#سلام_امام_زمانم
مژده ی آمدنت قیمت جان می ارزد
تاری از موی تو آقا به جهان میارزد
السلام علیک یا صاحب الزمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
دعایروزشنبه۩سماواتی.mp3
1.28M
📆 دعای روز شنبه
🎙 با صدای حاج مهدی سماواتی
لینک دسترسی به متن و ترجمه دعا👇
✅ eitaa.com/ppt_doa/19200
56BitR📀2MB⏰Time=2:56
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و پنجاه و هشتم
و چه خوب حال و روزم را فهمیده بود که در برابر حدس حکیمانهاش، خندیدم و او با عصبانیت ادامه داد: «الان که اومدم تو حیاط وایساده بود. یه سلام از دهنش در نمیاد...» و حرفش به آخر نرسیده بود که در خانه به ضرب باز شد و پدر با هیبت خشمگینش قدم به اتاق گذاشت. لعیا از جا پرید و دستپاچه سلام کرد و من که از ورود ناگهانی پدر خشکم زده بود، به سختی از روی مبل بلند شدم و پیش از آنکه چیزی بگویم، پدر به سمتم آمد و با فریادی که در گلو خفه کرده بود تا نوریه نشنود، به سمتم خروشید: «من به تو نگفته بودم حواست به این پسره الدنگ باشه؟!!! نگفته بودم افسارش کن که رَم نکنه؟!!! بهت نگفته بودم زنجیرش کن که هار نشه و پاچه نگیره؟!!! تو که نمیتونی جلوش رو بگیری، غلط میکنی پاتو بذاری تو خونه من!» و همچنان به سمتم میآمد و من که از ترس، دوباره تمام بدنم به لرزه افتاده و قلبم داشت از جا کنده میشد، با هر قدمی که پدر به سمتم بر میداشت، قدمی عقب میرفتم و لعیا بیخبر از همه جا، مات و متحیر مانده بود که پدر به یک قدمیام رسید و پُتک خشمش را بر سرم کوبید که فریاد زد: «کجاس این سگ هار؟!!!»
دیگر پشتم به دیوار رسیده و جایی برای فرار نداشتم که در برابر چشمان پدر که از آتش غضب به رنگ خون در آمده بود، به سختی زبانم را تکان دادم و گفتم: «رفته سرِ کار...» که دست سنگینش را بالای سرم بلند کرد تا به صورتِ زرد از ضعف و ترسم بکوبد که لعیا با ناله نگرانش به کمکم آمد: «بابا... تو رو خدا... الهه حامله اس... » دست پُر چین و چروکش بالای سرم خشک شد و من دیگر فکر خودم نبودم و دلواپس حال کودکم، تمام تن و بدنم از ترس میلرزید. همانطور که پشتم به دیوار چسبیده بود، به آرامی لیز خوردم و پای دیوار روی زمین نشستم.
دیگر نمیفهمیدم لعیا با گریه از پدر چه میخواهد و پدر در جوابش چه میگوید که کاسه سرم از درد سر ریز شده و چشمانم دوباره سیاهی میرفت. از پسِ چشمان تیره و تارم میدیدم که از خبر بارداریام، مِهر پدریاش قدری تکان خورده، ولی نه باز هم به قدری که بر آتش عشق نوریه سرپوش بگذارد که فقط از کتک زدنم صرفنظر کرد و همانطور که بالای سرم ایستاده بود، با خشمی خروشان، اتمامِ حجت کرد: «دیشب نیومدم سراغش، چون نمیخواستم نوریه شک کنه! الانم به بهانه اومدم اینجا که چیزی نفهمه! خدا رو شکر کن که خونه نیس، وگرنه بلایی سرش میاُوردم که تا عمر داره یادش نره! فقط اگه یه بار دیگه این سگ وحشی، پاچه من و نوریه رو بگیره، هر چی دیدی از چشم خودت دیدی! شیر فهم؟!!!» و من فقط نگاهش میکردم و در دلم تنها خدا را میخواندم که این مهلکه هم به خیر بگذرد و کودکم آسیبی نبیند که بلاخره رهایم کرد و رفت.
با رفتن پدر، بغضم ترکید و سیلاب اشکم جاری شد که روزی دختر نازدانه این خانه بودم و روی چشم مادر مهربانم جا خوش میکردم و حالا در این روزهای حساس بارداری، به خاطر حضور نامادری نامهربانم، پدرم اینطور تنم را میلرزاند. لعیا مقابلم زانو زده و با اینکه نمیدانست چه اتفاقی افتاده، به غمخواری حال زارم نشسته بود و وقتی ماجرای دیشب را برایش گفتم، جگرش برای من و مجید بیشتر آتش گرفت که دستش را میان دستانم گرفتم و با پریشانی التماسش کردم: «لعیا، یه وقت به مجید چیزی نگی! اگه بفهمه بابا میخواسته به خاطر نوریه کتکم بزنه...»
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هدایت شده از ادعیه و مناجات صوتی 🎧 زیارت عاشورا دعای کمیل عهد توسل ندبه عرفه امین الله حدیث کسا آل یاسین امام زمان
زیارتعاشورا۩حلواجی.mp3
7.65M
🕌 زیارت عاشورا
لینک دسترسی به 📖 متن 👇
✅🔝 eitaa.com/ppt_doa/2915
🎙 با نوای اباذر حلواجی
64BitR🚀7MB⏰Time=15:50
┄🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
💠#تلاوت_روزانـہ یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ
📖#سوره_مبارڪه_إسراء آیات 59 تا 66
📄#صفحـہ_288
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
288-esra-ar-parhizgar.mp3
942.9K
🎙#تلاوت_ترتیل_روزانه
📄#صفحه288
📖#سوره_مبارڪہ_إسراء
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
4_5778250808772529175.m4a
4.12M
🎙#ترجمه_روان
📄 امروز #صفحه_288
📖#سوره_مبارڪہ_إسراء
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
288-esra-ta-1.mp3
5.33M
#صوت_تفسیر_صفحه_288
#بخش_اول
📖#سوره_مبارڪہ_إسراء
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
288-esra-ta-2.mp3
6.14M
#صوت_تفسیر_صفحه_288
#بخش_دوم
📖#سوره_مبارڪہ_إسراء
🎙 حجت الاسلام قرائتی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و پنجاه و نهم
که لعیا با چشمانی که از اشک پُر شده و پیدا بود که دلش میخواهد پیش از مجید، انتقام این حال و روزم را از نوریه بگیرد، زیر لب پاسخم را داد: «خیالت راحت الهه جان! چیزی نمیگم، قربونت برم، گریه نکن!» و بعد با سر انگشتان خواهرانهاش، صورتم را نوازش کرد و با مهربانی ادامه داد: «قربونت برم عزیزم، گریه نکن! الان که داری غصه میخوری، اون بچه هم داره غصه می خوره، داره پا به پات گریه میکنه، بخاطر مامان، آروم باش عزیزِ دلم!» و من همین که نام مادرم را شنیدم، سینهام از غصه شکافت و ناله بیمادریام بلند شد. خودم را در آغوش لعیا رها کردم و منتهای تنهایی و غربتم را میان دستانش ضجه میزدم که صدای زنگ موبایلم در اتاق پیچید و در این اوج اندوه، خیال اینکه مجید هوایم را کرده، جانی دیگر به کالبدم بخشید.
لعیا همانطور که یک دستش دور کمرم بود، با دست دیگرش گوشی سفید رنگم را از روی میز برداشت و در برابر نگاه مشتاق و منتظرم، همان خبری را داد که دلم میخواست: «آقا مجیده! میخوای جواب نده، آخه از صدات میفهمه حالت خوب نیس!» و من در این لحظات تلخ، دوایی شیرینتر از صدای مجید سراغ نداشتم که گریهام را فرو خوردم و با صدایی که از شدت بغض خیس خورده بود، گفتم: «اگه جواب ندم، بیشتر دلش شور میافته.» و با اشتیاقی عاشقانه گوشی را از دست لعیا گرفتم. تمام سعیام را کردم که صدایم بوی غم ندهد و با رویی خوش سلام کردم که نشد و پیش از آنکه جواب سلامم را بدهد، با نگرانی پرسید: «چی شده الهه؟ حالت خوبه؟»
در برابر غمخوار همه غمهایم نتوانستم مقاومت کنم که طنین گریههایم در گوشی شکست و دلواپسی اش را بیشتر کرد: «الهه! چی شده؟» و حالا که دلش پیش دل من بود، چه باکی از آزار روزگار داشتم که میان گریه به آرامی خندیدم و گفتم: «چیزی نیس، دلم برای مامان تنگ شده!» و حالا دلِ او قرار نمیگرفت و مدام سؤال میکرد تا از حالم مطمئن شود و دستِ آخر، لعیا گوشی را از دستم گرفت و با کلام قاطعانهاش، خیال مجید را راحت کرد: «آقا مجید! من پیشش هستم، نگران نباشید! چیزی نیس، دلش بهانه مامان رو گرفته بود!» و آنقدر به لعیا سفارش الههاش را کرد تا بلاخره قدری قرار گرفت و باز لعیا گوشی را به دستم داد تا از جام عشق و محبت، جانم را سیراب کند و تنها خدا میداند که همین مکالمه کوتاه کافی بود تا نقش غم از قلبم محو شده و دلم به حضور همسر مهربانی که پروردگارم نصیبم کرده بود، آرامش بگیرد.
❤️.
I #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
برای مشاهده قسمت های قبل روی👆# بزنید
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برایعضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه ومناجاتهادر«ایتا»از👇واردشوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
📖 داستانهای شگفت انگیز از زیارت عاشورا 🕌
🖌 قسمت هفتم
حل مشكلات دشوار با خواندن زيارت عاشورا
آقاي . . . مي نويسد دوبار با مشكلات دشواري مواجه شدم كه با خواندن زيارت عاشورا همه مشكلاتم حل شد .
اولين توسل :
با سه مشكل مهم رو به رو شدم ، و به شدت از آنها متا ثر شدم .
1 براي خريد منزل دويست هزار تومان مقروض بودم و در طي نه سال قادر به اداي قرض نبودم .
2 با مشكل سخت ديگري مواجه شدم كه قادر به گفتن آن نيستم .
3 از لحاظ رزق و روزي در مضيقه بودم .
اين مشكلات به من بسيار فشار مي آوردند و براي حل آنها از همه چيز نا اميد شدم ، به حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام متوسل شدن و به ذهنم خطور كرد كه زيارت عاشورا به مدت چهل روز بخوانم ، و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون اهدا كنم ، و با شفاعت اين خاتون نزد فرزندش امام زمان همه اين مشكلات حل شود .
توسل را به اين ترتيب آغاز كردم :
هر روز بعد از نماز صبح زيارت امين الله را به قصد زيارت حضرت اميرالمو منين عليه السلام مي خواندم و سپس زيارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام مي خواندم و سجده زيارت را به جاي مي آوردم ، و دو ركعت نماز زيارت را مي خواندم پس از آن دعاي معروف به دعاي علقمه را مي خواندم ، در روز بيست و هشتم و به طريقه اي شگفت مشكل دوم من حل شد .
در روز سي و هشتم يكي از دوستانم كه به قرض منزلم آگاه بود آمد و حالم را پرسيد ، سپس مبلغ دويست هزار تومان به من داد و گفت : اين مبلغ براي قرض منزل توست .
بعد از چهل روز وضع اقتصادي من نيز بهتر شد ، و پس از آن با مشكل اقتصادي مواجه نشدم .
دومين توسل :
پس از گذشت يك سال از اولين توسل ، با مشكل ديگري مواجه شدم : يكي از تجار تهران نزد من آمد و گفت : ما كالاهاي بسياري براي شما مي فرستيم تا بفروشي و مبالغ آن را ارسال كني . با بعضي از دوستان و تجار در اين باره مشورت كردم گفتند : مبلغ هفتصد هزار تومان به عنوان پيش پرداخت براي او بفرست تا رضايت او را جلب كني ، من نيز مبلغ يكصد هزار تومان از قرض الحسنه تهيه كردم و يكي از دوستان پانصد هزار تومان به من داد ، به هر حال براي او مبالغ را جور كردم و فرستادم و به مدت سه روز منتظر ماندم تا اجناس برسد ، اما متا سفانه برايمان آشكار شد كه تاجر از حقه بازان بوده ، و پس از گرفتن پولها از بانك متواري شده و بدهي بسياري دارد كه بالغ بر هفتاد ميليون تومان مي شود . . . مدت سه ماه دنبال او جستجو كرديم ولي اثري از او نيافتيم تا ما را به او برساند .
با استفاده از اولين تجربه ام كه آن را از خواندن زيارت عاشورا به دست آورده بودم ، اين بار نيز با همان نيت و با همان سبك متوسل شدم ، پس از بيست روز اين تاجر با من تلفني تماس گرفت و مبلغ را پس داد ، بعد از چند روز او را بازداشت كردند و به تهمت حقه بازي و مال مردم خوري به زندان انداختند ، و هيچ طلبي به ديگران مسترد نشد .
مايلم متذكر شوم كه در هر دو بار با قلبي اندوهگين و با قطع اميد از همه به وسيله اين زيارت به سرور شهيدان متوسل شدم
📚 #داستانهای_شگفت_انگيز_زيارت_عاشورا
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تمااااااام ادعیه ماه رجب شعبان رمضان
👇
🌍 http://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◻️◽️#حق_الناس و #ردّ_مظالم
⁉️بچه که بودم از روی کنجکاوی فندک دوست پدرم را برداشتم و بهتر بگویم #دزدیدم، الان فوت شده و خانواده او را نمیشناسم ،چطور #جبران کنم؟😔
💠 #استاد_وحیدپور
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
شنبهزیارتپیامبر(ص)۩یزدانپناه.mp3
3.94M
🕌 زیارت پیامبر ﷺ در روز شنبه 📆
💠 #زیارت_ائمه_روزهای_هفته 💠
روز شنبه متعلق است به رسول اکرم حضرت محمد مصطفی ﷺ
🎙 با صدای حسین یزدان پناه
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
8دعایترکاخلاقناپسند۩صحیفهسجادیه.mp3
1.67M
👿 دعاى ترک اخلاق ناپسند
💠 دعای هشتم صحیفه سجاديه
دعای پناه بردن به خدا از سختی ها و امور ناپسند اخلاقی و کردارهای نکوهیده
اَللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِن هَيَجَانِ الحِرصِ وَ سَورَةِ الغَضَبِ وَغَلَبَةِ الحَسَدِوَضَعفِ صَّبر
48BitR🚀1/5MB⏰Time=4:31
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
شنبهزیارتپیامبر(ص)۩یزدانپناه.mp3
3.94M
🕌 زیارت پیامبر ﷺ در روز شنبه 📆
💠 #زیارت_ائمه_روزهای_هفته 💠
روز شنبه متعلق است به رسول اکرم حضرت محمد مصطفی ﷺ
🎙 با صدای حسین یزدان پناه
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
برای عضویت و دسترسی به صوت تمام ادعیه و مناجات ها در«ایتا»از این👇لینک وارد شوید
🌍 https://eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
برکت قربانی
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
هر کس خانه اى مى سازد، گوسفند چاقى قربانى کند و گوشت آن را به بینوایان دهد. سپس بگوید: پروردگارا! جن و انس سرکش و شیاطین را از من دور کن و خانه هایمان را براى ما مبارک گردان. اگر چنین کاری انجام دهد، درخواستی که دارد برآورده می شود. الکافی/ج6 /ص299
مرکز فرهنگی هاتف
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7