ايران را متهم به طرفداري از نازي ها کردند. به اين ترتيب، در سوم شهريور 1320، متفقين به ايران حمله کردند. ارتش در همان چند روز اول، فلج شد و نيروي دريايي کوچک کشورمان نيز به کلي نابود شد. پدرم، محمدعلي فروغي را به نخست وزيري منصوب کرد و او نيز ترتيب صلح با متفقين را داد؛ اما از آن جا که آنها به پدرم اعتماد نداشتند، مبارزه برضد او را ادامه دادند و در نتيجه، در 25 شهريور 1320، پدرم دريافت که براي حفظ و نجات سلطنت، چاره اي جز کناره گيري و استعفا ندارد.
با آن که اين دوران، براي برخي خانواده سلطنتي، دوره دشواري بود، ولي براي يک فرد عادي ايراني که در سال هاي جنگ با کمبود مواد غذايي و تورم تا 400 درصد روبه رو بود، دوره سخت تر و دشوارتري به شمار مي آمد. برادرم در سن 22 سالگي نمي توانست از قدرتي که پدرم داشت، بهره مند باشد. اشغال ايران از طرف قواي بيگانه، عملاً استقلال ايران را از بين برد و کوشش هاي برادرم براي حفظ وحدت ملي، هر بار از طرف يکي از قدرت هاي خارجي خنثي مي شد. ايران ابتدا توسط نيروهاي روس و انگليس اشغال شد؛ ولي بعد آمريکايي ها هم به آنها پيوستند و هرکدام جداگانه به حفظ منافع اختصاصي خود سرگرم بودند.
در پاييز 1322، کنفرانس تهران با شرکت سران دولت هاي بزرگ جهان در کشور ما تشکيل شد. در اين کنفرانس، فرصتي پيش آمد تا برادرم با سران متفقين شخصاً تماس بگيرد. روزولت، وعده پشتيباني آمريکا از ايران را داده بود که سبب شد ايران بتواند در مقابل پيشنهاد روسيه مبني بر اعزام افسران روسي به ايران و در اختيار گذاشتن تانک و هواپيما به ارتش ايران، مقاومت کند. کنفرانس تهران پس از چهار روز، در 10 آذر 1322 با انتشار اعلاميه اي به کار خود پايان داد.
🔺 پلنگ سياه
در نخستين هفته هاي بازگشت به تهران، آشفتگي هاي سياسي در طي آخرين ماه هاي جنگ، بدتر شده بود. من و برادرم تنها بوديم. من تصميم گرفتم فعاليت خود را در صحنه سياست داخلي، به طور غيررسمي، آغاز کنم. وقت آن رسيده بود که اقدامي قاطع براي ايران انجام شود. نخستين اولويت، پيدا کردن طرفداران سياسي براي رژيم و خنثي کردن مخالفت هاي موجود بود. اشتغال من به امر سياست، ماشين شايعه سازي را به کار انداخته بود و داستان هاي زيادي درباره دست داشتن من در تمام مسائل سياسي کشور پخش مي شد. طولي نکشيد که روزنامه هاي اروپا مرا قدرتي در پشت سلطنت ايران ناميدند و پلنگ سياه ايران، لقبم دادند. فکر مي کنم دليل آن همه سر و صدا درباره من، اين بود که من يک زن بودم و وارد دنياي سياست که منحصراً در اختيار مردان بود، شده بودم.
در تابستان 1326 به دعوت صليب سرخ، به آمريکا رفتم. کاخ سفيد در مقابل کرملين (كه قبلاً آن را در ملاقات با استالين ديده بودم) بسيار ساده بود و پرزيدنت ترومن و همسرش نيز حالت غيررسمي و غيرتشريفاتي داشتند. صحبت با ترومن، نيازي به هيچ گونه بازي سياسي نداشت. او از من درباره ملاقاتم با استالين سؤال کرد و فعاليت هاي جنگ سرد شوروي، موضوع اصلي گفت گوي ما بود. من به ترومن اطمينان دادم که ايران، هميشه براي آمريکا دوست خوبي خواهد بود و برادرم خود را متعهد مي داند که ايران را به صورت کشوري مدرن و مستقل در بياورد.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 3️⃣
🔸مرتضي شيرودي
🔺ماجرای نفت
اگر آمريکا حوادث دهه 1330 ايران را بهتر درک کرده بود، بيشتر مي توانست به ماهيت اساسي ايران پي ببرد. موضوع اصلي و مهم اين دهه، نفت بود. در سال 1280، دارسي، امتياز بهره برداري از نفت جنوب را به دست آورد. بر طبق اين امتياز که قرار بود به مدت 60 سال باشد، دارسي تعهد کرده بود كه مبلغ 20000 پوند و 20000 سهم از سهام شرکت و 16 درصد از منافع خالص خود را به دولت ايران بدهد؛ اما دولت انگليس که به اهميت امتياز دارسي پي برده بود، بيشتر سهام شرکت را در ماه مه 1293 خريداري کرد.
پدرم که از ميزان درصد حق امتياز موافقت نامه دارسي راضي نبود، در سال 1311 امتياز آن را را لغو کرد و اين اقدام، مورد تأييد مجلس و استقبال وسيع مردم قرار گرفت و در يک موافقت نامه جديد که در سال 1312 به امضا رسيد، 20 درصد حق امتياز و سود خالص ايران افزايش يافت و قرار شد از بابت فروش هر تن نفت، چهار شلينگ به ايران پرداخته شود و منطقه امتياز، محدودتر شود و شرکت، کارمندان خود را ايراني کند. با وجود اين، از بهره برداري اين منبع مهم، ما سهم بسيار کمي به دست مي آورديم. در چنين موقعيتي، دکتر مصدق كه مردي روشنفکر، متعصب، عوام فريب و سخنوري باجاذبه و رهبري که يک بازي گر کامل بود، پرچم «نفت براي ايراني» را به اهتزاز درآورد.
مصدق که از خانواده قاجار بود، خصومتي پايدار و تسکين ناپذير نسبت به خاندان پهلوي داشت. او پس از آن که تحصيلات خود را در سوئيس و فرانسه به پايان رساند، به ايران بازگشت و در سال 1322، بار ديگر به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد. يکي از موفقيت هاي سياسي وي در همان سال، گذراندن لايحه اي بود که دولت را از دادن هر گونه امتياز نفت به خارجيان، بدون اجازه مجلس، منع مي کرد و بر اساس همين قانون بود که مجلس، موافقت نامه نفت قوام - سادچيکف را در سال 1326 بي اعتبار اعلام کرد.
مصدق از طريق تحريک احساسات ضد خارجي مردم، توانست طرفدارن زيادي پيدا کند و براي مدتي، مقتدرترين مرد ايران شود. او با هشت نفر ديگر از نمايندگان، جبهه ملي را تشکيل داد و با کمک آنان، مجلس شوراي ملي را تحت نفوذ خود درآورد. در آن زمان، برادر من سلطنت مي کرد؛ اما حکومت نمي کرد. او به صورت قانوني، داراي قدرت انتصاب نخست وزير بود؛ اما انتخاب او محدود به سياستمداراني بود که بتوانند به طوري مؤثر با کشورهاي بزرگ، مانند روسيه، انگليس وآمريکا، کنار بيايند. برادرم در خرداد 1328، عبدالحسين هژير را به نخست وزيري منصوب کرد. انتصاب او بي درنگ مورد حمله آيت الله کاشاني قرار گرفت. او نخست وزير را نوکر و جاسوس دولت انگيس مي خواند. در بهار سال 1329، هنگامي که او وارد يکي از مساجد تهران مي شد، با چاقو مورد حمله قرار گرفت.
پس از کشته شدن هژير، برادرم در تير 1329، سپهبد رزم آرا را به نخست وزيري منصوب کرد. او يک سرباز حرفه اي بود و از رجال سياسي نبود. خدمت مهم او در صحنه سياسي داخلي، پاک کردن دستگاه اداري فاسد بود. کار مهم ديگر او، عادي کردن روابط ايران با تمام دولت هاي بزرگ، به ويژه روسيه بود و موجب اين شايعه شد كه رزم آرا با روس ها سر و سري دارد. او که نتوانسته بود از آمريکايي ها کمک مالي بگيرد، مجبور شد از طريق موافقت نامه جديد 50 - 50 اقدام کند كه شرکت نيز مقاومت مي کرد. رزم آرا، مخالف ملي کردن نفت بود. او اعتقاد داشت كه به دليل مسائل مالي و نداشتن تخصص کافي، اين اقدام از نظر اقتصادي، براي مملکت فاجعه آميز است و در نتيجه، او را آلت دست شرکت و عامل روس ها خواندند و در 16 اسفند 1329، توسط يکي از اعضاي فداييان اسلام كشته شد.
پس از او، حسين علا به نخست وزيري منصوب شد. او پيشنهاد کرد که ايران موافقت نامه مصالحه آميزي را امضا کند تا بر طبق آن، متخصصان خارجي، صنعت نفت را اداره کنند. مصدق و طرفدارانش حاضر به قبول اين پيشنهاد نبودند و حسين علا را وادار به استعفا کردند. در آن جو سياسي، کسي غير از مصدق نمي توانست نخست وزير باشد. به اين ترتيب، در 9 ارديبهشت 1330، شاه او را به نخست وزيري منصوب کرد. اولين اقدام او، تصفيه حساب با خاندان پهلوي، به ويژه با من بود که به شدت با او مخالف بودم. مصدق درست يک ساعت پس از انتصاب، پيامي براي من فرستاد که در عرض 24 ساعت، ايران را ترک کنم.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 5️⃣
🔸مرتضي شيرودي
🔺آخرين روزها
در آغاز دهه پنجاه، فصل تازه اي در داستان نفت ايران گشوده شد. عقيده برادرم اين بود که سياست نفتي ايران، نبايد بر پايه اي استوار باشد که تأمين رفاه و سود خريداران را بر منافع توليدکننده آن ترجيح دهد. او براي برقراري تعادل در اين زمينه، در سال 1352، قيمت هر بشکه نفت را از حدود سه دلار به دوازده دلار بالا برد. فکر مي کرديم که با پول نفت، همه مشکلاتمان قابل حل است و هرچه را که لازم داريم، مي توانيم بخريم. بنادر ما ظرفيت پاسخ گويي به کشتي هاي زيادي را که پي درپي با کالاهاي خود از راه مي رسيدند، نداشتند. اين اوضاع و احوالي که به ثروت و بيش از آن به مصرف تجملي مي پرداخت، شکاف بين غني و فقير و خطرات ناشي از آن را براي ثبات رژيم، ملموس تر کرد. از يک سو در تهران، آسمان خراش ها، خانه ها و ماشين هاي گران قيمت، چشم ها را خيره مي کرد و از سوي ديگر، هنور شمار عظيمي از مردم، فقير بودند. ما شايد در نيافته بوديم که با ثروت ناگهاني، نمي توان يک شبه مسائل پيچيده ملي را حل کرد.
در دهه پنجاه، بيش از شصت روزنامه و مجله مخالف، رياکارانه، مسائل و اشتباهات شاه را مورد قضاوت قرار مي دادند. من همواره نگران عواقب تصاوير غيرواقعي و گمراه کننده اي بودم که رسانه ها از برادرم ترسيم مي کردند. من نيز از حملات و اتهامات روزنامه ها سهم کافي داشتم؛ به عنوان مثال، مرا متهم کردند که در قاچاق ترياک، دست داشته ام و اين، دروغ است.
وقتي مسئله انقلاب ايران را در ذهنم زير و رو مي کنم، هنوز هم بسياري از دلايل انقلاب بر من مجهول است. ما شدت مقاومت روحانيون و نفوذ آنان را در توده ها دست کم گرفته بوديم. ساواک هرگز گزارش جامعي از شدت فعاليت ملايان و روشي که آنان از منبر براي حمله به شاه استفاده مي کردند، ارائه نکرد. شاه را در تاريکي و بي خبري نگه داشتند و براي من روشن است که يکي از راه هاي تضعيف شاه، اين بود که كوشيدند از طريق دوستان و مشاوران معتمدش، تيشه به ريشه اش بزنند. در زمان ما، رسانه هاي گروهي به صورت مهم ترين و سهمناک ترين ابزارهاي سياسي درآمده بودند و مطالب بي شماري را هر روز چاپ يا به طرق ديگر، شايع مي كردند که هدف آنها، بدنام کردن شاه بود. اما احساس شاه اين بود که نبايد با پاسخ دادن به اين مطالب بيهوده، به آنها اهميت داد. برادرم با مسامحه در دفاع از خود، به سقوط خود کمک کرد.
کارتر به غلط مي پنداشت که مشکلات ايران، ناشي از حکومت استبدادي و نارسايي اصلاحاتي است که با توجه به محک هاي غربي، هنوز به اندازه کافي تعميم نيافته است. بنابراين، به شاه توصيه کرد که به برنامه هاي ليبراليزاسيون سرعت بخشد؛ درست همان چيزي که ايران در آن زمان، به آنها احتياجي نداشت. او چند بار نمايندگاني را نزد خميني فرستاد و براي تحکيم موقعيت سياسي خودش، به برادرم پشت کرد. در 5 شهريور سال 1356 در نتيجه فشار آمريکا، برادرم، شريف امامي را به نخست وزيري منصوب کرد. او سياست خود را بر جلب ضعيفان و جلب رضايت عمومي بنا نهاد. در اين اوضاع و احوال سياسي، سياست مسالمت آميز، به ضعف، نوميدي و بيچارگي تعبير مي شد؛ نه به کوشش شجاعانه براي آشتي ملي و درمان دردهاي اجتماعي.
وقتي نخست وزير حکومت نظامي اعلام کرد، تظاهرات گسترده و خشونت آميزي در روز 17 شهريور 1357 در تهران رخ داد، اين روز، نتيجه غم انگيزي به بار آورد؛ نه فقط به اين علت که عده اي کشته و زخمي شدند، بلکه به اين دليل که پس از آن، هرگز کوششي قطعي براي جلوگيري از اغتشاش به عمل نيامد. در چنين شرايط آشفته و پرتلاطمي بود که من براي آخرين بار ايران را ديدم. پس از بازگشت از کنفرانس سازمان جهاني بهداشت در آلماآتا، وقتي هواپيما در فرودگاه به زمين نشست، من با واقعيت تلخي روبه رو شدم. وقتي هلي کوپتر بر فراز ميدان شهياد پرواز مي کرد، گوشه اي از ميدان را ديدم که به کلي تيره به نظر مي رسيد؛ لحظه اي بعد، دريافتم اينها توده اي از زنان ايران هستند که به بالاترين سطح آزادي در خاورميانه دست يافته بودند. خدايا! عاقبت کار بايد اين چنين باشد؟
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 تاريخ پهلوي به روايت اشرف 6️⃣
🔸مرتضي شيرودي
🔺تبعيد
من به خواست برادرم، ايران را به سوي نيويورک ترک کردم. هر روز اعتصابات و تظاهرات تازه و جدي تري در تهران به وقوع مي پيوست. در عرض يک سال، هزينه زندگي، پنجاه درصد بالا رفت. براي اولين بار پس از سال ها، بي کاري نيز خودنمايي کرد و اين در حالي بود که قبلاً بيش از يک ميليون کارگر خارجي در ايران کار مي کردند. آشوب گران مغازه ها، هتل ها، بانک ها، ساختمان هاي دولتي و سفارت خانه ها را به آتش کشيده، غارت مي کردند. شريف امامي، استعفا داد و در 15 آبان 1357، برادرم، ارتشبد ازهاري را مأمور تشکيل يک دولت نظامي کرد؛ اما آشوب ها، دوباره ادامه يافت. ازهاري آخرين زندانيان سياسي را هم که بيش از دويست يا سيصد نفر نبودند، آزاد کرد. در 13 دي ماه، دکتر شاپور بختيار نخست وزير شد. برادرم در جست وجوي سياستمداراني بود که بتوانند با همکاري گروه هاي مختلف مخالف، دولتي تشکيل بدهند که مورد قبول اکثريت باشد. دولت بختيار، شانسي نداشت. خميني حاضر نشد بختيار را ببيند. آمريکا دچار اين اشتباه شده بود که بهترين راه جلوگيري از پيشرفت کمونيست ها، پشتيباني از دست راستي هاي اسلامي است که قادرند فقيران را بر ضد اغنيا و سلطنت بسيج کنند.
در 26 دي 1357، برادرم و همسرش، تهران را به مقصد اسوان ترک كردند و در 12 بهمن، روح الله خميني به تهران بازگشت و اعلام کرد که نظام آينده ايران، جمهوري اسلامي خواهد بود. بخيتار سعي مي کرد ارتش را به کمک بطلبد؛ اما قره باغي، ارتش را عملاً به خميني تحويل داده بود. بختيار با هلي کوپتر فرار کرد و خميني، بازرگان را به نخست وزيري منصوب کرد. در اين روزها، نگران پسرم شهريار بودم. مي دانستم که رژيم انقلابي، حکم اعدام او را صادر کرده است؛ اما او موفق شده بود که فرار کند؛ سپس به مراکش رفتم تا برادرم را که از مصر به آن جا رفته بود، ببينم؛ اما ملک حسن دچار مشکلاتي شد که بايد آن جا را ترک مي کرديم. اگر آن طوري که روزنامه ها مي نوشتند، برادرم چنان پادشاه قسي القلب و مستبدي بود، بي ترديد، هشت رئيس جمهوري آمريکا نيز مي بايستي در کنار او باشند و شريک گناهاني باشند که به اصطلاح، به او نسبت داده مي شود؛ زيرا که هر هشت نفر، به مدت چهار دهه، از رژيم ايران، پشتيباني کرده و به طور رسمي سلطنت او را ستوده بودند.
برادرم توانست با کمک دوستانش پس از توقف کوتاهي در باهاما، به کوارناواکا برود. شايد تلاطم و ناراحتي تبعيد براي من، کمتر از ساير افراد خانواده ام باشد؛ چون من قبلاً از کشورم رانده شده بودم. مشکل ترين جنبه اين تبعيد، ديدن و شنيدن دروغ ها و تهمت هاي ناروايي بود که به خانواده من نسبت مي دادند. در اواخر سال 57، براي اولين بار از راز بيماري برادرم اطلاع پيدا کردم. سرانجام دولت آمريکا اجازه داد شاه در بيمارستان نيويورک، تحت معالجه قرار گيرد. دوازده روز بعد از اقامت برادرم در بيمارستان، دانشجويان انقلابي، 150 آمريکايي را به گروگان گرفتند. پسرم شهريار در 6 دي 58 در يکي از خيابان هاي پاريس، به قتل رسيد. پس از مرگ پسرم، براي يافتن آرامش، به پايگاه هوايي تگزاس، نزد برادرم رفتم و ساعت ها درباره حوادثي که در ايران رخ داده بود، صحبت کرديم.
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 امروز، مردم براي اسلام فرياد مي زنند
⭕️ مصاحبه محمد حَسنين هيكل با امام خميني درباره علل شكل گيري انقلاب 1️⃣
◀️ محمد حسنين هيكل، يكي از برجسته ترين روزنامه نگاران عرب و مصر در قرن بيستم، در سال 1923م. در قاهره به دنيا آمد. او در زمان جمال عبدالناصر، در رديف يكي از نزديك ترين روزنامه نگاران به ناصر بود و در زمان رياست جمهوري انور سادات، به انتقاد از سياست هاي اين دولت پرداخت. حسنين هيكل، كتاب هاي زيادي را نگاشته، مصاحبه هاي تاريخي او به دليل عدم ظاهرسازي، معروف هستند. در ادامه، مصاحبه وي با امام خميني را كه در تاريخ دوم دي ماه سال 1357ش. و در شهر نوفل لوشاتو انجام شده است، مي خوانيد ▶️
⁉️ حركت اسلامي را در مقايسه با زمان پيامبر صلي الله عليه وآله چگونه مي بينيد؟
✅ امام خميني: حركت كنوني ايران، نمونه اي از حركت صدر اسلام است كه در يك مدت كوتاه، تأثيري بسيار عميق و طولاني بر جاي خواهد گذاشت.
⁉️ با وجود روحيه يأس و نااميدي كه در مردم ملاحظه مي شد، گسترش اين حركت جديد، از چه چيزي ناشي مي شود؟
✅امام خميني: اين يأس در عموم كشورهاي اسلامي بود؛ براي اين كه تبليغات غربي و اجنبي، به قدري شديد شده بود كه تمامي اهالي ممالك اسلامي را تحت سيطره آنها برده بود و از اين جهت، احتمال نجات در مردم، اصلاً وجود نداشت. حالا با اين حركت و نهضتي كه پيدا شد، احتمال آن است كه ساير ممالك هم متصل و ملحق بشوند؛ نه تنها احتمال، بلكه نزديك به اطمينان است كه مسلمين از اين سيطره نجات يابند و از خداوند، نجات و تحقق آمال مسلمين را آرزو دارم.
⁉️ آيا پيش بيني مي كنيد كه حركت اسلامي ايران استمرار پيدا كند و به ساير كشورها نيز سرايت نمايد؟
✅امام خميني: استمرار اين جنبش، از ناحيه مسلمانان ايران – قطعاً - خواهد بود؛ اما ايران محتاج به كساني است كه از خارج كمك كنند؛ كمك تبليغاتي كنند و نويسندگان بزرگ، اداي دِين كنند و در چنين مشكلاتي، به واسطه قلم هاي تواناي خود، مسائل را مطرح و به مردم خود و ساير مردم جهان برسانند و اين، از موجبات تقويت روحي مردم ايران خواهد بود تا آنها هم در استمرار خود، ثابت قدم بشوند.
⁉️ من در سال هاي 1950 و 1951م. (در اوج مبارزات نهضت ملي شدن نفت) در ايران بودم و اولين كتاب خود را درباره ايران نوشتم (ايران بر قله آتشفشان). نظر شما درباره تفاوت مبارزات در آن سال ها و مبارزات كنوني چيست و چرا امپرياليسم، جنبش را در آن سال ها شكست داد؟
✅امام خميني: نظر من اين است كه جنبش فعلي، خيلي عميق تر است تا جنبش زمان مرحوم دكتر مصدق. جنبش در آن وقت، صرفاً سياسي بود و الآن در جنبش، جنبه ديني غلبه دارد. در مملكت ايران، مردم همه مسلمان هستند. اقشار زيادي از سياست بي خبرند؛ اما به دين علاقه دارند. تمام دهات - كه خوب است برويد و ببينيد- همين شعارهاي شهر را مي دهند و درخواست هاي آنان را دارند. تمام مردم از كوچك - طفل دبستاني- تا پيرمردِ در حال نَزْع (جان دادن)، يك صدا همين مطلب را مي گويند. اين درخواست ها و شعارها، طوري ملي شده است كه كسي نمي تواند مناقشه كند. اين جنبش، داراي يك معناي اسلامي- سياسي است؛ اما جنبش گذشته، فقط سياسي بود. جنبش كنوني، عمقش بيشتر و اميد به پيروزي اش بيشتر است؛ اميد كه اين نهضت را نتوانند خاموش سازند.
#ادامه_دارد
📚 صحيفه امام، جلد 5، صفحات 271-266
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 امروز، مردم براي اسلام فرياد مي زنند
⭕️ مصاحبه محمد حَسنين هيكل با امام خميني درباره علل شكل گيري انقلاب 2️⃣
⁉️ما هم اميدواريم كه اين جنبش پيروز شود. من واقعاً از اين كه شما به من فرصت چنين بحثي را داده ايد، مفتخرم؛ اما همه ما از خود مي پرسيم كه آيا اين جنبش، به اهداف خود مي رسد؟ بسياري از ما نگرانيم كه اين جنبش، ممكن است به اهداف خود نرسد؛ دشمنان ما نسبت به گذشته، خيلي ورزيده تر هستند. مسئله تنها شاه نيست؛ ايران يك كشور بزرگ صادركننده نفت است. ايران پليس منطقه و محافظ منافع امپرياليست هاست و عضو يك پيمان نظامي است. در آن موقع كه من در ايران بودم، عوامل رهبري سياسي در جنبش بودند و عوامل رهبري مذهبي هم بودند. الآن سرتاسر رهبري جنبش، اسلامي است. در آن زمان، رهبري سياسي و مذهبي از هم جدا بودند (كه مقصود مصدق و كاشاني است)؛ اما حالا اين رهبري (سياسي- ديني) واحد است و يك رهبري وجود دارد؛ اما دشمنان نيز الآن متحدند و تمامي منطقه را زير نفوذ خود دارند. حالا كه اين جنبش در ايران رخ داده است، دنياي غرب، غافلگير شده است. چند سال قبل، من شاه را در ايران ملاقات كردم. همه تصور مي كردند كه اوضاع تثبيت شده است. سؤال اين است كه چرا اين وضع اتفاق افتاد؟ چگونه اتفاق افتاد و اين توسعه عظيم جنبش، از كجا ناشي شد؟
✅امام خميني: اين قدرت، ناشي از اسلام است. در زمان كاشاني و مصدق، اصل، سياست بود. جنبه هاي سياسي جنبش، قوي بود. در زمان كاشاني، هم به وي نوشتم و هم گفتم كه بايد جنبه هاي ديني را توجه كنيد؛ نتوانستند و يا نخواستند. ايشان به جاي تقويت جنبه هاي ديني و به جاي آن كه جهات ديني را به جهات سياسي غلبه بدهند، خودشان سياسي شدند؛ رئيس مجلس شدند كه اشتباه بود. من گفتم كه بايد براي دين كار كنند؛ نه آن كه سياسي بشوند؛ اما حالا جنبش در همه جهات، ديني و اسلامي است؛ سياست هم داخل آن است. اسلام، دين سياسي است و سياست، در بطن اين جنبش است.
خوب است حالا هم سري به ايران بزنيد و ببينيد - از نزديك- كه امروز چيست و آن روز چه بود. مشكلات، زياد است؛ ابرقدرت ها هستند و همه نگراني ها را از جنبش ما دارند؛ اما كاري نمي توانند بكنند؛ مگر بخواهند به زور، نيرو پياده كنند. ما ضعيف هستيم و از نظر نظامي، نمي توانيم با آنها مقابله كنيم؛ وگرنه آنها با دست دولت ها، با كودتاي نظامي، با دولت نظامي و غيره - حتي با كودتاي نظامي و از بين بردن خود شاه هم- نمي توانند موفق بشوند. عمق جنبش به حدي است كه اين مسائل، حل شده است؛ دولت نظامي و حكومت نظامي، حل شده است و مردم، اعتنايي ندارند. امروز مردم براي اسلام فرياد مي زنند و آن روز براي نفت بود؛ فرق است وقتي كه مردم براي منفعت، جنبش مي كنند يا براي خدا. جنبش در آن روز، مادي بود و امروز معنوي است؛ لذا كاملاً شبيه صدر اسلام است و ما به موفقيت آن اميدوار هستيم.
نه اين كه نگراني نداريم؛ البته در چنين مبارزه اي، نگراني هايي هست؛ همه مراكز سياسي دنيا به ايران توجه دارند و مي خواهند جنبش ايران را خرد كنند. نه اين كه ندانيم و نگران نباشيم؛ اما ما احراز تكليف شرعي كرده ايم؛ احراز امر الهي داريم. اين، همان منطق صدر اسلام است؛ همان منطق است كه اگر كشته شويم، به بهشت مي رويم و اگر بكشيم، به بهشت مي رويم؛ اگر شكست بخوريم، به بهشت مي رويم و اگر شكست بدهيم به بهشت مي رويم؛ لذا از شكست نمي ترسيم؛ لذا ما ترسي نداريم. قضيه ما سياسي صرف نيست. ما با منطق اسلام پيش مي رويم و از شكست، ترس نداريم. رسول اكرم صلي اللَّه عليه وآله هم در بعضي غزوات شكست خورد. ما با شمشير خدا به جنگ مي رويم و ترس نداريم. نهضت ادامه خواهد يافت.
#ادامه_دارد
📚 صحيفه امام، جلد 5، صفحات 271-266
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 امروز، مردم براي اسلام فرياد مي زنند
⭕️ مصاحبه محمد حَسنين هيكل با امام خميني درباره علل شكل گيري انقلاب 3️⃣
⁉️چگونه اين وضع اتفاق افتاد؟ ناظراني كه به ايران نگاه مي كنند و اوضاع ايران را بررسي مي نمايند، نمي توانند اين حركت عظيم را باور كنند. اين، اولين نمونه در تاريخ است؛ به ويژه، تنها نمونه اي است كه جنبش، از راه دور، رهبري و هدايت مي شود. عظمت اين جنبش از كجا ناشي مي شود؟
✅ امام خميني: جزيره ثبات و آرامش ايران، همراه با اختناق بود و هر اختناق، انفجاري را به وجود مي آورد. اختناق همگاني، به دنبالش انفجار همگاني است. مردم از هر جهت در فشار بودند و همه، انتظار خروج از اين فشار را داشتند و همه اميدشان، رفتن شاه شده بود. اگر متوجه و مطلع باشيد و به ياد بياوريد، در زمان رضاخان، بعد از آن همه فشارها، وقتي نيروهاي متفقين، از سه طرف به ايران حمله كردند و ايران را اشغال كردند، تمام زندگي مردم و همه چيز مردم، در خطر افتاد؛ اما چون رضا شاه رفت، همه خوشحال بودند؛ چرا كه فشار و اختناق، باعث يك رنج بزرگي شده بود كه براي رهايي از آن رنج بزرگ، رنج هاي ديگر را تحمل مي كردند. اين حالت اختناق و رنج عمومي، در زمان اين شاه، بيشتر شد. جهات متعددي پيش آمد كه مردم به شدت در رنج بودند. سازماني ها، ساواكي ها و ساير مراكز و عمال دولتي، چنان با مردم رفتار كردند كه براي همه، يك عقده شد و اين عقده، عمومي شد؛ به طوري كه همه منتظر يك نيشتر بودند كه اين عقده بشكافد و همه بيرون بريزند. اين عقده را روحانيت بيرون ريخت. من زبان مردم را مي فهمم و نهادهاي جامعه را مي شناسم؛ با زبان مردم صحبت مي كنم و از نهان آنها سخن مي گويم. تمام نقاط ضعف پنجاه ساله را- كه حاضر در قضايا بوده ام- انگشت مي گذارم؛ مطلع بودم؛ ناظر بودم. همه مردم، در حال انفجار بودند؛ همه منتظر بودند. اين حالت استبدادي، انفجار را به فعليت رساند؛ قيام روحانيت، باعث انفجار شد.
⁉️گفته اند كه احتمال نمي رود آمريكايي ها در ايران دخالت نظامي كنند. اگر ارتش نتواند با مردم مقابله كند و آنها منافع خود را در خطر قطعي ببينند، آيا احتمال دخالت نظامي نمي دهيد؟
✅ امام خميني: اينها از هجوم هاي سابقي كه در ايران شده است، تجربه آموخته اند و مي دانند كه با حمله نظامي، ممكن است پيش ببرند؛ اما بقا و دوام ندارد. در مملكتي كه تمامي ملت، مخالفند، مهاجم ممكن است پيش ببرد؛ اما نمي تواند باقي بماند. تمامي ملت، آنها را از بين مي برند. آنها كارشناس دارند؛ اوضاع را بررسي كرده و مي كنند و اين قضايا را مي دانند. اين كار را نمي كنند و اگر بكنند، كاملاً شكست خواهند خورد.
⁉️از اينكه وقت شما را گرفته ام پوزش مي طلبم. هر وقت مايل بوديد كه بحث پايان يابد، بفرماييد.
✅امام خميني: دو مطلب است كه بايد به شما تذكر بدهم.
نكته اول: در اين نهضت - كه يك نهضت اسلامي است- يك ملت مظلوم، در برابر اين جبارها كه مي خواهند همه ملت را از بين ببرند، قيام كرده است. چه شد كه علماي «الازهر» با ملت، مخالفت و با شاه، موافقت كردند؟ با علمايي كه با زور و جور موافقت كردند - عليه مظلومين- چه مي شود كرد؟
نكته دوم: از شما كه نويسنده توانايي هستيد، مي خواهم كه اگر مي توانيد، برويد ايران را ببينيد. اين مظالم را بررسي كنيد؛ از تمامي طبقات سياسي، بازاري، رعايا، ارتشي ها – به ويژه افسران درجات پايين و جوان- ادارات دولتي، كارمندان دولت، هركس را كه مي خواهيد، انتخاب كنيد و از آنها سؤال كنيد وضع چه بود و چه شد و وضع اكنون چطور است؛ بعد كه مطلب به دست آمد، كتابي- مثل سفر قبلي خودتان- درباره ايران بنويسيد و منتشر كنيد كه امر پشتيباني از ملت ايران و اداي دِين شما مي باشد.
#ادامه_دارد
📚 صحيفه امام، جلد 5، صفحات 271-266
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824