🔴 فرض كنيم يك نفر مى خواهد على را بشناسد!
⭕️ گفتارى از امام موسى صدر 1️⃣
براى شما خيلى دلپذير است كه بدانيد كه همان گونه كه قلب هاى شما با نام عزيز اميرالمؤمنين عليه السلام به ارتعاش درمى آيد، در جاهاى ديگر، در اروپا، در هامبورگ و در همه جاى دنيا، مردمى به اين نام مقدس عشق مى ورزند و به اين شخصيت بزرگ، احترام مى گذارند.
درباره حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حرف تازه اى نداريم. كدام بعد امام را مورد بحث قرار دهيم؟ بنده بر حسب ذوقم، يك نكته اى را مورد توجه قرار داده ام كه به نظرم نكته آموزنده اى است؛ جنبه تربيتى دارد و به كار روزمره ما مى خورد؛ اميدوارم هديه كوچكى از من، به پيشگاه مقدسش باشد.
صفات انسان، يعنى صفاتى كه انسان به آن متصف مى شود، گاهى به صورت عادت در مى آيد؛ به اصطلاح علماى ما براى انسان ملكه مى شود. گاهى اوقات آدم خسيسى، پول سنگينى را براى يك مدرسه يا يك بيمارستان مى دهد؛ اين را در اصطلاح علما، حال مى گويند؛ يك حالتى برايش پيدا مى شود و اين كار را انجام مى دهد. از اول عمرش تا امروز، بخيل بوده، از فردا هم تا آخر عمرش بخيل خواهد ماند. اما امروز برقى زده و اين شخص يك كرمى كرده است؛ گاهى آدم ها اين گونه اند؛ اما برخى انسان ها، به حسب طبعشان، كريمند. انسان كريم، هر چه به دستش بيايد، مى دهد؛ برايش فرقى نمى كند به مورد باشد يا بى مورد؛ به اهل يا به نااهل؛ به فقير مى دهد؛ به غنى هم مى دهد؛ داشته باشد، مى دهد؛ نداشته باشد هم مى دهد. اين را «ملكه» مى گويند. ملكه، يعنى صفاتى كه در انسان هست و انسان بدون فعاليت، سختى و مشقت، آنها را انجام مى دهد.
درباره اميرالمؤمنين عليه السلام ما مى خوانيم كه على عليه السلام كريم است؛ شجاع است؛ رئوف است و رحيم است. مى خوانيم كه على عليه السلام، با يتيم، آن گونه رئوف است؛ نسبت به دين، آن چنان غيور است. همه صفاتى كه درباره اميرالمؤمنين مى خوانيم، فكر مى كنيم كه على عليه السلام عبارت است از ده تا مثل حاتم طايى، سبحان، رستم، معدى كرب و ده تا از قهرمانان تاريخ را كه اگر بجوشانيمشان و يك وجود تازه به وجود بياوريم، اين مى شود على عليه السلام.
ما اين گونه تصورى از على عليه السلام داريم. اگر گفتيم على عليه السلام، شجاع است، يعنى داراى ملكه شجاعت است؛ يعنى سر نترس دارد. اگر گفتيم على عليه السلام، كريم است، يعنى دست و دل باز است؛ يعنى نمى تواند چيزى داشته باشد و به كسى ندهد. بنده فكر مى كنم مطلب چنين نيست. على عليه السلام، شجاع هست؛ اما نه مثل رستم. على عليه السلام، كريم است؛ اما نه مثل حاتم طايى. على عليه السلام فصيح است؛ اما نه مثل سبحان. على عليه السلام، غيور است؛ اما غيرتش، مثل غيرت هاى ما نيست. صفات على عليه السلام، منشأ ديگرى دارد.
نگاه به زندگى مولا، مناظر عجيبى را به ما نشان مى دهد. على عليه السلام، گاهى خيلى شجاع است؛ گاهى نيست. گاهى خيلى كريم است؛ گاهى هم خيلى بخيل به نظر مى رسد. گاهى خيلى غيور است؛ گاهى خيلى صابر است و گاهى خيلى متواضع است. گاهى هم متواضع نيست. بنده براى بيان اين نكته، به كلام خود او استناد مى كنم تا ببينيد كه صفات او به گونه ديگرى است.
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 فرض كنيم يك نفر مى خواهد على را بشناسد!
⭕️ گفتارى از امام موسى صدر 2️⃣
ما مى گوييم على عليه السلام، شجاع است؛ اسدالله الغالب است. خود او مى گويد: «اگر تمام عرب، پشت به پشت هم بدهند و به جنگ من بيايند، من فرار نمى كنم و نمى ترسم». آيا اين اسمش، شجاعت نيست؟ حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله، درباره اميرالمومنين مى فرمايد: «به خدا سوگند! على عليه السلام، در راه خدا، يك لشگر است». اين، شجاعت على است. حالا همراه من بياييد و شب هاى على را تماشا كنيد. «ضرار»، يكى از دوستان نزديك حضرت، براى معاويه از حضرت اين چنين تعريف مى كند: «معاويه! بايد شب هاى آن على شجاع را كه آتشى در كام دشمنان است، مى ديدى؛ اگر شب او را مى ديدى، مى ديدى كه ايستاده است؛ ريشش را به دست گرفته، روى زمين مى غلتد؛ مثل مارگزيده ها به خود مى پيچد؛ ناله مى كند و مى گويد: خدايا! آه از راه دور و كمى بضاعت و وحشت آينده. پس كجا رفت آن شجاعت؟ آيا حالا مى توانيد بگوييد على عليه السلام، شجاع است؟
على عليه السلام، كريم است. دشمن او، معاويه، در وصف او مى گويد: «خدا مى داند اگر على دو انبار بزرگ داشته باشد، يكى از آنها پر از طلا و ديگرى پر از كاه، اول، آن كه طلاست تمام مى شود و بعد، انبار كاه». اين كرم على عليه السلام است كه تا طلا دارد، نمى تواند كاه را ببخشد. در جاى ديگر مى بينيم كه برادر گرسنه و نابينايش، عقيل، در مقابلش ايستاده، مى خواهد اندكى فزون تر از سهميه اش از او پول بگيرد. خود حضرت مى گويد: «آهنى را داغ كردم و نزديك دستش بردم تا عبرت بگيرد. هرم آتش، موجب شد كه اين عقيل نابينا و مستمند كه دستش را براى گرفتن طلا دراز كرده بود، فوراً دستش را پس بكشد و ناله كند. فرياد كشيد كه برادر! مى خواهى مرا بسوزانى؟ من از تو پول مى خواهم؛ پول كه نمى دهى هيچ، مى خواهى مرا با آتش بسوزانى! به او گفتم: اى عقيل! تو كه از گرماى آتشى كه به دستت نزديك كردم، فرار مى كنى و مى نالى، پس چگونه مى خواهى من در آتشى كه جبار آسمان ها و زمين ها گداخته اش كرده و شعله ورش نموده، به سر برم؟ تو از اين اذيت، مى نالى؛ اما توقع دارى كه من از زبانه آتش جهنم ننالم»؟ آيا حالا مى توانيم بگوييم كه على عليه السلام، كريم است؟ حاتم طايى، اين كار را نمى كرد؛ پس چرا على عليه السلام چنين كرد؟
على عليه السلام، فصيح است. بله، هيچ شك نداريم كه او يكى از بزرگ ترين فصحاى عرب و بلكه بعد از پيامبر، افصح عرب است. يكى از دانشمندان لبنانى كه مسيحى است، فصاحت على عليه السلام را اين گونه تعبير مى كند: «خطبه هاى على عليه السلام، مثل غرش شير در شب هاى تاريك، شكننده است و هر نيروى منحرفى را در مقابل خودش، خرد مى كند». اين، صداى على عليه السلام است و اين، منطق على عليه السلام است؛ اما در مقابل، وقتى در مقابل خدا مى ايستد، و قتى دعا مى خواند، وقتى كه شب ناله مى كند، آن چنان ساكت مى شود كه انگار اصلاً نيست كه حرف بزند. كو آن فصاحت على؟
#ادامه_دارد
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
🔴 فرض كنيم يك نفر مى خواهد على را بشناسد!
⭕️ گفتارى از امام موسى صدر 3️⃣
آن على متواضع، آن على كه در مقابل خلق خدا، تكبر نشان نمى دهد، آن على كه پيامبر به او ابوتراب (پدر خاك) مى گويد، آن على خاك نشين، گاهى آن قدر در برخورد با دشمنان خدا متكبر مى شود كه يكى از رقبايش به او مى گويد: «اى ابالحسن! اين غرور و كبر كه در سر توست، براى چيست»؟ على عليه السلام كه متواضع بود، چطور شد كه اين جا متكبر شد؟ چگونه بايد آن را تفسير كنيم؟ پس منشأ كرم على، شجاعت على، تواضع على و...، ملكات نفسانى نيست؛ پس چيست؟ چرا على عليه السلام، اين گونه است؟ چون على عليه السلام، مومن است.
پاسخ، همين يك جمله است. ايمان به خدا، مصدر تمام صفات على عليه السلام است. ايمان به خدا و ديگر هيچ. اين ايمان، سرّ توازن صفات اوست. شما ببينيد ايمان به خدا، چگونه مى تواند منشأ صفات عالى بشود. آيا ايمان، سبب اين همه معجزات است؟ بله، قرآن مى گويد: «الا انّ اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»؛ ولىّ خدا نه از چيزى مى ترسد، نه براى چيزى محزون مى شود، نه افسوس مى خورد و نه افسرده مى گردد. ما از قرآن استفاده مى كنيم كه ايمان به خدا، منشأ تمام صفات كمال انسانى است. ايمان به خدا يعنى چه؟ يعنى من معتقد باشم كه خالق جهان، خداست و اين اعتقاد، از حد زبانم تجاوز كند و قلبم هم ايمان داشته باشد.
در روايات ما تأكيد شده است كه صفات خدا را داشته باشيد. صفات خدا چيست؟ علم، عدالت، قدرت، رأفت و رحمت. پس اگر كسى ايمان به خدا داشت، منشأ تمام اين صفات در او، ايمان اوست. به همين دليل است كه به ما گفته اند نماز بخوانيم و درباره آن گفته اند: «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». براى چه؟ براى اين كه نماز، مصاحبت با خداست. اين مصاحبت، سبب مى شود كه آدم از مصاحبتش، صفت كسب كند. خوب، پس على عليه السلام، شجاع نيست؛ ترسو هم نيست؛ كريم نيست؛ بخيل هم نيست؛ پس على كيست؟ على عليه السلام، مؤمن است؛ منتهى ايمانش زياد است. آن جا كه خدا مى گويد بايست، مى ايستد؛ مى گويد برو، مى رود؛ بترس، مى ترسد و... تسليم مطلق در مقابل ذات الهى. رضاى خدا، منشأ تمام صفات على عليه السلام است. حالا اين على به چه افتخار مى كند؟ به متابعت محمد صلى الله عليه وآله؛ به پيروى از دين خدا افتخار مى كند. خوب، على، امام ماست. على عليه السلام چگونه بود؟ ما چگونه مأمومين اين اماميم؟ على عليه السلام، شجاع؛ ما، ترسو. على عليه السلام، كريم بود و ما، بخيل. على عليه السلام، خوش اخلاق بود و ما، بداخلاق.
معناى امامت چيست؟ على عليه السلام هم همان طور كه گفتيم، سرّ كمالش، ايمان اوست و اين راهى است كه براى ما هم باز است. اگر اين، راهى را كه على عليه السلام رفت، شما هم برويد، حتماً مى رسيد. على عليه السلام، صد درجه اش را رفت، آن شد و تو يك درجه اش را برو و يك صدم على شو. راه باز است؛ براى همه، اين راه، باز است.
ما كمال على عليه السلام را در ايمانش مى دانيم. با ايمان به خدا و ازدياد ايمان، مى توانيم راه على عليه السلام را برويم؛ اما ما چه كرده ايم؟ ما شيعه على هستيم و بايد از او پيروى كنيم. خوب، حالا كه نكرده ايم، چه از دستمان رفته است؟ شرافت، عزت، هدايت و نجاتى كه بايد براى شيعه على عليه السلام باشد، مهجور مانده است. حرفى ندارم؛ ولى مصيبت كجاست؟ اى على دوست! اى كسى كه دلت با شنيدن منقبت على عليه السلام، شاد مى شود! اى كسى كه براى على عليه السلام، جمع مى شوى و چراغ روشن مى كنى! اى كسى كه براى على عليه السلام، اشك مى ريزى و اى كسى كه به خاطر على عليه السلام، بر سر مى زنى و به سوگ مى نشينى! بشنو و بترس و بلرز از اين حرف. على عليه السلام را اگر امروز، دنيا بخواهد بشناسد، چطور مى شناسد؟
دو راه وجود دارد؛ يك راه از تاريخ مى رود و كتاب ها را مى بيند؛ على عليه السلام را از راه تاريخ مى شناسد. يك راه ديگر هم امروز هست و اگر گفتند على عليه السلام را چگونه مى شود شناخت، مى گويد: خوب، مى رويم از پيروانش او را مى شناسيم. فرض كنيم يك نفر مى خواهد على عليه السلام را بشناسد؛ مى خواهد پيروان على عليه السلام، مأمومين على عليه السلام، دنباله روهاى على عليه السلام و شيعيان على عليه السلام را بشناسد تا على عليه السلام را بشناسد؛ چه مى بيند؟ آيا علم مى بيند؟ آيا تقوا مى بيند؟ آيا علاقه به يتيم مى بيند كه در على عليه السلام مى ديد؟ آيا خدمت به مردم مى بيند كه در على عليه السلام مى ديد؟ آيا شجاعت و صراحتى را مى بيند كه در على عليه السلام مى ديد؟ به هوش باش كه چگونه مى خواهى على عليه السلام را بشناسى و چگونه مى خواهى مأموم على عليه السلام باشى؟
#به_کانال_نشریه_دانشجویی_پرسمان_بپیوندید
https://eitaa.com/porsemanmag/824
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢عضو عضوم گر زِ هم گردد جدا، صد بار، بهتر / کر تو یک لحظه دلم گردد جدا، موسی بن جعفر (علیه السلام) ....
♦️در روزهایی که بلای بیماری ما را خانهنشین کرده است، هیچ پناهگاهی امنتر از آغوشِ همیشه بازِ اولیای خدا نیست؛ بیایید در عزای پدر، کنار امام رضا (علیه السلام) باشیم و نشان دهیم، هیچ اتفاقی نمیتواند مانع حضور قلبیمان در کنار مولایمان باشد ...
◾️ شهادت امام کاظم(ع) تسلیت باد
🔴 سه حرف اصلی
🔸 محمدصادق حیدری
انگار انقلاب علمیِ حضرت صادق و پدرش، کارد را به استخوان خلیفه رسانده بود. چون برای اولین بار بود که دستگاه حاکم دستور داده بود امامِ بعدی در همان ابتدای امامتش، شناسایی شود تا سرش را به دربارِ «منصور دوانیقی» ببرند. بعد از شهادت امام ششم، جاسوسها در مدینه به ایندر و آندر میزدند تا کسی را پیدا کنند که شیعیان به دور او جمع شدهاند. بخاطر همین، حتی بزرگانی مثل «مومنالطاق» و «هشام بن سالم» هم در کوچههای شهر پیامبر، سرگردان بودند و گریه میکردند و با خودشان میگفتند: «معتزلی شویم یا زیدی یا به سوی مرجئه برویم یا به مرام قدریه ایمان بیاوریم؟!». تا پیرمردی دستشان را گرفت و به خانهای برد که صاحبش بدون مقدمه فرمود: «به سوی من بیایید؛ نه به سوی مرجئه و قدریه و زیدیه و معتزله...» و بعد از آنکه قلب هشام بن سالم را پر از یقین کرد، دستور داد: «به هر کسی که خبر امامت مرا دادی، از او پیمان بگیر که آن را فاش نکند و الا ذبح در کار خواهد بود» و به گردنش اشاره کرد.
انگار شیعه بعد از سالها داشت سر بلند میکرد و دربار عباسی، به خوبی این خطر را فهمیده بود. و الا چرا از همان ابتدا باید به دنبال وصیّ حضرت صادق باشند تا گردنش را بزنند و چرا خبر امامت موسیبنجعفر باید مثل یک راز باقی بماند؟ حتی وقتی آن نصرانی برای رسیدن به حقیقت، محضر «اباابراهیم» را انتخاب کرد، به او گفتند: «شکل و شمایل مسیحیان را حفظ کن و با همان حال، #موسیبنجعفر را جستجو کن؛ چون والی مدینه بر او سخت میگیرد و خلیفه از والی مدینه نیز سختگیرتر است.» با همهی این فشارهای بیسابقه، معرکهی درگیری با «منصور» و «هادی» و «مهدی» و «هارونِ» عباسی را طوری مدیریت کرد که گسترش شیعه، چنین گزارشهای تاریخی عجیبی را رقم زد: «هفتاد هزار دینار طلا از وجوهات، تنها در دست یکی از وکلای حضرت #کاظم باقی مانده بود» و یکی از بدگوییهایی که از موسیبن جعفر در دربار هارون پیچید، این بود: «دو خلیفه هستند که برایشان خراج برده میشود: هارون رشید و موسی بن جعفر.»
اما من فکر میکنم امام قصد نداشت قیام کند چون شیعه هنوز پایی نداشت تا در کنارش بایستد. نشان به آن نشان که وقتی برای اولین بار، رهبر شیعه را به زندان بردند و چهار سالِ تمام او را بین زندانبانهای بصره و بغداد دست به دست کردند، خبری از شیعیان نبود؛ همانها که کرور کرور خمس مالشان را میفرستادند اما بلد نبودند یا نمیتوانستند جانشان را چطور فدا کنند تا حقّ اولیهای مثل حق زندگی آزاد، به امامشان بازگردانده شود. شاید به همین خاطر بود که وقتی داشتند موسیبنجعفر را از مدینه خارج میکردند تا به اسارت ببرند، وصیت ویژهای از او نقل نشده غیر از اینکه از فرزندش علی خواست تا زمانی که خبر مرگ او را بشنود، هر شب پشت درب خانهی پدرش بخوابد. همسران و دختران حضرت کاظم هم، تا چهار سال هر شب در راهروی پشت درب خانه ـ که به آن «دهلیز» میگویند ـ جای خواب علیبنموسی را پهن میکردند.
کسی چه میداند؟ لابد از شأن خاندانی به بزرگیِ خانوادهی موسیبنجعفر، دور است که شبها بدون مردی که از آنها حفاظت کند، بخوابند... حالا شما راه کربلا تا کوفه و کوفه تا شام را به رخِ من نکشید. آن یک استثناء وحشتناک بود و قرار نیست که هر چه برای زینب کبری رقم خورد، برای فاطمهی معصومه هم اتفاق بیفتد! ولی خب؛ قبول میکنم که شباهتهایی هم وجود دارد. مثل آن «سه حرف اصلیِ» شوم که هم در روضههای حضرت کاظم پیدا میشود و هم در مصیبتهای حسین. مثلا در وصف امام هفتم گفتهاند: «ذی الساق *المرضوض* بحلق القیود* » یعنی ساق مبارکش با حلقههای زنجیر زندان، کوبیده و خُرد شده بود. چند ده سال قبل هم، یکی از همخانوادههایِ «المرضوض» این دفعه به شکل یک فعل ماضی، در قصر ابن زیاد استفاده شده بود: *نحن *رضضنا* الصدر بعد الظَهر...* ما با اسب، سینه را بعد از پُشت، خُرد کردیم....
ر... ض.... ض.... همان سه حرف اصلی است که همخانوادههایش برای یک خانواده به کاربرده شده تا همهشان را بکوبند و خُرد کنند ...
در دو عالم در دلش هرگز نباشد درد و غم
بر درِ این خانه هر کس شد عزیز و محترم
خانه ای که حک شد از روز ازل بر سردرَش
ذکر «یاموسی بن جعفر(ع)» یا امام ذوالکرم
آمدم! چون راه دادی و نمیگویی که این؛
روسفید و روسیاه است و عرب یا که عجم
سفره ام برکت گرفت از ریزه نانِ سفره ات
کم شده اما نمیدانم چرا رزق حرم؟!
در هوای مشهد و قم بارها حس کرده ام
فاصله دارم فقط با کاظمینت یک قدم
حضرت باب ٱلحوائج هستی و شد مستجاب
حاجتم یا از تو یا از حضرت صاحب-علَم
عاشقِ شش گوشه ام! هنگام امضایِ برات
جا نمانم از نگاه تو... نیفتم از قلم
بسکه خوبی سائلت را پرتوقع کرده ای
کم نمیخواهم! نخواهد رفت چون دستت به کم
صبر کن آقا... بماند بقیه را فردا بده
من نمک نشناسم و حاجت بگیرم میروم!
✍#مرضیه_عاطفی
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
آنچه برای همگان واجب است
مدحِ ز ایمان ابوطالب است
او پدر شیرِ خدا حیدر است
عشق علی بر دل ما غالب است
🔰 لوح | إن مع العسر یسرا
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «به ملّت ایران هم عرض میکنم همانطور که در طول این سالهای متمادی -نه فقط سال ۹۸- با حوادث گوناگون شجاعانه برخورد کردند، با روحیه برخورد کردند، بعد از این هم با روحیه و با امید برخورد کنند با همهی حوادث، و مطمئن باشند که تلخیها خواهد گذشت، و «اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا». قطعاً یُسر در انتظار ملّت ایران است؛ در این تردیدی نیست.» ۱۳۹۹/۰۱/۰۱
♦️ راز بعثت انبیاء
✍️ محمد علی رنجبر
گاهی اوقات انسانها اسیر مشهوراتی می شوند که وقتی دنباله آن کلام مشهور را بگیریم، متوجه خواهیم شد اساسا چنین کلامی از منبعی که ما فکر میکردیم صادر نشده است.
یکی از این مشهورات کلامی است که به پیامبر اسلام ص نسبت می دهند اینکه ایشان فرموده اند:
انما بعث لاتمم مکارم الاخلاق
یعنی من مبعوث شده ام تا اینکه کرامت های اخلاقی را کامل کنم!
این کلام به قدری مشهور است که برخی از متدینین هیچ شک و شبهه ای در آن ندارند
اما وقتی بررسی میکنیم متوجه خواهیم شد این کلام اساسا هیچ سند معتبری در بین راویان شیعی ندارند.
مهمتر اینکه این مساله مشهور به قدری اثر گذار بوده که بسیاری دین را مساوی اخلاق دانسته و دائما بر جدایی #دین از #سیاست تاکید می کنند!
اما وقتی قرآن را (به عنوان منبعی قطعی السند) مورد بررسی قرار دهیم متوجه خواهیم شد که خداوند فلسفه و راز بعثت انبیاء را به گونه ای دیگر معرفی کرده اند و در آیه 36 سوره مبارکه نحل خداوند میفرمایند:
«و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت، فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالة فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین » . (سوره نحل، آیه 36)
ترجمه: ما در میان هر امتی پیامبری را برانگیختیم که (به مردم امر کند ای مردم) خدا را بپرستید و از طاغوت و طغیانگری دوری کنید . برخی را خداوند مورد لطف قرار داده و هدایت کرد و برخی در گمراهی فرو رفتند (پس آنان را رها کرد) بنابراین در سرزمین های آنان بگردید و بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان چه گونه بود!
پس راز #بعثت انبیاء بندگی و تبعیت از دستورات و قوانین الهی (به عنوان بالاترین معروف) و اجتناب و دوری از حکومت طاغوت (به عنوان بالاترین منکر) است!
از این رو #دین همه اش #سیاسی است.
ادیان و مخصوصا دین اسلام آمده اند تا به ما بیاموزند چگونه قدرتمند شده و با عزت، اقتدار خود را علیه طواغیت به کار بندیم نه اینکه صرفا در خانه بنشینیم و با خدا راز و نیاز کنیم!
بر اساس این آیه برای بصیرت دینی یا همان بصیرت سیاسی باید:
#اسلام_شناس شد تا بدانیم چگونه از خدا تبعیت کنیم! (ان اعبدو الله)
#زمانه_شناس شد تا طاغوت زمانه را بشناسیم از آن اجتناب کنیم! (واجتنبوا الطاغوت)
#تارخ_دان شد تا سرگذشت اقوام گذشته را بدانیم و سرانجام کار خود را بفهمیم! (فسیروا فی الارض...)