کربلاییسیدرضا_نریمانی_خورشید_جهان_سر_زد_بارون_رحمت_امشب_اومد_.mp3
6.22M
🔊 خورشید جهان سر زد
بارون رحمت امشب اومد
👤 کربلاییسیدرضا #نریمانی
🌺 ویژه مبعث #پیامبر_اکرم
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام ادعیه ماه رجب و........
👇
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 محشر ترین سکانس بعثت پیامبر (ص) در فیلم «محمدرسولالله»
#عید_مبعث رسول خدا (ص) بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد.
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام ادعیه ماه رجب و....
👇
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و بیست و سوم
خنده روی صورتش خشک شد و خوب فهمید که فعلاً شوق همراهیاش را چون گذشته ندارم که ساکت سر به زیر انداخت و همانطور که با چنگالش بازی میکرد، دل به دریا زد و با صدایی گرفته پرسید: «هنوز منو نبخشیدی؟» نگاهم را به بشقاب غذایم دوختم و با بیتفاوتی جواب دادم: «نه! حالم خوب نیس!» سرش را بالا آورد و با نگرانی پرسید: «چیزی شده الهه جان؟» نمیخواستم پرده از دردهای مبهمی که به جانم افتاده بود، بردارم که حتی تمایلی برای دردِ دل کردن هم نداشتم، ولی برای اینکه جوابی داده باشم، حال ناخوش این چند روزه را بهانه کردم و گفتم: «نمیدونم. یه کم سرم درد میکنه!» و باز هم همه را نگفتم که آن چیزی که پایم را برای همراهیاش عقب میکشید نه سردرد و کمردرد که احساس سردِ خفته در قلبم بود و دلِ او آنقدر عاشق بود که به همین کلام کوتاه به ورطه نگرانی افتاده و بپرسد: «میخوای همین شبی بریم درمانگاه؟» لبخندی زدم و با گفتن «نه، چیزِ مهمی نیس!» خیالش را به ظاهر راحت کردم، هر چند باز هم دست بردار نبود و مدام سفارش میکرد تا بیشتر استراحت کنم و اصرار داشت تا برای یک معاینه ساده هم که شده، مرا به دکتر ببرد.
ظرفهای شام را شستم و خواستم به سراغ شستن پرتقالها بروم که از جا پرید تا کمکم کند. دست زیر جعبه بزرگ پرتقال گرفت و با ذکر «یا علی!» جعبه را برایم نگه داشت تا پرتقالها را در سینک دستشویی بریزم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با لحنی لبریز از تردید و سرشار از سرزنش پرسیدم: «بازم فکر میکنی امام علی (علیهالسلام) کمکت میکنه؟!!!» و کلامم آنقدر پر نیش و کنایه بود که برای چند لحظه فقط نگاهم کرد و با سکوتی سنگین جواب طعنه تلخم را داد. خوب میدانستم که امشب، شب عید غدیر است و فقط بخاطر دلخوریهای این مدت من و کینهای که از عقایدش به دل گرفتهام، همچون عیدهای گذشته با جعبه شیرینی به خانه نیامده که لبخند تلخی زده و باز طعنه زدم: «خیلی دلت میخواست امشب شیرینی بخری و عید غدیر رو تو خونه جشن بگیری، مگه نه؟» و به گمانم شیشه قلبش ترک برداشت که آیینه چشمانش را غبار غم گرفت و با لحنی دل شکسته پرسید: «الهه! چرا با من این کارو میکنی؟» و دیگر نتوانستم تحمل کنم که هم خودم کلافه و عصبی بودم و هم جگر مجیدِ مهربانم را آتش زده بودم که بدون آنکه شیر آب را ببندم، با بدنی که از غصه به لرزه افتاده بود، از آشپزخانه بیرون زدم و به سمت اتاق دویدم و او دیگر به دنبالم نیامد که شاید به قدری از دستم رنجیده بود که نمیتوانست در چشمانم نگاه کند و چقدر دلم آرام گرفت وقتی این رنجش به درازا نکشید و پس از چند لحظه با مهربانی به سراغم آمد و کنارم لب تخت نشست.
به نیم رخ صورتم نگاه کرد و به آرامی پرسید: «الهه! نمیشه دیگه منو ببخشی؟» به سمتش صورت چرخاندم و دیدم که نگاهش از سردی احساسم، آتش گرفته و میخواهد با آرامشی مردانه پنهانش کند که زیر لب زمزمه کردم: «مجید! من حال خودم خوب نیس!» و به راستی نمیدانستم چرا اینهمه بهانه گیر و کم طاقت شدهام که با لبخندی رنجیده جواب داد: «خُب حالت بخاطر رفتار من خوب نیس دیگه!» و بعد با بغضی که به وضوح در آهنگ صدایش شنیده میشد، سؤال کرد: «الهه جان! من چی کار کنم تا منو ببخشی؟ چی کار کنم که باور کنی با این رفتارت داری منو پیر می کنی؟»
گوشم به کلام غمزدهاش بود و چشمم به صورت مهربانش که در این دو ماه، به اندازه سالها از بین رفته و دیگر رنگی به رویش نمانده بود و چه میتوانستم بکنم که حال خودم هم بهتر از او نبود. همانطور که سرم را پایین انداخته و دکمه لباسم را با سرانگشتانم به بازی گرفته بودم، با صدایی که از اعماق قلب غمگینم بر می آمد، پاسخ دادم: «مجید... من... من حالم دست خودم نیس...» سپس نگاه ناتوانم رنگ تمنا گرفت و با لحنی عاجزانه التماسش کردم: «مجید! به من فرصت بده تا یه کم حالم بهتر شه!» و این آخرین جملهای بود که توانستم در برابر چشمان منتظر محبتش به زبان بیاورم و بعد با قدمهایی که انگار میخواست از معرکه احساسش بگریزد، از اتاق بیرون زدم و باز هم مجیدم را در دنیایِ پُر از تنهاییاش، رها کردم.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و بیست و چهارم
آیینه و میز مادر را گردگیری کردم و برای چندمین بار قاب شیشهای عکسش را بوسیده و از اتاق بیرون آمدم. هر چه عبدالله اصرار میکرد که خودش کارهای خانه را میکند، باز هم طاقت نمیآوردم و هر از گاهی به بهانه نظافت خانه هم که شده، خودم را با خاطرات مادر سرگرم میکردم. هر چند امروز همه بهانهام دلتنگی مادر نبود و بیشتر میخواستم از جاذبه میدان عشق مجید بگریزم که بخاطر شیفت کاری شب پیش، از صبح در خانه بود و من بیش از این تاب تماشای چشمان تشنه محبتش را نداشتم که در خزانه قلبم هیچ انگیزهای برای ابراز محبت نبود و چه خوب پای گریزم را دید که با نگاه رنجیده و سکوت غمگینش بدرقه ام کرد.
کار اتاق که تمام شد، دیگر رمقی برای نظافت آشپزخانه نداشتم که همین مقدار کار هم خستهام کرده و نفسهایم را به شماره انداخته بود. خواستم بروم که عبدالله صدایم کرد: «الهه! یه لحظه صبر کن کارِت دارم.» و همچنانکه گوشی موبایلش را روی میز میگذاشت، خبر داد: «بابا بود الان زنگ زد. تا یه ساعت دیگه میاد خونه. گفت بهت بگم بیای اینجا، مثل اینکه کارِت داره.» و در مقابل نگاه کنجکاوم، ادامه داد: «گفت به ابراهیم و محمد هم خبر بدم.» با دست راستم پشت کمرم را فشار دادم تا قدری دردش قرار بگیرد و پرسیدم: «نمیدونی چه خبره؟» لبی پیچ داد و با گفتن «نمیدونم!» به فکر فرو رفت و بعد مثل اینکه چیزی به خاطرش رسیده باشد، تأکید کرد: «راستی بابا گفت حتماً مجید هم بیاد.» سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید: «مجید امروز خونهاس؟» و من جواب دادم: «آره، دیشب شیفت بوده، امروز از صبح خونه اس.» و سر گیجهام به قدری شدت گرفته بود که نتوانستم بیش از این سرِ پا بایستم و از اتاق بیرون آمدم. دستم را به نرده چوبی راه پله گرفته و با قدمهایی کُند بالا میرفتم.
سرگیجه و تنگی نفس طوری آزارم میداد که دیگر سردرد و کمردرد را از یاد برده بودم. در اتاق را که باز کردم، رنگم به قدری پریده بود و نفسهایم آنچنان بریده بالا میآمد که مجید از جایش پرید و نگران به سمتم آمد. دستم را گرفت و کمکم کرد تا روی کاناپه دراز بکشم. پای کاناپه روی زمین نشست و با دلشورهای که در صدایش پیدا بود، پرسید: «الهه جان! حالت خوب نیس؟» همچنانکه با سر انگشتانم دو طرف پیشانیام را فشار میدادم، زیر لب گفتم: «سرم... هم خیلی درد میکنه، هم گیج میره!» از شدت سرگیجه، پلکهایم را روی هم گذاشته بودم تا در و دیوار اتاق کمتر دور سرم بچرخد و شنیدم که مجید زیر گوشم گفت: «الان آماده میشم، بریم دکتر.» به سختی چشمانم را گشودم و با صدایی آهسته گفتم: «نه، بابا زنگ زده گفته تا یه ساعت دیگه میاد، گفته ما هم بریم پایین.»
چشمانش رنگ تعجب گرفت و پرسید: «خبری شده؟» باز چشمانم را بستم و با کلماتی که از شدت تنگی نفس، به لکنت افتاده بود، جواب دادم: «نمی دونم... فقط گفته بریم...» و از تپش نفسهایش احساس کردم چقدر نگران حالم شده که باز اصرار کرد: «خُب الان میریم دکتر، زود بر میگردیم.» از این همه پریشان خاطریاش که اوج محبتش را نشانم میداد، لبخند کمرنگی بر صورتم نشست و نمیخواستم بیش از این دلش را بلرزانم که چشمانم را گشودم و پاسخ پریشانیاش را به چند کلمه دادم: «حالم خوبه، فقط یه خورده سرم گیج رفت.» ولی دست بردار نبود و با قاطعیت تکلیف را مشخص کرد: «پس وقتی اومدیم بالا، میریم دکتر.» در برابر سخن مردانهاش نتوانستم مقاومت کنم و با تکان سر پیشنهادش را پذیرفتم که سر درد و کمر درد و تنگی نفس امانم را بریده و امروز که سرگیجه هم اضافه شده و حسابی زمین گیرم کرده بود.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فضیلت خواندن نماز شب و نگاه خاص خدا به بنده
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
32دعایبعدازنمازشب۩صحیفهسجادیه.mp3
6.34M
🤲 😭 دعای بعد از نماز شب
دعای امام سجاد (ع) درباره خود در مقام اعتراف به گناه پس از نماز شب
💠 دعای سی و دوم صحیفه سجاديه
اَللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لاَ أَعْوَانٍ ...
لینک دسترسی به 📖 متن دعا👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/4321
48BitR📀6MB⏰Time=17:28
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایگشایشدرکارهاو رزق۩امامزمان.mp3
793K
💠 سه سفارش امام زمان (عج)
برای گشایش در کارها و رزق و روزی
1️⃣ بعد از فجر صبح دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه بگوید👈"یا فَتّاح"
2️⃣ بعد از نماز صبح این دعا را بخواند:
❇️ وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَى اللَّهِ
❇️ إنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ
❇️فوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَامَكَرُوا لاَإِلَهَإِلاَّ أَنتَ
❇️ سُبحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
❇️ فَاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّينَاهُ مِنَ الغَمِّ
❇️ و كَذَلِكَ نُنجِي المُؤمِنِينَ
❇️ حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ
❇️ فانقَلَبُوابِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضلٍ
❇️ لم يَمسَسهُم سُوءٌ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ
❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِن كَرِهَ النَّاسُ
❇️ حَسبِيَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبِينَ
❇️ حسبِيَ الخَالِقُ مِنَ المَخلُوقِينَ
❇️ حَسبِيَ الرَّازِقُ مِنَ المَرزُوقِينَ
❇️ حسبِيَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ
❇️ حَسبِي مَن هُوَ حَسبِي
❇️ حسبِي مَن لَم يَزَل حَسبِي
❇️حَسبِي مَنكَانَ مُذكُنتُ لَم يَزَل حَسبِي
❇️ حسبِيَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ
❇️علَيهِ تَوَكَّلتُ وَهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِيمِ
3️⃣ مواظبت کن به خواندن این دعا👇
لاحَولَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلحَمدُللِهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرهُ تَکبیرا
#امام_زمان عج
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
دلنشین ترین ادعیه و مناجات صوتی👇
@ppt_doa
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
AUD-20220212-WA0003.mp3
5.96M
🌅 دعای صباح امیرالمومنین (ع)
🎙 با نوای احمد الفتلاوی
لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇
✅🔝 eitaa.com/doa1357/205
بسیار دلنشین 👌 و پر محتوا
صبح تون را با این دعا و نوای دلنشین شروع کنید و روح تون را با شنیدن ش جلا بدهید
سعی کنید با معنی مرور کنید تا کلمات این دعا به جان تان بنشیند
حسوحال معنوی: ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی
64BitR📀6MB⏰Time=12:18
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایعهد۩حسینحقیقی.mp3
3.08M
📜 دعای عهد امام زمان (عج)
🎙 با نوای حسین حقیقی
متن و ترجمه دعای عهد 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/12886
با مرور سریع
هر روز صبح فقط و فقط 6 دقیقه از وقت خود را برای امام زمان (عج) خرج کنید
64BitR🚀3MB⏰Time=6:18
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7