🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۲۷۹)
💢 آخرین جابجایی💢
روز شنبه ۱۳ مرداد ۶۹ عراقیها بدون مقدمه اومدن و گفتن سریع وسایلتونو جمع کنین و آماده رفتن بشید. ما هم که دیگه این جابجاییها برامون عادی شده بود ، وسایلامونرو جمع کردیم وکوله پشتیا رو انداختیم روی دوشمون و حرکت کردیم. درِ قلعه وا شد و بدون اینکه دست و چشمامون رو ببندن راه افتادیم. نگهبانای بعثی بدجوری مضطرب و دستپاچه بودن. خبرایی شده بود که ما از اونا بیخبر بودیم. انگار مسافتمون زیاد نیست که پیاده داریم میریم. آره همینجور بود. رسیدیم سر جای چند ماه پیشمون که همه چیز خوب بود. بچهها به هم میگفتن اینجا ملحقه آره خودشه. دوباره برمون گردوندن ملحق.توی این فکر بودیم که چه اتفاقی افتاده که برگشتیم ملحق و از زندان قلعه خلاص شدیم.
شایعاتی از طرف برخی نگهبانای عراقی بهگوش میرسید که تعدادی اسیر کویتی رو میخوان بیارن سرِ جای ما توی قلعه. کمکم شایعات به حقیقت پیوست و از طریق آشپزا و بهیارای خودمون و تعدادی از نگهبانای عراقی متوجه شدیم که بله! قضیه اسرای کویته. حالا اونا باید زندانی بکشن و ما برگردیم اردوگاه. بعثیا، کویتیهای دوست و برادر عربِ دیروز و دشمن امروز رو حتی به این اندازه آدم حساب نکرده بودن که بیارنشون توی اردوگاهِ خالی ملحق. چپوندنشون توی زندان و خدا میدونه چه بلاهایی که سرشون نیاوردن. حالا اونا زیر کابل و کتک بودن و افتاده بودن تو اتاقای تنگِ زندان قلعه، دقیقا مثل روزای اول اسارتِ ما. هر چه بود برای ما خیر شد و ۴۲ روز پایانی اسارت رو راحت گذروندیدم. ماجرا ازین قرار بود که بعد از حمله صدام به کویت، تعدادی از کویتیها اسیر شده بودن و آورده بودنشون اردوگاه ۱۸ و میخواستن بیارنشون زندان قلعه بجای ما. واقعا خندهدار بود. نمردیم و دیدیم چطور گردنکلفتا و پولدارای کویتی که همیشه دستشون تا آرنج توی حلق صدام بود و همه جوره کمکش میکردن، حالا باید میومدن مثل ما شوربا با طعم کابل میخوردن. دنیاس دیگه! انتظار وفا از گرگ داشتن مثل انتظارِ خُنَکی از آتیشه. چقدر امام به این زبون نفهما گفته بود که دلتونو به این صدام خوش نکنین و بهش کمک نکنین. این آدم دیوونهس .کارش که با ما تموم بشه میاد سراغتون. حالا همون روزی شده بود که امامِ ما پیشبینی کرده بود. هر چه بود برای ما بد نشد. کاش صدام زودتر به کویت حمله می کرد.! از اون زندان و چاردیواری دلتنگ خلاص شدیم.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۲۸۰)
💢 عدو شود سبب خیر💢
اگه خدا بخواد عدو سبب خیر میشه، همین حمله عراق به کویت برای ما شد باعث خیر و برکت و مقدمه آزادی. خدا میدونه که چقدر این اقدام احمقانۀ صدام برای اسلام و مسلمین خیر و برکت در پی داشت. برکتِ فوریش نصیب ما شد و از زندان دلگیر قلعه خلاص شدیم و برگشتیم اردوگاهِ قبلیمون و بین ۶ آسایشگاه تقسیم شدیم. خیر و برکت گستردهترش هم شامل حال دو ملت ایران و عراق شد و منجر به آزادی ۱۱۵ هزار انسان از بند اسارت (حدود ۴۵ هزار اسیر ایرانی و ۷۰ هزار عراقی) شد که این از مهمترین آثار و برکات حماقتِ صدام بود.
سالها مذاکره، بینتیجه موند و حماقت یه دیوونهی قدرتطلب، همه کارها رو بهسامان کرد. صدام بهخاطر این که از ناحیه ایران خیالش راحت باشه و بتونه راحتتر لقمه بزرگ کویت رو قورت بده، همه جور امتیازی از پذیرش مجدد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر تا برگشتن به خطوط مرزی و آزاد کردن اسرا رو پذیرفت.
یکی نبود بگه خُب مرد ناحسابی همون دو سال پیش که با ایران آتیشبس کردی میرفتی کویت رو میگرفتی که ما زودتر آزاد بشیم. آفرین صدام این یه دونه کارِت خوب بود.😅
حالا تا میتونی نفت کویت رو نوش جون کن و دست از سرِ کچل ما بردار!
یه قشقرهای توی قلعه بپا شده بود که نگو و نپرس! آشپزهای ما که غذا برای کویتیها بُرده بودن میگفتن کویتیهای نگون بخت که نمیدونستن وضعیت اسارت چطوره، مقداری شلوغکاری کردن و کولرها رو چپه کرده بودن و بعثیا هم حسابی از خجالتشون دراومده بودن و تا میخوردن با کابل و چوب زده بودن توی سرشون. فقط یه چیز رو نفهمیدم که چه فحشایی به اونا میدادن. به ما میگفتن «فرسالمجوس» حالا به داداشای عربشون چی میگفتن خدا میدونه.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت(۲۸۱)
💢گروگان یا طعمه موشکهای آمریکایی؟💢
از حدود یه سال پیش که از اردوگاه تکریت ۱۱ تبعید شده بودیم، گاه و بیگاه زمزمههایی از بعثیا شنیده میشد که شما هیچوقت رنگ ایران رو به چشمتون نمیبینید و به خاطر همۀ خلافکاریاتون که همیشه باعث دردسر بودید محاکمه و بهعنوان گروگان برای همیشه توی عراق باقی میمونید و هر وقت خواستیم شما رو در همین اردوگاه دفن میکنیم. این کار از اونا بعید هم نبود. بعد از گذشت ۴۲ ماه از اسارتمون هنوز هیچ نام و نشانی از ما نبود و همچنان مفقودالاثر بودیم. نه ایران از ما خبری داشت و نه صلیبِسرخ.
بعثیا توی این مدت با تعدادی از رفقامون همین کارو کرده بودن و تعدادی رو زیر شکنجه و تعدادی هم بعلت بیماری و عدم رسیدگی شهید کرده بودن و در عراق دفن شدن. اصل قضیه این بود که گروه تبعیدی ما رو که بقول خودشون از «مُشَعوِذین» یعنی شلوغکارای اردوگاهای مختلف بودیم رو بعنوان گروگان و بعنوان یه برگ برنده برای امتیاز گرفتن از ایران نگه دارن.
تقریبا محرز بود و این باعث میشد موجی از نگرانی در بین بچهها ایجاد بشه.
حالا زمزمۀ جدیدی بهگوش میرسید که میخوان این گروه ۶۰۰ نفره ما رو سر به نیست بکنن و بجای ما تعدادی از منافقین رو بفرستن ایران. این قضیه رو تعدادی از بچهها شنیده بودن، اما به هر حال نگرانی از تبادل نشدن و باقی موندن توی چنگال بعثیها به عنوان گروگان یه نگرانی جدی بود و قضیه دیگهای که بچهها رو نگران میکرد، احتمالِ شروع جنگ بین آمریکا و عراق بود که هر روز احتمالش بیشتر میشد. ما هم که داخل یه پادگان زرهی بودیم و اگه جنگ شروع میشد اولین موشکها میخورد توی کَلۀ ما. بعضی وقتا بچهها با طنز و شوخی که پشت سرش موجی از نگرانی نهفته بود، میگفتن ۴ سال زیر کابل و شکنجه بعثیا دوام آوردیم، حالا اگه جنگ شروع بشه باید بمب و موشکای آمریکا رو بغل کنیم. خدا خدا میکردیم زودتر تبادل شروع بشه. میدونستیم با شروع جنگ ما آماج موشکهای آمریکایی قرار میگیریم چون که تمومی اردوگاهای اسرای ایرانی داخل پادگانهای نظامی عراق قرار داشتن و بمب و موشک که نمیتونه تشخیص بده این ایرانیه و اون عراقیه. تازه بدتر از این میدونستیم آمریکاییها بدشون نمیومد که ماها رو قتل و عام کنن و گناهشو بندازن گردن صدام و بِگن که ما نمیدونستیم اسرای ایرانی توی این پادگانها بودن و تقصیر صدامه که این عمل غیر انسانی رو انجام داده و اسرای بینوا رو توی پادگان نظامی جا داده و چه بسا برای شادی روحمون بخشایی از انجیل رو هم میخوندن.!😅
گذشته از طنز، واقعا این یه نگرانی جدی و واقعی بود و با این وضع و اوضاعی که پیش اومده، هر لحظه امکان داشت شیپور جنگ نواخته بشه و بچهها قتلعام بشن.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۲۸۲)
💢صدام و بشکه باروت💢
هر روز تهدید آمریکا جدیتر و بیشتر میشد و صدام هم که فکر میکرد این صرفا تبلیغات و جنگِ زرگریه، کاملا بیاعتنایی میکرد. من به بچهها میگفتم صدام نشسته رویِ یه بشکه باروت و فتیله شو روشن کرده و آخرش منفجر میشه. فقط خدا کنه این زمانی باشه که ما اینجا نیستیم. علیرغم دو نگرانی بزرگِ گروگان موندن و یا طعمه موشکهای آمریکایی شدن، اما یأس و ناامیدی در بین بچهها اصلاً وجود نداشت و دلمون رو بخدا سپرده بودیم و ته دلمون گواهی میداد همان طوری که حماقت صدام کار رو به اینجا رسونده که زمینۀ آزادی اسرا داره فراهم میشه، همون خدا هوای ماها رو هم داره و فضل و کرمش شامل حال ما هم میشه. فعلا بازگشت به اردوگاه و دسترسی راحت به حموم و دستشویی و هواخوری بزرگ و آزادیهای نسبی که عراقیا به ما داده بودن غنیمت بود و با امیدواری شروع کردیم به برنامهریزی برای استفاده بهینه از وقتمون.
با برگشتمون به اردوگاه ملحق ۱۸ مجددا و بهسرعت فعالیتهای فرهنگی و آموزشی از سر گرفته شد و کانون فرهنگی اردوگاه با محوریت حاج آقا باطنی و مرحوم مهندس خالدی شکل گرفت و برنامهها با وسعت و کیفیت بهتر و بالاتری به اجرا دراومد. گروههای متعدد تحت پوشش کانون فرهنگی با انسجام و برنامهریزی خوب برای ایجاد محیطی بانشاط و پویا به رقابت با هم پرداختن.
گروه مراسمات و مناسبتها، گروه فرهنگی، گروه خدمات، گروه آموزش و غیره همگی، هرکدوم برنامههای زیبایی رو تدارک میدیدن. مسئولیت فرهنگی اردوگاه به عبدالکریم مازندرانی سپرده شد. ایشان از من تقاضای کمک و همکاری کرد. من گفتم عبدالکریم اگه هم نمیگفتی من رهات نمیکردم. یه روز من مسئول فرهنگی بودم و تو کمکم کردی حالا من وظیفه دارم جبران کنم. دو نفری مینشستیم و با مشورتِ جامعه روحانیت اردوگاه با محوریت آقای باطنی و سایر چهرههای علمی و فرهنگی، تلاش میکردیم ، فضای اردوگاه در روزهای پایانی یک فضای کاملا سرزنده، با نشاط و انقلابی باشه و با بیشترین بهرهوری علمی، آموزشی و معنوی، همراه بشه. کاغذ و قلم هم آزاد شده بود و این کمک خوبی بود تا بتونیم بیشتر فضا رو به سمت آموزش و پرورش ببریم. گروهای متعدد سرود و تئاتر شکل گرفت. سخنرانی در سطح آسایشگاهها به صورت منظم انجام میشد و در جای جای اردوگاه کلاسهای متعدد در حال برگزاری بود. خلاصه ابتکار عمل به صورت کامل، از دست بعثیا خارج و در اختیار بچههای خودمون قرار گرفته بود.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
🖤سر خم مي سلامت شکند اگر سبويي🖤
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
آقا جان سرت سلامت.
از خون مالکاشتر تو هزاران قاسم سلیمانی میروید.
#کانال_شقایق_ها
@pow_ms
💢پیام امام خامنهای فرمانده کل قوا💢
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبهی شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیةاللهارواحناهفداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوهی الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان - و نیز همهی دشمنان - بدانند خط جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است، فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیدعلی خامنهای
۱۳دیماه ۱۳۹۸
#کانال_شقایق_ها
@pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت:(۲۸۳)
💢 دسترسی به تلویزیون ایران💢
با مناسب دیدن شرایط و کاهش حساسیت بعثیا به برنامه و فعالیت داخلی اردوگاه، چند نفر از بچههای متخصص مدار یکی از تلویزیونها رو باز کردن و برای اولین بار بعد از قریب به چهل و دو ماه از اسارتمون چشممون به جمال رهبری و صحنههای زیبای ایران افتاد. بچههای آسایشگاه ۳، موفق شده بودن با دستکاری تلویزیون مدار اونو باز کنن. چون بچهها یه دَست بودن و جاسوسی دیگه در بینمون نبود، راحت به تلویزیون ایران دست پیدا کردیم. اوایل با حفاظت کامل و تنها در آسایشگاه ۳ و گذاشتن نگهبان در دو طرف آسایشگاه فقط اخبار رو میدیدیم و تا نگهبانای عراقی میومدن سریع کانال رو میبردیم روی عراق. من که مسئول فرهنگی آسایشگاه ۱ بودم، توی ساعات خاصی جام رو با یه نفر عوض میکردم و میرفتم آسایشگاه ۳، خلاصۀ مهمترین اخبار رو یادداشت میکردم و میومدم داخل آسایشگاه یک ِو اخبار رو میخوندم. اوایل یه معما شده بود برای بچهها که این اخبار دستِ اول از کجا میاد و منم لو نمیدادم ولی کمکم دستم رو شد و همه متوجه قضیه باز شدن مدار تلویزیون آسایشگاه سه شدن.
بعد از چند روز که وضع بهتر شد و عراقیا که اتفاقی متوجه شده بودن که بچهها دارن تلویزیون ایران رو میبینن حساسیت نشون ندادن و حتی توصیه میکردن برای خودتون ببینین ولی مواظب باشین فرماندهای ما متوجه نشن که ما رو توبیخ کنن. وقتی فهمیدیم اونام دیگه حساسیت ندارن. تیم بچههای فنی دست بکار شدن و مدار تلویزیون همه آسایشگاههای بند ۱ رو وا کردن و علاوه بر اخبار، سخنرانیهای مقام معظم رهبری(حفظهالله) و حتی فیلمهای سینمایی ایران رو میدیدیم. همه شواهد حاکی از اتمام دورۀ طولانی اسارت و باز شدن آغوش وطن بر روی بچهها بود. حقیقت ماجرا این بود که نظام بعثی نمیخواست مشکلی توی اردوگاه پیش بیاید و به خاطر گرفتاری که در قضیه اشغال کویت داشت میخواست تا انجام تبادل بنوعی آزادی عمل به اسرا بده و یه وقت قضیهای پیش نیاید که باعث بشه مجددا روابطشون با ایران خراب بشه و الّا ماهیت صدام و حزب بعث همون بود که بود. این نرمش و مدار تنها بخاطر شرایط حساسی بود که گرفتار اون شده بودن.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت: (۲۸۴)
💢دانشگاه اسارت💢
اگه بخوام مقایسه دقیقی بین شرایط دو ماه پایانی اسارتمون با برههای از تاریخ اسلام بکنم، میتونم بگم وضعیت و شرایطی شبیه دوران امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) برای ما فراهم اومده بود. در اون زمان به علت درگیری بین بنیامیه و بنیعباس(لعنهالله علیهم) فراغت بالی برای این دو امام پیش اومد که بتونن بهترین استفاده رو از شرایط بنمایند و به نشر معارف اسلام ناب و تربیت شاگردان بسیار و ترویج مکتب تشیع بپردازن. ما هم با درک صحیح از شرایط مطلوبِ پیش اومده و با اقتدا به اون بزرگواران، سعی کردیم همون روش رو در پیش بگیریم و دو ماه طلایی پیش رو داشتیم تا ضمن شور و نشاطآفرینی، زمینه و شرایط بسیار مناسب از لحاظ روحی روانی برای ورود پیروزمندانه بچهها به وطن رو فراهم کنیم. این بود که تمومی قید و بندها رو کنار گذاشته و حداکثر استفاده از شرایط پیش اومده رو بعمل آوردیم.
از روز اول تبادل در ۲۶ مرداد دیگه نماز جماعت ۸۰ و۱۰۰ نفری توی آسایشگاهها برگزار میشد. صدای اذان نه تنها در داخل آسایشگاه حتی در هواخوری هم شنیده میشد و بلافاصله نماز جماعت اقامه میشد. در آسایشگاه (۱) حاج آقا خطیبی، در آسایشگاه (۲) حاج آقا عبادی نیا و در آسایشگاه (۳)هم حاج آقا باطنی اقامۀ نماز جماعت میکردن. وضعیتمون بالکل عوض شده بود و بیشتر شبیه مقر تیپ و لشکرهای ایران، قبل از عملیات شده بود. شبهای جمعه دعای کمیل و شبهای دیگه دعای توسل و زیارت عاشورا خونده میشد. وقتی وضعیت پیش اومده رو با سالهای اول اسارت خصوصا در تکریت ۱۱ مقایسه میکردم، خدا رو بخاطر این همه نعمت و عظمت شکر میکردم و گاهی اصلا یادم میرفت که اسیر هستم.
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انتقام_سخت
💢سرداری فراتر از زمان و مکان💢
حاج قاسم سلیمانی چرا محبوب قلوب ۸۵ میلیون ایرانی و صدهها میلیون مسلمان و غیرمسلمان آزاده در سراسر جهان بود؟
جواب این سئوال را در این کلیپ کوتاه ببینید.
#خطکشی_ها_را_بردارید.
اصولگرا و اصلاحطلب و انقلابی. مسلمان و غیر مسلمانِ آزاده همه #خونخواه سردار جبهه مقاومت اسلامی و آزادگانِ جهان هستند.
#خون_وحدت_بخش
#یالثارات_الحسین
#یالثارات_القاسم
#کانال_شقایق_ها
@pow_rs
❣برکات خون حاج قاسم❣
💢قسمت اول💢
بعد از شهادت حاج قاسم،جمله زیبایی مطرح شد و خیلی زود جای خودش رو در ادبیات مقاومت باز کرد و آن این بود: "شهید سلیمانی از سلیمانی قویتر است"
این جمله برگرفته از ادبیات عاشوراست که ما بعینه دیدیم و حسینِ شهید از امام حسین زنده در طول ۱۴ قرن قویتر و تاثیرگذارتر بوده است.
اما خون حاج قاسم تاثیراتی در سه مرحله دارد:
🔻مرحله اول) کوتاهمدت
تنها سه روز از شهادت سردار میگذرد و هنوز دفن نشده که:
۱- غائله عراق که میرفت عراق را از محور مقاومت جدا کند، فروکش کرد و آرام شد.
۲- بدبینیهائی که بین دو ملت ایران و عراق با جنگ روانی دشمن ایجاد شده بود، به اتحاد و همدلی تبدیل شد.
۳- محور مقاومت از فلسطین و لبنان و سوریه گرفته تا ایران و عراق و یمن انسجام بیشتری یافت.
۴- پارلمان عراق طرح اخراج نیروهای آمریکائی در عراق را تصویب کرد که مقدمهای خواهد بود برای خروج کامل آمریکا از عراق.
۵- فضای ایران که از قضیه گرانیها و بنزین و اغتشاشات ملتهب شده بود، به فضای معنوی و همدلی و معطر به عطر شهادت و فرهنگ مقاومت تبدیل شد.
۶- زمزمههای سازشکارانه و دل بستن به مذاکره و برجامهای دو و سه و چهار بشدت به حاشیه رفته و حماسه مقاومت و عزت جایگزین آن شد.
این مبحث ادامه دارد.
📝رحمان سلطانی.
#کانال_شقایق_ها
@pow_rs
🌵روایت اسرای مفقودالاثر🌿
قسمت: (۲۸۵)
💢کمیته مجازات(۱)💢
با شروع تبادل اسرا، تعدادی در حد ۱۸،۱۷ نفر از خائنین و جاسوسها و حتی نفوذیهای منافقین رو به بند ۲ آوردن و میخواستن بصورت ناشناس اونا رو قاطی ما به ایران بفرستن. اینا کسایی بودن که در طول اسارت در اردوگاههای مختلف مرتکب جاسوسی و خیانت شده و باعث شهادت جمعی از بچهها شده بودن و در بینشون به گفته برخی دوستان چند نفر از نفوذیهای منافقین هم وجود داشت. با ارتباطایی که با سولهها داشتیم و از طریق اسرایی که در بیمارستان ردهه و بعقوبه بودن، اسامی و مشخصات این خائنین و شرح جنایاتشون بهدستمون رسید و کسانی بودند که همه مستحق مرگ بودن و باید بدست خود بچهها مجازات میشدن. یکی از اونا بنام رحمت ر من شناسایی کردم و برای مجازات به بچهها معرفی کردم. زمانی که در قلعه زندانی بودیم، با ارتباط دوستانهای که من با علیکُرده پیدا کرده بودم و این هم جزو همون دار و دسته بود و تصور میکرد، منم همفکرشون هستم، یه روز اومد پیش من و بعد از خوش و بش، نفرت خودشو از پاسدارها و بسیجیا رو بیان کرد و گفت: کاک رحمان من جزو کومله بودم و چند نفر از همین پاسدارها رو سر بریدم، حالا راست میگفت یا قپی در میکرد نمیدونم! ولی عمق خباثتش رو با این جمله بیان کرد و میزان نفرتش از بچههای مظلوم سپاهی و بسیجی رو مشخص کرد. علاوه بر این، مرتکب خیانت و جاسوسی هم شده بود و به احتمال زیاد یکی از همون نفوذیهای ضدانقلاب بود. به هر حال این تعداد از خائنین روزمهای بسیار خیانتبار داشتن و سالم و بدون مجازات در رفتنشون اونم بصورت ناشناس، ظلمی بزرگ در حق تموم اسرایی بود که در اردوگاههای مختلف توسط اینا اذیت و آزار شده و تعدادی هم بهشهادت رسیده بودن.
کمیتۀ مجازات توسط بچهها تشکیل شد. عملیاتی شبیه عملیاتهای دفاع مقدس با تعیین محورها و واحدهای عملکننده و رمز، طراحی و مقرر شد برای هر خائن سه نفر از بچههای قوی هیکل و رزمیکار مشخص بشه و در اطراف اونا قدم بزنن و وقتی که تمومی اکیپها افراد رو پیدا کردن و در جاهاشون مستقر شدند....
این قصه ادامه دارد✅
#کانال_جهاد_تبیین
@pow_ms