eitaa logo
کانال پشتیبان
147 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
162 فایل
کانال پشتیبان محتوایی و روشی برای مبلغان گرانقدر.تهیه شده توسط گروه تبلیغی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عجل الله فرجه با همکاری معاونت آموزش هیأت رزمندگان اسلام . ارتباط با مدیر کانال از طریق @moghadamshad
مشاهده در ایتا
دانلود
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧔🏻 🌹 🎖️فرمانده لشکر ویژه شهدا غرب کشور 1️⃣ توسل🙏 🔸درقسمتی از ارتفاع ⛰️ فقط یک راه برای عبور بود. محمودکاوه را بردم همان جا گفتم :دیشب تیربارچی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از اینجا رد بشه. ➖ گفت:بریم جلوتر ببینیم چه کاری میتونیم انجام بدیم. رفتیم تانزدیک سنگرتیربارچی. محمود دوروبرسنگر رو نگاه کرد.آهسته گفتم:اول باید این تیربار راخفه کنیم،بعدنیروهارااز دوطرف آرایش داده وبزنیم به خط⚡. جورخاصی پرسید:دیگه چه کاری باید بکنیم؟! گفتم:چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه🤔! گفت:یک کار دیگه هم باید انجام بدیم. گفتم:چه کاری❓❓ ➖باحال عجیبی جواب داد:(توسل) 🤲 اگه توسل به خدا نکنیم به هیچ جا نمیرسیم..... 📚 برگرفته از کتاب ⏩حکایت فرزندان فاطمه1 ، ص34⏪
🧔🏻 🎖️ فرمانده لشکر ویژه شهدا غرب کشور 💥 2⃣طعمه شدن و ضدکمین 📞 یک بی‌سیم قوی برایش آوردیم، گفت: «ببندیدش به ماشینم 🚖 برویم دور و بر شهر ببینیم بردش چقدرست» حدود 20 کیلومتر از شهر دور شدیم که گفت: خوب است برمی گردیم. ✔️ پنج نفر بودیم من و محمود و راننده ومتصدی بی‌سیم و کاک عارف فرمانده پیشمرگان سقز، توی یکی از معبرهای خطرناک نزدیک روستای «کمن تو» برخوردیم به کمینی با زنجیره پانصد متری از آدم و اسلحه که برای ما چیده بودند اطراف جاده، ماشین محمود را کاملا می‌شناختند. از رنگش بگیر تا شماره پلاکش و معلوم بود در مسیر برگشت منتظرمان بودند تا بزنندمان. ➖ راننده که نامش آقای کاظم افخمی و از پاسداران مشهد بود، اصلا خودش را نباخت و با حدود صدکیلومتر سرعت، فرمان را کج کرد و یک چرخ را برد تو خاکی و پایش را تا ته گذاشت رو پدال گاز. ما هم شیشه‌ها را دادیم پایین و از تو قاب پنجره شلیک می‌کردیم 💥💥. صدای پوکه‌ها غوغایی به پا کرده بود. دو طرف همدیگر را به رگبار بسته بودیم، با این تفاوت که ما پنج نفر بودیم که دو نفرمان راننده و بیسیم چی بودند، اما آنها زنجیره پانصد متری از چریک بودند.محمود به بیسیم چی داد زد ➖ گفت: زود بگو بچه‌های گروه ضربت آماده‌باشند کارشان دارم. ✅ از کمین رد شدیم و رسیدیم به بچه‌های گروه ضربت سپاه سقز، نشسته توی ماشین و مسلح به کالیبر پنجاه، محمود از ماشین پرید پایین گفت:«آماده‌اید؟» همه با صدای بلند گفتند «بله» ماشین ما آبکش شده بود ولی خودمان حتی زخمی کوچک هم بر نداشته بودیم.به کاظم که راننده‌اش بود، گفت: ماشین را سروته کند، و با دست علامت داد حرکت می‌کنیم.و به من گفت: یک ستون نیرو بردارم و بروم توی دره‌ای نزدیک مرز، که هردومان می‌دانستیم راه فرارشان آنجاست. خودش و بچه‌های گروه ضربت هم با شتاب رفته بودند به محل کمین،کمینی‌ها آمده بودند توی جاده که ببینند چه کار کرده‌اند که بر می‌خورند به محمود و کالیبر پنجاه‌های گروه ضربت. فراری‌هایشان می‌آمدند طرفی که منتظرشان بودیم. فرصت تعجب هم بهشان ندادیم، همه‌شان را بستیم به گلوله 💥💥، هیچ‌کدامشان نتوانستند از برد تیرهامان در بروند. 💠 شهید کاوه منطقه را این طور امن می‌کرد، با ضدکمینی که حتی خودمان ازش خبر نداشتیم، چه برسد به آنها که کمین زده بودند. 🎙️ راوی: سیدمجید ایافت 📚 سایت کیهان
کانال پشتیبان
🧔🏻 💠 🎖️ فرمانده لشکر ویژه شهدا غرب کشور 3️⃣ هدیه ازدواج 💍 ✔️ در بحبوبه جنگ و درگیری‌های 💣🧨 کردستان و درست زمانی که محمود کاوه تصمیم قطعی خودش را مبنی بر حمله به خطوط نبرد عراق و درگیری همزمان با گروهک‌های تروریستی کوموله و دمکرات گرفته بود فرصتی پیش آمد و رفتم پیشش، ➖ گفتم: «آقا محمود وضعیت من را که می‌دانید، متأهل شده‌ام و بالاخره تعهداتی دارم. از وقتی همسرم را به ارومیه آورده‌ام دائما خودم درگیر عملیات‌های پی‌در‌پی شدم و این رسم همسرداری نیست بنده خدا، از ترس اینکه مبادا چه اتفاقی در عملیات بیفتد دچار وضع روحی خوبی نیست🤦🏻‍♀️ حداقل اجازه بدهید من مدت کمی در کنارش باشم.» کاوه وقتی شنید ابتدا به دلیل شرایط بحرانی مخالفت کرد، اما با زحمت مدت کمی مرخصی گرفتم. 🔻 یک روز کاوه به من و چند تا از بچه‌ها گفت آماده بشوید برویم داخل شهر گشتی بزنیم؛ امری که خیلی کم اتفاق می‌افتاد، با همان لباس فرم که از او سبز بود و از ما خاکی. البته بیشتر هدفش این بود که برخورد مردم را متوجه شود. چند نفری راه افتادیم داخل شهر تا اینکه به یک مغازه عطرفروشی 🧴رسیدیم و آقا محمود وارد مغازه شد و بعد از سلام و علیک از مرد فروشنده سراغ عطرهای مشهوری را گرفت و خریداری کرد. ما مانده بودیم کاوه که اهل عطر نبود و وقت خود را دائم در جبهه و درگیری می‌گذراند، چرا چنین عطرهایی خرید؟ پس از آنکه فروشنده هر دو عطر را برایش بسته بندی و تزیین کرد آمد پیش من و عطرها را داد و ➖ گفت: «این هدیه 🎁از طرف من به شما و همسرتان است. به ایشان بگویید ما را حلال کنند که در این مدت بابت مسائل عملیات‌ها و دوری از تو سختی و مرارت کشیده است🙏🏻.»  ✅ هنوزم که هنوزه، پس از گذشت این همه سال من و همسرم آن شیشه‌های عطر که هدیه شهید کاوه بود را نگه داشته‌ایم. 🔗 منبع: سایت کیهان
🧔🏻 🌹 🎖️ فرمانده لشکر ویژه شهدا در غرب کشور 4️⃣ جشن پتو 🌟✨ ✅ قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود💍. شاد و شنگول و پرانرژی🤩! ✅ قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاه‌های بچه‌ها به هم تصویب شد. احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچه‌ها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد و مشت و لگد حواله تازه داماد. 💡چراغ‌ها که روشن شد، دیدیم محمود کاوه است 😱 که نشسته بود وسط! همه سر به زیر و خجل شدیم😔. این لبخند و خنده شهید کاوه بود 😅که تحویل بچه‌ها می‌شد و همه به صرف یک لیوان چای ☕ میهمان لبخند مهربانانه کاوه شدیم. ✅ واقعا برامون قابل فهم نبود که سر فرمانده این کار رو در بیاریم و هیچی نگه و حتی بخنده ‼️ً 🔗 منبع: سایت کیهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧔🏻 🎖️ فرمانده لشکر ویژه شهدا غرب کشور 5️⃣ سربازان امام زمان عجل الله فرجه 💠 بچه هارا جمع کردند توی میدان صبحگاه پادگان 🇮🇷 . قرار بود آیت الله موسوی اردبیلی برایمان سخنرانی کنند. در بین صحبت هایشان گفتند امام فرمودند: ⏩ من به پاسدارها خیلی علاقه دارم چرا که پاسدارها سربازان امام زمان هستند ⏪. ✔️ کنار محمود ایستاده بودم و سخنرانی را گوش 👂🏼 می دادم. وقتی این حرف را شنید یک یک دفعه دیدم محمود رنگش عوض شد بی حال و ناراحت😔 یک جا نشست مثل کسی که درد شدیدی داشته باشد و زیر لب می گفت ⏩لا اله الا الله⏪. 🔸 تا آخر سخنرانی همین اوضاع و احوال را داشت. آن موقع اینجوری ندیده بودمش ❗ از آن روز به بعد هر وقت کلاس میرفت اول از همه کلام امام را می‌گفت بعد درسش را شروع می کرد. ➖ می گفت: 🌸اگر شما کاری کنید که خلاف اسلام باشد دیگر پاسدار نیستید ما باید اون چیزی باشیم که امام می خواهد ما سربازان امام زمان (عجل الله فرجه) هستیم 🌸