eitaa logo
کانال پشتیبان
147 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
162 فایل
کانال پشتیبان محتوایی و روشی برای مبلغان گرانقدر.تهیه شده توسط گروه تبلیغی مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر عجل الله فرجه با همکاری معاونت آموزش هیأت رزمندگان اسلام . ارتباط با مدیر کانال از طریق @moghadamshad
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 6⃣شکایت به رسول خدا در رؤیا 🏴آن چه در رؤیا دیده بودم برای فرزندم حسین 💕 نقل کردم: دیشب حبیبم رسول خدا را در خواب دیدم. در آن حال از رفتارهای مردم عراق با خودم، پس از ارتحال رسول خدا شکایت کردم. 😭رسول خدا به من بشارت دادند که به زودی از دست آنان آسوده خواهم شد🌴 🏴در همان شبی که سحرگاهش ضربت خوردم به فرزندم حسن گفتم: فرزندم، امشب در لحظاتی که به خواب رفته بودم، رسول خدا را در خواب دیدم به ایشان عرض کردم یا رسول الله چه سختی های خستگی آور و چه دشمنی های تلخ که از امت تو تحمل کردم.😭 فرمودند نفرینشان کن🌴 🏴 و من اینگونه خواستم: بار پروردگارا، بهتر از آنان را نصیب من فرما و بدتر از مرا نصیب آنها کن.🌴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 589 ✅
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 7⃣محاسن خضاب شده 🏴هر از گاهی که با مردم سخن می گفتم یا خطبه ای می خواندم به نزدیک بودن زمان شهادتم اشاره میکردم ومی گفتم: 🏴 آیا هنگام آن فرا نرسیده است که شقی ترینِ امت بر خیزد و این محاسن را با خون سرم رنگین کند؟😭 🏴چه مانعی رخ داده است که شقی ترینِ امت، این محاسن را با خون سر رنگین نمی کند؟ بخدا سوگند: این محاسن با خون سرم خضاب خواهد شد.... خضاب با خون و نه خضاب با عطر و عنبر 😭😭 🏴من در انتظار هستم که محاسنم را با خون سرم رنگین کند این وعده قطعی هست که محبوبم رسول خدا به من داده است.😭😭 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 587 ✅
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 8⃣ نزدیک بودن وعده شهادت 🏴ماه رمضان فرا رسیده بود و من احساس می کردم که وعده ای که رسول خدا (ص) به من داده بودند، نزدیک شده ام. رسول خدا به من وعده شهادت داده بودند🌴 🏴 بعد از نزول آیه 🍃أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون‏🍃 از پیامبر پرسیدم: این فتنه و آزمایش چیست؟ 🌴 🏴فرمودند: یا علی پس از من امت به فتنه و آزمون دچار میشوند. 🏴گفتم یا رسول الله آیا غیر از این است که در روز اُحد که جماعتی از مسلمانان به شهادت رسیدند و شهادت نصیب من نشد و این بر من دشوار آمد، به من فرمودید: بشارت باد تو را که شهادت در پی تو خواهد آمد؟🌴 🏴رسول خدا فرمودند: این بشارت تحقق می پذیرد. در آن هنگام چگونه صبر خواهی کرد؟🌴 🏴گفتم یا رسول الله چنین موضعی جای صبر کردن نیست بلکه جای شادمانی و شکر گزاری است. 🌴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 585✅
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 9⃣ شب ضربت خوردن 🏴در بیرون خانه مرغابی ها 🦆🦆اطرافم را گرفتند و سر و صدا کردند اهل منزل سعی کردند که آنها را از اطراف من دور کنند🌴 🏴 به آنها گفتم: با آنها کاری نداشته باشید. آنها نوحه خوانی و مرثیه سرایی را شروع کردند😭😭 🏴 وقتی خواستم درِ خانه را باز کنم، لباسم به میخ در گیر کرد و کمربندم باز شد، آن را محکم بستم و این ابیات را خواندم: 🏴کمربند خود را برای مرگ محکم کن😭 که مرگ را ملاقات خواهی کرد...و وقتی مرگ به وادی تو رسید ....بی تابی مکن 🏴وارد مسجد شدم ، مردم را که برای نماز صبح بیدار میکردم، دیدم ابن ملجم 👺 را که در میان آنان خود را به خواب زده بود. او را هم صدا زدم😭😭 برخیز برای نماز 🏴 در محراب مسجد که ایستادم و نماز را شروع کردم ... ابن ملجم ضربتی بر سرم وارد کرد😭😭😭 🏴سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 591 ✅
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 🔟 سفارش مدارا با ابن ملجم 🏴 هنگامی که مرا به خانه آوردند. اولین سوالی که پرسیدم درباره قاتلم بود. گفتند او را دستگیر کرده ایم🌴 🏴 به حسن و حسینم تأکید کردم: این اسیر را در حبس نگه دارید، اطعامش کنید و سیرابش نمایید و به نیکی با اسیر رفتار کنید🌴 🏴 اگر ماندم بهتر از دیگران میدانم با او چه رفتاری کنم؛ اگر خواستم قصاص میکنم یا از او می گذرم و عفش میکنم ... و اگر از دنیا رفتم اختیار با شماست، اگر تصمیم گرفتید او را بکشید مبادا که او را قطعه قطعه کنید🌴 🏴 از ابن ملجم پرسیدم: ای دشمن خدا آیا در حق تو نیکی نکردم؟ آیا آن همه احسان و خوبی را به یاد نداری؟ گفت: آری قبول دارم. پرسیدم پس چرا چنین کردی؟🌴 🏴 گفت: چهل روز بود که این شمشیر را تیز میکردم سپس از خدا خواستم که به وسیله آن بتوانم بدترین خلق خدا را بکشم. به وی گفتم:🌴 🏴 آری چنین خواهد بود؛ این گونه می بینم که تو بدترین خلق خدایی که با همین شمشیر ڪشته خواهی شد🌴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 593 ✅
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 1⃣1⃣ گفتگو با عیادت کنندگان 🏴 عمروبن الحمق به عیادتم آمد به وی گفتم: ای عمرو، لحظه جدایی من از شما فرا رسیده است! لحظاتی از حال رفتم، دخترم ام کلثوم زیاد گریه کرد. بعد چشمانم را گشودم و گفتم:دخترم... ام کلثوم! مرا با گریه هایت اذیت مکن🌴 🏴 اگر آنچه من میبینم تو نیز می دیدی، گریه نمیکردی! ملائکه در آسمان های هفتگانه پشت سر هم صف کشیده اند، انبیا نیز پشت سر ملائکه به صف ایستاده اند این محمد(ع) است که دست مرا گرفته است و میفرماید: "شتاب کن علی جان! آنچه برای تو مهیا شده، به مراتب بهتر از موقعیتی است که در آن قرار داری." 🌴 🏴 حبیب بن عمرو به عیادتم آمده بود و جراحت سرم را دید و گفت: ای امیر المومنین، جراحت مهمی نیست و مشکلی برای شما پیش نخواهد آمد. به وی گفتم:حبیب، به خدا سوگند، تا لحظاتی دیگر هنگام جدایی من از شما فرا می رسد!🌴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 596 ✅
🌷﷽🌷 💚 💚علیه السلام 2⃣1⃣ شیفتگان قدرت کنار 🚫 🔶 عبدالله به عباس که می دانست مشکل طلحه و زبیر چیست و آن دو علاقه مند به داشتن مقامی هستند ، به من گفت : بهتر است بصره را به زبیر و کوفه را به طلحه واگذار کنی ، تا آن دو از جوسازی علیه تو دست بردارند! خندیدم و به وی گفتم : 🗨 🔸 چه می گویی⁉️در شهرهای کوفه و بصره نیروهای فراوان و اموال گسترده ای وجود دارد. اگر طلحه و زبیر به زمامداری آن دو شهر برسند ، افراد سفیه و نادان را به سوی خود جلب می کنند و اشخاص ضعیف و ناتوان را آزار می دهند و با توانگران و قدرتمندان سازش خواهند کرد. 🔺 اگر قرار بود کسی را به سبب رساندن نفع یا داشتن ضرر ، به کار حکومت بگمارم ، معاویه را بر شام می گماشتم و اگر نبود آنچه از این دو تن مشاهده کردم و نیز حرص و ولعشان برای رسیدن به ریاست و قدرت ، شاید درباره آنها تصمیم دیگری می گرفتم و مسئولیتی برایشان در نظر می گرفتم ❇️ 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 182 🔶 ☘️ 🌺🌺 🌻🌻🌻 🌸🌸🌸🌸
🌷﷽🌷 💚 💚علیه السلام 3⃣1⃣مسئولان با خیال راحت بخوابند 😴 و فکر بیت المال را نکنند😌😌 📍روزی خلیفه دوم از مردم پرسید : نظر شما درباره اموال اضافی که بعد از تقسیم بیت المال پیش ما می ماند چیست ؟ کسانی به او گفته بودند : ای امیرمؤمنان ، مسئولیت خلافت موجب شده است که فرصت رسیدگی به امور خانواده و معیشت و تجارت خود را نداشته باشی ؛ از این روی هرآنچه از بیت المال باقی می ماند ، برای تو باشد. او نظر مرا پرسید ، گفتم : دیگران به تو پاسخ دادند . اما اصرار کرد که من نظرم را صریح بگویم . گفتم : چرا در چیزی که یقین داری ، تردید راه می دهی ؟ ☢️ عمر از سخن من ناراحت شد و گفت : باید ادعای خود را اثبات کنی . ✔️ گفتم : آری به خدا سوگند ، از عهده ی آنچه گفتم بر می آیم . آیا به یاد داری که رسول خدا تو را به مأموریتی فرستادند و در آن مأموریت بین تو و عباس بن عبدالمطلب اختلافی رخ داد و تو از من خواستی که نزد رسول خدا برویم تا از رفتار عباس شکایت کنی ! 🗣 ✅ با هم خدمت رسول خدا رفتیم ؛ ولی احساس کردیم که ایشان ناخشنود است ؛ برای همین از بازگو کردن مطلب خودداری کردیم و بازگشتیم . فردای آن روز دوباره به حضور رسول خدا رسیدیم و حضرت را خوش حال و گشاده روی یافتیم . و تو مناسب دیدی که مطلبت را با آن حضرت در میان بگذاری و گذاشتی و پاسخ خود را شنیدی . ♻️ سپس از پیامبر دلیل ناراحتی روز گذشته شان را پرسیدیم و گفتیم : دیروز که خدمت شما آمدیم ، ناراحت و آزرده خاطر بودید؛ اما امروز خوش حال و گشاده روی هستید . آیا اتفاقی افتاده بود ؟ 🔻رسول خدا فرمودند : دیروز که نزد من آمدید ، از اموالی که به عنوان صدقه نزد من گرد آمده بود💰💰 ، دو دینار باقی مانده بود و به دست اهلش نرسیده بود . ناراحتی من از ناحیه ی آن دو دینار بود . اما امروز من آن 2️⃣ دو دینار را به مصرف درست رسانده ام و دیگر نگران نیستم . 🔰عمر با شنیدن این سخنان گفت : راست گفتی ، به خدا سوگند در دنیا و آخرت ممنون و سپاسگزار تو خواهم بود 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 109🔶 ☘️ 🌺🌺 🌻🌻🌻 🌸🌸🌸🌸
🌷﷽🌷 💚 💚علیه السلام 4⃣1⃣ ویژه خواری ممنوع ⛔️ 🔺طلحه و زبیر هنگام بیعت جمله ای گفتند که از آن بوی سهم خواهی به مشام می رسید . گفتند : بیعت ما مشروط به این است که در حکومت شریک تو باشیم ! و من با صراحت پاسخ دادم : 👇 ❗️ نه ، هرگز ! شما با من در سهم بردن از بیت المال همسان اید . در سهم بیت المال ، هیچ فرقی بین شما و برده حبشی وجود ندارد و نه من امتیاز خاصی در بیت المال دارم و نه فرزندانم . اما اگر اصرار دارید که حتما از عنوان مشارکت استفاده کنید ، مانعی ندارد ؛ شما شریک من هستید که در هنگام ضعف و درماندگی به یاری ام بشتابید و نه در هنگام قدرت و استقامت. 👌 🔸 طلحه و زبیر با من بیعت کردند؛ ولی من نشانه های خیانت و شکستن بیعت را در چهره ها و چشم هایشان مشاهده می کردم 〰️ 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 160🔶 ☘️ 🌺🌺 🌻🌻🌻 🌸🌸🌸🌸